عبدالکریم ایادی یک سال پس از انقلاب مشروطه، یعنی سال ۱۲۸۶ش، از پدر و مادری بهائی، در تهران متولد شد. پدر او، میرزا محمدتقی ابهری، از چهرههای پرنفوذ و شناختهشده بهائیت در ایران بود؛ همچنین پدربزرگ او حاج میرزا تقی ابهری، از رهبران فرقه بهائیت در ایران بود. به این دلیل نام خانوادگی خود را از «ایادی امرالله» اقتباس کردند و نام خانوادگی «ایادی» را برای خود برگزیدند. به علت اینکه خانواده عبدالکریم در جرگه خانوادههای حکومتگر رژیم پهلوی قرار نداشت و نیز به دلیل مرگ تقریبا بلافاصله او پس از انقلاب ایران (در سال ۱۳۵۹) و عدم فرصت نوشتن خاطرات و زندگینامه از سوی وی، از دوران کودکی و نوجوانی و خانواده عبدالکریم ایادی اطلاعات زیادی در دسترس نیست.
رضاشاه که درصدد توسعه، پیشرفت و گسترش ارتش بود، اقدام به اعطای بورسیه و اعزام دانشجو به خارج کرد؛ عبدالکریم نیز موفق به اخذ یکی از این بورسیهها شد و در دوران جوانی برای تحصیل عازم فرانسه گردید. عبدالکریم ابتدا شوق دامپزشکی را درسر داشت و ازهمینرو به تحصیل در رشته دامپزشکی مشغول شد، اما پس از مدتی به پزشکی تمایل پیدا کرد و در این رشته ادامه تحصیل داد و موفق به اخذ مدرک پزشکی شد. او پس از اتمام تحصیلاتش در فرانسه به ایران بازگشت و به عنوان پزشک ارتش مشغول به کار شد.
ورود به دربار
چند عامل باعث ورود ایادی به دربار شد: عامل اول به بیماری خود شاه و برادر تنی شاه، یعنی علیرضا پهلوی، مربوط بود؛ ازآنجاکه هر دو برادر به بیماری «میکروفوبیا» (ترس از میکروب) مبتلا بودند، عبدالکریم ایادی برای درمان علیرضا پهلوی گماشته شد. دو فرض را برای گماشته شدن او به عنوان پزشک علیرضا میتوان برشمرد: فرض اول اینکه ایادی را فردی خوششانس بدانیم که بخت با او یار بوده است، اما فرض دوم این است که دست فرقه بهائیت را در کار بدانیم.
علیرضا، برادر تنی محمدرضا و تنها برادر تنی او، یک فرد وسواسی و منزوی از خانواده در حد مریض بود که نمیخواست حتی با نزدیکترین کسان خود مراوده داشته باشد.۱ ایادی، علیرضا پهلوی را متقاعد کرد که قادر به شفا دادن وی میباشد. درباره روی آوردن محمدرضا به ایادی نیز باید به خاطرات
فردوست مراجعه کرد: روزی محمدرضا بهشدت ابراز ترس از میکروب میکرد و من و علیرضا حضور داشتیم؛ علیرضا گفت: پزشکی را میشناسد که بینظیر است و از محمدرضا اجازه خواست که بیاید و او را معاینه کند.۲ این چنین زمینه ورود ایادی به محفل شاه فراهم شد و او خیلی زود با چاپلوسی توانست جای خود را در دل شاه باز کند.
اما عامل دومی که باعث گسترش نفوذ ایادی در دربار شد خلأ
ارنست پرون بود. با رفتن پرون از ایران، ایادی بهسرعت مقام و نقش او را تصاحب کرد و بهعنوان پزشک شاه معرفی شد. پس از آن، او توانست به فرد مورد اعتماد و رازنگهدار شاه بدل شود، به گونهای که او را به لقب «راسپوتین» دربار ایران مفتخر کردند. مودّت شاه نسبت به ایادی به حدی بود که شاه هیچ یک از درخواستهای ایادی را رد نمیکرد؛ بر همین اساس هرگاه سران کشور با مشکلی مواجه میشدند به ایادی رجوع میکردند تا او با استفاده از نفوذ خود، مشکلات آنها را حل کند. نزدیکی ایادی به محمدرضاشاه به حدی بود که در زمان اطلاع از بیماری محمدرضا، ملکه از بیماری شاه بیخبر بود.
