جبهه ملی که مصدق رهبری آن را بر عهده داشت، از همان ابتدا ائتلافی ناهمگون از بعد عقیدتی و فرهنگی بود. این ناهمگونی در بعد سیاسی نیز مشهود بود و در نتیجه آن، اعضای این جبهه از اشتراکات سیاسی نیز برخوردار نبودند؛ بنابراین دولت مصدق با ائتلافی ناهمگون از لحاظ ایدئولوژیکی و اهداف بازی در ساختار قدرت وارد سیاست شد و همین امر سبب گردید اعضای گروه سلیقهای عمل کنند و وابستگی هر کدام به جناحی از بدنه اصلی قدرت برای دولت مصدق در ادامه دردسر آفرین شود. تنها اشتراک سیاسی جبهه ملی در ظاهر، ملی شدن صنعت نفت بود که با منافع فردی و گروهی شرکای مصدق گره خورده بود. همین نبود اجماع گفتمانی درون جبهه ملی و یگانه نبودن آرا و اهداف، امری بود که شرایط عینی برای بهرهبرداری مخالفان و سقوط دولت مصدق را فراهم کرد. از جمله شخصیتهای بانفوذ و مهمی که از صف پشتیبانان مصدق پس از ملی شدن صنعت نفت کنار رفت و فعالانه به اهداف جبهه ملی پشت کرد حسین مکی بود. به تازگی کتاب «زندگینامه سیاسی حسین مکی» نوشته امیر مکی، به همت پژوهشکده تاریخ معاصر منتشر شده است. در این کتاب امیر مکی سعی کرده است با بازخوانی اسناد و مدارک، زوایایی پیدا و پنهان زندگی سیاسی مکی را بررسی کند؛ به همین دلیل با او به گفتوگو نشستیم.
ضرورت تألیف کتاب «زندگی سیاسی حسین مکی» چه بود؟
ضرورت نخست من برای تألیف کتاب «زندگی سیاسی حسین مکی» این بود که نگاه نزدیکتری به زندگی سیاسی و خصوصی حسین مکی داشته باشم. ضرورت دیگر نظرات شخصی حسین مکی در خصوص سایر اعضای نهضت بود و اینکه در نهضت چه فعالیتی کردند. این موضوع در کتاب مستقیم یا جسته و گریخته مطرح شده است؛ حتی نگاه او به عنوان یکی از نقشآفرینان صنعت ملی شدن نفت درباره رضاخان و محمدرضاشاه اهمیت داشت. خود او بارها گفته بود که تنها یکبار در دوران کودکی رضاشاه را از نزدیک دید. ظاهرا آن دوران خیلی از اطرافیان میگفتند اوایل خوب بود و بعد دیکتاتور شد که مکی رفت تحقیق کرد. نکته دیگر هم شخصیت محمدرضا بود که پیش و پس از کودتا چه کرد.
از ضرورتهای دیگری که مرا تشویق کرد درباره زندگی سیاسی حسین مکی کتابی بنویسم اسناد ساواک درباره او بود؛ اسنادی که خود او نیز از آنها بیخبر بود. یکی از نکات بسیار مهم جمعآوری همین اسناد در ساواک و اصلا نگاه ساواک نسبت به او بود. ساواک به حسین مکی اعتماد نداشت و مانند یک موش به دنبال مکی بود که او را دستگیر کند. او در برخی از موارد توانست از دست ساواک بگریزد و در برخی از موارد دستگیر شد و به زندان افتاد.
از طرف دیگر ترقی و رشد سریع حسین مکی در عالم سیاست نیز امر مهمی بود؛ اینکه چطور حسین مکی با اصول و موازین اخلاقی خود توانست هم خود را به مردم بشناساند و هم در عالم سیاست نقشی تأثیرگذار داشته باشد و مطابق اعتقادات خود نسبت به کشور، مردم و دین و مذهبش ادای دین کند.
