تنازع برای بقا، ویژگی و کارویژه اصلی حکومت دیکتاتوری میباشد. علت این امر را در عدم شکلگیری سازوکار سیستمی و نهادی در این حکومتها میتوان ذکر کرد. در سایه فقدان سازوکار نهادی، حکومتهای دیکتاتوری برای استمرار بقای خود دست به حامیپروری میزنند و قدرت سیاسی و اقتصادی را در بین گروههای محدود تقسیم میکنند. این امر باعث شده است افراد یا گروههای مشخصی فرصت حضور در بازی سیاسی را پیدا کنند؛ بدین ترتیب گروههای حامی و برخوردار از رانت، تداومدهنده و تضمینکننده حکومت دیکتاتوری بودند. حکومت پهلوی را میتوان در ذیل این گونه حکومت قرار داد. ضرورت سیاسی ایجاب میکرد حکومت پهلوی برای استمرار قدرت، به تقسیم قدرت سیاسی محدود دست زند و به حامیپروری بپردازد، که این عمل باعث پیدایش خانوادههای حکومتگر و الیت قدرت در رژیم پهلوی شد.
حسنعلی منصور به سال ۱۳۰۲ در خانوادهای اشرافی و حکومتگر، به نام خانواده منصور، در تهران دیده به جهان گشود. پدر و مادر وی از اعضای الیت و اشراف زمانه خود بودند. پدر وی،
علی منصور، در رژیم پهلوی اول و دوم به مقام نخستوزیری دست یافت. حسنعلی منصور تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان جم شروع کرد. وی تحصیلات متوسطه و آموزش دبیرستانی را در دو دبیرستان ایرانشهر و فیروز بهرام گذارند و پس از یک سال تحصیل در دانشکده فنی، انصراف داد،۱ سپس وارد دانشکده حقوق و علوم سیاسی شد و سرانجام در سال ۱۳۲۴موفق به اخذ لیسانس علوم سیاسی گردید. بهرهمندی از رانت رژیم پهلوی، سبب شد حسنعلی منصور بتواند بسان پدرش، مشاغل متعدد دولتی در داخل و خارج کشور را تصاحب کند.
مشاغل دولتی و فعالیت حزبی
اولین فعالیت بروکراتیک منصور با ورود به وزارت امور خارجه رقم خورد؛ پس از چندین مأموریت در کشورهای اروپایی، در سال ۱۳۲۹ به ریاست دفتر وزارت امور خارجه منصوب شد، سپس در سال ۱۳۳۰ به ریاست دفتر نخستوزیر (
حسین علا) منصوب شد، ولی به علت سقوط دولت دوامی نکرد و مجددا به وزارت خارجه بازگشت.۲ در کابینه دوم علا، منصور از نو شانس رئیسدفتری نخستوزیر را بهدست آورد. در کابینه دکتر
اقبال، نخست به معاونت وزارت بازرگانی و دبیرکلی شورای اقتصادی منصوب گردید و در سال ۱۳۳۸ نخستینبار به عنوان وزیر کار و سپس به عنوان وزیر بازرگانی وارد کابینه شد.۳
شکلگیری تحولاتی در عرصه روابط بینالملل و گسترش اندیشه مارکسیستی در جهان سوم باعث شد آمریکاییها به تدوین برنامههای حمایتی، جهت جلوگیری از رسوخ اندیشه چپ در جهان سوم و بهخصوص ایران اقدام کنند. این زمینه فرصت بیبدیلی را برای طیف فکری منصور که به غرب گرایش داشت فراهم کرد تا بتوانند نردبان ترقی را در عرصه قدرت طی کنند.
در این ایام حسنعلی منصور، به تأسیس
کانون مترقی اقدام نمود. در اوایل اردیبهشت با راهنماییهای پدرش «جمعیت کانون مترقی» را وابسته به
اردشیر ریپورتر و تحصیلکردگان آمریکا، که تعدادی از آنها عضو شورای عالی اقتصادی بودند، تشکیل داد.4 وظیفه این کانون تهیه برنامه اقتصادی و صنعتی برای کشور بود،5 اما منصور در پشت پرده این اقدامات نقشهای در سر داشت؛ او میکوشید از طریق راهیابی به مجلس، به منصب نخستوزیری دست یابد. با شروع مقدمات انتخابات بیستویکمین دوره مجلس، دستاندرکاران کانون مترقی برای شرکت در انتخابات اعلام آمادگی نمودند. بدین ترتیب کانون در انتخابات شرکت کرد و سرانجام موفق به کسب چهل کرسی پارلمان شد. منصور از جمله راهیافتگان به مجلس بود. وی در این دور، گرچه ریاست اکثریت مجلس را بهدست گرفت، اما نتوانست ریاست مجلس را بهدست آورد.
