«به عموم اخطار میکنم که دوره عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرا رسیده است؛ کشتبان را سیاستی دگر آمد!»۱ این جمله معروف در تاریخ معاصر ایران از زبان مردی عنوان شده که در برهه پس از این اظهارنظر صرفا به مدت پنج روز نخستوزیر ایران در دوره پهلوی دوم بود. احمد قوام؛ در تاریخ معاصر ایران چهره همچنان مرموز و پوشیدهای است؛ از گوشه و کنار و پراکنده در مورد وی نقل قول بسیار است، اما شاید کمتر مطلب مستندی درباره وی نگاشته شده باشد.
پس از آنکه مجلس هفدهم، رأی اعتماد به مصدق داد و وی را مجددا به عنوان نخستوزیر انتخاب کرد، مصدق در شرایط حساس آن زمان و تنها به خاطر اختلاف با شاه در مورد تصدی سمت وزارت جنگ در 25 تیر 1331 بدون اطلاع آیتالله کاشانی و حتی جبهه ملی استعفا کرد و قوامالسلطنه جانشین وی شد. شاید دوره پنجروزه نخستوزیری قوام در سال ۱۳۳۱ به اندازه تمام چهار دوره قبلی نخستوزیریاش پرسروصدا و پرحاشیه بوده باشد و حتی گاه قوام را بیشتر با همان دوره پنجروزه در کفه قضاوت تاریخی قرار میدهند. اما به راستی چرا قوام در تیرماه ۱۳۳۱ بار دیگر مصدر نخستوزیری را قبول کرد و چرا وی سقوط کرد؟
زمانشناسی نامناسب
شاید یکی از مهمترین ویژگیهای سیاستمدار را بتوان «سیاستورزی مبتنی بر اقتضائات زمان» عنوان کرد؛ قوام در تیرماه ۱۳۳۱ این زمانسنجی را صورت نداد که اگر لحاظ میکرد شاید متوجه میشد که برهه و زمانه، موافق میل وی و صدارت او نیست. ارتباطات محمد مصدق و آیتالله کاشاتی در این برهه از تاریخ ایران در اوج خود بود و آیتالله کاشانی تمام توان خود را پای کار حمایت از مصدق آورده بود و حتی زمانی که مصدق در اوج تحریمهای نفتی بریتانیا دست به انتشار اوراق قرضه زد، آیتالله کاشانی خرید این اوراق از سوی مردم را یک واجب شرعی عنوان کرد.۲
البته قوام نیز در این برهه متوجه حمایت آیتالله کاشانی از محمد مصدق شده بود و تلاش کرد سیاستمدارانه، خود را به آیتالله کاشانی نزدیک کند و به همین دلیل بود که بلافاصله علی امینی را نزد آیتالله کاشانی فرستاد. پاسخ قاطعانه آیتالله کاشانی به فرستاده قوام مبنی بر اینکه «بیسواد به قوام بگو تا دکتر مصدق هست هیچ کس نمیتواند نخستوزیر شود.» آب پاکی را روی دست نماینده قوام ریخت و امینی مأیوس و دست خالی نزد قوام بازگشت.۳
آیتالله کاشانی وساطت واسطه دوم قوام، یعنی ارسنجانی، را نیز قبول نکرد و این در حالی بود که قوام پیشنهاد داده بود در صورت موافقت آیتالله، شش وزیر کابینه با نظر وی انتخاب شوند۴ و در نهایت وساطت حسین علاء نیز مورد قبول واقع نشد و آیتالله کاشانی تیر خلاص را بر پیکره دولت مستعجل قوام وارد آورد و عنوان کرد: «اگر مصدق نخستوزیر نشود، دهانه تیز انقلاب را با جلوداری شخص خودم متوجه دربار خواهم کرد».۵ تمام اینها شواهدی بر این مسئله است که جبهه ملی و نیروهای مذهبی در این برهه در اوج تعامل با یکدیگر بودند و سیاستمداری همچون قوام کمتر به این بعد قضیه فکر کرده بود که این تعامل سنگلاخی بزرگ در مسیر فعالیت وی خواهد بود.
