سیداشرفالدین حسینی گیلانی، معروف به نسیم شمال، شاعری مشروطهخواه بود که در اواخر عمر راهی تیمارستان شد، اما عدهای بر این موضوع تأکید کردهاند که هیچگاه آثاری از جنون در وی مشاهده نکردهاند و حتی سعید نفیسی آن را یکی از بزرگترین معماهای حوادث دوران زندگی خود خوانده است؛ آیا به راستی این دشمنان سیاسی مقدمات حضور وی را در تیمارستان فراهم کردند؟ آیا ممکن است فروکش کردن حرارت شعرهای نسیم شمال و تبعا کاستن از رونق هواداران اشعارش وی را به تألمات روحی دچار کرده باشد؟
زندگی سیداشرفالدین حسینی گیلانی، شاعر انقلابی و مدیر روزنامه نسیم شمال که نام و آوازه شعرهای مردمیاش از آغازین روزهای صدور فرمان مشروطیت بر سر زبانها افتاد، در سال 1287ق یا به روایتی 1288ق در قزوین به دنیا آمد. پس از کسب علوم مقدماتی در زادگاهش برای ادامه تحصیل به نجف و عراق رفت. اشرفالدین پس از پنج سال به ایران بازگشت و پس از یک سکونت پنجساله در تبریز به گیلان و رشت پا گذاشت؛ جایی که تحولات روحی، سیاسی و ادبی وی در آن پایهگذاری شد. اشرفالدین سید نبود، امّا به دلیل کدورتی که بر سر میراث پدری با خانواده پدر داشت خود را به نام مادر خوانده بود.1
سیداشرفالدین چگونه متحول شد؟
سکونت اشرفالدین در رشت همزمان با اوجگیری خواست مشروطهخواهان و صدور فرمان مشروطیت به وسیله مظفرالدینشاه در ایران بود. معلوم نیست که تحولات فکری و سیاسی وی پیش از سفر به رشت چگونه بوده، امّا آنچه مسلّم است اقامت اشرفالدین در رشت آغازگر تحولات بزرگی در زندگی سیاسی، اجتماعی و ادبی وی گردید. این مرد ساده و بیپیرایه به واسطه آشنایی با رهبران مشروطیت در گیلان به افکار آزادیخواهانه و ضد استبدادی خود سامان بخشید و شجاعت کافی را برای رویایی با مظاهر استبداد، استثمار، فقر و نیز خرافهپرستی در خود پیدا کرد.
اشرفالدین در بحبوحه تلاشهای مشروطهخواهان تهران و در آستانه صدور فرمان مشروطیت در سال 1324ق، روزنامه «نسیم شمال» را به جهت پیشبرد اهداف و افکار جدیدش منتشر کرد و با این اقدام عملا در جرگه مشروطهخواهان تأثیرگذار در سالهای پر هیاهوی مشروطهخواهی قدم گذاشت و تا پایان عمر از آبیاری نهال مشروطیت از پای ننشست.
در هزار و سیصد و بیست و چهار
چون که شد مشروطه این شهر و دیار
کردم ایجاد این نسیم نغز را
عطر بخشیدم ز بویش مغز را2
آشنایی اشرفالدین با افراد ذینفوذ گیلان همچون سپهدار رشتی، سردار معتمد و محمدولیخان تنکابنی از یکسو باعث پیشرفت و بالا گرفتن کارش گردید، از سوی دیگر وی را در مقابل برخی از روزنامهنگاران گیلانی قرار داد؛ کسانی که شاید روی خوشی با این رجال سنتی و داعیهداران جدید تحولخواهی در ایران نداشتند.