از طرف دیگر زندگی حسین مکی پس از کودتا نیز اهمیت داشت. او بعد از کودتا تقریبا خانهنشین شد. جدا از حرف و حدیثها درباره خیانت او به مصدق، که من موافقشان نیستم، حسین مکی در بحبوحه انقلاب از سال 13۵۶ تا بهمن 13۵۷ که کمتر کسی جرئت میکرد در انتقاد از رژیم پهلوی مقاله منتشر کند، در اعتراض به وضعیت جامعه مقاله تندی منتشر کرد. من خودم باور نمیکردم تا اینکه مجلات «خواندنیها»ی سال 13۵۷ را پیدا کردم و دو مقاله تند او را دیدم و عینا در کتاب آوردم.
نکته آخر هم در لزوم تدوین این کتاب، نظرات روزنامههای داخلی و خارجی درباره حسین مکی بود. او در اوج درگیری نهضت ملی شدن صنعت نفت، سفر سهماههای به اروپا و آمریکا داشت. پس از بازگشت از سفر، نگاه او نسبت به خیلی مسائل از جمله تک تک اعضای نهضت و روالی که در جامعه شکل گرفت تغییر پیدا کرد؛ حتی هشدار داد که بوی کودتا به مشامم میرسد، اما متأسفانه آنچه نباید میشد، اتفاق افتاد.
زندگی مکی به چند دوره تقسیم میشود؟
زندگی حسین مکی به سه دوره متفاوت تقسیم میشود: نخستین دوره زندگی حسین مکی مربوط به دورانی است که معلم بود و در روزنامهها مقاله می نوشت و تحقیق و پژوهش میکرد. دوره دوم زندگی مکی ورود به عالم سیاست و برگزیده شدن به عنوان نماینده مردم در مجلس شورای ملی است. این دروان از زندگی حسین مکی تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ادامه دارد. دوره سوم زندگی مکی برمیگردد به دوران پس از کودتا که دوره خانهنشینی، مغموم شدن و انزوای سیاسی اواست که تا دوران پیری ادامه دارد.
نگارش کتاب چقدر طول کشید و چطور اسناد را بهدست آوردید؟
تقریبا برای تهیه این کتاب و جمعآوری مطالب و مطالعات مربوط به کتاب، هفت سالی وقت صرف کردم. مسلما جمعآوری اسناد به تنهایی امکانپذیر نیست. یک مجموعه باید در جمعآوری اسناد نویسنده را کمک کند. مصاحبههای حسین مکی با روزنامههای آلمانی و آمریکایی، از طریق پست الکترونیک و نامهنگاری با آرشیو این روزنامهها جمعآوری شد و توانستم از آرشیوهای مختلف رسانههای خارجی مصاحبهها را بهدست بیاورم. تصاویر روزنامههای لاتین را نیز با کمک دوستان تهیه کردم. بخشی هم جمعآوری مدارکی بود که خودش در اختیار من گذاشت و من اسناد را بازخوانی کردم. یکی از این اسناد، حکم معلمی در کلاس چهارم در یزد بود که آن را در پیوست کتاب آوردهام.
آیا حسین مکی در بحبوحه انقلاب با امام(ره) دیدار داشت؟
بله؛ حسین مکی حدود سال ۱۳۲۵ که برای نخستینبار از اراک نامزد مجلس دور پانزدهم شورای ملی شد با مرحوم آیتالله پسندیده، برادر امام خمینی(ره)، ارتباط نزدیک داشت. من خاطرات مرحوم پسندیده را از خانه موزه امام در خمین تهیه کردم و در کتاب ذکر شده است که زمانی که مکی به نمایندگی از اراک در مجلس پانزدهم انتخاب شد آنقدر چهره مردمی داشت مردم در کوچههای اراک گوسفند ذبح کردند.
مکی در اردیبهشت 13۵۸ با امام خمینی(ره) ملاقات داشتند. درخواست دیدار او با امام از سوی آقای پسندیده مطرح و تأیید شد. او با چند تن از دوستانشان از جمله حائریزاده نزد امام رفتند؛ صحبتهایی مطرح شد. امام درباره اینکه آقای مکی کتابی درباره شهید مدرس نوشته است صحبت نمودند و پرسیدند چرا کتابی درباره شیخ فضلالله ننوشته است. این دیدار در کتاب مطرح شده است.