شاه «جناب اشرف» را نمیخواهد
موافقت با استعفای محمد مصدق برای شاه امری مطلوب به حساب میآمد و البته که حتی وی نیز محاسبه دقیقی از میزان پشتیبانی جناح مذهبی از مصدق در این برهه زمانی نداشت؛ قطعا احمد قوام نیز برای شاه گزینه مطلوبی محسوب نمیشد؛ هرچند که شاه در حکم خود برای قوام از واژه جناب اشرف استفاده کرد، اما سابقه تاریخی و روانشناسی محمدرضا پهلوی همگی بیانگر این بود که شاه با شخصیتهای قدرتمندتر از خودش نمیتوانست همگرایی و تعامل مناسبی داشته باشد.
احمد قوام همان فردی بود که شاه در کودکی، زمانی که قوام به مناسبت عید نوروز به منزل رضاشاه آمده بود، به وی سکهای عیدی داده بود و بعدها در دهه 13۲۰ که قرار بود نخستوزیری شاه را برعهده بگیرد، در نخستین برخوردی که با شاه جوان داشت عنوان کرد: «اعلیحضرت بزرگ شدهاند»۶ و شاه هیچگاه نتوانسته بود خاطره این تحقیر از سوی قوام را از خاطر ببرد. آوردگاه تیرماه ۱۳۳۱ فرصت مناسبی بود که شاه البته شاید به صورت برنامهریزینشده ــ و شاید هم به صورت متعمدانه ــ انتقام خود را از قوام بگیرد و برای همیشه وی را از صحنه سیاست ایران حذف کند و البته که این چنین نیز شد و شاه از سیطره یکی از افرادی که همواره سایه سنگین وی را بر سلطنت خود احساس میکرد خلاص شد.
اما چه شد که در نهایت شاه به نخستوزیری قوام رأی مثبت داد؟ محمدرضا با توجه به سوابق قوام در دوران نخستوزیری قبلیاش با صدارت او مخالف بود و او را قابل کنترل نمیدانست. فشار سفارتخانهها در کنار انتقادات مخالفان داخلی مصدق که شاه را به بیتصمیمی و انقیاد در برابر جنجال و هیاهوی جبهه ملی و مرعوب شدن و در افتادن در دام عوامفریبیهای مصدق متهم میکردند، از یکسو و تضمین قوام مبنی بر اینکه در انتخاب وزیران با صلاحدید شاه اقدام خواهد کرد از سوی دیگر، شاه را به این تصمیم تشویق کرد و در نهایت او در یک عمل انجامشده قرار گرفت و پای صدارت قوام را امضا کرد.
احمد قوام همان فردی بود که شاه در کودکی، زمانی که قوام به مناسبت عید نوروز به منزل رضاشاه آمده بود، به وی سکهای عیدی داده بود و بعدها در دهه 13۲۰ که قرار بود نخستوزیری شاه را برعهده بگیرد، در نخستین برخوردی که با شاه جوان داشت عنوان کرد: «اعلیحضرت بزرگ شدهاند»
انگلیس پاپس میکشد
احمد قوام در برهه تیرماه ۱۳۳۱ روی حمایت خارجی نیز حساب ویژهای باز کرده بود. تجربه تاریخی قوام البته سراسر لبریز از تعاملات وی با قدرتهایی مانند روس و انگلیس بود که اوج آن را در سال ۱۳۲۵ و در تعامل با روسها و در رأس آن با استالین شاهد بودیم که قوام پس از آن ژست ناجی ایران و حلکننده غائله آذربایجان را به خود گرفت؛ دقیقا همان مسئلهای که محمدرضا پهلوی از آن دل خوشی نداشت و دوست نداشت فرد دیگری جز خودش به عنوان ناجی ایران معرفی شود.
در تیرماه ۱۳۳۱ نیز قوام روی مساعدت انگلیسیها حساب باز کرده بود و حتی بعضا عنوان شده که انگلیسیها به وی قول حل غائله نفت را داده بودند، اما در بزنگاهی که قوام به حمایت انگلیسیها نیاز داشت آنها و سفیرشان در ایران نیز ناگهان از دسترس قوام خارج شدند و حاضر نشدند بهای حمایت از قوام را بپردازند؛ زیرا شاید آنها نیکتر از سایرین دریافته بودند که دولت و کابینه پنجم قوام، کابینهای مستعجل و دارای تاریخ مصرف مشخص است. تا پیش از این رخداد و در زمان انتخاب نخستوزیر، رایزن سفارت انگلستان به نام ساموئل فال معتقد بود که قوام تنها شخصی است که میتواند با اوضاع فعلی مقابله کند. سفیر آمریکا هم قوام را بهترین جانشین مصدق میدانست، اما نظرات با توجه به اعتصابات مردمی و بازار بسیار زود رنگ باخت و خنثی شد.