اوجگیری فعالیتهای ادبی و سیاسی اشرفالدین
با به توپ بسته شدن مجلس به دستور محمّدعلیشاه و آغاز استبداد صغیر، زندگی اشرفالدین وارد مرحله بسیار مهّمی گردید. به دار آویخته شدن مشروطهخواهان در باغ شاه سبب شد این تحولات روحی در وی اوج گیرد. اشرفالدین پس از این حادثه مدتی متواری شد، ولی پس از هفت ماه با آزادی رشت به دست آزادیخواهان به رشت بازگشت و به «کمیته ستّار»، که به وسیله معزالسلطان، تربیت و کسمایی و برادران اسکندانی و عدهای از مبارزان گیلانی شکل گرفته بود، درآمد و به فعالیتهای این کمیته برای تأمین اسلحه و تهیه طرحهای انقلابی یاری رساند.3
بسیاری از اندیشههای آزادیخواهانه و حساسیتهای روحی اشرفالدین در همین سالهای پراضطراب شکل گرفت. وی پس از بازگشت مجددا روزنامه نسیم شمال را که در این مدت متوقف بود منتشر کرد. این دوره از روزنامه یادشده تندترین شعرهای اشرفالدین را دربر میگیرد:
تا مصدر کار مُستبد است تا دل به نفاق مستعد است
تا ملّت ما به شاه ضد است تا شاه به خائنین ممد است
جان کندن و سعی ما خفنگ است
این قافله تا به حشر لنگ است4
اشرفالدین علاوه بر مبارزه قلمی و حزبی، عملا همراه مجاهدین در فتح تهران شرکت کرد، به گونهای که در قزوین و تهران عملا در مبارزه شرکت نمود و بهخصوص در رهایی قزوین از دست طرفداران محمدعلیشاه ایفای نقش نمود.5
با ورود مجاهدین به تهران و فتح پایتخت، روزنامه نسیم شمال و اشعارش نیز همراه او از رشت به تهران مهاجرت کرد؛ طبیعی بود که انتشار روزنامه نسیم شمال در تهران، که مرکز ثقل تحولات سیاسی ایران بود، بر رونق و نیز خوانندگان مشتاق آن بیفزاید. روزنامه نسیم شمال با همه آوازه و شهرتش در ایران و ماندگاریاش در تاریخ دوران مشروطه، از هیچ گونه کادر تحریریهای به غیر از سیداشرفالدین بهره نمیبرد و اصولا هیچ مکان ثابتی برای چاپ در اختیار نداشت.
اشرفالدین که در این سالها به نسیم شمال معروف شده بود، شعرهایش را بر روی کاغذهای سادهای مینوشت و به چاپخانه کوچک کلیمیان میفرستاد و خود نیز پس از حروفچینی نوشتهها در چاپخانه، ویراستاری آن را نیز بر عهده داشت. برخی از مکانهایی که اشرفالدین به عنوان مکان طبع روزنامه از آن یاد کرده است عبارتاند از: «حیاط اداره شوری»، «جلوخان، مسجد شاه» و «مدرسه صدر» و... .6
روزنامه نسیم شمال تنها در چهار صفحه در قطع وزیری چاپ میشد و به وسیله کودکان دبستانی در خیابانها به فروش میرسید. با وجود جمعیت اندک آن زمان تهران و تعداد کم باسوادان، روزنامه نسیم شمال با تیراژ دو تا چهارهزار نسخه به چاپ میرسید و فورا تمام نسخههای آن در تهران پخش میشد و به اتمام میرسید. روزنامه نسیم شمال هفتهای یک بار منتشر میشد که با معیارهای امروزی در حقیقت یک هفتهنامه محسوب میشد. 7 عمده مطالب «نسیم شمال» را اخبار سیاسی ایران و جهان، اصلاحات و نیز تعریض به محرومیتها و مطالبات اجتماعی بود.
پس از خلع محمّدعلیشاه و جانشینی احمدشاه، نسیم شمال دست از انتقادهای تند و تیز به دولتهای مشروطه بر نداشت. قلم تند و بیپیرایهاش کم کم دشمنانی را نیز در میان حاکمان زمانه برای وی فراهم کرد، امّا همواره چاپ روزنامهاش هر بار ولولهای در شهر بر پا میکرد.
