در دوره مشروطه، عدهای از مستبدان و مخالفان مشروطه بهتدریج به لباس مشروطهخواهی درآمدند؛ چنانکه در میان نام نمایندگان داارلشورا آنچه دیده میشود وثوقالدولهها و مخبرالملکها و دیگر لقبهای اینگونه است، هرچند شاید آنها مردانی مشهور و در کار خود خبره بودند، اما «آیا اینان را دل به کشور و توده میسوخت و هواخواه مشروطه بودند؟»
جریان مشروطه تحولی بنیادین بود که از تلاش جمعی ایرانیان برای تغییر در ماهیت استبدادی حکومت و مشروط کردن آن به حکومت قانون و ایجاد مجلس برمیخاست. آنچه در این میان، سرنوشت تلخی بر این تجربه تاریخی رقم زد حضور نیروهایی مستبد بود که با تغییر شرایط سیاسی به لباس مشروطهخواهی درآمدند و مشروطه را از اهداف خود منحرف کردند. این نوشتار به روایت چرایی حضور آنان در مشروطه میپردازد.
حضور مستبدین و مخالفان مشروطه
در جریان مشروطه دستهبندیهای متعددی حول حمایت از مشروطه یا مخالفت با آن ایجاد شد، اما در این میان، عدهای از مستبدان و مخالفان مشروطه بهتدریج به جریان مشروطه پیوستند؛ چنانکه کسروی دراینباره و با تمرکز بر فهرست نمایندگان داارلشورا مینویسد: «آنچه در میان نامهای این فهرست دیده میشود وثوقالدولهها و مخبرالملکها و دیگر لقبهای اینگونه است»، هرچند شاید آنها مردانی مشهور و در کار خود خبره بودند، اما «آیا اینان را دل به کشور و توده میسوخت و هواخواه مشروطه بودند؟» اگر چنین بود چرا در جریان کوشش مشروطهخواهان در راه رسیدن به مشروطه با آنان همراه نشدند و در آن روزهای سخت از کمتر کمکی نیز دریغ کردند؟! «اگر هوادار مشروطه نمیبودند، پس چگونه اکنون به دلخواه نمایندگی مجلس را پذیرفتند؟ پیداست که اینان را خواستهای دیگری در دل میبوده و یا جز در پی سوجودیی نبودند؟»1
آنچه مخبرالسلطنه (مهدی قلیخان هدایت) نیز به آن اشاره دارد. او با تأکید بر ناآگاهی از معنای واقعی مشروطه میآورد: «به حرفهای رنگین خصوصا قدری با حرارت توجه بود اکثر صلاح شخصی را بر صلاح مملکت ترجیح میدادند». به گفته وی، تجربه نشان داد هر که در مجلس بیشتر و پرحرارتتر در مخالفت با دولت نطق میکند شب پیش با درباریان یا ظلالسلطان ملاقات کرده یا «هر یک به دول خارجی بیشتر حمله میکند سرسپرده سفارتی خاص است».2 اولویت منافع فردی نزد این گروه موجب شد با حضور در میان مشروطهخواهان رسیدن به اهداف خود را تضمین نمایند؛ چنانکه سعدالدوله، یکی از مصادیق این گروه، وقتی از رسیدن به ریاست مجلس مأیوس شد، به گفته مخبرالسطنه «درس حقوق سلطنت» به شاه میداد.3
درباره ظلالسلطان (عموی محمدعلیشاه) نیز تأمین منافع فردی موجب شد به یمن تلاش مشروطهخواهان در هنگامهای که ثبات سلطنت به چالش کشیده شده بود او از آب گلآلودشده ماهی بگیرد و قبای مشروطهخواهی را در راستای رسیدن به رویای شاهی، بر تن کند. او که در دوران مظفرالدینشاه فقط حکومت اصفهان را داشت، بهتدریج به سوی مشروطهخواهان و روحانیان مشروطهطلب گام برداشت. با توجه به روحیه و پیشینه حکومتش در اصفهان، وی نمیتوانست مشروطهخواه باشد؛ بنابراین گرایش او به مشروطهخواهان، راهکاری منفعتطلبانه بود. چه او گمان میکرد از این طریق میتواند به هدف خود، یعنی رسیدن به پادشاهی، برسد؛ بهویژه آنکه انگلیس نیز از حامیان مشروطه بود و ظلالسلطان نیز رابطه نزدیکی با آن داشت؛ بنابراین میاندیشید با حمایت از مشروطه میتواند خود را در نظر مردم و انگلیس عزیز دارد و به عنوان جایگزینی مطلوب برای پادشاهی معرفی نماید.4
