در برنامه سوم توسعه مقرر میشود که به منظور استقرار صنایع مونتاژ در کشور به افراد متقاضی وام داده شود. هر چند قرار بود که این وامها، تنها به افراد واجدشرایط تعلق گیرد، اما در عمل فقط به افراد خاصی که در حلقه نزدیکان و وفاداران به رژیم پهلوی بودند، پرداخت شد.
در پاییز 1357 کارکنان بانک مرکزی اسامی 175 نفر را اعلام کردند که ظرف دو ماه شهریور و مهر 57 معادل 13 میلیارد تومان ارز از کشور خارج کردهاند. موضوع جهت رسیدگی به دادسرا سپرده شد. نتیجه تحقیق مثبت بود. خروج خارجکنندگان ارز از کشور ممنوع شد اما در همان حال اکثر ممنوعالخروجها فرار کردند. در طی همان دو ماه، هفده اعتبار با رمز سیاسی به حسابهای اختصاصی در بانکهای سوئیس، فرانسه و آمریکا به ارزش 3750 میلیون تومان حواله شد. اتحادیه کارکنان بانک مرکزی ایران در پی این افشاگری، اسامی خارجکنندگان ارز را انتشار داد. مسئلهای که موجب شد تا روند پرشتاب سرنگونی رژیم پهلوی شتاب بیشتری بگیرد.1
مروری بر اسامی افراد و میزان دارایی که از کشور خارج کردهاند نشان میدهد که اکثر این افراد از مسئولان دولتی و یا صاحبان صنایع و تجار مطرح ایران در دهه 40 و 50 بودهاند. افرادی که ریشه ثروت و موقعیت اجتماعیشان به تحولات همین دو دهه بر میگردد. به همین دلیل این سوال مطرح میشود که چه عواملی موجب شد تا چنین قشری در ایران به وجود آمده و به چنین ثروتهایی دست بیابند؟ این نوشتار درصدد پاسخ به این سوال است.
تغییر از پیرامون به نیمه پیرامون
بعد از کودتای 28 مرداد 1332، به دلیل وضعیت نامناسب اقتصادی کشور ما، ایالات متحده تلاش کرد تا با دادن وام و کمکهای بلاعوض وضعیت اقتصادی ایران را از سقوط نجات داده و بسترهای تداوم حکومت پهلوی دوم را فراهم کند. با این حال وجود فساد مالی و بیبرنامگی موجب شد تا تزریق منابع مالی نه تنها کمکی به ایران نکند؛ بلکه موجبات نارضایتی بیشتر مردم ایران را فراهم کند. مسئلهای که باعث فشار آمریکاییها برای انجام اصلاحات اقتصادی مانند اصلاحات ارضی در اوایل دهه 40 گردید.2
علاوه بر این، بعد از جنگ دوم جهانی و افزایش نقش نفت در اقتصاد جهانی بر اهمیت کشورهایی مانند ایران که جزو تولیدکنندگان بزرگ نفت دنیا بوده افزوده گردید. از این رو همسویی حاکمان ایران با منافع غرب در این زمان اهمیت بیشتری یافت. در کنار این مسئله تغییر سیاست دولت انگلیس(مبنی بر خروج نظامی از منطقه خاورمیانه) این دغدغه را برای کشورهای غربی و به خصوص امریکا و انگلستان ایجاد کرد که خلأ قدرت انگلستان را چه کشوری پر خواهد کرد. فعالیت جنبشهای چپ عربی در کنار وجود حکومت ناصر در مصر بر این نگرانی افزوده بود و این خطر وجود داشت که این منطقه مهم به دست شوروی بیفتد.3
رفع این نگرانی نیازمند وجود کشوری بود که بتواند به نیابت از غرب آرامش منطقه را حفظ کند. البته این کشور باید هم موقعیت استراتژیک داشته و هم از منابع کافی شامل منابع اقتصادی، جمعیت و وسعت لازم برخوردار باشد. در آن زمان به دلیل موقعیت منطقه، کشور ایران به این منظور انتخاب شده و مقرر شد تا ایران به نیابت از غرب امنیت منطقه را تامین کند.
با این حال مشکلاتی مانند سنتی بودن اقتصاد ایران که بیشتر مبتنی بر اقتصاد کشاورزی و اقتصاد ارباب-رعیتی بود و همچنین نبود صنایع مادر و صنایع مصرفی، ایران را به یکی از کشورهای حاشیهای در اقتصاد جهانی مبدل کرده بود. از این رو ایفای نقش ژاندارمی منطقه نیازمند تبدیل ایران به کشور نیمه پیرامونی بود تا بتواند منابع لازم برای حفظ منافع غرب را به دست آورد.4
این مسئله موجب شد تا در اوایل دهه 1340 آمریکا به ایران برای اصلاحات اقتصادی فشار بیاورد. بدین ترتیب برنامههایی مانند اصلاحات ارضی و برنامههای سوم و چهارم توسعه اقتصادی در دهه 40 اجرایی گردد. برنامههایی که اجرایی کردن آنها موجب تقسیم زمین در بین کشاورزان و غیراقتصادی شدن کشت در بسیاری از زمینهای کشاورزی و در نتیجه مهاجرت بیرویه از روستاها به شهرها بود.