گسترش نفوذ و قدرت
از ایادی میتوان به عنوان ماکیاولیستی تمامعیار نام برد. او پس از انتخاب شدن به عنوان پزشک شاه، خیلی زود دل محمدرضا پهلوی را بهدست آورد و توانست در او نفوذ کند. از افزایش مراجعتها و حضور او در دربار میتوان به افزایش نفوذ ایادی در دل شاه پی برد. دیدار او (محمدرضا پهلوی) با ایادی از هفتهای سه روز به هر روز تبدیل شد و دیدار هرروزه به کلیه ساعات فراغت کشید؛ صبحها هنوز محمدرضا بیدار نشده بود، ایادی حاضر بود و شبها تا وقت خواب در اتاق او میماند.۳
در بسیاری از حکومتها، طیفی از قدرت وجود دارد؛ افرادی که در این طیف قرار میگیرند از رانت و مواهب آن حکومت بهرهمند میشوند. رژیم پهلوی، مانند این حکومتها، برای افراد نزدیک به قدرت رانت و منافع خاصی در نظر گرفته بود. نفوذ ایادی در دربار باعث بهرهمند شدن او از رانت رژیم پهلوی شد. ایادی که فردی فرصتطلب بود، به خوبی از این موقعیت در راستای منافع شخصیاش استفاده کرد. در سال ۱۳۵۳ ساواک گزارش داد که او (ایادی)، کمتر از هشتاد شغل ندارد.۴ حسین فردوست نیز در خاطراتش میگوید: «من یک بار مشاغل او را کنترل کردم و به هشتاد رسید».۵ از جمله مشاغل متعدد و مهمی که ایادی در خدمت داشت، میبایست به سپهبدی ارتش، رئیس بهداری کل ارتش، اتکا (اداره تدارکات کارمندان ارتش)، تحت اختیار داشتن سازمان دارویی، شیلات جنوب و... اشاره کرد.
عبدالکریم ایادی همچنین، نفوذ و قدرت خود را برای گسترش فرقه بهائیت و حضور و فعالیت بهائیان در سیاست و جامعه بهکار برد. وی در دوران محمدرضا پهلوی ریاست تشکیلات بهائیان را بر عهده داشت و به سبب نفوذ کلامی که در نزد شاه داشت، راه پیشرفت بهائیان را هموار میکرد. در این دوران تعداد بهائیان ایران به سه برابر رسید. آنان ضمن رسیدن به مقامات عالی، از حیث اقتصادی نیز نفوذ فراوان یافتند. ایادی با نفوذ فوقالعادهاش در دربار اسباب تحصیل جوانان بهائی را فراهم میکرد و نیز باعث میشد بخش مهمی از فعالیتهای اقتصادی در بخش خصوصی در اختیار آنان قرار داده شود.۶
این حضور و فعالیت گسترده بهائیت در همه سطوح، موجب نگرانی دو تن از علمای وقت، یعنی آیتالله بروجردی و
حجتالاسلام فلسفی، شد. نگرانی روحانیت تشیع از گسترش فعالیت بهائیان، آنان را به واکنش علیه این فرقه واداشت. در رمضان ۱۳۳۴ش، آقای فلسفی در منابر و سخنرانیهایی که از رادیو پخش میشد، علیه بهائیت و دکتر ایادی صحبت نمود. پس از این سخنرانیها مردم از آیتالله بروجردی حکم معاشرت و معامله با بهائیان را استفتا کردند.۷
