در سال ۱۳۳۲، دو حزب مردم و ملّیون شکل گرفت. حزب دوم در شهریور ۱۳۳۹، به دنبال اظهارات شاه مبنی بر نارضایتی از انتخابات از صحنه سیاسی دور شد و حزب دولتی «ایران نوین» با هسته اعضای کانون مترقی با توجه به نیازهای نوظهور در ایران جانشین آن شد
ظهور و افولِ نظامِ دوحزبی در عصر پهلوی؛
ظاهر و باطن سیاست در ایران
26 خرداد 1398 ساعت 14:37
در سال ۱۳۳۲، دو حزب مردم و ملّیون شکل گرفت. حزب دوم در شهریور ۱۳۳۹، به دنبال اظهارات شاه مبنی بر نارضایتی از انتخابات از صحنه سیاسی دور شد و حزب دولتی «ایران نوین» با هسته اعضای کانون مترقی با توجه به نیازهای نوظهور در ایران جانشین آن شد
پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، بار دیگر قدرت سیاسی در ایران بهگونهای متمرکز در اختیار شاه قرار گرفت، اما در اواخر دهه ۱۳۳۰، تمرکز منابع قدرت در دست یک نفر، ایده موردحمایت قدرتهای بزرگ بهویژه آمریکا نبود. بر مبنای اصل پیشبرد و گسترش دموکراسی که از سوی حزب دموکرات آمریکا به شاه ایران تحمیلشده بود، تشکیل نظام حزبی در دستور کار نظام سیاسی قرار گرفت و بر اساس آن، شاه کوشید از یکسو بر مشروعیت نظام سیاسی خود نزد جامعه بینالمللی بیفزاید و از سوی دیگر به نظارت و کنترل بیشازپیش جامعه مبادرت ورزد. یکی از اولین احزاب دولتی در ایران، حزب ملّیون، بهعنوان حزب اکثریت بود که با توجه به ناکارآمدی و ظهور و بروز شرایط جدید ازجمله نیاز به وجود نخبگان سیاسی و تکنوکراتهای خاص توسط حزب ایران نوین کنار زده شد. این نوشتار با پیجویی از چرایی این جابهجایی میکوشد دلایل حضور کوتاهمدت سیستم دوحزبی در تاریخ معاصر ایران را مورد مداقه و بررسی قرار دهد.
شکلگیریِ احزابِ دولتی: حزبِ ملّیون و مردم
با افزایش اختیارات شاه و تغییر قانون اساسی پس از ترور ۱۳۲۷ و ناکامی دو حزبِ جبهه ملی دکتر مصدق و حزب توده در محدود کردن قدرت شاه در سال ۱۳۳۲، دو حزب مردم و ملّیون، اولی بهعنوان اپوزیسیون و دیگری حزب اکثریت، بهمنظور مشروعیت بخشیدن به رژیم در نزد افکار عمومی و حفظ رژیم در مواقع خطر، شکل گرفت. ازآنجاکه نظام سیاسی پهلوی میدانست اگر فضای باز سیاسی اعلام کند، عملا قدرت اداره جامعه را ندارد، یک نوع دموکراسی هدایتشده و در خدمت رژیم را ضامن بقا و مشروعیت خود میدانست.1 در این مقطع شاه دیگر تنها به تأیید ضمنی مقامات و گروههای جامعه راضی نبود و در حقیقت بهنوعی «سرسپردگی فعال»2 جامعه را انتظار داشت. باطن سیاست در ایران این بود که یک نفر بر همه امور غلبه و نظارت دارد؛ ظاهر سیاست، نمایشنامه و تئاتر بود.
حزب ملّیون در زمستان ۱۳۳۷ توسط دکتر منوچهر اقبال تأسیس شد.3 به نظر میرسید این حزب همراه حزب مردم به رهبری اسدالله علم، قرار است نقش نظام دوحزبی در ایران را به دوش بگیرند، اما ناکارآمدی این دو حزب که عمدهترین دلیل آن فرمایشی بودن آنها بود، مانع از تحقق این امر شد. وابستگی و سرسپردگی آنها به شخص محمدرضاشاه سبب شده بود این دو حزب با عنوان احزاب «چشم قربان» و «بله قربان» شهرت یابند.4 مرامنامه هر دو حزب بسیار شبیه به هم و مملو از اشارات مکرر به «منویات ملوکانه» بود.5 حزب ملّیون بهعنوان یک حزب دولتی با تشویق شاه و کمک و مساعدت نخستوزیر وقت، برای انتخابات مجلس آماده شد. اوج فعالیت این حزب در انتخابات تابستان ۱۳۳۹ بود، اما این اوج، بسیار کوتاه بود و زمینهساز سقوط این حزب شد. 7 شهریور ۱۳۳۹ اقبال به دنبال اظهارات شاه مبنی بر نارضایتی از انتخابات استعفا کرد و شهریور ۱۳۳۹ این حزب علنا از صحنه سیاسی دور شد.6
در حقیقت برخلاف انتظار نظام سیاسی پهلوی که میخواست با تشکیل احزاب دولتی مشروعیت قانونی برای خود ایجاد کند، اولین انتخاباتی که با حضور دو حزب دولتی برگزار شد، عملا بدترین انتخابات در تاریخ ایران از آب درآمد.7 تقلب گسترده و آشکار سبب ابطال انتخابات، افتتاح مجلس دوماهه بیستم و یک دوران فترت دو سال و سهماهه، تا مهر ۱۳۴۲ شد. با کاهش نقش و تأثیر حزب ملّیون، حزب دولتی ایران نوین با هسته اعضای کانون مترقی جایگزین آن شد و کوشید این بار با دقت عمل بیشتری منویات شاهانه محمدرضاشاه را جامه عمل بپوشاند.