گویی مقرر شده بود تا با تضعیف اقتصاد روستایی برای صدها کارخانه مونتاژی که از غرب وارد ایران شده بودند، نیروی کار ارزان قیمت و بیتخصص مهیا شود. از این رو میتوان در کنار اصلاحات ارضی و توسعه فروش نفت، استقرار صنایع مونتاژی، آن هم بودن انتقال تکنولوژی به ایران را یکی از برنامههای غرب برای تبدیل شدن ایران به کشور نیمه پیرامونی تلقی کرد. بدین ترتیب در این سالها شاهد توسعه صنایع مونتاژ در کشور هستیم.5
شراکت اقتصادی و سیاسی
اما در این بین برخلاف کشورهای غربی که توسعه صنعتی توسط بخش خصوصی صورت گرفته بود، در ایران ایجاد صنایع مونتاژ هم نیازمند یاری و مساعدت دولت بود. از این رو در برنامه سوم توسعه مقرر میشود که به منظور استقرار صنایع مونتاژ در کشور به افراد متقاضی وام داده شود. هر چند قرار بود که این وامها، تنها به افراد واجدشرایط تعلق گیرد، اما در عمل فقط به افراد خاصی که در حلقه نزدیکان و وفاداران به رژیم پهلوی بودند، پرداخت شد. این مسئله موجب شد تا عدهای از خواص به دلیل نزدیکی به قدرت سیاسی از وامهای صنعتی برخودار شده و اقدام به راهاندازی صنایع وابسته بکنند. این افراد در شراکت با خاندان سلطنتی هم زمینه انتقال ثروت به آنها را فراهم میکردند و هم در این میان بر میزان ثروت و نفود اجتماعیشان افزوده میگردید.6
مروری بر عملکرد این افراد نشان میدهد که در آن زمان آنها دو کارکرد را انجام میدادند. اولین کارکرد ایجاد صنایع مونتاژ و هدایت ایران به سمت کشوری نیمه پیرامونی است. این مسئله کمک میکرد تا بخشی از منابع توسط این افراد تحت عنوان نیازهای وارداتی صنعت از کشور خارج شود. کمک در بهرهبرداری و استفاده منابع کشور از دیگر کارکردهای این طبقه نوظهور بود.7
نکته مهم دیگر درباره این طبقه این است که، موج رشد شهرنشینی در سالهای 40 و 50 و افزایش درآمدهای نفتی به کشور موجب شد تا تقاضا برای خانهسازی در این سالها رشد جهشی بیابد. به طوری که نرخ سود سرمایهگذاری در بخش ساختوساز و خدمات چند برابر سرمایهگذاری در سایر بخشها شد. همین مسئله باعث شد تا خاندان سلطنتی و بخشهای ذینفود اجازه دهند قشری به وجود بیاید که با فعالیت در ساختوساز منابع حاصل از نفت را افزایش دهد. از این رو در دهه 40 و50 بر حجم افرادی که تحت عنوان مسکنساز در پایتخت فعالیت میکردند و به دربار وابسته بودند، افزوده شد.8
در پیش گرفتن این سیاست در اوایل دهه 50 طبقهای ثروتمند و وابسته به رژیم پهلوی در کشور به وجود آورد که برخی از آنها در کسوت وزیر و یا نماینده سنا و مجلس فعالیت داشتند. با این حال توسعه قدرت اقتصادی این افراد نگرانیهایی را در محمدرضا پهلوی ایجاد کرد؛ چرا که براساس رصدهای امنیتی که ساواک انجام میداد نشانههایی از تلاش برای افزایش قدرت سیاسی در این طبقه دیده میشد. از این رو شاه سعی کرد تا در سالهای 54 و 55 و -به خصوص زمانی که کشور بعد از کاهش درآمدهای نفتی دچار رکود اقتصادی و تورم فزاینده شده بود- تحت عنوان مبارزه با فساد اقتصادی و گران فروشی این طبقه را مهار کند.9
موج رشد شهرنشینی در سالهای 40 و 50 و افزایش درآمدهای نفتی به کشور موجب شد تا تقاضا برای خانهسازی در این سالها رشد جهشی بیابد. از این رو در دهه 40 و50 بر حجم افرادی که تحت عنوان مسکنساز در پایتخت فعالیت میکردند و به دربار وابسته بودند، افزوده شد.
با این حال این مقابله در سالهای اوجگیری انقلاب به دلیل بحرانی شدن وضعیت کشور متوقف شد. به طوری که هر دو اینها(شاه و خاندان سلطنتی و طبقه صاحب نفوذ اقتصادی) به دلیل موج انقلاب منافع خود را در خطر دیده، تصمیم میگیرند تا ثروتی را که در سالهای گذشته از طریق رانتهای دولتی به دست آورده بودند، به خارج از کشور منتقل کنند. از این رو در سال 57 شاهد موج خروج ثروت ملی توسط این افراد به اروپا و آمریکا هستیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1.جلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلد دوم، تهران، دفتر انتشارات اسلامی، 1369،ص 409.
2.محمدعلی همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان پهلوی، تهران، نشر مرکز، 1370، ص 370.
3.سلسله پهلوی به روایت کمبریج، عباس مخبر، تهران، طرح نو، 1375، ص 205.
4.ابراهیم عباسی، دولت پهلوی و توسعه اقتصادی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، صص 210-209.
5.سیف الله سیفاللهی، اقتصاد سیاسی ایران، پژوهشکده جامعه پژوهی و برنامهریزی المیزان، تهران 1374، ص 286.
6.حسین آبادیان، دو دهه واپسین حکومت پهلوی، تهران، دفتر مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۹، ص179.
7.ابراهیم عباسی، همان، ص234
8.سیف الله سیفاللهی، همان، ص295.
9.وحیدسینایی، دولت مطلقه نظامیان و سیاست در ایران 1357-1299، تهران، نشر کویر، 1384، ص380.