قلمفرساییهای پیشهوری در زمان حضورش در قفقاز در روزنامه «آذربایجان جزء لاینفک ایران» و مقالات پرشور و ایراندوستانهاش و این سخن که «ایرانیت مافوق همه اختلافات است. یک نفر آذربایجانی، خود را بهتر از شیرازی ایرانپرست میداند» ما را به این پرسش وامیدارد که چرا وی پس از شهریور 1324 به گونه دیگری عمل کرد
از آغاز تشکیل حزب دموکرات آذربایجان در 12 شهریور 1324 تا اعلام خودمختاری آذربایجان در 21 آذر 1324 و فروپاشی آن در 21 آذر سال 1325ش، اعضای این حزب و پیشهوری از یک سیاست واحد در قبال دولت مرکزی ایران برخوردار نبودند. به نظر میرسد همواره سیاستهای اتحاد جماهیر شوروی و شخص استالین آنان را در یک سردرگمی و تزلزل در تصمیمگیری دچار ساخته بود.
از تبلیغ اندیشه «آذربایجان» به عنوان «جز لاینفک ایران» توسط پیشهوری تا گرایش به تشکیل انجمنهای ایالتی و نیز تصمیم به تشکیل مجلس و حکومت ملّی در آذربایجان، نشستن روی میز مذاکره با قوام و نیز درخواست از استالین برای استقلال کامل، همگی از دگردیسی و تغییر در سیاست خارجی شوروی حکایت دارد که در سیاستهای اعلامی حزب دموکرات آذربایجان انعکاس پیدا میکرد، به گونهای که آنها را بهرغم میل باطنی، یک روز به تمجید از قوام، نخستوزیر، و معامله با وی وامیداشت و روز دیگر به تقاضای سلاح از شوروی برای مقابله با ارتش و نیز ایجاد جنبشهای داخلی برای تشکیل حکومت ملّی در کشور سوق میداد.
همه این موارد، آن باور عمومی را در خصوص غائله آذربایجان به ثبوت میرساند که حزب دموکرات آذربایجان، زیر سایه ارتش شوروی و حمایتهای مستقیم استالین بنای خودمختاری آذربایجان را پایهریزی کرده بود و پس از خروج روسها قدرت پایداری خود را از دست داد و از هم پاشید.
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و اسناد فوق سری انتشاریافته، از جمله نامه استالین به پیشهوری، نامه پیشهوری به استالین و نامه اعضای حزب دموکرات و نیز نامه فوق سرّی اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست، یعنی بالاترین مرجع سیاستگذاری و تصمیمسازی اتحاد شوروی، به رفیق جعفر باقراف، صدر حزب کمونیست آذربایجان شوروی، برای ایجاد جنبشهای تجزیهطلبانه در آذربایجان و استانهای شمالی، همگی از تصمیمسازیهای مهم شوروی در غائله آذربایجان حکایت دارد.1 ماجرای شکلگیری و نابودی حکومت خودمختار، بازتاب پرسروصدایی در جهان داشت و در جهان به «بحران ایران» شهرت یافت، به گونهای که از آن گاهی به عنوان سرآغاز جنگ سرد میان شوروی و غرب به رهبری آمریکا یاد میشود.
