ایران در چهارده سال پس از آغاز مشروطیت، برعکس تمام پیشبینیها، دچار بیثباتیهایی از بُعد سیاسی، امنیتی، اقتصادی و اجتماعی شد که عوامل مختلفی در آن دخیل بودند
به بهانه سالروز مشروطیت
چهارده سال آشوب
15 مرداد 1400 ساعت 16:00
ایران در چهارده سال پس از آغاز مشروطیت، برعکس تمام پیشبینیها، دچار بیثباتیهایی از بُعد سیاسی، امنیتی، اقتصادی و اجتماعی شد که عوامل مختلفی در آن دخیل بودند
ایران پس از صدور مشروطیت و رهایی از استبداد قاجار، برعکس تمام پیشبینیها در چهارده سال پس از آغاز مشروطیت دچار بیثباتیهایی از بُعد سیاسی، امنیتی، اقتصادی و اجتماعی شد و فراز و نشیبهای فراوانی را تجربه کرد. نوشتار حاضر به واکاوی علل بیثباتی چهارده سال اول مشروطیت در ایران میپردازد و قصد دارد علل و زمینههای داخلی و خارجی آن را بررسی کند.
الف) عوامل خارجی بیثباتی مشروطیت
بخش زیادی از علل بیثباتی مشروطیت به عوامل خارجی و دخالتهای بیگانگان برمیگشت که مهمترین آنها موارد زیر است:
1. ایجاد بحران امنیتی توسط روس و انگلیس
ایران از همان اوایل دوره قاجار تا مقطع انقلاب مشروطیت برای انگلستان و روسیه دالانی بهمنظور حفاظت از منافع خود در منطقه تلقی میشد و این دو کشور به دنبال تسلط تمامعیار بر ایران بودند؛ به همین دلیل گرچه در راستای طرح تشکیل دولت حائل، دو قدرت بزرگ امپریالیستی روس و انگلیس با قرارداد 1907 آنهم در بحبوحه مشروطیت، ایران را به دو منطقه نفوذ تقسیم کردند، اما انگلیسیها که کمترین ارزشی برای مشروطه ایران قائل نبودند، تلاش کردند از بحران رایج در زمان آغاز شکلگیری مشروطیت کشور به نفع مصالح بلندمدت خود بهرهبرداری و در امور داخلی کشور دخالت کنند و نیروهای موردنظر خود را در ارکان کشور وارد نمایند.
همچنین درست در روزهای پایانی عمر مجلس دوم، تهدید عظیم ناشی از اولتیماتوم روسها، ایران و تمامیت ارضی آن را به مخاطره افکند. نه دربار و نه مجلس دوم اهمیت موضوع را درنیافتند یا نخواستند دریابند و بدین ترتیب زمینه نقض استقلال کشور را فراهم ساختند. این بزرگترین فاجعه تاریخی کشور بود که طی آن، زمامداران هیچ تحلیل مشخصی از وضعیت زمان خود نداشتند و این وضعیت باعث ویرانی تمامعیار ساختارهای موجود کشور گردید.
ملکالشعرای بهار که در آن دوران زندگی میکرد اوضاع را چنین شرح میدهد: «رقابت روس و انگلیس بر سر نعش بیگناه و خانه صاحبمرده ما ایران»، باعث هلاکت کشور شد. بنابر اظهار ملکالشعرای بهار، تا پیش از سال 1907، روسیه «سی کرور بندههای زرخرید» در ایران داشت و تلاش میکرد با این بنده زرخرید بر سواحل خلیجفارس و «یک تنگه نظامی دریایی ذیقیمت به نام تنگه هرمز» دست یابد، اما «انگلیس پدر اخلاق و معلم اجتماع چه آرزو داشت؟» جواب این بود: «یک دشت ویران و یک عرصه پهناور خراب، و یک ملت کور و کر و فقیر و یک دروازه مهم دریایی، ولی بر روی دنیا بسته و مختص انگلیس». بهار در این عبارت به بهترین نحو ممکن استراتژی روس و انگلیس را در ایران تشریح کرد. ایران برای روسیه کلید تسلط بر خلیج فارس و هندوستان بود و برای انگلیس هم همین مقام را داشت.1
2. تحمیل بحران اقتصادی توسط روسیه و انگلستان به کشور
در 27 جمادیالثانی 1327، مشروطه خواهان تهران را فتح کردند، دوران موسوم به استبداد صغیر پایان پذیرفت و ازآنپس روابط مالی ـ اعتباری و نیز سیاسی دولت ایران با کشورهای روسیه و انگلیس روندی تازه یافت. دولتهای دوره دوم مشروطیت اساسا میراثدار بحرانهای مالی و اقتصادی پایانناپذیری شدند که ریشههای تاریخی آن حداقل تا اواسط دوران ناصرالدینشاه استوار بود. دو کشور روس و انگلیس در وابستگی مالی و عقبماندگی مزمن اقتصادی ایران در تمام سالهای دوران مشروطیت نقش درجه اول و غیرقابلانکاری داشتند.
