کودتای سوم اسفند 1299 مقدمهای بود برای تغییر جنس نظام سیاسی حاکم بر ایران. به عبارتی بهتر با این کودتا، نظام سیاسی ایران از سلطانیسم به نئوسلطانیسم تغییر یافت.
به مناسبت عزل سیدضیاءالدین طباطبایی
کودتا ردایی برای تجدد سلطان
1 خرداد 1395 ساعت 14:52
مولف : سمیه زمانی
کودتای سوم اسفند 1299 مقدمهای بود برای تغییر جنس نظام سیاسی حاکم بر ایران. به عبارتی بهتر با این کودتا، نظام سیاسی ایران از سلطانیسم به نئوسلطانیسم تغییر یافت.
کودتای سوم اسفند 1299 مقدمهای بود برای تغییر جنس نظام سیاسی حاکم بر ایران. به عبارتی بهتر با این کودتا، نظام سیاسی ایران از سلطانیسم به نئوسلطانیسم تغییر یافت.
از کودتای سوم اسفند1299، سوت پایان برای قاجارها به صدا در آمد. سید ضیاء پس از کودتا دولت مستعجل بود و این رضاخان بود که در یک سیر زمانی چند ساله برجسته تر شد؛ تا زمانی که در مسند شاهی نشست. در این میان نخبگان نورسیده نظامی و حمایت نیروهای خارجی به ویژه انگلیس نقش قابل توجهی داشتند. دو مؤلفه ای که موجب می شود تا «تغییر ماهیت دولت از سلطانیسم به نئوسلطانیسم» مطرح شود. این نوشتار در صدد است تا کودتای اسفند 1299 را از این دریچه بنگرد.
کودتا آغاز یک پایان
در سال 1299، عروس هزار داماد ایران، از هم گسیخته و ویران از «عملیات نظامی زمان جنگ، شورشها، تباهی اقتصادی در بسیاری از مناطق، تلاشهای انگلستان برای برقراری نوعی تحت الحمایگی در راستای دفاع از هندوستان و نفت ایران و همچنین ممانعت از نفوذ بلشویسم»1 تحت حکومت ضعیف و نامحبوب قاجارها قرار داشت. جبهه مخالف استبداد در ایران از روند معکوس انقلاب مشروطیت سرخورده و نظام جهانی در وضعیتی فیصله نیافته در تعلیق بود.2در این میان اغلب جامعه ایران، حکومتی قدرتمند را طلب می کردند که بتواند داروی همه هرج و مرجها و تنشهای هر روزه باشد. 3 چندی بعد حکومتی قدرتمندتر و خودکامه تر از آنچه طلب می کردند بر کانون قدرت آشیان کرد.
آغاز این دوره با کودتایی ثبت شد که مراد از آن به قول کاتوزیان «گزیدن راه دیگری» بود. اقدامی که برای تحقق قرارداد 1919 یعنی برقراری ثبات سیاسی در ایران صورت گرفت تا به گونه ای جدی مانع از تهدید منافع انگلیسیها شود.4 روز سوم اسفند 1299، بریگاد قزاق به فرماندهی «رضاخان میرپنج» در شرایطی که احمدشاه به پادگان پایتخت فرمان داده بود در مقابل آنها ایستادگی ننماید پایتخت را بدون خونریزی فتح کرد5 و سپس اعلام حکومت نظامی نمود. پس از کودتا رضاخان به سردار سپهی و سید ضیاء طباطبایی به نخست وزیری منصوب شد. برخی اقدامات سید ضیاء در این دوران را موجب ایجاد دشمنی و خشم احمدشاه می دانند.6 همچنین اصرار سید ضیاء به استفاده از افسران انگلیسی در فرماندهی ارتش که با مخالفت رضاخان مواجه بود موجب شد تا در توافقی میان احمدشاه و رضاخان، سیدضیاء عزل و مجبور به خروج از ایران گردد.7 پس از آن به تدریج رضاخان بر اوضاع مسلط گردید.
صعود از رضاخانی به رضاشاهی
رضاخان پس از کودتا به تقویت نیروهای مسلح پرداخت و از آنها علیه قیامها و شورشها استفاده کرد و توانست به تمرکز و افزایش قدرت مرکزی بپردازد. هر چند انگلیسیها در ابتدا از اعتماد به رضاخان به عنوان نیروی ضد بلشویک در تردید بودند امّا پس از پیروزی رضاخان در برابر نهضت جنگل، در بازی قدرت به وی وزنه بیشتری دادند. همچنین اعتبار بیشتری برای تجدید سازمان ارتش بخشیدند و حتی با همکاری هیئت مالی جدید آمریکایی به سرپرسی «آرتور میلسپو» موافقت کردند. افزون بر اینها، هنگام سفر احمدشاه به خارج و انتخاب رضاخان برای نخست وزیری مخالفتی نکردند.8 بدین ترتیب در فرایندی رو به صعود، رضاخان پس از تحت اختیار درآوردن ارتش از قدرتی برخوردار شد که حتی شاه را یارای مقاومت نبود.