او پس از عزل از حکومت اصفهان، که در نتیجه اعتراضات مشروطهخواهان این شهر میسر شد، به تهران آمد و با سران مشروطه بنای آمدوشد گذاشت. گویی عزل او از حکومت اصفهان به او فهماند در شرایط جدید برای کسب منفعت بیشتر باید به مشروطهخواهان نزدیک شود. از سویی نیز حامیان مشروطه نیز در مقابل رقیب قدرقدرت خود، محمدعلیشاه، مشروطهخواهی عموی او، یعنی ظلالسطان، را به سود خویش میپنداشتند و گمان میکردند او با سابقه استبدادیاش میتواند آنها را در تضعیف محمدعلیشاه یاری دهد.5
ظلالسلطان نیز برای اینکه خود را طرفدار مشروطه نشان دهد دوبار اعانات قابل توجهی برای تأسیس بانک ملی پرداخت و هنگام جمعآوری کمک به خزانه توسط مجلس اول نیز از مساعدت خود دریغ نکرد.6 حتی در گیرودار درگیری مشروطهخواهان و محمدعلیشاه در حادثه توپخانه، تفنگ و فشنگ در اختیار سربازان ملی قرار داد.7 اما این اقدامات همه در راستای هدفش، یعنی رسیدن به شاهی، انجام میشد؛ چنانکه مخبرالسطنه دراینباره میگوید: «آتش روشن بود و ظلالسلطان کمک به سوخت میکرد و دامنگیر مجلس میشد. از قدیم معروف بود ستاره کوره ماه نمیشه شازده لوچه شاه نمیشه».8 بدین ترتیب او به فعالیتهای تفرقهافکنانه ظلالسلطان و دمیدن او بر آتش اختلافات در راستای رسیدن به مقام سلطنت اشاره میکند. او همچنین مینویسد: ظلالسلطان میخواهد شاه شود تشویش افکار عمومی میکند.9
کسروی با تمرکز بر فهرست نمایندگان داارلشورا مینویسد: آنچه در میان نامهای این فهرست دیده میشود وثوقالدولهها و مخبرالملکها و دیگر لقبهای اینگونه است، آیا اینان را دل به کشور و توده میسوخت و هواخواه مشروطه بودند؟ اگر چنین بود چرا در جریان کوشش مشروطهخواهان در راه رسیدن به مشروطه با آنان همراه نشدند و در آن روزهای سخت از کمتر کمکی نیز دریغ کردند؟ «اگر هوادار مشروطه نمیبودند، پس چگونه اکنون بهدلخواه نمایندگی مجلس را پذیرفتند؟ پیداست که اینان را خواستهای دیگری در دل میبوده و یا جز در پی سوجودیی نبودند؟»
همین نزدیکی او به مشروطهخواهان موجب شد شاه در تقابل با مشروطهخواهان کم نگذارد و مجلس را به توپ ببندد. حتی پس از به توپ بستن مجلس، خانه ظلالسلطان، یعنی عمارت مسعودیه، نیز غارت شد؛ چون شاه او را یکی از مقصرین و توطئهگران علیه خود برمیشمرد؛ بنابراین او را به خارج از ایران تبعید کرد. وی هنگام تبعید نیز سعی داشت حول منفعت خویش رنگ عوض نماید. مخبرالسلطنه به نقل از سردار اسعد مینویسد: یکی از دوستان انگلیسی میگوید سیاست، سیاست ظلالسلطان است؛ هر وقت خبر پیشرفت ستارخان به او میرسد مشروطهطلب است، هر روز که عینالدوله پیش میآید به سلام مینشیند و حامی مستبدین است.10
این تنها یکی از مصادیقی بود که نشان میداد چگونه و چرا این گروه از مستبدان یا مخالفان مشروطه در میان مشروطهخواهان حضور یافتند. اما باز هم بودند مخالفان مشروطهای که بهتدریج به این جریان پیوستند؛ برای نمونه هرچند درباره مشروطهطلبی و آزادیخواهی سردار اسعد و بختیاریها همچون دیگر اشراف تیولداری چون محمدولیخان تنکابنی تردید وجود دارد، ازآنجاکه مشروطه، مجلس و قانون اساسی موقعیت و منافع آنان را تهدید میکرد این گروه نیز بر آن شدند با حضور در این جریان، آن را به فرصتی برای خود تبدیل نمایند و از تهدیدات آن بکاهند.11
مخبرالسلطنه دراینباره میگوید به سردار اسعد گفتم: «موقع نشستن در پاریس نیست، بروید اصفهان و این نهضت را اداره کنید. گفت: از کجا نتیجه بهدست آید؟ گفتم: تاریخ خوب میداند. همه اشخاص بزرگ نمیدانستند آخر کار چه میشود، اقدام کردند. آنان که نتیجه گرفتند، مشهور شدند. اگر کار پیشرفت نکرد، برمیگردید پاریس... اما اگر پیشرفت کرد، سردار دیگری خواهید بود».12 این نشان میدهد سردار اسعد تا زمانی که از منفعت حضور خود باخبر نشد به ایران نیامد.