آقای مکی از جمله سیاستمدارانی بودند که نظرات متناقض دربارهشان وجود دارد؛ از طرفداران پروپاقرص تا منتقدان. در نوشتن این کتاب به این مسائل توجه داشتید؟
بله؛ من این را عرض کنم که مکی جزء بیست نفر اولی بود که عضو حزب دموکرات قوام شد. من تصویر کارت عضویت او را هم در کتاب آوردهام؛ بنابراین با قوام ارتباط خوبی داشت. او سخنور بسیار قهاری بود و اطلاعات تاریخی خیلی خوبی داشت؛ کما اینکه بعد از شهریور 1320 که رضاخان عملا از ایران تبعید شد و رفت، به قول سیاسیون آن زمان یک نسیم آزادی وزید و مکی توانست سه جلد از کتاب هشت جلدی تاریخ بیستساله خود را تدوین کند و به طبع برساند که محمدرضا هم در یکی از صحبتهایش با مکی میگوید که چرا آنقدر از پدرم بد گفتهای؟
اما مکی با انتصابات قوام از جمله انتصاب آقای مشایخی، شهرداری و معاونتهای مختلف مشکل داشت. هر چه به قوام متذکر شد، قوام قبول نکرد؛ به همین دلیل مکی راه خود را از قوام جدا کرد؛ چون حریف ساختار فکری او نشد. اما همیشه از قوام به نیکی یاد میکرد تا اینکه قوام در ۳۰ تیر به خودکشی سیاسی دست زد و پست نخستوزیری را قبول کرد و بعد از حادثه 30 تیر اسناد و مدارکی بهدست آمد که آمریکا و انگلیس در سرکوب قیام دست داشتند و یکی از انتقادهای مکی به مصدق این بود که چرا مصدق نخواست یا نتوانست مصادره اموال قوام را انجام دهد؟
سالگرد 30 تیر یکی از نقاط کانونی در مبارزات ملی شدن صنعت نفت است؛ مکی چه نقشی در قیام 30 تیر داشت؟
30 تیر نقطه عطف کانونی در بحث نهضت ملی نفت بود. من احساس میکنم سه ضلع مثلث مکی، بقائی و آیتالله کاشانی در ایجاد قیام مؤثر بودند. اگر آیتالله کاشانی، مکی و بقائی نبودند، قیام 30 تیر رخ نمیداد. در ۲۲ تیرماه مصدق درخواست اختیارات ششماهه را از مجلس کرد، اما مکی با درخواست نخستوزیر مخالفت کرد. بسیاری از اقلیت مجلس هم با این امر مخالف بودند، ولی میگفتند چون رهبر ما میگوید قبول میکنیم.
سه روز بعد که در ۲۵ تیرماه مصدق به دیدن شاه میرود و از شاه درخواست میکند وزارت دفاع را برعهده بگیرد و محمدرضا هم میگوید: پس بگو ما جمع کنیم، برویم! مصدق هم تأکید کرد که اگر قبول نکنید، از پست نخستوزیری هم استعفا میدهم و همین اتفاق هم افتاد. شاه بلافاصله استعفای مصدق را پذیرفت. احمد قوام در جلسه سری ۲۶ تیر 13۳۱ با دربار، نامزد پست نخستوزیری شد. جالب این است از ۴۲ نماینده حاضر در مجلس با یک ترفندی چهل نفر رأی مثبت به قوام دادند. قوام هم متأسفانه با دادن آن اعلامیه جنجالی، اتهامات ناروایی به مردم و نهضت زد و به نوعی مردم را تهییج کرد؛ مثلث قدرت مکی، بقائی و آیتالله کاشانی هم هر چه در توان داشتند انجام دادم.
بقایی با مقالات تند، مکی با سخنرانیها و مقالات و کاشانی هم با اعلامیه معروف خود کاری کارستان کردند. در 30 تیر شاهد اتفاقی بودیم که نباید برای رژیم سلطنتی میافتاد و به نظر من و خیلی مورخان ما در آن دوره، 30 تیر نقطه عطف صنعت ملی شدن نفت بود.