ادبیات بگومگو مدار قوام
شاید بتوان ادبیات قوام را نیز یکی از دلایل شکست آتی وی و استعفای زودهنگامش از مقام نخستوزیری در کابینه پنجم خود عنوان کرد. قوام همان روزی که روی کار آمد بلافاصله بیانیهای شدیدالحن خطاب به مخالفانش صادر و عنوان کرد: «وای به حال کسانی که در اقدامات مصلحانه من اخلال کنند و در راهی که در پیش دارم مانع بتراشند یا نظم عمومی را به هم بزنند. اینگونه آشوبگران با شدیدترین عکسالعمل از طرف من روبهرو خواهند شد و چنانکه درگذشته نشان دادهام، بدون ملاحظه از احدی و بدون توجه به مقام و موقعیت مخالفین، کیفر اعمالشان را در کنارشان میگذارم. حتی ممکن است تا جایی بروم که با تصویب اکثریت پارلمان دست به تشکیل محاکم انقلابی زده، روزی صدها تبهکار را از هر طبقه به موجب حکم خشک و بیشفقت قانون قرین تیرهروزی سازم. به عموم اخطار میکنم که دوره عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرا رسیده است. کشتیبان را سیاستی دگر آمد».
صدور چنین بیانیهای با چنین ادبیاتی از سوی فردی همچون قوام دور از ذهن به نظر میرسید؛ وی البته اخطارها را از روی کاغذ به عرصه عمل نیز آورد و برای مقابله با مخالفتهای مردمی دستورات اکیدی به نیروهای شهربانی و ارتش صادر کرد، ولی با وجود سرکوب شدید، نارضایتی مردمی از دولت قوام و حمایت از مصدق به اوج خود رسید. شرایط و اوضاع سیاسی در زمان روی کار آمدن قوام به اندازه کافی بغرنج بود و احمد قوام نیز خود با ادبیات بهکارگرفتهشده بر وخامت شرایط افزود.
نتیجهگیری
احمد قوام تا پیش از استعفای ۳۰ تیر ۱۳۳۱، چهار بار (دو بار در دوران رضاخان و دوبار نیز در دوره پهلوی دوم) طعم نخستوزیری را چشیده بود و هیچگاه از رأس هرم قدرت دور نبود. وی شاه را در اندازه و قواره شاهنشاهی نمیدید و خود را در طرازی بالاتر از او میدانست. قوام در پذیرش نخستوزیری پنجم خود در سال ۱۳۳۱، روی عواملی مانند محبوبیت محمد مصدق، همگرایی جبهه ملی و نیروهای مذهبی و در رأس آنها آیتالله کاشانی و البته پاپس کشیدن و عدم حمایت آمریکا و انگلیس از خودش بهرغم ابراز تمایل اولیه حساب نکرده بود؛ البته خود نیز بر آتش خشم مردمی افزوده بود و ادبیات نامناسبی را در بدو کارش در بیانیه ۲۷ تیرماه ۱۳۳۱ برگزیده بود و تمام اینها دست به دست هم داد تا هم خودش و هم شاه در نهایت تسلیم شوند و قوام پس از تجربه نخستوزیری پنجروزه استعفا دهد و بار دیگر محمد مصدق نخستوزیر شود.
پی نوشت:
1. حمید شوکت، در تیررس حادثه، تهران، نشر اختران، ۱۳۸۸، ص ۱۸۰.
2. جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۹۱، ج 1، ص ۳۸۸.
3. محمود شروین، دولت مستعجل، تهران، انتشارات علمی، ۱۳۷۴، ص ۱۳۴.
4. حسین مکی، وقایع ۳۰ تیر، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰، ص ۲۰۱.
5. گروهی از نویسندگان؛ روحانیت و اسرار فاشنشده از نهضت ملی شدن نفت، قم، انتشارات دارالفکر، ۱۳۵۸، سند شماره 40، ص 155.
6. محمود طلوعی، چهرهها و یادها، تهران، نشر علمی، ۱۳۸۲، ص ۸۸.