در دوره جنگ سرد، بحران فلسطین یکی از کانونهای مناقشه شرق و غرب شده بود. در این میان، سازمان مجاهدین خلق، که یکی از نیروهای ضدقدرت در دوره پهلوی بود، ابتدا به همکاری با سازمان الفتح روی آورد، اما پس از مدتی از این رویکرد دست کشید؛ چرایی این رفتار سازمان زمانی درک میشود که رویکردهای موجود در نظام بینالمللی درک شود
کشاکش غرب و شرق در جنگ سرد
غالبا برای توصیف وضعیت جهانی پس از جنگ جهانی دوم تا چند دهه بعد، از مفهوم «جنگ سرد» استفاده میکنند. رویارویی شرق و غرب در دهه 1960 به اوج کارزار خود رسید. این رویارویی جنبه فرهنگی ـ اجتماعی وسیعی داشت. غرب در این معرکه توانسته بود رشد تکنولوژیک خود را به رخ بکشد و متأثر از ابزارهای رسانهای، فرهنگ خود را اشاعه دهد. در مقابل شرق بر جنبشهای اجتماعی و نیروهای مبارز تأثیر داشت و از آن طریق درصدد گسترش فرهنگ مورد علاقه خود بود. به عبارت دیگر سیاست و اقتصاد از آن غرب بود و جنبشهای اجتماعی و فرهنگی مقاومت علیه امپریالیسم غربی و سلطه آن نیز توسط شرق حمایت میشد. در همان بزنگاه بحران فلسطین یکی از کانونهای مناقشه شرق و غرب شده بود.1
تأثیر جنگ سرد در غرب آسیا
در کشورهای اسلامی غرب آسیا نیز تا حدودی وضعیت چنین بود. بعد از جنگ جهانی دوم کشورهای عربی با حکومتهای اقتدارگرا تحت حمایت غرب و آمریکا ایجاد شدند که با کمونیسم معارضه داشتند. آنها برای نیازهای اقتصادی و فنی خود متوجه غرب و آمریکا شدند. از این روی در برابر حمایت آمریکا از اسرائیل و صهیونیسم سکوت کردند.2 در چنین مختصاتی نهضتهای آزادیخواهی اعراب در مقابل آمریکا قرار گرفت. رویارویی آنها با غرب همسویی با شرق و کمونیسم را به همراه داشت. البته باید توجه نمود که جنبشهای مقاومت در آن سالها متأثر از تبلیغات هر دو جبهه شرق و غرب به وجوه فرهنگی، سیاسی و اجتماعی هر دو علاقه نشان میدادند و اصطلاحا به هر دو سمپاتی داشتند؛ به این معنا که وجهی را از لیبرالیسم و دموکراسی غربی گرفته و مبنایی را نیز از کمونیسم و سوسیالیسم اخذ کرده بودند. اصطلاح «التقاطی» مفهوم دقیقی برای توضیح چنین تفکری است. بنابراین برخی از گروهها و جنبشهای اجتماعی برای مقاصد مبارزاتی خود اهدافی داشتند که ریشه در ایدئولوژی هر دو اندیشه غربی و شرقی داشت. جنبشهای مبارز فلسطینی و سازمانها مجاهدین خلق در ایران چنین بودند.
جنبشهای مقاومت فلسطین
نخستین جنبشهای مقاومت اسلامی که از بدو بحران فلسطین شکل گرفته بودند در مقابله با صهیونیستهای مورد حمایت سیاسی، تجهیزاتی و تسلیحاتی غرب موفق نبودند. با عمده شدن جریان چپ در عالم، برخی از جنبشهای فلسطینی نیز تحت تأثیر این جریان قرار گرفتند. به عبارت دیگر میراث مقاومت اسلامی از یک طرف و پیوند با جریانهای ناسیونالیستی و مارکسیستی از طرف دیگر وضعیت گروههای مقاومت فلسطینی در منطقه را تغییر داد. این نیروهای مقاومت در لبنان و اردن حضور داشتند و از آن مکان به تربیت نیرو میپرداختند و در بزنگاههای مورد نیاز در فلسطین وارد عمل میشدند.