ظهور نیازهای تازه و سر برآوردن حزبِ ایران نوین
حزب ایران نوین پس از واقعه خرداد 13۴۲ در آذرماه با هدف حفظ نظام شاهنشاهی و دستاوردهای انقلاب سفید بهوجود آمد.8 در روزنامه «ایران نوین»، ارگان رسمی این حزب، درباره دلایل تأسیس حزب ایران نوین آمده است: هنگامیکه حزب ملّیون دکتر اقبال بر اثر تقلبات انتخاباتی که در اوایل سال ۱۳۴۰ صورت گرفت، اعتبار خود را از دست داد، شاه به تشویق سایر دولتمردان به ایجاد حزب جدید به نام ایران نوین پرداخت که بیشتر اعضای هیئت مرکزی آن گروهی موسوم به کانون مترقی بودند.9 تأسیس کانون مترقی در ایران، که مهمترین شخصیتهای برجسته آن حسنعلی منصور، امیرعباس هویدا و جمشید آموزگار بودند، همزمان با روی کار آمدن دموکراتها در آمریکا بود. با توجه به سیاستهای آمریکا، با عنوان اصل گسترش و پیشبرد دموکراسی، نیاز به ظهور و برجستهسازی نخبگانی بود که به پایبندی به اصول دموکراسی و هماهنگی با سیاستهای آمریکا شهرت داشته باشند.
عطاءالله خسروانی، چهرهای متمایل به آمریکا که برای نخستوزیری خود، از طریق جلب حمایت آمریکاییان میکوشید، با فشار ساواک، اسدالله علم و شخص شاه مجبور به استعفا شد؛ همان سناریویی که در برکناری امینی و ارسنجانی در انقلاب موسوم به سفید، نیز اجرا شده بود
فعالیت رسمی حزب ایران نوین در سال ۱۳۴۲ بود. این حزب وظیفه داشت تسلط خود را نهتنها بر مجلس و دولت، بلکه بر گروههای اجتماعی و تشکلهای آنها نیز برقرار کند.10 همچنین اکثریت پارلمانی نیز در اختیار این حزب بود، اما محمدرضا پهلوی، اگرچه به دنبال تأسیس حزب همراستا با سیاستهای غربگرایانه خود بود، نمیتوانست رقابت احزاب با خود در جلب حمایتهای آمریکا را تاب آورد. او از اینکه وزرا و دبیر کل احزاب سیاسی بهگونهای مستقل وارد مراودات سیاسی با شخصیتهای سیاسی آمریکایی میشدند دچار هراس میشد؛ بر همین مبنا تا سال ۱۳۴۸ حزب با فرازوفرودی که در داخل تشکیلات خود داشت، همواره مورد سوظن ساواک بود.
عطاءالله خسروانی، چهرهای متمایل به آمریکا که برای نخستوزیری خود، از طریق جلب حمایت آمریکاییان میکوشید، با فشار ساواک، اسدالله علم و شخص شاه مجبور به استعفا شد. در حقیقت سوءظن شاه و علم، که بهروشنی در خاطرات آنها بازتاب یافته است، نشان میدهد شاه میخواست خود بهتنهایی موردتوجه آمریکا باشد؛ همان سناریویی که در برکناری امینی و ارسنجانی در انقلاب موسوم به سفید، نیز اجرا شده بود.
