مصدق بعد از قیام 30 تیر 1331ش، در واکنش به فعّالیت منفی بریتانیا در قِبال ملّیشدنِ نفت ایران، به اقداماتی همچون تعطیلی همه کنسولگریهای انگلیس در سراسر خاک ایران مبادرت ورزید. در این شرایط و در پی عدم همراهی آمریکاییها با سیاستهای انگلیس در آن برهه زمانی، وزارت خارجه بریتانیا درصدد تغییر خطمشی برآمد و حتی گزینه مذاکره با دولت مصدق را مطرح کرد، اما عدهای از ایرانیان مرتبط با انگلیس با این سیاست مخالفت کردند
محمد مصدق بعد از قدرتگیری مجدّد و استحکام پایههای دولت خود به دنبال واقعه 30 تیر 1331ش، در واکنش به فعّالیت منفی بریتانیا در قِبال ملّیشدنِ نفت ایران، به اقداماتی همچون تعطیلی همه کنسولگریهای انگلیس در سراسر خاک ایران مبادرت ورزید تا رابطه میان دو کشور به پایینترین سطح خود برسد، و سرانجام با اعلام رسمی وزیر امور خارجه ایران (سیدحسین فاطمی) به سفارت انگلیس، مبنی بر خروج اعضای این سفارت از خاک ایران، مناسبات دو کشور قطع گردید.
اندکی قبل از آن، هنگامی که تحرّکات مخفیانه و تخریبی رشیدیانها علیه دولت ملّی مصدق برای نیروهای امنیتی ایران توسط اسناد موجود در محل سکونت آنان، آشکار و مبرهن گردید، برادران رشیدیان در مهرماه 1331ش، بازداشت و روانه زندان شدند، امّا در دوران حبس نیز، همراه دیگر سرسپردگان و عمّال وابسته به انگلیس، همچون جمال امامی، که رهبری نمایندگان مخالف دولت مصدق در مجلس ملّی را برعهده داشت، هادی طاهری به عنوان نماینده خِبره و مجرّب، همچنین عناصر برجستهای مانند حسین فرهودی، علی سهیلی...، به علاوه، انگلوفیلهایی که به دربار نزدیک بودند مانند سناتور علی دشتی، جواد امامی، ظهیرالاسلام، علَم و حسن امامی (امام جمعه)،1 در غیاب مخدومان انگلیسی خود در داخل کشور، دست از دسیسه و فتنهانگیزی برنداشتند.
قبل از قطع رابطه و بازداشت برادران رشیدیان، بالاترین مقام سازمان «ام.آی6» در خاک ایران، یعنی وودهاوس، با یکی از ایرانیان مخالف مصدق که در دولت او نیز نفوذ کرده بود و از مهرههای مهم محسوب میشد، ارتباط برقرار نموده بود. روایت وودهاوس در مورد چگونگی آشنایی با این رابط بلندپایه دولتی، و ارزش اطّلاعاتی که این شخص در اختیار آنها قرار داد، جالب به نظر میرسد: «در همین موقع (مرداد 1331ش)، از بخت خوش، یک رابط بسیار مفید پیدا کردم. یک روز صبح یک کارمند عالیرتبه ایرانی وارد سفارت بریتانیا در تهران شد و پیشنهاد همکاری با ما را داد. او آنچنان علنی وارد شد که گویا اصلا کار اشتباهی نکرده است. ارتباطات ناشی از موقعیتش به عنوان مدیرکل یکی از وزارتخانههای مهم، او را به این امر متقاعد کرده بود که مصدق، مملکت او را نابود میکند... بدون شک اخبار و اطلاعاتی که در ماههای بعد در اختیارم گذاشت ارزش بسیاری داشت. به خاطر مسائل امنیتی ما او را "عمر" نام نهادیم. یک شانس دیگر هم آوردیم و آن این بود که وزیر عمر استعفا داد و کسی جای او را نگرفت. بنابراین عمر در جلسات شورای وزیران به جای او شرکت میکرد. من و عمر هفتهای دو سه بار به طور خصوصی ملاقات میکردیم و او تمام جزئیات گفتوشنودهای سرّی دولت را در اختیار من میگذاشت».2
