بعد از کودتای 3 اسفندماه ۱۲۹۹ سیر بطئی و حرکت تدریجی رضا میرپنج به سوی کسب کرسی سلطنت آغاز شد؛ وی وزارت جنگ و نخستوزیری را در این برهه تجربه کرد و مقارن با سال ۱۳۰۲ نیز در حال و هوای راهاندازی جمهوری [رک: غوغای جمهوری در تهران] در ایران بود، اما در این میان شاید مهمترین استعداد او در دیپلماسی پنهان این بود که از سویی توانسته بود رضایت و حمایت توامان شوروی و انگلیس را کسب کند و از سوی دیگر بسیاری از سیاستمداران در این برهه دلیل حمایت خود از رضاخان را ناشی از «امنیتی» میدانستند که وی ایجاد کرده بود.۱
رضاخان نه در مسیر جمهوریخواهی و نه در مسیر کسب سلطنت تنها نبود، بلکه گروهی از روشنفکران را همراه خود کرده بود که مهمترین جلوهگاه سازماندهیشده این روشنفکران در قالب یک تشکل، حزب و یا فراکسیون تجدد بود که در مجلس پنجم، تمامی سنگلاخهای موجود در مسیر رضاخان برای انتقال قدرت از قاجاریه به پهلوی را کنار زدند.
زمینههای شکلگیری تجدد
یکی از تراژدیهای مهم در دوره رضاخان این است که سیاستهای حزبی وی قبل و پس از کسب قدرت زمین تا آسمان با یکدیگر متفاوت است؛ باید عنوان کرد که تمایلات رضاشاه «استبدادی» بود حال آنکه تمایلات مصطفی کمال آتاتورک، که رضاخان همواره رفتار متجددانه خود را به وی ارجاع میداد، «دیکتاتورانه» بود (و نه استبدادی) و همین سبب شد یک حزب ملی حاکم در دوره رضاشاه شکل نگیرد.۲ [برای مطالعه درباره تفاوتهای رضاشاه و آتاتورک رک: نخبگان بر بال بحران]
حکایت تجدد نیز فارغ از این ماجرا نبود؛ آنها در اواخر دوره مجلس چهارم شکل گرفتند و زمینهساز ابتدا جمهوریخواهی رضاخان بودند که البته به دلایل مختلف در نطفه خفه شد و به سرانجام نرسید و از سوی دیگر ریلگذار اصلی قدرتگیری رضاخان شدند. علیاکبر داور، عبدالحسین تیمورتاش و سیدمحمد تدین مهمترین پایهگذاران حزب تجدد بودند که البته نقش فرد سوم از بقیه پررنگتر بود.
پایهگذاران تجدد خود روشنفکر و عمدتا تحصیلکرده غرب بودند؛ علیاکبر داور حقوقدانی بود که در ژنو تحصیل کرده بود؛ عبدالحسین تیمورتاش، افسر ارتش تحصیلکرده مسکو و سیدمحمد تدین، و محمدعلی فروغی، نخستوزیر آینده، نیز در این زمره بودند. همگی اینان در مجلس پنجم از رضاخان حمایت میکردند؛ چرا که او خود را طرفدار اصلاحات عمده دولت و مدرنسازی کشور متناسب با سلایق تحصیلکردگان آن زمان نشان داده بود.
اهداف حزب
آرمانهایی که حزب در ابتدا براساس مانیفست خود دنبال میکرد دقیقا همان آمالی بود که رضاخان نیز در ظاهر و در مسیر قدرتیابیاش از آن حمایت میکرد و البته بعدها نیز تلاش کرد خود را به بسیاری از این آرمانها وفادار نشان دهد بدون اینکه نیاز باشد دیگر حزبی و تجددی وجود داشته باشد.