چه اسنادی نشان میداد که آمریکا و انگلیس در واقعه 30 تیر دست داشتند؟
نکته مهمی که در اسناد دیده شد تماسهای هندرسون آمریکایی و حمایتهای پشت پرده آمریکا، انگلیس و اشرف پهلوی از دولت قوام بود. از همه مهمتر حسین مکی بعد از سفر مردادماه خود به آمریکا گفت که از یکی از شرکتهای نفت در تگزاس بازدیدی داشته و با یک آمریکایی ملاقات کرده است که مالک 25 درصد از سهام آرامکو بود و به ایران هم سفر کرده بود. این آمریکایی، که کاملا با اوضاع نفتی ایران آشنا بود، به مکی خبر داد تلگرافی از وزارت خارجه آمریکا در روز ۲۵ تیر 13۳۱ دریافت کرده است به این مضمون که فورا نمایندههایتان را برای راه انداختن پالایشگاه آبادان آماده کنید، اما در پنج روز بعد، یعنی در 30 تیر، مجدد تلگرافی به دستم رسید که میگفت مسافرت را کنسل کنید. من با سخنان این آمریکایی به این نتیجه رسیدم که آمریکا و انگلیس در وقایع 30 تیر با هم موازی کار میکردند.
برگردیم به مستنداتی که مخالفان یا به نوعی منتقدان حسین مکی مطرح میکردند؛ برای مثال عزتالله سحابی معتقد بود مکی و بقائی برای کسب قدرت و نخستوزیری تلاش میکردند؛ به همین دلیل با مصدق به مخالفت پرداختند. چه اسنادی هست که نشان دهد این نگاهها نادرست است؟
مرحوم مکی ۱۹ آذر 13۷۸ درگذشت. عزتالله سحابی در ۲۸ آذر 13۷۸ این مقاله را نوشت. او در آن مقاله به تأثیرگذاری نوشتار و قلم مکی در دهه 13۳۰ اشاره کرد. خود او در نوشتههایش میگوید: «اعتراف میکنم که نخستین اطلاعات سیاسی و تاریخی من از مکی بهدست آمده و من مدیون او هستم».
مکی دقیقا تا ۲۲ تیر 13۳۱ «سرباز فداکار وطن» بود و بعد از آنکه آقای مصدق درخواست اختیارات قانونگذاری ششماهه را به مجلس ارائه کرد و مکی به درخواست مصدق اعتراض کرد و با وجود اعتراضات، رأی داد سرباز خطاکار شد.
نظر شخصیام و برخی دیگر این است که خود آقای مصدق قبل از نخستوزیری بر این اعتقاد بود دوران فترت مجلس دورانی است که به ضرر کشور رقم خواهد خورد. عین جملات حسین مکی را دارم که میگوید: من که با تو (مصدق) بزرگ شدم، آزموده را آزمون خطاست. تعجب من در این است که دکتر مصدق ضمن دادن گزارش مسافرت خود به آمریکا و شرکت در شورای امنیت سازمان ملل متحد راجع به فترت و عدم وجود مجلس معتقد بود با تعطیلی قوه مقننه هرگز موافق نبوده و نیستم؛ میل ندارم که مملکت با فترت روبهرو شود؛ زیرا خطر فترت برای کشور زیانبخش و غیر قابل جبران و برخلاف قانون اساسی است. تاریخ نیمقرن مشروطیت به ما نشان داده که هیچگاه فترت برای ایران خوشیمن نبوده و در غیاب مجلس عموما مشکلات زیادی برای مملکت ایجاد شده است و اکثر اوقات سوءفتارهایی شده که مضر و خلاف قانون بوده است؛ بنابراین دولت حاضر تصمیم دارد بلافاصله انتخابات را شروع و وظیفه خود را در کمال قانون انجام دهد.
مکی میگوید برای من باعث حیرت است کسی که خود معتقد بود نبود قوه مقننه چه مفاسدی برای مملکت دربردارد ناگهان 180 درجه تغییر جهت میدهد و مرتکب چنین اشتباهی میشود و موجبات تعطیلی مجلس را فراهم میکند یا رفراندوم را که در قانون اساسی ما پیشبینی نشده است برگزار میکند. چون مکی با تعطیلی مجلس موافق نبود، دوستان ملی و نهضت آزادی به این نتیجه رسیدند که مکی از سرباز فداکار بدل به سرباز خطاکار شده است. جمله خسرالدنیا و والاخره را برای او بهکار میبردند. از طرف دیگر در دوره نخستوزیری مرحوم مصدق، خود مصدق به او پیشنهاد داد وزارت دربار را بپذیرد و شاه هم قبول کرد، اما مکی با این استدلال که من ۱۱۲ هزار رأی از مردم تهران گرفتهام و نماینده اول تهران هستم و اگر وزیر دربار شوم، مردم میگویند با شاه بودم و میخواستم به دربار بروم قبول نکرد!