روزنامه نسیم شمال به روایتی به مدت بیست سال به طور نامرتب چاپ شد.8 زبان آهنگین و الفاظ عامیانه این نشریه، توجه مردم کوچه و بازار را به خود جلب میکرد. شعرهای ساده و بیپیرایه و لبریز از صمیمیت نسیم شمال بر دلها مینشست و در میان اذهان پیر و جوان و عارف و عامی رسوخ میکرد.
یکی از معماگونهترین حوادث زندگی «نسیم شمال» اتهام دیوانگی و انتقال وی به دارالمجانین بود. شکی نیست که قلم تند و تیز وی دشمنانی را نیز برای وی فراهم کرده بود. اشرفالدین در اشعار انتقادیاش هیچ کس را بینصیب نمیگذاشت؛ از دولتمردان مستبد تا شاه و همچنین سران مشروطه همگی طعم تلخ طعنههای وی را که برای مردم شیرین بود چشیده بودند
به تعبیر سید نفیسی، نسیم شمال «از میان مردم بیرون آمد با مردم زیست و در میان مردم فرو رفت. هنگامی که روزنامهفروشان دورهگرد روزنامه او را اعلام میکردند، به راستی مردم هجوم میآوردند... . نام این روزنامه به اندازهای بر سر زبانها بود که مدیر آن را به نام آقای "نسیم شمال" میشناختند».9 او باز مینویسد:
«روزنامه وی را دست به دست در قهوهخانهها، در سر منبرها و در جاهایی که مردم گرد میآمدند؛ باسوادها برای بیسوادها میخواندند، مردم دور هم حلقه میزدند و روی خاک مینشستند و گوش میدادند.10 اشرفالدین شعرهای خود را در روزنامه با امضاهای گوناگونی به چاپ میرساند؛ «اشرف»، «اشرف گیلانی»، «نسیم»، «نسیم شمال»، «فقیره»؛ «هوپ هوپ»، «خرابعلی میرزا»، «یتیم جوجه» و ... و گاهی هم «دخو» که تخلص شعری دهخدا بود، امضاهایی بود که وی از آنها در ذیل اشعارش بهره میبرد.11
اتهام دیوانگی
یکی از معماگونهترین حوادث زندگی «نسیم شمال» اتهام دیوانگی و انتقال وی به دارالمجانین بود. شکی نیست که قلم تند و تیز وی دشمنانی را نیز برای وی فراهم کرده بود. اشرفالدین در اشعار انتقادیاش هیچ کس را بینصیب نمیگذاشت؛ از دولتمردان مستبد تا شاه و همچنین سران مشروطه همگی طعم تلخ طعنههای وی را که برای مردم شیرین بود چشیده بودند.12
آیا به راستی این دشمنان سیاسی مقدمات حضور وی را در تیمارستان فراهم کردند؟ آیا ممکن است فروکش کردن حرارت شعرهای نسیم شمال و تبعا کاستن از رونق هواداران اشعارش وی را به تألمات روحی دچار کرده باشد؟ آیا ممکن است ویژگیهای عجیب و غریب برخی شعرهایش بهویژه شعرهایی که برای کودکان سروده، ناآگاهان به ادبیات کودک را به دیوانگی وی رهنمون کرده باشد؟ سعید نفیسی، که بارها وی را در «دارالمجانین» ملاقات کرده و بارها برای دلجویی از وی به دیدنش رفته بود، با چشم خود دیده بود که اتاقی در حیاط تیمارستان به سید اختصاص دادهاند و ظاهرا جنون چندانی در وی ندیده و شنیده بود: «سید اندوختهای در هجره داشت و کسانی که چشم به آن دوخته بودند جنون بیآزار او را بزرگ کردهاند و او را با وسایل نامشروع به دارالمجانین آن روز برده بودند.»13 وی همچنین مینویسد: «من نفهمیدم چه نشانه جنونی در این مرد بزرگ بود؛ همان بود که همیشه بود، مقصود این کار چه بود؟ این یکی از معماهای بزرگ دوران ماست.»14
ویژگیهای اندیشه و شعر نسیم شمال
اشرفالدین نیز همانند سایر شاعران زمانهاش که وطنیترین شعرهای سیاسی ایران را سرودهاند، قلم به انتقاد از ستم و استبداد گشود و به جهل و نادانی و خرافهپرستی حمله برد و در رسای آزادی و آبادانی وطن قلمفرسایی کرد، امّا صمیمیت اشعار نسیم شمال و زبان طنز و فکاهه و مخاطب قرار دادن ظاهری کودکان با زبان کودکانه و برخورداری از جنبههای تربیتی، شعر وی را نسبت به شاعران همعصرش متمایز میسازد.