جدایی دین از سیاست، ایجاد ارتش قوی، سیستم اداری کارآمد، پایان دادن به امتیازات اقتصادی، صنعتی کردن ایران، جایگزین کردن سرمایه داخلی به جای سرمایه خارجی، تبدیل عشایر به کشاورز، پیشرفت نظام مالیات بر درآمد، ایجاد تسهیلات آموزش همگانی از جمله برای زنان، ایجاد امکانات برای شکوفایی استعدادها، و ترویج زبان فارسی در سراسر ایران به جای زبانهای محلی» تمام آرمانهایی بود که تجدد در مجلس چهارم و پنجم آن را با قوت دنبال میکرد.۳
بنیانگذاران تجدد از مشروطه درس خوبی گرفته بودند و معتقد بودند این آرمانها بهویژه سکولاریسم و پایهگذاری ارتش نوین در ایران با یک دولت سستعنصر محقق نمیشود و نیاز است که یک دولت و یا فرد مقتدر روی کار بیاید تا بتواند این آرمانها را به پیش ببرد و از این رو بود که از رضاخان و بهویژه ایده جمهوریخواهی وی حمایت کردند.۴
یکی از تراژدیهای مهم در دوره رضاخان این است که سیاستهای حزبی وی قبل و پس از کسب قدرت زمین تا آسمان با یکدیگر متفاوت است؛ باید عنوان کرد که تمایلات رضاشاه «استبدادی» بود حال آنکه تمایلات مصطفی کمال آتاتورک که رضاخان همواره رفتار متجددانه خود را به وی ارجاع میداد، «دیکتاتورانه» بود
رویارویی با مدرس
حزب تجدد برای عملیاتی کردن برنامههای خود یک رقیب سرسخت و جدی را در مجلس پنجم داشت و آن هم فردی نبود جز سیدحسن مدرس که در جناح اقلیت مجلس قرار داشت؛ [برای مطالعه درباره اقدامات آیتالله مدرس در برابر رضاخان رک: روحانی سیاستمدار] در گام نخست تجدد از برنامه رضاشاه برای جمهوریخواهی حمایت کرد و درصدد بود رضاخان را رئیسجمهور ایران کند، اما این طرح با تیزهوشی مدرس در نطفه خفه شد و البته به استعفای رضاخان از نخستوزیری نیز انجامید؛ استعفایی که بلافاصله روشنفکران و روزنامهنگارانی چون علی دشتی برای آن مرثیهسرایی کردند و از استعفای رضاخان و ترک تهران توسط وی، بدین گونه تعبیر کردند که «پدر مملکت رفته است».۵
تجدد نیز در این میان پیاز داغ ماجرا را زیاد کرد و همچنان معتقد بود که چاره درد کشور، رضاخان است و البته اینک که جمهوریخواهی را شکستخورده میدید سودای دیگری در سر میپروراند که پازل نهایی برنامهاش در مسیر تجددخواهی ایران بود و آن هم سلطنت رضاخان بود و در این مسیر تمام قد از برنامههای رضاخان حمایت میکرد.۶
کاتالیزور سلطنت
اینک برهه حساس تاریخی برای تجدد و رضاخان فرارسیده بود و گروهی از روشنفکران که در تجدد و در قالب مجلس پنجم گرد هم آمده بودند بنا بود مهمترین رخداد ایران در دهه ۱۳۰۰ش را رقم بزنند. شاید در تاریخ ایران بتوان جایگاه حزب تجدد در مجلس پنجم را با جایگاه جبهه ملی در دهههای ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ مقایسه کرد و شاید حتی از نظر اینکه تجدد زیربنای قدرتگیری شاه نیز شده بود نقش و جایگاهش غلیطتر از نمونههای دیگر احزاب در تاریخ ایران باشد.
با طراحی و حمایت و نقش بارز حزب تجدد در مجلس پنجم در این زمان، ماده واحدهاى تصویب شد مبنی بر اینکه «مجلس شـوراى مـلى بـا توجه به اصول 48 و 107 متمم قانون اساسى، رضاخان سردارسپه را بـه ریاسـت کل قواى دفاعیه و امنیه نظامى مملکت منصوب مىدارد که با اختیارات کامله در حدود قانون اساسى و قوانین مـملکتى بـا مسئولیت در مقابل شوراى ملى انجام وظیفه نمایند».۷
تجدد در این برهه نقش کاتالیزوری خود را به خوبی ایفا کرد و اینگونه بود که مقدمات به قدرت رسیدن رضاخان و انتقال سلطنت از قاجاریه به پهلوی را مهیا نمود؛ البته نباید در مسیر قدرتگیری رضاخان همه وزنه را به تجدد داد؛ زیرا نهادها و اشخاص دیگری نیز در مسیر قدرتگیری مؤثر بودند و تجدد در این مسیر یکه و تنها نبود؛ مطبوعات و رسانههای وابسته به جریان روشنفکری طرفدار رضاخان و بهاصطلاح تجددخواه نقش بارزی ایفا کردند؛ مطبوعاتی نظیر کاوه، ایرانشهر، آینده، مرد آزاد و... و روشنفکرانى مثل میرزاحسن خان مستوفى الممالک، میرزاحسنخان مشیرالدوله، سیدحسن تقىزاده، مـیرزاحسین خان علاء، یحیى دولتآبادى، مهدىقلىخان هدایت (مخبرالسلطنه) و محمدعلىخان فروغى (ذکاءالملک) نیز در این مسیر به انحای مختلف ایفای نقش کردند.