در اردیبهشت سال 1332، قبل از کودتا، به مکی پیشنهاد دادند که پست نخستوزیری را بپذیرد، اما مکی قبول نکرد و در سفرش به آمریکا هم اولین نماینده مجلس ایران بود که وارد پنتاگون شد و همانجا به او پیشنهاد نخستوزیری دادند. مکی خیلی عصبانی شد و گفت از مادر زاییده نشده است کسی که بتواند مصدق را بدون حکم مجلس از نخستوزیری خلع کند. دومین مطلب هم که آنجا مطرح شد بحث نظرخواهی مکی نسبت به تغییر سلطنت از محمدرضا به علیرضا پهلوی برادر او بود که مکی در برابر آن پاسخ داد: آنطور که من مطالعه کردهام، پیشینه علیرضا خیلی خراب است.
در دوران زندگی سیاسی حسین مکی به او پست نخستوزیری و وزارت دربار و پس از کودتا، در دوره نخستوزیری ارتشبد زاهدی پست وزارت کشور، ریاست شرکت ملی نفت و حتی مجدد وزارت دربار پیشنهاد شد، اما او قبول نکرد و حتی بعد از چهار روز پس از کودتای ۲۸ مرداد هم جنگ علنی خود را با دربار و زاهدی شروع کرد و عملا چنان خانهنشین شد که در مصاحبه خود در سال 13۵۸ بعد از ۲۵ سال سکوت اعلام کرد: سیاستمداری که اشتباه کند قربانی میشود؛ من این جمله را به دولت ملی مصدق گوشزد کردم و متأسفانه خودم هم اشتباه کردم.
من میگویم که مکی خسرالدنیا والعافیه فی الآخره شده است. بههرحال او در دنیا به خیلی چیزها میتوانست برسد، ولی نخواست هرچند میتوانست. یک سری شاید بگویند که نخواست و نمیتوانست، ولی به نظر من این درست نیست.
در کتاب آنچه برای من جالب بود تلاش حسین مکی برای پیوند دربار و مصدق بود. او به نوعی سعی کرد ارتباطات میان مصدق و دربارگسسته نشود یا حتی سعی بر حل اختلاف آیتالله کاشانی و مصدق داشت که البته ناکام ماند. همه اینها آیا تناقض وجود او را نشان نمیدهد؟ چرا او سعی داشت رابطه شاه و مصدق را برقرار کند، درحالیکه اگر شاه میخواست مسئله ملی شدن نفت صورت بگیرد، چرا اصرار داشت قرارداد نفت گس ـ گلشاییان امضا شود؟ آیا شاه میخواست مسئله ملی شدن نفت حل شود؟
سؤال خوبی است؛ ما باید هر چیزی را در ظرف زمان و مکان خود بسنجیم. بعد از وقایع 30 تیر حرکتهای مرموز حزب توده بهشدت نمایان شد؛ یعنی آمریکا و انگلیس هم بهشدت تحت فشار قرار گرفتند و ترسیدند مبادا شوروی حکومت را به دست گیرد. مکی هم احساس کرده بود که اگر این اتفاق بیفتد، فاتحه نفت خوانده میشود.