انگیزههای داخلی
نگاهی به افکار و آرای پیشهوری در قبل از بحران آذربایجان نشان میدهد که وی در آغاز فعالیتهای سیاسی خود، نگاهی به جدایی آذربایجان یا خودمختاری نداشته و لااقل آن روزگار را مناسب اندیشههای خود برای چنین گام خطرناکی نمیدیده است. این افکار لااقل تا قبل از شهریور 1324 در آرای وی دیده نمیشود یا عکس آن خودنمایی میکند. قلمفرساییهای وی در زمان حضورش در قفقاز در روزنامه «آذربایجان جزء لاینفک ایران» و مقالات پرشور و ایراندوستانهاش مبین این اندیشه است. پایبندی وی به ایران در سخنانش تا جایی است که مینویسد: «ایرانیت مافوق همه اختلافات است. یک نفر آذربایجانی، خود را بهتر از شیرازی ایرانپرست میداند»2 و در جای دیگر تأکید میکند: «هدف شخص باایمان، البته باید حفظ آزادی و استقلال میهن خود باشد در این منظور جای بحث و ایراد نیست».3
اما ردَّ اعتبارنامهاش در مجلس چهاردهم، که از تبریز به عنوان نماینده انتخاب شده بود و بهویژه توقیف روزنامه «آژیر»، وی را با سرخوردگی و کینه از حکومت مرکزی روانه تبریز کرد.4 از 12 شهریور 1324، که پیشهوری با مشورت صادق پادگان، دبیر تشکیلات ایالت حزب توده در آذربایجان، علی شبستری و جعفر کاویانی و حمایت شوروی و پس از ملاقات با جعفر باقراُف،5 صدر کمیته حزب کمونیست در آذربایجان شوروی، تشکیل حزب دموکرات آذربایجان را اعلام کرد تا 21 آذرماه همان سال، یعنی زمان رسمی اعلام خودمختاری و تا زمان فروپاشی آن در 21 آذر 1325، تصمیمگیریهای پیشهوری و دوستانش با تغییرات فراوانی همراه بود که از هماهنگی آن با سیاست خارجی شوروی در قبال غرب و ایران حکایت دارد.
نخستین تقاضای پیشهوری از حکومت مرکزی در آغاز عبارت بودند از: «تقاضای آزادی داخلی و مختاریت مدنی» برای مردم آذربایجان با حفظ استقلال و تمامیّت ایران و نیز تشکیل انجمنهای ایالت و ولایتی، تدریس زبان آذربایجانی، افزایش کرسیهای نمایندگان در مجلس ایران.6 وی همچنین برای همراه کردن مردم، با کپیبرداری از نامه حزب کمونیست شوروی (که در ادامه خواهد آمد) خواستار اصلاح روابط میان مالک و دهقان، مبارزه با بیکاری، تلاش در جهت توسعه صنایع و مبارزه با رشوه در ادارات شد. این شعارها عدهای از افراد را با او همراه کرد، درحالیکه دانایان آذربایجان و وطنپرستان این خطه در گردوغبار این حادثه بزرگ، دستهای پیدا و پنهان اتحاد شوروی را آشکار مشاهده میکردند. 7
بدیهی است که با توجه به نارضایتیهای موجود ناشی از خسارتهای جنگ جهانی در ایران، که آذربایجان نیز از آن مستثنا نبود، این شعارهای اصلاحطلبانه در میان برخی از عامه مؤثر واقع گردیده باشد. پیشهوری در همه این روزها تأکید میکرد که «تمام خواستههای ما، خارج از این نقشه (نقشه ایران) نیست و در داخل سرحدات ایران است.8
حزب دموکرات، گام به گام از تشکیل انجمن ایالتی و ولایتی به سمت تشکیل مجلس ملی آذربایجان و تشکیل نیروی مسلح ملی قدم برداشت و سپس طی اعلامیهای خواستار تشکیل حکومت ملّی، برقراری رژیم دموکراسی، تشکیل مجلس ملی آذربایجان و رسمیت یافتن زبان آذربایجانی در ادارات و مدارس گردید. پیشهوری در همین راستا «زبان ترکی را به عنوان زبان رسمی استان، غیر قابل مصالحه ذکر کرد و تا آنجا پیش رفت که خواستار پالایش زبان ترکی از واژههای فارسی و عربی شد».9
به دنبال تصمیمات احساسی حزب در کنگره، فدائیان فرقه دموکرات به عنوان بازوی نظامی با حمله به پادگانهای نظامی بهتدریج کنترل شهرهای آذربایجان را در اختیار گرفتند.10 بخشهای مهمی از این شبهنظامیان فدائی مهاجرانی بودند که اغلب با کامیونهای ارتش سرخ، وارد شهر شدند.11 آنها اعمال تروریستی در شهر انجام میدادند و شاید همینها بودند که در برخی پادگانها دستشان به خون سربازان و افسران میهن آغشته گشت.