رضاخان با قدرت در ماهیت دولت تفییراتی ایجاد کرد. وی توجه خود را بر تقویت و تمرکز نهادهای کلیدی و تأمین هرینه-های ارتش متمرکز کرد. به صورتی که در سال 1301، ارتش 40 درصد بودجه کشور را به خود اختصاص داد و تعداد نفراتش را که کمتر از 10 هزار نفر بود به بیش از 40 هزار نفر رساند. رضاخان بر پرداخت حقوق نظامیان و تأمین نیازهایشان توجه بسیار داشت. این امر به گونه ای بود که نفرات ارتش چه به لحاظ حقوق و تأمین سایر نیازها بر سایر کارکنان دولت اولویت داشتند. به همین دلیل نیز ارتشی وفادار به شخص وی ایجاد شد.9
در واقع یکی از سه منبع اصلی در فرایند رضاخانی تا رضاشاهی، نیروهای مسلح بودند. رضاخان این نهاد را برای نخستین بار از سده هجدهم، به پشتیبان و حامی ساختار قدرت سلطنتی تبدیل کرد. حکومت نظامی به او این فرصت را بخشید تا افسران وفادار را به استانداری منصوب و واحدهای ارتش محلی و منطقه ای ایجاد کند و از افسران وفادار خود در آن واحدها استفاده نماید. وی حتی بازرسان خود را برای طرحهای دولتی و عمومی و تمامی واحدهای سازمانی دولتی از ارتش برگزید. بدین ترتیب ارتش حامی وی شد.10 در واقع با اقدامات رضاخان نخبگان و نیروهای سیاسی حامی وی جایگاه خود را با نخبگان و نیروهای نظامی عوض کردند و این نخبگان نظامی بودند که بر صدر نشستند و قدر دیدند. فرایندی که تا پایان حکومت وی ادامه داشت.
"وبر" شاخص اصلی نئوسلطانیسم را خودکامگی و تمرکز فوق العاده قدرت نزد حاکم و بی قیدی او نسبت به محدودیتهای سنتی، میداند و سه ویژگی عمدهاش را «خودکامگی»، «خروج از محدوده سنّت» و «تکیه بر نیروی نظامی» برمیشمرد. وی بر این باور است در جریان اعمال تغییرات برای نوسازی یک کشور، این نظامها ظهور میکنند.
حزبهای اکثریت در مجلس پنجم و قدرتهای بزرگ خارجی دو منبع دیگر بودند. در انتخابات مجلس پنجم با حمایت همین نیروهای نظامی، نامهایی از صندوق سربرآورد که حامی سیاستهای رضاخان بودند. روند صعود رضاخان در مسیر مطامع و منافع قدرتهای خارجی قرار داشت. چه اینکه انگلیسیها او را همان مرد قدرتمندی می دانستند که حافظ نفت آنها و مانع تهدید بلشویکهاست. از این رو وزیر مختار بریتانیا «در برابر اقدامهای آخرین انتخاب باقی مانده»، آنچه که پیتر آوری «بی عملی خیرخواهانه» نامید نشان داد و حمایت از رضاخان در دستور کار این دولت قرار گرفت. شوروی هم که درگیر مشکلات داخلی خود بود، ترجیح داد تنها به حمایت از دولتی غیرانقلابی که موجب ثبات در مرزهای جنوبیاش و سد مداخله غربیهاست بپردازد. حتی رضاخان را به خاطر سمت گیریهایش که «مترقیانه و ضد امپریالیستی» می خواند تحسین نماید. قدرت نوظهوری چون آمریکا نیز بر این باور بود رضاخان تنها فردی است که از پس تأمین امنیت و برقراری نظم در ایران بر می آید و علاوه بر این «قدرت و عظمت آمریکا را میشناسد».11 هرچند رضاخان برای رسیدن به سلطنت، مخالفینی نیز داشت امّا این مخالفتها مهار شد تا مجلس پنجم در اقدامی تاریخی، احمدشاه قاجار را از سلطنت خلع نماید و مجلس مؤسسان آن را به خاندان پهلوی تفویض کند.
کارکرد شاهانه کودتا
از منظر «عباس منوچهری» قدرت پس از کودتا حالت کارکردیِ دو وجهی دارد؛ وجه نخست اینکه در نهایت به احیای سلطانیسم ختم می شود و وجه دیگر مدرنیزه کردن است.12 امّا به نظر می رسد این دو وجه در آمیخته شدند و به نئوسلطانیسم منجر شدند.