همین منافع متضاد و متکثر میان این شخصیتها موجب شد مشروطه به هرج و مرج کشیده شود؛ چنانکه پس از فتح تهران و تشکیل مجلس دوم، منازعات میان مشروطهخواهان افزایش یافت. فاتحین تهران، بختیاریها و تنکابنیها دسته دسته شدند؛ برای مثال یپرمخان دسته خود را داشت و بختیاریها نیز گرد سردار اسعد گروه مستقلی داشتند.13 در واقع هر کدام در پی رسیدن به منفعت خود بودند. از سویی نیز میتوان حضور آنان در میان مشروطهخواهان را در راستای انحراف این جریان و تداوم استبداد ارزیابی کرد. همانگونه که مخبرالسلطنه نیز دراینباره میآورد گویی «تدبیر این بود مجلس را در انظار از صورت مقبولیت بیندازند و مضر به حال مملکت نشان دهند».14 چه با اقدامات خود معنایی را به مشروطه تحمیل کردند که به حذف فیزیکی یا خودخواسته رقبای مذهبی و علمای دینی منجر شود.
زمینه نفوذ مستبدان در مشروطه
همانگونه که قبلا نیز گفته شد، عدم دانش و آگاهی کافی درباره معنای مشروطه یکی از زمینههای نفوذ مستبدان در مشروطه بود. همین موجب شد هر کس از ظن خود یار مشروطه گردد. کسروی دراینباره میگوید: وقتی کار از دربار شاهی به دست توده افتاد، نیاز به مردانی کاردان و آزموده بود تا کار به جایی برسانند. البته مشروطه برای ایران زود نبود، اما جنبشی خام بود. این جنبش نیاز به پیشوایانی داشت که با گفتن و نوشتن معنی درستتری از مشروطه و راه کشورداری و چگونگی گرفتاریهای ایران را به گوش همه برسانند و از میان توده، مردان شایسته و کاردان پدید آورند.15 هرچند در ابتدا نیروهایی چون روﺣﺎﻧﯿﺖ ﺑﻪﻋﻨﻮان ﯾﮑﯽ از ﻧﯿﺮوﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ مؤثر در ﻣﺸﺮوﻃﻪ شناخته میشدند، اما اﮐﺜﺮﯾﺖ این نیروها بهتدریج و ﺑﺎ ﻣﺸﺎﻫﺪه افراطگریها و ﺳﺎﺧﺘﺎرﺷﮑﻨﯽﻫﺎ ﭘﺲ از ﺑﻪ ﺛﻤﺮ رﺳﯿﺪن ﻣﺸﺮوﻃﻪ از آن ﻓﺎﺻﻠﻪ گرفتند ﯾﺎ ﺗﻮﺳﻂ نیروهای افراطی ﺣﺬف ﮔﺮدﯾﺪند.
از سوی دیگر قدرتمندی شاه و حامیانش موجب میشد مشروطهخواهان برای تقویت قوای خود به هر حربهای حتی نزدیکی به برخی مستبدان مشروطهنما روی آورند. این امر از عدم اعتماد به نفس مشروطهخواهان برمیخاست که به جای تقویت قوای درونی خود، به غیر حتی دول خارجی توسل جستند. همین تکیه به نیروهای خارجی موجب شد سرسپردگان این سفارتخانهها نیز در بطن مشروطهخواهان جای گیرند و حتی برخی از این مستبدان در راستای کسب حمایت بیشتر این دولتها به جریان مشروطه پیوستند؛ برای مثال ظلالسلطان یا سردار اسعد که با دیدن حمایت انگلیس از مشروطه به مشروطهخواهان پیوستند. برای نمونه مخبرالسلطنه نقل میکند که سردار اسعد که در پاریس بوده از مقامی انگلیسی برای موضعگیری خود در قبال مشروطه مشورت میگیرد و بعد به توصیه سرهاردینگ انگلیسی و مخبرالسلطنه به ایران برمیگردد.16 بنابراین حضور همین گروه در جریان مشروطه نیز از خاصیت انقلابی آن کاست و موجب شد در نهایت استبداد پهلوی جایگزین مشروطه گردد.
یپرمخان ارمنی و سردار اسعد بختیاری در میان چند تن از قوای خود در تبریز
پی نوشت:
1. احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، تهران، امیرکبیر، 1378، ص 169.
2. مخبرالسلطنه، خاطرات و خطرات، تهران، زوار، 1385، ص 148.
3. همان، ص 150.
4. لقمان دهقان نیری، «انجمن مقدس ملی اصفهان و حکومت ظلالسطان در مشروطه اول»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، دوره دوم، ش 26 و 27 (1380)، صص 44-45.
5. مهدی ملکزاده، انقلاب مشروطیت ایران، ج 4، 1371، صص 857-858.
6. احتشامالسلطنه، خاطرات، به کوششش سیدمحمدمهدی موسوی، تهران، 1366، ص 610.
7. مهدی ملکزاده، همان، صص 857-858.
8. مخبرالسلطنه، همان، ص 161.
9. همان، ص 150.
10. همان، ص 181.
11. ریچارد کاتم، ناسیونالیسم در ایران، ترجمه احمد تدین، تهران، کویر، 1371، ص 49.
12. مخبرالسلطنه، همان، ص 181.
13. علیاصغر شمیم، ایران در زمان سلطنت قاجار، تهران، بهزاد، 1387، ص 524.
14. مخبرالسلطنه، همان، ص 149.
15. احمد کسروی، همان، صص 169-170.
16. مخبرالسلطنه، همان، ص 181.