کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

مشروعیت در سلسله پهلوی

چرا پادشاهان سلسله پهلوی در تبعید مردند؟

4 مرداد 1395 ساعت 9:58

مولف : وحید بهرامی

حکومت پهلوی از ملی گرایی و تجددگرایی برای اخذ مشروعیت سود می جست. تجددگرایی به دلیل عدم پیش نیازهای سیاسی و اجتماعی در تعارض کامل با بنیادها و نهادهای سنتی قرار می‌گرفت.


 
                                               حکومت پهلوی از ملی گرایی و تجددگرایی برای اخذ مشروعیت سود می‌جست. تجددگرایی به دلیل عدم پیش نیازهای سیاسی و اجتماعی در تعارض کامل با بنیادها و نهادهای سنتی قرار می‌گرفت.
برقراری مشروعیت پایدار، از قدیمی‌ترین و بنیادی‌ترین بحثهای سیاسی می‌باشد که همواره رژیمهای سیاسی به دنبال آن هستند، چرا که نداشتن مشروعیت به معنی عدم انطباق ارزشهای حاکمین و مردم و همچنین ناکارآمدی رژیم، برای شهروندان آن جامعه است. بدین ترتیب در صورت مواجهه یک حکومت با بحران عدم مشروعیت، هر لحظه باید منتظر سقوط باشد. در همین ارتباط با نگاهی به تاریخ معاصر ایران، می‏‌توان بحران مشروعیت‏ را در دو مقطع زمانی حکومت پهلویها(پهلوی اول و دوم)، به طور مشخص مشاهده کرد. در این نوشتار قصد داریم به ارزیابی علت و چرایی این بحران‌ بپردازیم و سپس بررسی کنیم،واکنش رژیم پهلوی برای برطرف کردن این عدم مشروعیت چگونه بوده است و آیا در نزد مردم موفق به کسب مشروعیت شده است یا خیر؟
 
مفهوم شناسی مشروعیت و انواع آن
واژه مشروعیت(legitimacy)،در لغت و حوزه ذهنی به معنای برحق بودن تعریف می‌شود و در حوزه عینی، مشروعیت به یک نظام یا فرمان، خصلت اقتداری یا الزامی می‌دهد و به این ترتیب قدرت را به اقتدار بدل می‌کند. در اینجا امکان دارد مشروعیت با قانونی بودن اشتباه گرفته شود. در واقع فرق مشروعیت با قانونی بودن در این است که قانونی بودن لزوماً تضمین نمی‌کند که حکومت مورد احترام باشد یا شهروندان آن، خود را به اطاعت کردن موظف بدانند1، ولی در صورت مشروعیت حکومت، شهروندان با احساس تکلیف و احترام خود را موظف به اطاعت از فرامین حکومت می‌دانند.دیوید ایستون یکی از اندیشمندان علم سیاست، مشروعیت را در حوزه سیاسی به سه دسته تقسیم می‌کند.
 

الف) مشروعیت ایدئولوژیک: ایدئولوژی، هد‌فها و ارزشهای نظام سیاسی را مشخص می‌کند. بدین ترتیب هنگامی که منبع مشروعیت یک حکومت، ایدئولوژی حاکم بر جامعه باشد و با ارزشهای مردم انطباق داشته باشد آن را مشروعیت ایدئولوژیک می‌نامند.
ب) مشروعیت ساختاری: هر نظام سیاسی برای نشان دادن کارایی خود، اصولی در مورد واگذاری قدرت سیاسی و اعمال اقتدار دارد و بر پایه‌ی این اصول از مردم می‌خواهد اعتبار ساختارها و هنجارهای رژیم را بپذیرند. اگر اعتبار ساختارها و هنجارهای رژیم پذیرفته شود، مشروعیت ساختاری به وجود می‌آید.
 