کم کم سخنان پیشهوری بوی تجزیهطلبی گرفت: «آذربایجان ترجیح میدهد به جای اینکه با بقیه ایران به شکل هندوستان اسیر باشد، برای خود ایرلند آزادی باشد»؛ «اگر کار بدین منوال پیش رود، ما چارهای نداریم جز اینکه تماما از تهران جدا شده و دولتی مستقل تشکیل دهیم».12 اما بهرغم تبلیغات زبانی و قومی سازماندهیشده الغاشده از سوی حزب کمونیست شوروی، مردم آذربایجان از حکومت خودمختار آذربایجان دل خوشی نداشتند؛ چنانکه بسیاری از آگاهان از آن خطه مهاجرت کردند و اکثرا از نقش شوروی در حوادث مطلع بودند و اصلاحات اعلامشدهای همچون تقسیم زمین و معرفی خود به عنوان حزب ملّیگرای ایران چندان میان مردم منطقه مؤثر واقع نشد و سرانجام آنان را به مقابله با حزب واداشت. کمکهای ایل شاهون در اردبیل و خوی یکی از نمونههای بارز آن است.
نقشآفرینی شوروی و نقش فشارهای جهانی در پایان غائله آذربایجان
باور عمومی بر آن است که چالش آذربایجان با نقشآفرینی شوروی جهت امتیازگیری از ایران و بهخصوص امتیاز نفت شمال و رقابت با غرب و ایجاد حیاط خلوت در شمال ایران بهوجود آمده و حکومت خودمختار بدون حمایت شوروی توان مقابله با مردم و ارتش حکومت مرکزی را نداشته و به همین دلیل با خروج روسها از هم فروپاشیده است.
اما فروپاشی شوروی و نشراسناد فوق سرّی نشان داد که نه تنها این عقیده درست بوده، بلکه این حوادث از سوی کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی برنامهریزی شده و با امضای استالین به باقراف، صدر حزب کمونیست آذربایجان شوروی، جهت اجرا ابلاغ شده است؛13 به گونهای که در سند فوق محرمانه اعضای کمیته بر تشکیل جنبشهای تجزیهطلبانه در قامت یک حزب تجزیهطلب در آذربایجان ایران و دیگر استانهای شمالی ایران تأکید شده بود.14
در نامه کمیته مرکزی حزب کمونیست به باقراُف، مسائل مداخلهجویانهای همچون تشکیل حزب دموکرات آذربایجان در چهارچوب دولت ایران با «اختیارات وسیع»، ایجاد حرکتهای تجزیهطلبانه در استانهای گیلان، مازندران و خراسان، جلب حمایتهای مردمی، تحریک کردهای ایران و ایجاد یک ولایت خودمختار ملّی کرد، تقسیم اراضی دولت و مالکان بزرگ میان دهقانان، سرکوب نیروهای مسلح، ایجاد روزنامه محلّی و انجام کارهای فرهنگی برای رواج اندیشه طرفداری از شوروی و سرایت آن به سراسر ایران پیشبینی شده بود.15
ایجاد منطقه بحران توسط روسها در مناطق شمالی، بخشی از سیاست کلان شوروی برای بهرهبرداری از موقعیتی بود که پیروزی در جنگ بر آلمان برای آنها ایجاد کرده بود. روسها در پی این بودند که از این فرصت در جهت توسعه قلمرو ارتش سرخ بهرهبرداری نمایند، اما برخلاف اروپای شرقی، در شمال ایران با موانع بزرگی روبهرو شدند
ایجاد منطقه بحران توسط روسها در مناطق شمالی، بخشی از سیاست کلان شوروی برای بهرهبرداری از موقعیتی بود که پیروزی در جنگ بر آلمان برای آنها ایجاد کرده بود. روسها در پی این بودند که از این فرصت در جهت توسعه قلمرو ارتش سرخ بهرهبرداری نمایند، اما برخلاف اروپای شرقی، در شمال ایران با موانع بزرگی روبهرو شدند. این مانع تبدیل مسئله آذربایجان به یک مسئله جهانی و گره خوردن آن با سرنوشت بخشهای دیگری از جهان بود که آن روزها در اشغال ارتش متفقین بود.