افزون بر این، اعضای کانون مترقی تکنوکراتهایی بودند که به مدل توسعه غربی اعتقاد راسخ داشتند. در مرامنامه حزب ایران نوین آمده است: برای به ثمر رساندن هدفهای انقلاب شاه و ملت باید در چهارچوب اصول آن برنامههای وسیعی طرحریزی شود و دستگاههای اداری منطبق با احتیاجات و متناسب با چنین افکاری بهوجود آید.11 طرحهای توسعهای که اعضای کانون مترقی ــ و بعدها سران حزب ایران نوین ــ از آن نام میبردند، همان چیزی بود که در قالب انقلاب سفید و اصلاحات توسعهمحور غربگرا مورد توجه شاه بود. حزب ایران نوین برخلاف حزب ملّیون توانست از نظر کمّی و کیفی بر وسعت خود بیفزاید. ازجمله فعالیتهای حزب ایران نوین گذشته از نظارت بر مجلس دوره بیستم و قوه مجریه، نفوذ و کنترل اتحادیههای کارگری، کارفرمایی، اصناف، بازار و تعاونیها بود. این حزب بهقدری در شهرستانها گسترشیافته بود که در سال 13۵۳، زمانی که شاه فرمان انحلال و ادغام آن را در حزب رستاخیز داد، بزرگترین حزب کشور بهشمار میآمد.
فرجامِ مشترک برای دو حزب
احزاب ملّیون و ایران نوین در دوره حیات سیاسی خود، احزاب اکثریت و حاکم بودند. این دو حزب بهرغم دارا بودن امتیاز حزب اکثریت، حمایت شاه و استفاده آزادانه از بودجه دولت برای تبلیغات خود به نفع نظام پهلوی نتوانستند انتظاری را که از آنها میرفت محقق کنند.12 انتظاری که محمدرضا پهلوی از تأسیس احزاب دولتی داشت این بود که با فراگیری ایدههای آزادیخواهانه و دموکراتیک بهنوعی بر بحران مشروعیت نظام سیاسی، که در واقعه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به نحو آشکاری خود را نشان داده بود، فائق آیند. از طرف دیگر، مشارکت سیاسی حداقلی مردم و آشکارگی فرمایشی بودن مجالس مقننه شاه را بر آن داشت تا به تبعیت از نظام انتخاباتی دوحزبی بخواهد سرپوشی بر بحرانهای نوظهور در جامعه ایران بگذارد، اما افکار عمومی کشور، حزب ایران نوین را نیز مانند حزب ملّیون و نیز حزب مردم میدانستند که جز اجرای اراده شاه و حامیان خارجی او تکلیف دیگری بر عهده نمیشناختند.13
بررسی ژرفتر تاریخ معاصر ایران در این مقطع تاریخی حکایت از آن دارد که نیازهای نوظهور در ایران که به تبعیت از خواستهای دموکراتهای آمریکایی شکلگرفته بود، سبب شد اعضای کانون مترقی، بهویژه شخص هویدا، که وفاداری آنها نسبت بهنظام پهلوی و طرحهای توسعه غربمحور خدشهناپذیر بود، جای حزب ملّیون را بگیرند. بااینهمه ایده تشکیل «یک حزب: یک رهبر» که خود را در تأسیس حزب رستاخیز نشان داد، برای همیشه به حیات کوتاه و فرمایشی نظام دوحزبی در ایران خاتمه داد.
حسنعلی منصور و عدهای از اعضای موسس حزب ایران نوین
شماره آرشیو: 5857-11ع
پی نوشت:
1. عبدالله جاسبی، تشکل فراگیر، مروری بر یک دهه فعالیت حزب جمهوری اسلامی ایران، تهران، انتشارات دانشگاه آزاد، 1377، ص ۳۳۶.
2. محمدعلی همایون کاتوزیان، تضاد دولت و ملت: نظریه تاریخ و سیاست در ایران، ترجمه علیرضا طیب، تهران، نشر نی، 1380، ص ۹۶.
3. محمود تربتی سنجابی، قربانیان باور و احزاب سیاسی ایران، تهران، آسیا، 1375، ص ۲۵۶.
4. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران، نی، 1388، ص ۵۱۶.
5. محمود سریعالقلم، اقتدارگرایی ایرانی در عهد پهلوی، تهران، نشر گاندی، 1397، چ دوم، ص 189.
6. علیرضا ازغندی، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران ۱۳۲۰-۱۳۵۷، تهران، سمت، 1379، ص ۷۷.
7. پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران: از کودتای ۲۸ مرداد تا اصلاحات ارضی، ترجمه محمد رفیع مهرآبادی، تهران، عطایی، 1371، ص ۱۴۱.
8. حزب ایران نوین و انقلاب ایران، تهران، انتشارات دفتر پژوهشهای تئوریک، 1351، ص ۴۹.
9. روزنامه ایران نوین، ارگان رسمی حزب ایران نوین، شماره ۴۲/۴/۷۲۱.
10. وحید سینایی، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1396، ص 189.
11. مرامنامه حزب ایران نوین، اردیبهشت ۱۳۴۶، ص ۸.
12. آرشیو اسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره پرونده بازیابی ۱۵۲، ص ۱۱۹.
13. اقبال، منوچهر، افول مشروطیت؛ زندگینامه سیاسی دکتر منوچهر اقبال، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1389، ص 488.
کد مطلب: 7851