ج) مشروعیت شخصی:اگر مردم و شهروندان، رهبران حکومت را قابل اعتماد و علاقه‌مند و متوجه به مسائل خود بدانند، یا از آنها بخواهند جامعه را به طرز دیگری اداره کنند و آنها هم بپذیرند، آن را مشروعیت شخصی می‌نامند.2
 
در انتهای این بخش باید اشاره کرد که اگر وضعیت مشروعیت یک نظام سیاسی در خطر افتد، آن نظام با بحران مشروعیت رو به رو گشته و در نظام اجتماعی موجود تغییراتی به وجود می‌آید، و به تبع آن رهبران، ایدئولوژی و یا ساختارهای آن جامعه می‌توانند دستخوش دگرگونی شوند.
 
الف) مشروعیت ایدئولوژیک پهلویها
سلسله پهلوی که با کودتای نظامی و حمایت خارجیان به قدرت رسیده بود از همان ابتدا با چالش مهم عدم مشروعیت داخلی به دلیل نداشتن پشتوانه مردمی روبه‌رو بود.به همین خاطر ایدئولوگهای رژیم پهلوی رو به سوی ایدئولوژی ملی‌گرایی و تجددگرایی آوردند. آنها معتقد بودند که ملی گرایی، جناحها، نیروها و طبقات مختلف جامعه را به طرفداری رژیم بر می‌انگیزد و باعث می‌شود که مخالفان نتوانند در جامعه جایگاهی داشته باشند، و ارزشهای حکومت منطبق با ارز‌شهای مردم نشان داده خواهد شد و مشروعیت داخلی تداوم می‌یابد. همچنین ایدئولوگهای رژیم بر این اعتقاد بودند که با القای تجددگرایی و تداوم روند توسعه و نوسازی، رژیم با یک حمایت و مشروعیت داخلی مضاعف روبه‌رو می‌گردد.
 
به عنوان نمونه اصلاحات غیر دینی، به ویژه ایجاد تغییرات اساسی در نظام قضایی، رایج کردن کلاه بین المللی، و کشف اجباری حجاب، همگی در راستای گسترش ایدئولوژیهای تجددگرایی بودند. اما هیچ کدام از این باور‌های حکومت عینیت پیدا نکرد ونارضایتیهای عمیقی در بین طبقه عظیم علما و مردم متدین سنتی به وجود آوردند3، به این دلیل که ایدئولوژی تجددگرایی به دلیل عدم پیش نیازهای سیاسی و اجتماعی در تعارض کامل با بنیادها و نهادهای سنتی قرار می‌گرفت.
 
سرانجام اختلاف رو به گسترش بین فرهنگ وارداتی و ارزش و اخلاق سنتی، مردم ایران را آنچنان بی تاب و بیزار و رژیم را دچار بحران مشروعیت ایدئولوژیک کرد، که به محض به وجود آمدن کوچکترین شرایط مناسب، مردم به نهضت ضد حکومتی می‌پیوستند. به عنوان نمونه می‌توان از اعتراضات سالهای 6-1305، که واکنشی به اجرای قوانین غیر دینی قضایی بود و یا از ناآرامیهای سالهای 15-1314 به علت کشف حجاب و ترویج «کلاه بین المللی»، نام برد. اما اوج عدم مشروعیت رژیم در بین مردم را می‌توان در عدم حمایت جامعه از رضاخان در برابر حمله متفقین و برکناری او بیان کرد.
 