وضعیت ایران در معرکه شرق و غرب
در همان دوره نیز ایران و قدرت حاکمه آن به غرب گرایش داشتند. شاه با ایجاد روابط گسترده با اسرائیل در عمل خود را به عنوان عضوی از جبهه غربی کارزار شرق و غرب قرار داده بود. در این میان نیروها و جنبشهای مخالف رژیم در ایران نیز رویکرد جدید را آغاز کردند. برخی از عوامل اخذ این رویکرد ناشی از شرایط داخلی و برخی ناشی از رویکرد جهانی و منطقهای نیروهای ضدقدرت و ورود آنها به عرصه مبارزه مسلحانه است. در این میان سازمان مجاهدین خلق، که «انشعاب متصل» نهضت آزادی ایران محسوب میشد، به این عرصه وارد شد. سران سازمان بر این باور بودند که اعضا در بعد ایدئولوژیک فربهی لازم را کسب کردهاند و اکنون گاهِ کسب صلاحیت نظامی برای شروع عمل مسلحانه است. آنان بهترین راه برای کسب چنین مهارتی را همکاری با سازمان «الفتح»، یک گروه مبارز فلسطینی، دانستند.3
بنابراین مشی و استراتژی سازمان به عمل مسلحانه و آموزش و تجهیز برای آن تغییر کرد. همانطور که بیان شد، عامل اصلی در اخذ این شیوه، حرکت و روند کلی جنبشهای مقاومت منطقه و جهان به سمت مبارزه مسلحانه بود. در ایران اواخر دهه 1340 و دهه 1350 مشی چریکی بر جنبشهای ضدقدرت (به غیر از جریان روحانیت به رهبری امام خمینی) حاکم بود. اساسا چریکبازی نمود خاصی پیدا کرده بود.
سازمان مجاهدین خلق، که «انشعاب متصل» نهضت آزادی ایران محسوب میشد، به این عرصه [: مبارزه مسلحانه] وارد شد. سران سازمان بر این باور بودند که اعضا در بعد ایدئولوژیک فربهی لازم را کسب کردهاند و اکنون گاهِ کسب صلاحیت نظامی برای شروع عمل مسلحانه است. آنان بهترین راه برای کسب چنین مهارتی را همکاری با سازمان «الفتح»، یک گروه مبارز فلسطینی، دانستند
جبههبندی حاصل از جنگ سرد در جهان، منطقه و ایران
به توجه به توضیح فوق جبههبندی قدرت در این دوره در منطقه غرب آسیا به این شکل بود: اسرائیل، رژیمهای دیکتاتوری عرب و رژیم پهلوی ایران در یک جبهه قرار داشتند که در موضع قدرت بودند و حمایت و پشتیبانی تمام قد غرب (آمریکا و اروپای غربی) را از خود میدیدند. در سوی دیگر نیروهای مقاومت فلسطینی و عربی و نیروهای ضدقدرت در ایران و جریان اسلامی قرار داشتند که حمایت گاه به گاه شرق از آنها چندان مؤثر واقع نمیشد. البته با تغییر رژیم و کودتاهایی که در کشورهای عربی شد، برخی از نیروهای ضد غربی خاصه در مصر و عراق قدرت را به دست گرفتند. آنها اگرچه ابتدا علیه غرب عمل کردند و به جنگ اسرائیل رفتند، اما در ادامه خیلی سریع در مختصات قدرت غربی قرار گرفتند و همسو با منافع آن و اسرائیل عمل کردند. با وجود این، جریانهای مقاومت فلسطینی همواره در اهداف خود (آرمان فلسطین) مصمم بودند.