در گونهشناسی سیاسی ماکس وبر «سلطانیسم» یکی از انواع نظامهای پاتریمونیال و حالت افراطی پاتریمونیالیسم است که در طبقه بندی سه گانه او از اقتدار مشروع، ذیل اقتدار سنتی قرار می گیرد. وبر استدلال می کند اگر سیادت پاتریمونیال بدون رعایت سنت بر اختیار و خودکامگی شخص شاه استوار گردد سیادت سلطانی شکل می گیرد.13 در مجموع خودکامگی، ریاکاری قانونی،14شخص گرایی15،مبهم بودن مرز میان دولت و نظام،16فساد و سرمایه داری تعریف شده،17پایگاه اجتماعی محدود18، اتکا به نیروهای خارجی19، از مختصات سلطانیسم است. همچنین نئوسلطانیسم حالت افراطی نئوپاتریمونیالیسم است. وبر شاخص اصلی نئوسلطانیسم را خودکامگی و تمرکز فوق العاده قدرت نزد حاکم و بی قیدی او نسبت به محدودیتهای سنتی، می داند و سه ویژگی عمده اش را «خودکامگی»، «خروج از محدوده سنّت» و «تکیه بر نیروی نظامی» برمی شمرد. وی بر این باور است در جریان اعمال تغییرات برای نوسازی یک کشور، این نظامها ظهور می کنند.20
سلطانیسم در دوران قاجارها به غیر از مقطع کوتاهی در دوران نخست مشروطه، ماهیت دولت ایرانی را شکل میداد. محوریت شاه، خودکامگی و اراده شخص شاه، یکی بودن مرز میان شاه و دولت، مداخله و حمایت قدرتهای خارجی روس و انگلیس؛ فساد اقتصادی، عدم محبوبیت و فقدان پایگاه اجتماعی مهمترین ویژگیهای قاجارها بود که موجبات افول آنها را فراهم ساخت.
پس از کودتا و به تدریج تا تأسیس پهلوی، این وجوه به ابزار نیروی نظامی و ارتش مجهز شد و رویکرد نظامی و امنیتی بر دولت مستولی گردید به گونه ای که ماهیت دولت با آغاز عصر رضاشاهی متفاوت از قبل بود. به موازات قدرتمندشدن رضاخان، بعد نظامی و امنیتی دولت تقویت شد. تقویت جایگاه نخبگان نظامی و اهمیت ارتش مهمترین ویژگی متمایز حکومت پهلوی بود که به موازات سایر برنامه های نوسازانه حکومتی اعمال شد.این امر در راستای تمایل انگلیس نیز قرار داشت. چرا که این کشور متمایل به روی کار آمدن یک دولت مرکزی قوی در ایران بود تا پس از بیرون رفتن نیروهای انگلیسی بتواند نظم را برقرار سازد.21 بدین ترتیب کودتا آغازی برای تداوم سلسله های سلطنتی با ابزار و سازوکارهای نوین گردید. مقطعی نوین که بار دیگر اهمیت ثبات در ایران را به منزله ی سد دفاعی قدرتهای خارجی آشکار ساخت. امری که تنها با حرکت نظام سلطنتی ایران از سلطانیسم به نئو سلطانیسم قابل تحقق بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1.نیکی آر. کدی، ایران دوره قاجار و برآمدن رضاخان(1175-1304)، ترجمه هدی حقیقت خواه، تهران، ققنوس،1380، ص135
2.جان فورن، مقاومت شکننده تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی، ترجمه احمد تدین، تهران:مؤسسه خدمات فرهگی رسا، 1382، ص295.
3.نیکی آر.کدی، ایران دوره قاجار و برآمدن رضاخان(1175-1304)، ص 136 و علی قیصری، روشنفکران ایران در قرن بیستم، ترجمه محمد دهقانی، تهران، هرمس، 1383، ص79.
4.محمدعلی همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، نشر مرکز، 1372،ص122.
5.همان
6.نیکی آر.کدی، ایران دوره قاجار و برآمدن رضاخان(1175-1304)، ص140.
7.جان فورن، مقاومت شکننده تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی، ص303.
8.نیکی آر.کدی، ایران دوره قاجار و برآمدن رضاخان(1175-1304)،ص141.
9.جان فورن، مقاومت شکننده تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی،ص305.
10.همان،ص307.
11.همان،صص307-308.
12.عباس منوچهری، طرح یک دیدگاه کودتای سوم اسفند 1299 و سلطانیسم ایرانی، تاریخ معاصر ایران، سال یک، شماره 4، زمستان، 1376، ص14.
13.ماکس وبر، جامعه و اقتصاد، ترجمه عباس منوچهری و دیگران، تهران، مولی، بخش سوم.
14.هوشنگ شهابی خوان لینز، نظامهای سلطانی، ترجمه منوچهر صبوری،تهران، نشر شیرازه،1380، ص 45.
15.همان، ص35.
16.همان، ص29.
17.همان، ص55.
18.همان، ص48.
19.همان، ص74.
20.ماکس وبر، جامعه و اقتصاد، ص230.
21.جان فورن، مقاومت شکننده تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی، ص303.
کد مطلب: 688