اگرچه خروج رضاشاه از کشور کاهش اقتدار سلطنت و دربار پهلوی را درپی داشت، همچنان عوامل مادی و معنوی باعث شد بخشی از اقتدار شاه حفظ شود. ارتش همچنان در اختیار شاه قرار داشت و همین ارتش یکی از پایههای قدرت محمدرضا پهلوی محسوب میشد. در این میان هنوز بودند کسانی که در این دوره به دلایل مختلف شاهدوستی، علاقه به میهن یا انگیزههای دیگر وارد ارتش میشدند. یکی از این افراد عبدالعلی بدرهای بود.
همانطور که میتوان از نام خانوادگی بدرهای استنتاج کرد، او در روستای «بدرهای» (اسلامآباد غرب کنونی) واقع در استان کرمانشاه، به سال ۱۲۹۸ش متولد شد. وی پس از پایان دوره دبیرستان راهی تهران شد و در دانشکده افسری مشغول به تحصیل شد. پس از پایان تحصیلات راهی ارتش شد و سپس برای ادامه تحصیلات نظامی خود وارد دانشکده جنگ شد.
عبدالعلی بدرهای پس از حضور در ارتش، با گرایش و نزدیکی به شاه توانست پلههای ترقی در ارتش را بهسرعت طی کند. به پاس کشتارهای بدرهای در تظاهرات روز 17 شهریور، او به فرمانداری نیروی زمینی ارتش گماشته شد. علاوه بر این، او در حیطه فعالیت نظامی خود در سمتهای مختلفی از جمله معاونت و ریاست ستاد لشکر یک گارد شاهنشاهی، فرماندهی گارد سلطنتی جاویدان و... فعالیت کرد. همچنین وی به دلیل روحیه شاهپرستی و سلطنتطلبی و خشونتی که در تقابل با مردم داشت، به دستور محمدرضا پهلوی به عضویت کمیته بحران دوران انقلاب هم منصوب شد.۱
قتل عام در جمعه سیاه
با شکلگیری تظاهرات مردمی علیه رژیم پهلوی، حکومت نیز به تبع آن به سرکوب مردم پرداخت. یکی از این سرکوبها در روز 17 شهریورماه ۱۳۵۷ در میدان ژاله رخ داد که این روز به «جمعه سیاه» معروف شد. برای جلوگیری و تکرار این اعتراضها علیه رژیم، ب سر ایجاد حکومت نظامی، در میان سران نظام توافق حاصل شد. ارتشبد
اویسی وظیفه اجرای حکومت نظامی را برعهده داشت و قرار شد حکومت نظامی از ساعت شش روز 17 شهریور به مدت شش ماه به اجرا گذاشته شود.
در این میان ارتشبد اویسی به سپهبد بدرهای، که آن زمان فرمانده گارد جاویدان بود، دستور داد واحدهایی از گارد را به میدان ژاله منتقل کند. ساعاتی از استقرار نگدشته بود که درگیری خونین میان نظامیان و معترضان رخ داد که نتیجه آن قتل عام شدید مردم بود. از جمله افرادی که باعث این واقعه شد، عبدالعلی بدرهای بود. سپهبد اویسی نیز در معرفی عامل سرکوب، از بدرهای نام برده است.
حسین فردوست در خاطرات خود درباره عامل قتل عام چنین گفته است: «معلوم شد که روز 17 شهریور، اویسی مخالف و بدرهای موافق حضور واحدهای ارتش در میدان ژاله بودهاند؛ لذا خود رأسا به محمدرضا میگوید که اعزام نیرو به میدان ژاله ضروری است و با تصویب محمدرضا واحدی از گارد لشکر یک را به میدان ژاله اعزام میدارد و آن واقعه اسفناک پیش میآید».۲
عبدالعلی بدرهای در بحبوحه انقلاب
یکی از عوامل پیروزی هر انقلابی، ازهمگسیختگی و عدم استمرار اتحاد میان سران نظام است. ارتشبد
قرهباغی به منظور جلوگیری از فروپاشی و ازهمگسیختگی در میان سران حکومت، به تأسیس «کمیته بحران» اقدام کرد. این کمیته در سایه همبستگی اعضا، مسائل مربوط به ارتش، اعتراضها، اعتصابات و درگیریها را بررسی میکرد و در مورد آنها تصمیم میگرفت. اعضای این کمیته را 27 نفر از سران ارتش و دستگاه امنیتی تشکیل میدادند. یکی از اعضای این کمیته، عبدالعلی بدرهای بود که با اثبات وفاداری خود به شاه به یکی از اعضای کلیدی این کمیته بدل شده بود.