رژیم پهلوی پس از مشاهده خروش مردم علیه فعالیتهای بهائیان، برخلاف میل باطنی، مجبور شد پیروان این فرقه را در تنگنا قرار دهد. به دستور شاه پزشک مخصوص بهائی او، «سرلشگر عبدالکریم ایادی»، مدت کوتاهی ایران را ترک کرد و در ایتالیا اقامت گزید.۸ شاه پس از آرام شدن جامعه، مجددا روابط گرم خود را با بهائیت به حالت سابق برگرداند؛ ایادی پس از نُه ماه سپری کردن زندگی در ایتالیا به ایران بازگشت و پس از اتمام ماه رمضان و پایان یافتن سخنرانیهای حجتالاسلام فلسفی و به دنبال آن، برچیده شدن اجتماعات مذهبی در تکایا و مساجد، حظیرهالقدس و سایر مراکز بهائیان در تهران و شهرستانها، بار دیگر به بهائیان واگذار گردید.۹
همچنین باید گفت که ایادی ارادت و محبت خاصی به یهودیان داشت. رابطه گرم ایادی و یهودیان بهخوبی در خاطرات سفیر اسرائیل در ایران، ذکر شده است. مئیر عزری، سفیر اسرائیل، در خاطراتش میگوید: «ایادی به یهودیان مهری ناگسستنی داشت و آنها را مردمی درددیده و شایسته بیپیرایهترین یاریها میدانست».۱۰ همچنین با قدرت و نفوذی که در اختیار داشت، بسیاری از امتیازات را در اختیار یهودیان قرار داد؛ همچنین عزری میگوید: «چند روز پس از همان دیدار بود که ایادی کارشناسان ما را به ایران فراخواند و با آنها پیمان بست تا میوه، مرغ و تخممرغ ارتش را فراهم کنند و برای ارتش مرغداری و دهکدههای نمونه بسازد. ایادی بازرگانان و کشاورزان اسرائیلی را یاری داد تا میوه ارتش ایران را فراهم آورند و برای یگانهای گوناگون مرغداری و دهکدههای نمونه کشاورزی بسازد».۱۱
با شکلگیری اعتراضات مردمی علیه رژیم پهلوی و همچنین گسترش این اعتراضات، شاه با انجام دادن اصلاحاتی درصدد آرام کردن بحران کشور برآمد و دستور بازنشستگی چند تن از سران ارتش را داد. در میان این بازنشستگان، نام عبدالکریم ایادی به چشم میخورد. ایادی در بحبوحه انقلاب، برای نجات جان خود از ایران گریخت و ابتدا به سوئیس و سپس به فرانسه مهاجرت کرد. او که همواره متهم به جاسوسی برای انگلیس و آمریکا بود، دو سال پس از پیروزی انقلاب، یعنی در سال ۱۳۵۹، به علت ابتلا به سرطان در فرانسه درگذشت.
عبدالکریم ایادی
شماره آرشیو: 1-657-955-الف
پینوشتها:
۱. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی (خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست)، ویراسته عبدالله شهبازی، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۷، ج ۱، ص ۱۹۹.
۲. همان، ص ۲۰۱.
3. همانجا.
4.Abbas Milani, Eminent Persians׃ The Men and Women Who Made Modern Iran, 1941-1979, Syracuse university press, 2008, VOL 1, pe 1058.
۵. حسین فردوست، همان، ص ۲۰۲.
۶. جمعی از نویسندگان، فرهنگنامه تاریخ حوادث و رجال عصر پهلوی، تهران، پژوهشکده باقرالعلوم، ۱۳۹۵، ج ۱، ص ۴۱۷.
۷. همان، ص ۴۱۸.
۸. ثریا شهسواری، اسناد فعالیت بهاییان در دوره محمدرضاشاه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۷، ص ۸۱.
۹. همان، ص ۸۲ .
۱۰. مئیر عزری، خاطرات مئیر عزری، به کوشش غلامرضا امامی، تهران، نشر علم، ۱۳۹۳، ص ۳۶۳.
۱۱. همان، ص ۳۶۴.