برخی از پژوهشگران حوزه تاریخ و ادبیات، نسیم شمال را در کنار عارف قزوینی، ایرجمیرزا، میرزاده عشقی و فرخی یزدی از مهمترین شاعران عصر مشروطه بر میشمارند که بر جریان مشروطخواهی ایرانیان تأثیر گذاردهاند، درحالیکه این ویژگی را برای بهار و ادیب فراهانی به دلیل فاخر بودن زبان و دوری از زبان مردم کوچه و بازار و تأکید بر شیوه کلاسیک صائب نمیدانند.15
اشرفالدین تنها انتقاد نمیکند، بلکه برای ایران و نجات آن راهکار نشان میدهد. وی از یکسو نوگرایی را تبلیغ میکند و از سوی دیگر با بیدینی دشمن است؛ از سویی کودکان و بهویژه دختران را به رفتن به مدرسه تشویق میکند و از سویی دیگر از تبعات مدارس جدید میهراسد:
مشو غافل از مشق و درس
ز بیعلمی و فقر و پیری بترس
چو شد عارضت زرد و مویت سفید
دگر زندگانی نباشد مفیـد
به جز علم کس نیست فریادرس
بود مونست اشرفالدین و بس!16
«نسیم شمال» نیز مانند شاعران آگاه همعصرش در ستایش از آزادی داد سخن میدهد، استبدادستیز است و به دنبال استقرار قانون و خواستار آزادی بیان و تشکیل پارلمان. بر همین اساس بر حاکمان زمانهاش به سختی میتازد، امّا گاه از تندی و تیزی کلامش نیز میهراسد و برای کاستن از تبعات نوشتههایش قالب شعری طنز و کودکانه و نیز زبان حیوانات را انتخاب میکند که آشکارا بسیار فراتر از درک کودکان زمانه است.
استفاده از لفظ «لولو» که معمولا مادران برای ترساندن کودکان از آن بهره میبرند در توصیف دهشتناکی استبداد و فضای خفقان بسیار فراتر از فهم سیاسی بسیاری از رجال بود. شاید به همین دلیل هم بود که تهمت دیوانگی را بر وی هموارتر کرد؛ شعر «لولو» که به آن اشاره گردید نمونهای از این ویژگی است.