بحرانسازیهای مالی و اقتصادی دو کشور روس و انگلیس ازجمله مهمترین علل ناکارآمدی دولتهای عصر مشروطیت بهطورکلی و دوران مشروطه دوم بهطور اخص بهشمار میآمد. هر دو کشور روس و انگلیس با اعمال فشارهای سیاسی و بحرانسازیهای مالی پایانناپذیر نقش قابلتوجهی در عقیم گذاشتن و تحقق نیافتن آرمانهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه ایران در عصر مشروطیت داشتند.2
ملکالشعرای بهار که در آن دوران زندگی میکرد اوضاع را چنین شرح میدهد: «رقابت روس و انگلیس بر سر نعش بیگناه و خانه صاحبمرده ما ایران»، باعث هلاکت کشور شد. بنابر اظهار ملکالشعرای بهار، تا پیش از سال 1907، روسیه «سی کرور بندههای زرخرید» در ایران داشت و تلاش میکرد با این بنده زرخرید بر سواحل خلیجفارس و «یک تنگه نظامی دریایی ذیقیمت به نام تنگه هرمز» دست یابد، اما «انگلیس پدر اخلاق و معلم اجتماع چه آرزو داشت؟»
ب) عوامل داخلی بیثباتی مشروطیت
آنچه باعث میشد دشمنان ایران بیشازپیش چشم طمع به کشور بدوزند، وضعیت داخلی ایران در دوران مشروطه بود که شرایطی مناسب برای دستاندازیهای بیگانه فراهم میساخت. این عوامل شامل موارد زیر میشود:
1. ناآشنایی با مشروطه
در سراسر سالهای مشروطه (1285-1290) هر کس در مورد مشروطه داوری خاصی داشت که با نفس حقیقی آن مطابقت نداشت. در دوره اول مشروطیت، حتی یک رساله سیاسی قابلتوجه در مورد مشروطه نوشته نشد. تنها رساله در این دوره «تذکر الغافل و ارشاد الجاهل» شیخ فضلالله نوری بود که اتفاقا بنیاد مشروطه و مغایرت آن با مبانی شرع را بهخوبی تبیین کرده بود. نخستین رسالههایی که به حمایت از مشروطه با رویکرد شرعی نوشته شد، مربوط به دوره مرسوم به استبداد صغیر و دوره فترت مجلس اول و دوم است و حتی مهمترین آنها که رساله «تنبیه الامه و تنزیه المله» علامه نائینی است در پاسخ به رساله شیخ فضلالله نوری نوشته شدهاند.3
این رسائل رویکردی مشخص و روشن داشتند و آن تبیین مشروطه بر بنیاد شرع بود. اینان تمدن جدید را دارای دو رویه مثبت و منفی میدیدند و میخواستند آنچه را وجه مثبت مینامیدند، «گزینش» کنند و با ظاهر شرع آشتی دهند، اما روشنفکران کاری جدی انجام ندادند و فقط مشروطه را در حد مقالات روزنامهای تنزل دادند؛ مثلا رسولزاده یکی از روشنفکران آن دوران تمدن جدید را «یک دوری پلو پخته آماده» میدانست که فقط باید «قبول زحمت کرد و آن را میل نمود». منظورش این بود که نیازی به تفکر و تأمل نیست، همهچیز در غرب آماده است و فقط باید تقلید کرد. درواقع آنچه اجرا میشد نه ربطی به شرع داشت و نه مشروطه.