جذابیت و محبوبیت مبارزه مسلحانه
اعضای بنیانگذار سازمان مجاهدین خلق ابتدا عضو نهضت آزادی ایران بودند که با مشی سیاسی درصدد اصلاح رژیم پهلوی بودند. در ادامه آنها چنین رویهای را مناسب ندانستند و تنها راه تغییر شرایط و وضعیت سیاسی را مبارزه مسلحانه دیدند. گو اینکه غالبا ورود سازمان مجاهدین خلق به عرصه مسلحانه را با این تحلیل ارزیابی میکنند، اما اساسا در روزگار وقت مبارزه مسلحانه امر غریبی نبود. حتی پیش از آنها بودند گروههایی که در نظر داشتند با چنین شیوهای مبارزه با رژیم پهلوی را ادامه دهند. به عبارت دیگر مبارزه مسلحانه به شیوه مرسوم مبارزه نیروهای مقاومت و ضد قدرت منطقه بلکه جهان بدل شده و این نوع مبارزه در منطقه هوادار جدی پیدا کرده بود.
رفتن به سمت مبارزان فلسطینی
از دید نیروهای سازمان تماس با مقاومت فلسطین با توجه به آنکه سازمانی ضد امپریالیستی بود و به خاطر تجارب انقلابی آنها میتوانست مورد توجه قرار گیرد.4 خوشنامی مبارزان فلسطینی باعث شده بود نیروهایی که در ایران درصدد مبارزه مسلحانه با رژیم پهلوی بودند برای آموزش این شیوه مبارزه نزد آنها بروند.5 البته از آن روی که رژیم پهلوی رابطه خوبی با اسرائیل داشت و نیروهای فلسطینی نیز در تقابل با اسرائیلیها بودند، رفتن به سمت این نیروهای مقاومت از منظر سازمان مجاهدین خلق به منزله مبارزه با پهلوی نیز بود. گو اینکه سازمان از ابتدای تأسیس برخوردی عاطفی با مسئله فلسطین داشت و ازهمینرو با ترجمه مقالات مطبوعات فلسطینی و بهخصوص با انتشار گفتارهای رادیو «عاصفه» که سخنگوی جنبش فلسطینیان بود،6 سعی در تقلید و تأثیرپذیر از مشی آنها داشت. بنابراین در ادامه، ارتباط با جنبش «الفتح» در دستور کار سازمان قرار گرفت.
مسئولان سازمان وقتی که از کم و کیف «الفتح» مطلع شدند، برای ایجاد ارتباط با آن از دو طریق عمل کردند: 1. دفتر فتح در فرانسه؛ 2. از طریق شیخنشینهای جنوب خلیج فارس.7 در پاییز 1348، حسین روحانی، از کادرهای سازمان، برای مذاکره با نماینده سازمان الفتح به پاریس رفت. او موفق شد نماینده سازمان را ملاقات کند. در تابستان سال بعد مجددا بین نمایندهای از سازمان مجاهدین خلق و سازمان الفتح این بار در اردن ملاقاتی صورت گرفت. در نهایت الفتح تعهد هرگونه کمک نظامی در حیطه امکاناتشان نسبت به سازمان را پذیرفتند.8 نیروهای زیادی از اعضای سازمان در پایگاههای الفتح در لبنان، اردن و سوریه آموزش دیدند.9 از آن روی که لبنان بازار سیاه اسلحه در مناطق عربی بود، سازمان مقداری سلاح نیز از آنجا به صورت قاچاق وارد کرد.10 الفتح نیز همچون سازمان مجاهدین تشکیلاتی التقاطی بود؛ به این معنا که ایدئولوژیای متشکل از بنیانهای تئوریک راست و چپ داشت. این موضوع در همگرایی آنها و اعضای سازمان بیتأثیر نبود. ارتباط سازمان مجاهدین خلق با نیروهای مبارز فلسطینی در دوره مورد نظر تا رخداد انقلاب اسلامی برقرار بود.