پهلویها و به طور ویژه پهلوی دوم برای بقا و دوام سلطنت و حکومت خود با ادعای ظل اللهی بودن تخت و تاج پادشاهی سعی می‌کردند مردم را به اطاعت از خود وادار کنند و با کسب مشروعیتی شخصی از طغیان و عصیان جلوگیری کنند.  
حکومت پهلوی دوم محمدرضا نیز که همچون حکومت پدر با انتخاب خارجیان و به صورت غیر مردمی به قدرت رسیده بود، برای مشکل بحران مشروعیت همچون دوران پهلوی اول دست به ترویج ایدئولوژیهای قبلی منتها با ابعادی گسترده‌تر زد. به عنوان نمونه می‌توان از جشن تاجگذاری که حدود یک ماه از 20 مهر تا 20 آبان 1346 با مخارج سنگین و کمر شکن به طول انجامید و یا برگزاری جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی در سال 1350، با هدف زنده کردن افتخارات کهن، تازگی بخشیدن به شکوه و جلال شاهنشاهی و پدید آوردن یک هماهنگی ارزشی برای کوشش در راه پیشبرد کشور نام برد4 و یا تغییر تقویم رسمی کشور که منشا اسلامی- هجرت رسول الله- داشت به تقویمی بر اساس استقرار حکومت هخامنشی که به 2500 سال قبل برمی‌گشت نیز می‌توان اشاره کرد. این ایدئولوژیها نیز برای پهلوی دوم مشرعیت به ارمغان نیاورد و مردم بارها اعتراض و عدم مشروعیت رژیم را همچون قیام پانزده خرداد 1342 و انقلاب اسلامی 57 به اثبات رساندند.
 
ب) مشروعیت ساختاری
مشروعیت ساختاری رضا‌شاه در مورد کارایی و اعمال قدرت،برخلاف ساختارهای سنتی و اجتماعی جامعه آن زمان، بر سه‌پایه‌ ارتش قدرتمند، بوروکراسی مدرن و پشتیبانی گسترده‌ دربار مبتنی بود.5اما این ساختارها که الگو برداری از ساختارهای سیاسی غربی بود در مقایسه با ساختارهای سیاسی غرب چندان استوار نبود. زیرا رژیم پهلوی با وجود داشتن این نهادهای به ظاهر کارآمد، هرگز پایگاه طبقاتی و پشتیبانی اجتماعی نیرومندی نداشت. کوتاه سخن آنکه، حکومت پهلوی اول، از لحاظ داشتن وسایل اجبار و زورگویی قدرتمند بود، ولی از این لحاظ که نتوانست بنیادهای مدنی استواریداشته باشد، ضعیف و فاقد مشروعیت و کارایی بود. یکی دیگر از علل عدم کارایی و مشروعیتحکومت رضاشاه، ارتقای جایگاه افراد در چارچوب ساختارها، بر پایه وابستگی خانوادگی و بدون اتکا به لیاقت و شایستگی افراد بود که سبب می‌شد این ساختارهای اعمال قدرت و هنجارها هیچ‌گاه از نگاه مردم مورد احترام و دارای مشروعیت شناخته نشود. سرانجام اوج ناکارآمدی این نهادهای فاقد حمایتهای مردمی را می‌توان در هنگام حمله متفقین به کشور و عدم توانایی جلوگیری آنها، ملاحظه کرد.
 
محمدرضا نیز برای کسب مشروعیت ساختاری و نشان دادن کارایی نظام خود، دست به یک سری نوسازیها و اصلاحات در ساختار اجتماعی بر اساس الگوی لیبرالی زد تا با بهبود نسبی معیشت مردم، به نهادهای حکومت وجهی مشروع ببخشد. اما این اعمال نیز به دلیل عدم کارآمدی سازمانهای تاسیس شده ناکام ماند. به عنوان مثال این اصلاحات سبب وابستگی بیشتر کشور به محصولات وارداتی و غذایی خارجی و در نتیجه باعث بیکاری دائمی و مهاجرت روستاییان به شهرها طی سالهای 1342 تا 1352، توزیع ناعادلانه درآمدها، الگوی ناکارآمد مالکیت ارضی، نبود امکانات کافی برای سوادآموزی6و ... شد، که تمامی این ناکارآمدیها سبب گشت تا بنیاد هنجاری-ساختاری رژیم پهلوی دوم در اندیشه مردم پذیرفته نشود و شاه همچون پدرش نتواند برای ایدئولوژی ساختاری خود مشروعیتی و حمایتی کسب کند.
 