اگرچه از این زاویه نسیم شمال را باید یکی از نخستین شاعران کودک در ایران بهشمار آورد، به گمان نگارنده کودکان نمیتوانند هدف اصلی و مخاطب واقعی اشعار تند و پیچیدگیهای به ناچار دنیای سیاست باشند؛ هدف نسیم شمال از مخاطب قراردادن کودکان و نیز انتخاب زبان طنز و فکاهی، جذابیت بخشیدن به زبان شعر، کاستن از عواقب قلم تند و گزنده اشعارش بود، چنانکه خود نیز به تبعات اشعار تند سیاسی و اجتماعیاش چه در آغاز مشروطه و چه در استبداد صغیر و چه پس از خلع احمدشاه و استقرار دولتهای مشروطهخواه آگاه بود؛ گویی «نسیم شمال» خود را که بیمهابا به استبداد، فقر و بیعدالتی حاکم بر جامعه میتازید به سکوت و یا احتیاط دعوت میکرد:
بچّه جوت داد مَکن لولو میاد
داد و فریاد مَکن لولو میاد17
خفه شو لولو میاد میبردت
در لب آن روان میخوردت
لقمه لقمه سر پا میخوردت
از وطن یاد مَکن لولو میاد
به هر تقدیر عملا کودکان نیز اشعار وی را با جان و دل در سینه جا میدادند و آن را برای بزرگسالانی که بیسواد بودند میخواندند؛ سعید نفیسی به یاد دارد که از یازدهسالگی اشعار وی را به ذهن میسپرده است.18
نسیم شمال علاوه بر شعرهای اجتماعی و اعتراضی و آزادیخواهانهاش، اشعار مذهبی نیز دارد؛ از جمله شعر معروف ذیل که پارهای از آن به عنوان نمونه نقل میشود:
دیشب به سَرَم باز هوای دگر افتاد
درخواب مرا سوی خراسان گذر افتاد
چشمم به ضریح شه والاگهر افتاد
با آل علی هر که درافتاد برافتاد
فرجام سخن
شعرهای «نسیم شمال» یکی از مؤثرترین اشعار سیاسی، اجتماعی دوره مشروطه بهشمار میآید که شاید تأثیر اشعارش در عارف و عامی از همه شاعران همعصرش بیشتر باشد. وی در کنار عارف قزوینی، که لقب «شاعر ملّی» را به خود اختصاص داد، به «شاعر مردم» ملقب شد.
اگرچه اشعار شاعرانی همچون بهار، دهخدا، عارف و عشقی به لحاظ فرم و محتوا و فخامت سخن از نسیم شمال برتر است، اشعار وی مسلّما از تأثیرگذارترین شهرهای دوران مشروطه بهشمار میآید، به گونه ای که باید وی را محبوبترین و مشهورترین شاعر انقلابی مشروطه دانست.
در روزگاری که مجادلات میان روشنفکران بر سر چگونگی فرم و زبان نقل محافل ادبی و سیاسی بود، مردی پا به عرصه ادبیات سیاسی عصر خود گذاشت که بدون اشاره به بایستههای زبانی و دلایل فلسفی، با شناخت زمان و زبان مردم زمانهاش و برای آگاهیبخشی به آنان و به قصد تلاش برای زدودن آثار استبداد و نابرابریهای اجتماعی اشعاری سرود که ناخواسته با زبان مردم کوچه و بازار همخوانی و با دلهای آنان همنوایی داشت.
در پایان شاید لازم باشد به این پرسش پاسخ داده شود که آیا «نسیم شمال» به ادبیات فارسی ایران خدمت بزرگی کرده یا با اشعار سیاسیاش از آن جهت که آزادیخواهی، وطنپرستی و استبدادستیزی را گسترش داده در راه خدمت به فضای اجتماعی و سیاسی ایران قدم برداشته است؟ مسلما آشنایی با شعر سیاسی و نیز فضای سیاسی سالهای فعالیت نسیم شمال و آشنایی با شعر فاخر شاعرانی همچون، بهار و دیگران بیشتر گزینه دوّم، یعنی تأثیرگذاری بر آزادیخواهی مردم ایران را تأیید میکند.
قدر مسلّم اشعار نسیم شمال که اغلب به زبان طنز و فکاهی بودند و از زبان عامیانه و نزدیک به زبان مردم بهره میگرفتند، با توجه به تأثیرات ارزشمندی که از خود بر جای گذاشتند، در قلمرو آثار ماندگار سرزمین ایران جایگاه خود را به ثبت رساندند. نسیم شمال در شعرهایش بیشتر به حافظ تأسی میکرد و عموما به استقبال وی و شاعرانی همچون سعدی، فردوسی، ناصرخسرو و... میرفت.