آغاز یک پایان
از همان ابتدا نیز مشخص بود که تمایلات خودمدارانه و حکومت خودسرانه رضاخان پس از شکلگیری و استقرار نهایی سلطنت پهلوی، مجال جولان به احزابی مانند تجدد را نخواهد داد و این احزاب به کلی در میل سیریناپذیر رضاخان به قدرت حل خواهند شد و عمدتا باید از حالت حزبی خارج شوند و به فعالیتهای انفرادی روی بیاورند. سرنوشت تجدد نیز از این قاعده مستثنی نبود. تجدد، که در دوره مجلس پنجم با همکاری تیمورتاش، تدین و داور شکل گرفته بود و به شاه خدمت کرده بود، در دوره ششم مجلس دیگر نماینده نیروهای بههمپیوسته بنیانگذارانش نبود، بلکه منحصرا به تدین تعلق داشت.۸
آغاز قدرتگیری رضاخان را باید پایانی بر سیاستهای حزبی در ایران دانست؛ همچنان که احزابی مانند ایران نو و ترقی نیز به سرنوشت تجدد دچار شدند و پس از آن، تجدد دیگر در قالب یک حزب سازماندهی نشد؛ رضاخان ایدههای بنیادین تجدد مخصوصا تقویت دولت، ارتش و بوروکراسی را از آنها گرفت و شخصا تحقق آنها را پیگیری کرد و طبیعی بود که در این فضا دیگر نیازی به حضور تجدد نباشد.
فرجام سخن
حزب تجدد یا همان فراکسیون اکثریت در دورههای چهارم و پنجم مجلس، از جمله احزابی بود که زمینهساز قدرتگیری رضاخان شد؛ گروهی از روشنفکرانی که عمدتا تحصیلکرده غرب بودند از این ایده بنیادین حمایت میکردند که تنها راهکار پایان دادن به آنارشیسم برخاسته از مشروطه عقیم و ناکام این است که یک دولت مقتدر و متمرکز در ایران شکل بگیرد و یک دیکتاتور در چهارچوب قانون بر آن حکمرانی کند؛ آنها سایر آرمانهای خود مانند سکولاریسم یا نوسازی ایران را در سایه این اصل محوری قرار داده و معتقد بودند تا زمانی که یک دیکتاتور روی کار نیاید، سایر آرمانها نیز محقق نمیشود. با همین رویکرد ابتدا از جمهوریخواهی رضاخان حمایت کردند و چون این طرح شکست خورد، سراغ زمینهسازی برای سلطنت وی رفتند و در نهایت نیز موفق شدند، اما به تخت نشستن رضاخان سبب شد وی تمامی این ایدهها را شخصا پیگیری کند و دیگر به امثال تجدد نیازی نبیند؛ تجدد نیز از آن پس در فعالیتهای شخصی مهمترین بنیانگذارش، یعنی تدین، خلاصه شد.
سیدمحمد تدین از علمدارهای جمهوریت رضاخانی و سپس تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی بود
نمایندگان مجلس موسسان اول در یکی ازجلسات رسمی مجلس برای تغییر سلطنت در محل تیکه دولت
شماره آرشیو: 6805-1ع
پی نوشت:
1. حسین مکی، دکتر مصدق و نطقهای تاریخی او، تهران، انتشارات علمی، ۱۳۶۴، ص ۱۳۰.
2. تورج اتابکی، تجدد آمرانه (جامعه و دولت در عصر رضاشاه)، ترجمه مهدی حقیقتخواه، تهران، ققنوس، ۱۳۹۶، ص ۱۱۹.
3. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه کاظم فیروزمند، حسن شمسآوری، محسن مدیرشانهچی، تهران، نشر مرکز، ۱۳۸۴ صص ۱۰۷-۱۱۵.
4. هوشنگ صباحى، سیاست انگلیس و پادشاهى رضاشـاه، تـهران، نشر اوحدى، 1377، ص 2۵۱.
5. ملکالشعرای بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۳، ص ۶۶۷.
6. احمد امیراحمدى، خاطرات نـخستین سـپهبد ایرانى، تهران، مؤسسه پژوهـش و مـطالعات فرهنگى، 1373، ص 232.
7. علیرضا ملایى توانى، مـجلس شـوراى ملى و تحکیم دیکتاتورى رضاشاه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1381، ص 163.
8. تورج اتابکی، همان، ص ۱۱۷.