نهایت اینکه وضعیت آشفته «هم این و هم آن» و تلاش برای گزینش وجه مثبت تمدن غرب و آشتی دادن آن با ظواهر شرع، به وضعیت «نه این و نه آن» انجامید و اوضاعی شکل گرفت که نه با مشروطه و الزامات آن منطبق بود و نه با ظواهر شرع هماهنگ مینمود.4 بهطور مثال در دوران مشروطه روزنامه «رعد» نوشت: «باید کاملا تصدیق و اعتراف نمود که در مملکت ما ایران، از مشروطیت بیش از یک اسم بیمسمی چیز دیگری وجود ندارد و راستی بسیار مشکل است تصور کرد که وضع تشکیلات سیاسی و طرز اداره شدن امور در ایران میتواند با اصول و قواعد یک مملکت مشروطه تطابق داشته باشد».5
2. غلبه زور و منافع فردی بهجای منافع ملی
بعد از امضای مشروطیت توسط مظفرالدینشاه وضعیت داخلی ایران به هر چیزی شباهت داشت جز یک کشور مشروطه؛ نظم پیشین از بین رفت و هیچ نظم نوینی بهجای آن استوار نشد. بهواقع از همان دوره مشروطیت بحران در ایران بیداد میکرد، هر گوشه کشور به دست جباری بود که به هیچکس حسابی پس نمیداد؛ برخی از ایلات و عشایر همراه سردستههای راهزنان، اختلافات و مشکلات ایلیاتی خود را بهانه میکردند و به بهانه مشروطه و استبداد هر روز که میگذشت میخی دیگر بر تابوت استقلال و تمامیت ارضی کشور میکوبیدند.
در ارتباط با غلبه زور و منافع فردی و غارت کشور، کاشانی مینویسد: «درست در جشن سالگرد مشروطه، زمانی که تهران غرق سرور و چراغانی بود، کلیه ولایات مغشوش و هرکدام در دستان یک آشوبطلب قرار داشت. اقبالالسلطنه ماکوئی در ماکو مشغول قتل و غارت مردم بیگناه بود، فرزند رحیمخان چلبیانلو تبریز را مورد تاختوتاز قرار میداد، اصفهان از شرارت فرزندان و بستگان ظلالسلطان آرام و قرار نداشت، کرمانشاهان و بروجرد از حرکات سالارالدوله غرق اغتشاش بود، فارس به دست بیداد قوامالملک شیرازی سپرده شد، رشت از نزاع مشروطه و استبداد مغشوش، کاشان عرصه شرارت نایب حسین کاشی و فرزندانش گردید، و کرمان و یزد هم به خاطر مسئله انتخابات در کشمکشی تمامنشدنی قرار داشتند».6
3. بیثباتی و ضعف در دولت مرکزی
همانطور که گفته شد در این ایام آشفته کمتر کسی بود که به فکر منافع ملی کشور باشد؛ گروههای سیاسی و شخصیتهای گوناگون مصالح کشور را در پای رقابتهای حقیر خود قربانی میکردند و اجازه نمیدادند نظم و ثبات شکل گیرد، زور بهجای منطق و زبان ایفای نقش میکرد، هرکس پرزورتر مخاطبش بیشتر؛ این وضعیت عملی مشروطه ایران بود. طبیعتا در این وضعیت هیچ نهاد استواری شکل نگرفت و دولت مرکزی روزبهروز ضعیفتر و قربانی منافع فردی افراد منفعتطلب میشد. حتی نهاد کهن دینی نیز روزبهروز تضعیف شد. سرانجام هم معلوم نشد مشروطه چیست و یأس و نومیدی کمترین دستاورد آن وضعیت بود.7
در روزنامه «آفتاب» که در دوران مشروطیت منتشر میشد در ارتباط با ضعف دولت مرکزی چنین میگوید: «قوای مختلفه مملکت همیشه در تضعیف قوه دولت و سلب قدرت حکومت صرف همت نموده، هیچوقت یک حکومت مقتدر قادری که از اختیارات قانونی خود استفاده کرده از حمله و تهدید محفوظ و به انتظام مملکت موفق آید، در ایران وجود نداشته».8 این وضعیت باعث شد دولت مرکزی در دوران مشروطیت وضعیت ناامیدکنندهای پیدا کند، طوری که بین سالهای 1288 تا 1300ش بیش از پنجاه بار دولت و کابینه تغییر پیدا کرد.9
فرجام
آنگونه که پیداست عوامل مختلف داخلی و خارجی در بیثباتی چهارده سال اول مشروطیت دخیل بودند. عواملی چون بحرانآفرینی دول خارجی چون روس و انگلیس، ناآشنایی روشنفکران ایرانی با چیستی مشروطیت، ارجحیت منافع فردی بر ملی، ضعف دولت مرکزی و... از مهمترین آنان بودند. این عوامل و آشوبهای ناشی از آن سرانجام بهگونهای شد که اکثر روشنفکران برای فرار از ناامنی و آشوب داخلی به شخصی مستبد چون رضاخان پناه بردند.
قشون بختیاریها پس از فتح تهران
کد مطلب: 8005