اهداف و نتیجه مبارزه مسلحانه
سازمان مجاهدین خلق از ورود به اقدامات مسلحانه چند هدف عمده داشت: 1. ضربه زدن به مرکز استراتژیک رژیم و مرکز وابسته به آمریکا، انگلستان و رژیم صهیونیستی.11 سازمان در اینجا برای خود هدفی جهانی ترسیم کرده بود؛ 2. حمله به بانکها و تأمین بخشی از هزینههای مبارزه؛ 3. ضربه زدن به قوای نظامی و انتظامی رژیم جهت نشان دادن ضعف آن.12 بر خلاف تصور اعضای سازمان ورود به مبارزه مسلحانه نه تنها رژیم را با ضعف مواجه نکرد، بلکه بهانه خوبی برای سرکوب کردن آنها و دیگر گروههای مبارز به دست رژیم داد؛ بنابراین هر کس به نحوی با قدرت درگیر میشد به او برچسب چریک و تروریست زده میشد و خیلی سریع افکار عمومی را جهت این سرکوب قانع میکردند.
حاصل سخن
سازمان مجاهدین خلق با اتخاذ راهبرد مبارزه مسلحانه مانند دیگر جنبشهای چریکی ایران عصر پهلوی به محاق رفت. قدرت در آن دوره خیلی سریع اعضای سازمان را دستگیر و تعدادی از آنها را اعدام کرد. سازمان به تقلید از مبارزان فلسطینی مشی مسلحانه را برگزیده بود، درحالیکه مبارزه مسلحانه در فلسطین توجیه داشت. فلسطین توسط خصم و دشمنی کینهتوز اشغال شده بود که از هر فرصتی برای کشتار و اخراج مسلمانان استفاده میکرد و کوچکترین حقی برای مردم مسلمان قائل نبود. فلسطینیان با بیگانه مواجه بودند. مبارزه مسلحانه فلسطینیان علیه اسرائیل باعث شده بود مقاومت آنها حفظ شود. اما تقلید این شیوه در ایران توسط سازمان و دیگر گروههای چریکی از یک طرف در روند مبارزه انحراف ایجاد و هزینههای را بر نیروهای انقلابی و مردم تحمیل میکرد و از سوی دیگر دست قدرت را برای سرکوب کردن آنها بیشتر باز میکرد.
سازمان متکی به آرمان به سمت فلسطینیان نرفت. آنها به پایگاههای آموزش رزم رفتند تا به ابزار و مهارت زیست چریکی مسلط شوند. به عبارت دیگر ضرورتی که تشخیص داده بودند آنها را به سمت فلسطینیان کشاند و وقتی این ضرورت برطرف شده ارتباط آنها نیز قطع گردید و در ادامه سازمان با اسرائیل ــ خصم و دشمن فلسطینیان ــ مرتبط شد. تقلید سطحی از شیوه مبارزه و در نظر نگرفتن شرایط و ضرورتهای جامعه ایرانی از جمله عوامل این خطا و انحراف تاریخی بود.
سازمان مجاهدین خلق متکی به آرمان به سمت فلسطینیان نرفت
بهمن 1357. مسعود رجوی در دیدار با یاسرعرفات پس از سفر وی به تهران درپی پیروزی انقلاب اسلامی
پی نوشت:
1. هرمز همایون، «فلسطین؛ ارض موعود»، کتاب آگاه، مجموعه مقالات درباره ایران و خاورمیانه، تهران، انتشارات آگاه، 1362، ص 33.
2. همانجا.
3. به کوشش جمعی از پژوهشگران، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، تهران، ج 1، مؤسسه پژوهشهای سیاسی، 1389، ص 395.
4. سازمان دانشجویان مسلمان ایران، اسناد منتشره سازمان مجاهدنی خلق ایران: مدافعات، بیجا، بیتا، ص 53.
5. صادق کوشکی، تبار ترور، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 35.
6. همانجا.
7. به کوشش جمعی از پژوهشگران، همان، ص 396.
8. همان، ص 397.
9. برای اطلاع از اسامی این اشخاص رک: به کوشش جمعی از پژوهشگران، همان، صص 409-410؛ همچنین محسن نجات حسینی توضیح مفصلی از آموزش در این اردوگاها دارد: رک: محسن نجات حسینی، برفراز خلیج، تهران، نشر نی، 1379، صص 171-184.
10. به کوشش جمعی از پژوهشگران، همان، صص 400-408.
11. صادق کوشکی، همان، ص 34.
12. همانجا.