فشار غرب به استالین برای تخلیه ایران و پیوند زدن خروج نیروهای خود از نقاط تحت اشغال اروپا و آسیا با مسئله آذربایجان، بسیار کارگر افتاد. افشای محتوای نامه استالین به پیشهوری پنج ماه پس از سقوط حکومت خودمختار و در زمان اقامت وی در آذربایجان شوروی، از بخشی از این ماجرا پرده برمیدارد، تا جایی که استالین به پیشهوری مینویسد: «مطمئنا اگر نیروهای شوروی در ایران باقی میماندند، شما میتوانستید روی موفقیت در امر خواستهای انقلابی خلق آذربایجان حساب کنید، اما ما دیگر نمیتوانستیم نیروهای شوروی را در ایران نگه داریم. آن هم در وهله اول بدین سبب که ادامه حضور آنها در ایران بنیاد سیاست آزادسازانه ما را در اروپا و آسیا مختل میکرد. بریتانیاییها و آمریکاییها به ما گفتند: اگر نیروهای شوروی میتوانند در ایران بمانند، در آن صورت چرا نیروهای بریتانیا در چین، سوریه، اندونزی و یونان و به همین ترتیب نیروهای آمریکایی در چین، ایسلند و دانمارک نتوانند بمانند؟! از این جهت ما تصمیم گرفتیم نیروها را از ایران و چین بیرون ببریم».16
از نکات عبرتآموز در غائله آذربایجان، اشتیاق اعضای حزب و پیشهوری برای تشویق استالین به بهرهبرداری از این غائله برای امتیازخواهی روسهاست. پیشهوری بدین گونه برای جلب ادامه حمایت شوروی و تأمین سلاح، ملتمسانه استالین را به امتیازخواهی از قضیه آذربایجان تشویق میکند: «مسئله نفت، هنگامی میتواند به سود شوروی حل شود که نیروهای اجتماعی، پشت آن باشند. نیروهای ما در آذربایجان نیروی مهمی است. ما دارای امکانات جدّی برای وارد کردن فشار به تهران هستیم».17
نقشآفرینی دولت ایران
هنگام تشکیل فرقه دموکرات، ابراهیم حکیمی نخستوزیر ایران بود، اما دولت او پس از سه ماه مستعفی شد و قوام از بهمن 1324 نخستوزیری ایران را در یکی از حساسترین برهههای تاریخ ایران عهدهدار شد.18 در تاریخنگاری معاصر، نقش قوام در این چرخه حوادث آذربایجان و تعامل وی با حزب دموکرات، تودهایها و شوروی بسیار بااهمیت ارزیابی شده است، درحالیکه نقشآفرینی حاکمیت، دولت و مجلس در پایان بخشیدن موفق به غائله خطرناک آذربایجان، بدون در نظر گرفتن شرایط بینالمللی، رقابت قدرتها بهویژه فشار آمریکا و جامعه بینالملل قابل بررسی نیست و اگر شرایط مثبت یادشده نبود، شاید بهزودی نقشآفرینیهای ماهرانه قوام به سر منزل مقصود نمیرسید.
همانگونه که در نامه استالین به پیشهوری نیز اشاره گردید، اراده بینالمللی برای خروج قوای متفقین از ایران ــ بهویژه روسها ــ از آذربایجان و سایر نقاط ایران بهگونهای بود که استالین را یارای مقابله با آن نبود و در نتیجه آن، او مجبور شد برای صیانت از دستاوردهای بلندمدت خود در اروپا، آسیا و نیز ایران، از قضیه آذربایجان چشم پوشد و در مسئله نفت شمال به مذاکرات با قوام و دولتهای آینده ایران براساس شرایط همسایگی دل ببندد.