با تشدید اعتراضات در سال ۱۳۵۷، محمدرضا پهلوی بار دیگر راهکار خود در سال ۱۳۳۲ را تکرار و به امید بهبود اوضاع و بازگشت مجدد به کشور، ایران را ترک کرد. با خروج شاه، ترس از گسست طبقه حاکم، به واقعیت بدل شد و تمام تلاشها برای جلوگیری از آن شکست خورد. در نظامهای اقتدارگرا پایه اقتدار بر روی یک فرد استوار میشود و تمام تصمیمات را یک فرد میگیرد؛ همچنین آن فرد به علت اصلی نظم و اتحاد هیئت حاکمه بدل میشود. پهلوی دوم نیز به این شکل بود؛ شاه که تصمیمات مهم را به صورت فردی اتخاد میکرد و نقطه وصل نخبگان سیاسی وفادار به خود بود، با خروج از کشور آنان را در میانه بحران انقلابی تنها گذاشت.
پس از خروج شاه، ناهماهنگی در ارتش شدت گرفت و هر کس ساز خود را میزد. سران ارتش تصمیم گرفتند جلسهای به منظور بررسی وضع موجود و مشکلات ارتش تشکیل دهند. بر این مبنا بود که بعد از خروج شاه از کشور، شورای فرماندهان با حضور ۲۷ تن از فرماندهان، معاونان و رؤسا و مسئولان ارتش و نیروهای مسلح شاهنشاهی تشکیل شد؛ شخصیتهایی که میبایست در جلسه شورای عالی ارتش در ستاد بزرگ ارتشتاران حاضر میشدند. این جلسه با سخنان ارتشبد قرهباغی آغاز شد که طی آن اعضا به تشریح وضعیت نیروهای ارتش و مشکلات آنها پرداختند.۳
عبدالعلی بدرهای یکی از حاضران جلسه بود و در این جلسه به توضیح درباره وضعیت نیروی زمینی ارتش پرداخت. او، فرمانده نیروی زمینی، از کمبود نیروهای تحت امرش برای کمک به فرمانداری نظامی و جلوگیری از ورود گردان پیاده لشگر قزوین پرده برداشت؛۴ همچنین اعلام کرد که او از در اختیار گذاشتن نیروهایش به سایر قسمتهای نظامی معذور است و هر ارگان نظامی وظیفه حراست از بخش زیر نظر خود را دارد.
همه حرفهای گفتهشده و اظهار نظرها در مورد وضعیت ارتش و اوضاع کشور، نشاندهنده فروپاشیدگی ارتش و خارج شدن اوضاع از دست سران ارتش بود. وقتی حتی در بحبوحه انقلاب زمانی که
بختیار برای مقابله با انقلابیون قصد داشت رژیم جمهوری اعلام کند (و خود رئیسجمهور و قرهباغی جانشین رئیسجمهور شود) بدرهای به شدت عصبانی شد و به بختیار ناسزا گفت و خواست با او گلاویز شود که حضار جلسه نگذاشتند و درنتیجه او از جلسه خارج شد.۵
در روزهای پایانی با توجه به اینکه ارتش دیگر قادر به انجام دادن کاری برای کنترل اوضاع نبود، تصمیم به اعلام بیطرفی ارتش گرفته شد. در ساعت یک بعد از ظهر اعلامیه ارتش مبنی بر بیطرفی از رادیو پخش شد، شورای عالی ارتش در این اعلامیه از سربازان خواست به پادگانها بازگردند.۶ گرچه هدف از اعلام بیطرفی ارتش تلاش برای حفظ بقای آن بود، پس از اعلام بیطرفی، ارتش فروپاشید، که این امر، غارت پادگانها و متواری شدن سربازان و فرماندهان ارتش را در پی داشت. میزان حمایت و شاهپرستی بدرهای آنقدر بود که حتی در این شرایط نیز اعلام کرد با بیطرفی ارتش مخالف و خواستار برخورد و سرکوب متعرضان است.
سرانجام عبدالعلی بدرهای
عبدالعلی بدرهای که همچنان فردی شاهدوست و خواستار بازگشت مجدد محمدرضا به کشور بود، برای این امر، فکر انجام و سازماندهی کودتا را در سر داشت تا مجددا شاه را به مثابه پس از کودتای سال ۱۳۳۲ به کشور برگرداند، اما زمانی که در 23 بهمن 1357 قصد خروج از محل کار خود در پادگان لویزان را داشت، در جریان درگیری نیروهای انقلابی و نیروهای گارد شاهنشاهی، به ضرب گلوله کشته شد. او در زمان مرگ 59 سال سن داشت.