همین عنصر نفوذی در دولت مصدق بود که وودهاوس را از تصمیم کابینه در جلسه هیئت وزرا، مبنی بر قطع روابط سیاسی ایران با انگلیس مطّلع کرده بود و ازاینرو، وودهاوس به تکاپوی فراوانی افتاد تا قبل از ترک خاک ایران، در راستای تداوم ارتباطِ سازمان اطلاعات مخفی بریتانیا با افراد و گروههای سرسپرده انگلیسی در کشور ایران، ازجمله شبکه رشیدیان، تمهیداتی بیندیشد.3 در نهایت نیز موفق به این کار گردید: «عمر به من گفت که تصمیم به قطع روابط سیاسی در اوایل اکتبر گرفته شده بود و روز 17 اکتبر اعلام شد؛ یعنی قبل از اینکه کارداران ما (بهجز من) از آن باخبر شوند. ما ده روز فرصت داشتیم ایران را ترک کنیم و در این مدت من باید کارهای زیادی انجام میدادم. سفارت سوئیس حاضر شد حفظ منافع ما را در ایران به عهده بگیرد، ولی طبیعتا من نمیتوانستم توقع داشته باشم که کارهای غیردیپلماتیک من مثلا تماس با عمر و برادران را نیز به عهده بگیرد. میبایست با سرعت زیادی نقشههای خود را طرحریزی کنم. ... با کمک چند تن از بریتانیاییهای مقیم ایران و همتای "سیا"ییام قادر بودم روابط و تماسهای خود را با رابطهای ایرانی حفظ کنم».4
نکات شایان ذکر دوران حبس آنان [: رشیدیان]، یکی، توجّه ویژه مسئولان زندان به شرایط جسمانی حبیبالله رشیدیان و نامههایی بود که از سوی محبوسان و خانوادهشان به مقامات حکومتی بهویژه نخستوزیر، مبنی بر بیگناهی و درخواست آزادی، ارسال میگردید و مطلب مهمتر دیگر، نامه سرگشاده مورخ اوایل اسفند 1331ش، از سوی تقریبا سی نفر از مدیران جراید تهران ... طی آن برهه زمانی، به رئیس مجلس ملّی، دادستان کل کشور، وزیر دادگستری، رئیس عالی دیوان کشور، و حتّی مرجع تقلید عالَم تشیع (آیتالله بروجردی) مبنی بر «ابراز نارضایتی نسبت به بازداشت غیرقانونی رشیدیان و پسران نامبرده» و درخواست برای استخلاص آنان بود
بهرغم عدم فعّالیت اعضای خانواده رشیدیان در نیمه دوم سال 1331ش به خاطر حضور در زندان، بیشتر اتّکای سازمان اطّلاعات مخفی بریتانیا، بعد از قطع رابطه انگلیس ـ ایران در مهر 1331ش، بر شبکه برادران رشیدیان بود.5 ازهمینرو بود که با وجود حبس پنجماهه آنان (مهر تا اسفند 1331ش)، گروه جاسوسی و اطّلاعاتی تحت نفوذ رشیدیانها که از مدّتها قبل توسط آنها تشکیل شده بود، اقدامات ضدِّ مصدقی خود را در این مقطع زمانی تداوم بخشیدند؛ چنانکه به نقل از گزارش یک دیپلمات بریتانیایی در همان زمان، ارتباط برادران رشیدیان با انگلیسیها در دوران حبس نیز ادامه داشت و آنها نه تنها تحت فشار نبودند، بلکه از داخل زندان، بر عملیات اعضای شبکه خود نظارت میکردند.6 وودهاوس که قبل از ترک تهران به تحکیم شبکه ام.آی6 پرداخته و زمینه را برای تداوم رابطه برخی اتباع بریتانیایی مقیم تهران با برادران رشیدیان فراهم کرده بود، حتّی یک فرستنده رادیویی مجهّز هم به رشیدیانها داد تا ارتباط خود را با ام.آی6 از طریق پایگاه انگلیسیها در قبرس ادامه دهند.7
مطلبی حاکی از این است که «کمیته نجات وطن»، که عمدتا از افسران عالیرتبه و سیاستمداران کهنهکار مخالف مصدق تشکیل شده بود، حتّی بعد از گسیختگی روابط سیاسی ایران و انگلیس، با گروه تحت سرپرستی رشیدیانها ارتباط داشت و این رابطه از دیماه، هنگامی که جمهوریخواهان به رهبری آیزنهاور در آمریکا روی کار آمدند، مقداری بیشتر گردید؛ چرا که گرایش نسبی آیزنهاور به سوی حمایت از انگلستان علیه ایران، موجب شد کمیته نجات وطن و شبکه رشیدیان، تا حدودی بر تحرّکات ضد مصدقی خود بیفزایند؛8 اگرچه به خاطر حضور رؤسای این شبکه، یعنی حبیبالله رشیدیان و دو تن از پسرانش (اسدالله و سیفالله) در زندان، و همچنین عدم همراهی کامل آمریکاییها با بریتانیا علیه مصدق در این دوره زمانی، رکود نسبی بر فعّالیتهای شبکه رشیدیان تا پایان سال 1331ش حکمفرما بود.