سفر بااهمیت قوام به مسکو و اقامت نوزدهروزه و مذاکرات طولانی با استالین و مولوتوف ابتدا با سرسختی استالین همراه بود. استالین اعطای امتیاز نفت شمال، شناسایی حکومت خودمختار و اتخاذ سیاست دوستانه در قبال شوروی از سوی دولت ایران را بهانه سرسختیهای خود و خروج از ایران قرار داده بود.19 اما قوام هربار در مذاکرات، به درستی، «خودمختاری آذربایجان را خلاف قانون اساسی میدانست و به روسها یادآور میشد که طبق عهدنامه 1921، فقط زمانی دولت شوروی میتواند قوای خود را در خاک ایران نگه دارد که دولت ثالثی بخواهد عمدا ایران را وسیله تجاوز خود به روسها قرار دهد و دولت ایران هم نتواند از عهده جلوگیری از آن برآید».20
اما سرانجام واقعیات بینالمللی و فشار قدرتها و تعهدات استالین در قبال دوستانش در روزهای پایانی، استالین را به در پیش گرفتن روش مسالمتآمیزتری وادار کرد و درنتیجه او به تأسیس یک شرکت مختلط میان ایران و شوروی رضایت داد و از قوام قول گرفت که وی روش مسالمتآمیزی نسبت به دموکراتهای آذربایجان در پیش گیرد و از پیگیری شکایت در سازمان ملل نیز صرف نظر نماید.21
از اقدامات دیگر دولت ایران، طرح شکایت در سازمان ملل بود که مباحثات زیادی را برانگیخت. استالین به طرح شکایت ایران بسیار حساس بود و این را از توصیهاش به قوام برای گذشتن از شکایت خود در این سازمان میتوان به خوبی درک کرد!
اگرچه امروزه واقعیت تهدید اتمی شوروی از سوی رئیسجمهوری آمریکا، ترومن، با تردیدهای جدی مواجه شده است،22 اما فشارهای آمریکا و یادآوری دلایل اشغال ایران (کمکرسانی به شوروی) و تهدید به بازگرداندن نیروهایش به ایران باید آنقدر اهمیت داشته باشد که استالین پس از انعقاد یک قرارداد بدون ضمانت اجرایی میان قوام و سادچیکف، سفیر شوروی، برای دستیابی به امتیاز نفت شمال، به دموکراتها دستور پایان مقاومت در مقابل نیروهای ارتش ایران را صادر و نیروهایش را از آذربایجان و سایر نقاط اشغالی خارج نمود.
از اقدامات دیگر قوام مذاکره با اعضای حزب دموکرات و مسئولان حکومت خودگردان در خصوص چگونگی تعیین استانداران و افزایش نمایندگان و نیز اعلام تشکیل حزب دموکرات در مرکز از طریق رادیو بود که ادعایش «ایجاد اتحاد و یگانگی حقیقی میان عموم آزادیخواهان و اجرای اصلاحات بو»23 که در حقیقت به منظور ایجاد شکاف در میان رهبران حکومت خودمختار و تزلزل میان آنها و نیز همراهی همه ایرانیان برای پایان بخشیدن به غائله آذربایجان صورت گرفته بود.
فرجام سخن
سرانجام، بر اثر اقدامات قوام، شکایت ایران در سازمان ملل، تهدیدات و فشارهای قدرتهای رقیب شوروی از جمله آمریکا مبنی بر مقابله بهمثل، یعنی ادامه حضور در آسیا و اروپا و بازگشت مجدد به ایران، سرسختی حکومت مرکزی و افکار عمومی جهان، آغاز جنگ سرد و نیاز روسها به پرداختن به متصرفات دیگر خود در اروپا و آسیا و تثبیت وضع آنها، وعدههای قوام و عقد قرارداد قوام ـ سادچیکف، استالین به نیروهایش دستور تخلیه آذربایجان را صادر کرد و نیروهای حکومت خودمختار را از مقابله با ارتش مرکزی ایران بر حذرداشت.