در ۲۵ آذر سال ۱۳۴۲، منصور برای حصول به قدرت بیشتر، «حزب ایران نوین» را تأسیس کرد و دبیر کلی حزب را به عهده گرفت. او روی شالوده کانون مترقی، حزب یادشده را بنا نهاد و مرامنامه آن را تنظیم کرد.6 اعضای حزب را تعدادی از مقامات دولتی و نمایندگان مجلس تشکیل میدادند؛ زیرا اکثر نمایندگان مجلس با اشاره محمدرضاشاه به حزب جدیدالتأسیس پیوستند. منصور در مصاحبهای در اواخر بهمنماه ۱۳۴۲، رسما آمادگی خود را برای احراز مقام نخستوزیری اعلام کرد.7 شاه که از چندی پیش منصور را برای نخستوزیری در نظر گرفته بود و او را قادر به اجرای برنامههای نوسازی کشور و جامعه میدانست، سرانجام وی را به این پست منصوب کرد. روز 17 اسفند به اسدالله علم، نخستوزیر مورد اعتماد خود، اشاره کرد استعفا دهد؛ وی در همان روز استعفا کرد و پس از آن، منصور به نخستوزیری منصوب شد.8
وقایع و اقدامات دوران نخستوزیری
دوران صدارت منصور پرفراز و نشیب بود. نخستین اقدام دولت او پایان دادن به تبعید امام خمینی بود.9 منصور در آغاز زمامداری خود رویه ملایمی در برابر روحانیت در پیش گرفت و در فروردین ۱۳۴۳، امام خمینی را آزاد نمود و ایشان در میان استقبال چشمگیر مردم به قم عزیمت فرمودند.۱0 بیتوجهی دولت منصور به تذکرات امام خمینی، موجب صدور چند اعلامیه و نطقهای انتقادآمیزی از طرف ایشان نسبت به دولت شد.۱1 اما سرانجام تصویب لایحه
کاپیتولاسیون باعث اوجگیری مخالفت امام خمینی با دولت شد. ایشان طی نطقی در قم به این عمل دولت اعتراض کرد. این نطق عکسالعمل شدید دولت را در پی داشت و باعث شد دولت منصور در تاریخ ۱۳ آبان همان سال نسبت به بازداشت و تبعید آیتالله خمینی به ترکیه اقدام نماید و همین امر مقدمات ترور منصور را فراهم کرد.۱2
در مورد سایر اقدامات انجامشده در دوران نخستوزیری منصور باید گفت که در این دوران به فعالیتهای اقتصادی توجه خاصی شد. کارویژه عمدهای که دولت منصور برای خود در نظر گرفته بود سروسامان دادن به مسائل اقتصادی بود و برنامه مفصلی در شورای عالی اقتصاد برای توسعه کشور تدارک دیده بود. او طرح توسعه اقتصادی را به سبک آمریکاییها و بر پایه درآمدهای نفتی پیگیری میکرد.۱3 در زمینه توسعه، منصور بیشتر توسعه اقتصادی و صنایع سنگین را مورد توجه قرار داد. ساخت کارخانه ذوب آهن و ساخت کارخانه پتروشیمی و کارخانه ماشینسازی و تراکتورسازی مثال خوبی برای اثبات این ادله هستند؛ [رک:
کارخانه ذوبآهن در منطق اقتصادی نئوپاتریمونیالیسم] همچنین او بازرگانان را به سرمایهگذاری برای پیشرفت هر چه بیشتر اقتصادی تشویق کرد و اطمینان داد که دولت مقررات خلقالساعه که مغایر با پیشرفت امور بازرگانی باشد وضع نخواهد کرد.۱4
ترور حسنعلی منصور
گرچه تصویب لایحه کاپیتولاسیون برای منصور و شاه پرثمر نشان میداد، اما عاقبت خوشی برای آنها نداشت. این واقعه باعث حمله تند امام خمینی به دولت شد که این عمل تبعید ایشان را در پی داشت. تبعید امام خمینی باعث خشم مردم شد. این خشم به عمل تبدیل شد و مقدمات ترور منصور فراهم گشت. مهدی عراقی دراینباره چنین میگوید: «از همان روز اولی که حاج آقا (امام خمینی) گرفته شد و تبعید شد، برنامه ترور منصور طرحریزی شد».۱۶ شاخه نظامی
هیئتهای موتلفه اسلامی توسط مهدی عراقی و صادق امانی شکل گرفت و از سوی دیگر، این هیئت در جهت اخذ حکم شرعی برای ترور برخی شخصیتها اقدام کرد.۱۷
هیئت موتلفه برای عملیاتی شدن برنامههای خود، محل رفتوآمد منصور را زیر نظر گرفت و سرانجام تصمیم گرفته شد این عملیات به وسیله محمد بخارایی در مجلس صورت گیرد. روز پنجشنبه 1 بهمن، حسنعلی منصور در حالی که تنها ده ماه از صدارتش گذشته بود با هدف تقدیم لوایح جدید، وارد حیاط مجلس شد، جوانی جلوی او را گرفت و پاکتی به دست او داد، همین که منصور پاکت را گرفت، آن جوان (محمد بخارایی) با اسلحه کمری، چند گلوله به سوی منصور شلیک کرد.۱۸ منصور را سریعا به بیمارستان منتقل کردند و در معاینات مشخص شد که زنده نخواهد ماند. سرانجام پس از انجام چندین عمل جراحی، حسنعلی منصور در ۶ بهمن ۱۳۴۳ جان داد.