نکته دیگر این است که مصدق با توجه به رشد محسوس تودهایها بعد از وقایع 30 تیر احساس کرد با حربه نفوذ حزب توده میتواند از دول غربی امتیاز کسب کند؛ به همین دلیل ارتباط با انگلیسیها را به صفر رساند و خواست از آمریکا هم یک سری امتیاز بگیرد، اما مکی و امثال او به این موضوع نگاه میکردند که هنوز بحث ملی شدن صنعت نفت و اتفاقات آن به پایان نرسیده است. همچنین در قانون مشروطه سلطنتی، شاه جزء لاینفک نظام حکومتی است و مصدق موفق شده بود تا حد زیادی مانع دخالتهای شاه شود؛ بنابرین مکی تصمیم گرفت زخمهای بین دربار، دولت مصدق و آیتالله کاشانی را التیام دهد تا به این طریق ملی شدن صنعت نفت را به یک نقطه مثبت و ایدئال برساند؛ کما اینکه زمانی قرار بر این شد به پیشنهاد مصدق، یکی از دولتیها و نهضت ملیها عهدهدار وزارت دربار شود و شاه پذیرفت مکی وزیر دربار شود؛ چون هم چهره مردمی داشت و هم سخنی بر ضد سلطنت نزده بود، اما مکی وزارت دربار را نپذیرفت. او سعی کرد با برقراری ملاقاتهایی بین شاه و مصدق و همچنین بین آیتالله کاشانی و مصدق، اختلافات را از بین ببرد یا کمتر کند، اما موفق نشد. درکل، مکی به اصولی که قسم خورده بود همچنان وفادار ماند و به وجود پارلمان اعتقاد دوچندان داشت.
چرا مکی و بقائی رویکردی شبیه فاطمی و خیلی از اعضای جبهه ملی اتخاذ نکردند؟
من فکر میکنم این امر یک مقداری به دوران قبل از مجلس پانزدهم و حضور مجدد مصدق در عرصه سیاست باز میگردد. تقریبا همه متفقالقول هستند که مصدق بعد از دوران مجلس چهاردهم عملا گوشهنشینی و انزوا برگزید و مکی و مظفر بقائی بودند که با رفتن به خانه مصدق در احمدآباد و التماس از او، توانستند مصدق را راضی کنند تا دوباره وارد عرصه سیاست شود. مکی میگفت که تا کیلومترها گریه میکرد و افسوس میخورد به حال مردمی که سیاستمدارش در را روی خودش میبندند، درحالیکه آنزمان باید در میدان سیاست باشد.
نکته دیگر زمانی است که مکی در مجلس هفدهم شورای ملی به عنوان ناظر هیئت اندوخته اسکناس انتخاب شد. دکتر مصدق از این امر ناراضی بود؛ چون مدعی بود مکی چوب لای چرخ دولت میگذارد؛ کشور مشکل مالی و تورم دارد، اما مکی نمیگذارد که دولت اسکناس چاپ کند. مکی میگفت طبق قوانین این کار را بکنید. من احساس میکنم مصدق درباره حسین مکی دچار سوءظن و بدبینی شده بود. مصدق بعد از کودتا، هیچگاه از مکی به آن صورت بد یاد نکرد. مکی هر مسئولیتی را که به او میدادند براساس قانون اجرا میکرد.
اما چرا مکی مانند فاطمی با مصدق برخورد نکرد؟ مکی سیاست را بسیار زودتر از امثال فاطمی آغاز کرد. او وقایع بعد از کودتا را میدید؛ به همین خاطر معتقدم مطابق قوانینی که به آن اعتقاد داشت رفتار میکرد؛ یعنی زمانی که به رأس قانون میرسید از قانون رد نمیشد.
مسئله دیگر هم این است که مکی بارها به خود من هم شفاهی گفته بود، اما من عینا آن را نوشتم که من با مصدق عهد زناشویی نبسته بودم که تا آخر عمر بدان پایبند باشم؛ عقیده داشتم که او برخلاف حرکت نهضت ملی قدم برداشت و من نتوانستم با او همراهی کنم. به مصدق گفتم در سیستمی که کار و زندگی میکنی، مجلس پایه و رکن نهضت ملی شدن نفت است؛ با انحلال مجلس آنی شما را برکنار میکنند و حکم نخستوزیری را به کسی دیگر میدهند، اما مصدق در جواب گفت: شاه قدرت خلع من را ندارد.
واقعا هم نشان داد که هشدارهای آیتالله کاشانی و مکی به مصدق درباره اینکه مجلس را منحل نکند تا شاه اجازه پیدا نکند او را برکنار کند اتفاق افتاد.
پاشنه آشیل دوره دولت محمد مصدق انحلال مجلس و رفراندوم بود. متأسفانه استعمار بزرگ با نگاه موشکافانه و دقیق فرایند ملی شدن صنعت نفت را تجزیه و تحلیل میکرد و توانست در نهایت ملی شدن صنعت نفت را با کودتا و با استفاده از شرایط بهوجودآمده از بین ببرد.