اتومبیلهایی برای انتقال سران حزب دموکرات، بهویژه پیشهوری، به تبریز گسیل شد. خشم پیشهوری در روز انتقال به آذربایجان شوروی و سخنان وی خطاب به سرهنگ قلیاف، معاون کنسول شوروی، و پاسخ وی بسیار تأملبرانگیز است: «شما ما را آوردهاید میدان و اکنون که سودتان اقتضا نمیکند، ناجوانمردانه رها کردید؛ از ما گذشته است، اما مردمی که به گفتههای ما سازمان یافتند و فداکاری کردند، همه را زیر تیغ دادهاید» و در جواب میشنود: «کسی که تو را آورده به تو میگوید برو».24
به فرض صحت این مکالمه کوتاه، از این اتفاق میتوان به حقایق فراز و فرود فرقه دموکرات و حکومت خودمختار آذربایجان پی برد. این حزب نتوانست مردمان آگاه و میهنپرست آذربایجان را با خود همراه سازد. مهاجرت مردم به نقاط دیگر، آلوده شدن دست حزب به خون مخالفان و سربازان میهن در پادگانها و نیز اقدام پیشدستانه مردم برای پاکسازی آذربایجان از نیروهای مسلح حکومت خودگردان و استقبال باشکوه از نیروهای ژاندارمری، حکومت خودمختار و حزب دموکرات را بهرغم همه تبلیغات فرهنگی و اصلاحات اقتصادی، در جذب قلوب مردم آذربایجان نیز ناموفق نشان میدهد. تزلزل پیشهوری و تضاد میان آرمانهای گذشته و امروزش که بر اثر دسایس روسها ــ وی را بهرغم عدم اعتماد به آنها ــ به کارزار خطرناکی کشانده بود در شکست فرقه بیتأثیر نبود.
جمعی از اعضا و هواداران فرقه دموکرات آذربایجان در کنار عکس استالین
شماره آرشیو: 3046-1ع
پی نوشت:
1. رک: جمیل حسنلی، فرقه دموکرات آذربایجان، به روایت اسناد محرمانه اسناد اتحاد جهانگیر شوروی، ترجمه منصور همامی، نشر نی، 1384، صص 50-58.
2. http://ir-psri.com/print.php?page=view critic ism& artic letp =71
3. به نقل از: روزنامه حقیقت، ش 93، خرداد 1301.
4. همان؛ به نقل از: روزنامه آژیر، ش 229، 28/9/1323.
5. ابراهیم ناصحی، غائله آذربایجان در رهگذر تاریخ، تبریز، نشر ستوده، 1385، ص 95.
6. همان، صص 112-113؛ (باقراُف مأموریت داشت از سوی استالین پیشهوری را به قبول مسئولیت حزب وا دارد، اما پیشهوری ابتدا روسها را «غیر قابل اعتماد» خواند که به منظور پیشبرد اهداف سیاسی خود میخواهند آنها را به بازی بگیرند. تردید پیشهوری شاید به دلیل علاقههای ایرانگرایانه قبلیاش نیز بوده باشد، اما سرانجام باقراف او را به پذیرفتن رهبری حزب وادار کرد. این ملاقات را بسیاری از منابع جدید مقدمه تشکیل حزب سیاسی جدیدی میدانند به نام فرقه دموکرات آذربایجان که سنگ بنای خودمختاری آذربایجان و ماجراهای بعدی آن گردید.)
6. منیژه صدری، رحیم نیکبخت، استالین و فرمان تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان، به روایت اسناد منتشرشده، موسسه تاریخ معاصر ایران، تهران، 1384، ص 48.
7. ابراهیم ناصحی، همان، صص 114–124.
8. همان، ص 74.
9. حمید احمدی، قومیت و قومگرایی در ایران، تهران، نشر نی، 1378، ص 289.
10. خانبابا بیانی، غائله آذربایجان، تهران، زریاب، 1357، ص 156.
11. ابراهیم ناصحی، همان، صص 141-142.
12. http://pahlaviha.phi.ir/shiw.php?page =content&id=2249.
13. منیژه صدری، همان، صص 119-220.
14. همان، ص 228.
15. همان، صص 226-229.
16. جمیل حسنلی، فراز و فرود فرقه دمکرات آذربایجان، تهران، نشر نی، ۱۳۸۳
17. همان.
18. علی کالیراد، جنبشهای قومی و عملیات روانی، مطالعه موردی فرقه دموکرات آذربایجان، تهران، نگا اندیشه، 1396، ص 54.
19. حمید شوکت، در تیررس حادثه، تهران، اختران، 1385، ص 200.
20. همان، ص 197.
21. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، روابط خارجی ایران، تهران، امیرکبیر، 1381، ص 427 .
22. علی کالیراد، همان، ص 74.
23. منیژه صدری، همان، صص 281–282.
24. نصرتالله جهانشاهی، ما و بیگانگان، چاپ سمرقند، 1388.