اشرفالدین از ابیات، اصطلاحات یا مصراعهای مشهور شاعران همعصرش همچون بهار و نیز گذشتههای دور و نیز از اشعار میرزا علیاکبر طاهرزاده معروف به صابر، که از طریق روزنامه ملانصرالدین با آثارش آشنا بود، اقتباس میکرد، ولی هرگز اشارهای به این برداشتهای خود نمیکرد که به جای خود برای وی یک عیب محسوب میشود. از اشرفالدین آثاری همچون دیوان اشعار به نامهای «نسیم شمال»، «باغ بهشت»، «تاریخ مختصر ایران به نظم»، «داستان عاشقانه عزیز و غزال» و همچنین جزوه اشعاری به نام «گلزار ادب» ویژه کودکان بر جای مانده که از قصههای لافونتن و فلوریان، از قصهپردازان مشهور فرانسه، اقتباس شده است.
اشرفالدین الحسینی قزوینی مدیر نسیم شمال
شماره آرشیو: 760-4ع
پی نوشت:
1. مهدی نورمحمّدی، ناگفتههایی در باب زندگی سیداشرفالدین حسینی گیلانی، شاعر مردم، (یادنامه اشرفالدین حسین) به اهتمام؛ علیاصغر محمّدخانی، تهران، سخن، 1384، صص 34-59.
2. اشرفالدین گیلانی، کلیات سیداشرفالدین گیلانی، با مقدمه و اهتمام احمد ادارهچی گیلانی، تهران، نگاه، 1375، ص 74 .
3. «نسیم شمال؛ از سرودن اشعار انتقادی تا اتهام جنون و بستری شدن در تیمارستان»، قابل بازیابی در:
http://snn.ir/fa/news/336166
4. فریده کریمی موغاری، زندگی و شعر سیداشرفالدین گیلانی (نسیم شمال)، تهران، نشر ثالث، 1382، ص 309.
5. رساله هزلیات، دیوان اشعار طنز و هزل (مقدمه)، ص 9، یا رجوع شود به ابراهیم فخرایی گیلان، «جنبش مشروطیت»، شرکت سهامی کتابهای رسانه، 1352، صص 146-150.
6. بنگرید به: سعید نفیسی، به روایت نفیسی، خاطرات سیاسی، ادبی، جوانی، به کوشش علیرضا اعتصام، نشر مرکز، صص 268-280.
7. همان، ص 273.
8. «نسیم شمال؛ از سرودن اشعار انتقادی تا اتهام جنون و بستری شدن در تیمارستان»، قابل بازیابی در:
http://snn.ir/fa/news/336166
9. آرینپور، از صبا تا نیما، تهران، 1351، انتشارات فرانکلین، ج 2، صص 64-65 (به نقل از مجله سیاه و سفید، شهریور 1334).
10. اشرفالدین گیلانی، کلیات جاودانه نسیم شمال، به کوشش حسین نمینی، تهران، اساطیر، 1385.
11. مؤسسه پژوهشهای سیاسی، صفحه نخست، رجال، آشنایی با یک طنزپرداز:
http://ir-psri.com/?page=ViewNews&NewsID=5381&cat=7
12. منیژه عبدالهی، نگاهی به اندیشه و شعر نسیم شمال، تهران، انتشارات سخن، ص 146.
13. سعید نفیسی، همان، ص 279.
14. سیداشرفالدین گیلانی، همان، ص 13.
15. بنگرید به: ماشاءالله آجودانی، یا مرگ یا تجدد، دفتری در شعر و ادب مشروطه، تهران، اختران، بیتا.
16. اشرفالدین گیلانی، همان، ص 832.
17. همان، ص 10.
18. سعید نفیسی، همان، صص 268-280.