قطع دست انگلستان از صنعت نفت ایران به عنوان خلع ید یکی از نکات مثبت تاریخ ماست. دراینباره توضیح دهید.
حسین مکی با مرحوم بازرگان، امیر علایی، مرحوم صالح در هیئت خلع ید عضو بودند. برخی از این آقایون معتقدند مکی در جریان خلع ید، یکهتازی میکرد، درحالیکه اینطور نبود. من به این دوستان توصیه میکنم کتاب «خلع ید» مکی را بخوانید و بدانید که در روزگاری که شباهت زیادی با امروز ما دارد و بحث تحریم نفت، منابع مالی و تهدید نظامی مطرح بود چه اتفاقاتی افتاد.
هیئت خلع ید جلوی بسیاری از مسائل را گرفت و از 30 مرداد ۱۳۳۰، که خلع ید صورت گرفت، از همه انگلیسیها و کارمندان خارجی که در صنعت نفت ایران کار میکردند خواست اگر دوست دارند، کار کنند و اگر علاقهمند نیستند، از ایران بروند. نکته حائز اهمیت هم این است که مکی تأکید میکرد انگلستان قصد داشت آبادان را تصرف کند و بلوف هم نبوده است. از سوی دیگر آمریکاییها مخالف تصرف آبادان توسط انگلستان بودند.
مکی در مصاحبه خود در آن سال اعلام میکند انگلستان قصد داشت آبادان را تصرف کند، اما آمریکاییها مخالفت کردند و از سوی دیگر هم به موجب قرارداد ۱۹۲۱ بین ایران و شوروی، به روسها اجازه داده شده بود وارد خاک ایران شوند. این قرارداد ابتدا شانزده ماده و بعد 26 ماده پیدا کرد. در این مادهها گفته شده است طبق شرایطی روسها میتوانند وارد ایران شوند.
مکی میگوید: وقتی من در آبادان بودم انگلیسیها دویست تانک داشتند که هم روی آب و هم در خشکی حرکت میکردند. کنسول ایران در بصره گزارش داده بود که انگلستان چهارهزار سرباز وارد قبرس کرده است. (خیلی جالب است دویست تانک و دویست هواپیما در بصره و سایر جاها متمرکز کردند.) من هم پیشنهاد دادم پالایشگاه آبادان را کامل مینگذاری کنید و از هیچ چیز نترسید.
مکی به حضور مردم رفت و با سخنان انگیزشی مردم را تحت تأثیر قرار داد. سپهبد نقدی هم با مینگذاری آبادان موافقت کرد. شب متوجه شدم مصدق مخالف مینگذاری است. روی 24 اسکله دو میلیون و هشتصد هزار تن مواد نفتی که بیشتر مواد سبک، یعنی بنزین، بودند کار گذاشتیم که اگر احیانا چتربازان وارد خاک ما شدند، دستور باز شدن بنزینها را بدهیم. خلاصه قرار بود حمله کنند، ولی وقتی مینگذاریها و توپهای اطراف پالایشگاه را دیدند، آمریکاییها با انگلیسیها موافقت نکردند. وگرنه بهجد بگویم که قرار بود آبادان را کامل بگیرند.
حتی شاه به من گفت: سفیر انگلیس چند روز قبل به ملاقاتم آمده بوده و گفت اگر از تمام مناطق نفتی دست برداریم، آبادان را به هیچ عنوان از دست نمیدهیم. از کویت نفت وارد آبادان میکنیم و در پالایشگاه آبادان، که بزرگترین پالایشگاه جهان است، با ۲۲ میلیون تن ظرفیت تصفیه میکنیم. از شاه پرسیدم: جواب شما چه بود؟ شاه بحث را عوض کرد. دو مرتبه پرسیدم. شاه قدری فکر کرد و گفت: اگر شما جای من بودید چه میگفتید؟ گفتم: من اگر بودم میگفتم در این صورت اولین فردی که در خط اول جبهه شرکت خواهد کرد، خودم هستم. شاه هم گفت: بله من هم همین را گفتم و من مطمئن شدم که شاه دروغ میگوید.
ممنون از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.