ج) مشروعیت شخصی
پهلویها که چهره‌ای غیر مردمی و فاقد مشروعیت در میان مردم بودندبرای جلب حمایت و کسب مشروعیت شخصی رو به ایدئولوژی فراگیر باستان‌گرایی آوردند. بر اساس این ایدئولوژی برای مشروعیت بخشیدن به شخصیت پهلویها، نظام سلطنتی و «شاه شاهان» به عنوان نماد حاکمیت بلامنازع چندقرنی سلطنت و تنها ناخدای سرنوشت ملت و جامعه به مردم معرفی شد. به عبارت دیگر جوهره ایدئولوژی شاهنشاهی به سبک پهلویها، مقدم شمردن شخص پادشاه بر هریک از اجزای قانونی نظام و جدا ناپذیر دانستن شخص اول مملکت از ملت و مصالح و منافع ملی بود. بر طبق این نظریه شاه ودیعه‌ای است آسمانی و عامل تداوم حیات کشور و همچنین سلطنت او تنها نهادی است که مانع از میان رفتن هویت ایرانی می‌شود.7پهلویها،به طور ویژه پهلوی دوم برای بقا و دوام سلطنت و حکومت خود با ادعای ظل اللهی بودن تخت و تاج پادشاهی سعی می‌کردند مردم را به اطاعت از خود وادار کنند و با کسب مشروعیتی شخصی از طغیان و عصیان جلوگیری کنند. به عنوان نمونهمحمدرضا شاه همواره ادعا می‌کرد که به وسیله خداوند و به منظور انجام یک رسالت انتخاب شده است: «هیچ کس نمی تواند ادعا کند از من به خدا نزدیکتر است».8 اما با وجود تمامی بوروکراسیهای آموزشی و وسایل ارتباطی سرتاسر کشورو تبلیغات روزنامه‌های کثیرالانتشارپهلویها، برای ایجاد مشروعیت شخصی برای خودشان هرگز موفق نبودند وتمامی اعتراضات در طول غریب به نیم قرن، و در انتها انقلاب اسلامی 57 نشان داد که پهلوی پدر و پسر هرگز در بین اقشار گوناگون جامعه دارای مشروعیت شخصی نبوده‌اند.
 
فرجام
تحولات و دگرگونیهای اجتماعی وسیعی که بین این سالها انجام گرفت، جملگی نشان دهنده این واقعیت هستندکه‌ نیم قرن سلطنت پهلویها هرگز از سوی مردم دارای احترام و مشروعیت نبودند و تمامی تلاشهای آنها در راه کسب مشروعیت، به دلیل نداشتن پشتوانه مردمی، با شکست مواجه شد و به همین علت هر دو شاه مخلوع دارای سرنوشت یکسانی شدند و در غربت و دور از وطن جان دادند.
 
___________________________________
1.اندرو هیوود،سیاست، ترجمه عبدالرحمان عالم، تهران، انتشارات نی،1389، ص 305.
2.عبدالرحمن عالم،بنیادهای علم سیاست،تهران، انتشارات نی،1388،چاپ بیستم، ص 108.
3.یرواند آبراهامیان،ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل‌محمدی. چاپ پانزدهم. تهران: انتشارات نشر نی، 1388، ص 189.
4.سید علیرضا ازغندی،تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران (1320-1357)، چاپ چهارم. تهران، انتشارات سمت، 1386، ص 110.
5.یرواند آبراهامیان،همان، ص 185.
6.سیدعلیرضا ازغندی، همان، ص 193-194.
7.همان، ص 259.
8.همان، ص 258.


کد مطلب: 740

آدرس مطلب :
https://www.iichs.ir/fa/news/740/چرا-پادشاهان-سلسله-پهلوی-تبعید-مردند

تاریخ معاصر
  https://www.iichs.ir