در آنسو، مقام ارشد ام.آی6 در ایران، یعنی وودهاوس که بعد از ترک تهران، مُصرّانه درصدد جلب نظر وزارت خارجه آمریکا و سازمان اطلاعات مرکزی آن کشور (سیا)، در راستای همکاری با انگلستان علیه دولت ملّیگرای ایران برآمده بود، در آبانماه همراه برخی مأموران وزارت خارجه انگلیس به واشنگتن سفر کرد و طرحی را با عنوان «عملیات چکمه» به مقامات آمریکایی پیشنهاد نمود. طرح پیشنهادی مشتمل بر دو بخش اصلی بود که یکی از آنها متّکی بر یک سازمان شهری بر محوریت شبکه رشیدیان قرار داشت و بخش دیگر، اقدامات سران عشایر جنوب را دربر میگرفت.9
اما با عدم پذیرش آمریکاییها برای معاضدت و همراهی، وزارت خارجه بریتانیا درصدد تغییر خطمشی برآمد و حتّی تصمیم گرفت از همه برنامههای ضدِّ مصدقی خود دست بکشد. «در این زمینه پیشنهادی برای وزیر امور خارجه (ایدن) تهیه شد و طی آن به وی اطلاع داده شد که بهتر است به برادران ابلاغ کنیم طرحهای عملیاتی را متوقف کنند و به جای آن کلیه نیروها و امکاناتشان را در راه گردآوری اطّلاعات بهکار بیندازند.» نکته جالب اینجاست که رشیدیانها حاضر به اطاعت از این دستور انگلیسیها نشدند و قصد تداوم دسیسهچینی از سوی شبکه خود، ولو با تقبّل هزینه اقتصادی از جیبشان را نمودند. «این موضوع نمیتوانست برای ما غیرمنتظره باشد. من شخصا در ماه نوامبر به آمریکاییها گفته بودم که به این آسانیها نمیتوان سازمان ما را از فعّالیت انداخت.»10 در واقع، همانطور که گازیوروسکی نیز به این نکته اشاره نمود، رشیدیانها مانند سایر انگلوفیلهای ایرانی، بر ردِّ قاطع مذاکره با مصدق یا هرگونه امتیازدهی به او اصرار داشتند؛ چرا که میدانستند هرگونه گفتوگو و مصالحه بریتانیا با نخستوزیر ملّیگرای ایران، به معنای از بین رفتن فلسفه وجودیشان میباشد.11
از همان ابتدای فعّالیت دولت مصدق و شروع چالش آن با انگلیسیها، سفیر بریتانیا با آن طیف از رجال سیاسی و افراد متنفّذ ایرانی همچون سیدضیاء، طاهری، رشیدیانها و جمال امامی، مشورت مینمود که تصویری سرکش و لجامگسیخته از مصدق در ذهن انگلیسیها ترسیم مینمودند (سیفالله رشیدیان میگفت: «مصدق شخص منفیبافی است که اگر صدهزار لیره هم روی آنچه میخواهد بگذارید و به او بدهید، باز خواهد گفت نه»)، و ازاینرو، معتقد به مقاومت و سرسختی بیش از پیش بریتانیا در برابر نخستوزیر ایران بودند. امّا در آن سو، سفیر ایالات متحده، با طیف دیگری از سیاستمداران و نخبگان سیاسی مثل تقیزاده، رضازاده شفق، علاء، صادق مستشارالدوله مشورت میکرد؛ کسانی که آمریکاییها را به همراهی با مصدق ترغیب میکردند؛ چنانکه تقیزاده عقیده داشت در شرایط موجود، مصدق تنها کسی است که میتواند با مجلس کنار بیاید.12
در مذاکراتی که آبان 1331ش میان مقامات امور خارجه و سازمان اطلاعات دو کشور آمریکا و انگلیس، به منظور همکاری و اتخاذ یک خطمشی مشترک در واشنگتن انجام گردید، یکی از پیشنهادهای آمریکاییها نه برانداختن مصدق، بلکه تخریب جناح راست جبهه ملی در راستای تقویت موقعیت نخستوزیر، به منظور استفاده از او بهعنوان یک ابزار علیه کمونیستها بود، اما بنابر اظهار وودهاوس، «اصولا راضی کردن "برادران" برای همکاری با آمریکاییها کار آسانی نخواهد بود، چه رسد به اینکه یک چنین پیشنهاد واقعا مسخرهای هم ضمیمه آن باشد».13
حضور حبیبالله رشیدیان و دو پسر او، یعنی سیفالله و اسدالله در زندان، تا آخرین ماه سال 1331ش به طول انجامید، تا آنکه سرانجام در اواسط اسفند آزاد شدند.14 نکات شایان ذکر دوران حبس آنان، یکی، توجّه ویژه مسئولان زندان به شرایط جسمانی حبیبالله رشیدیان و دیگری نامههایی بود که از سوی محبوسان و خانوادهشان به مقامات حکومتی بهویژه نخستوزیر، مبنی بر بیگناهی و درخواست آزادی، ارسال میگردید15 و مطلب مهمتر دیگر، نامه سرگشاده مورخ اوایل اسفند 1331ش، از سوی تقریبا سی نفر از مدیران جراید تهران ــ از جمله نشریات «مرد آسیا»، «اراده توده»، «تهران تلگراف»، «سعادت بشر»، «آرام»، «آینده ایران»، «آزادی خلق» ــ طی آن برهه زمانی، به رئیس مجلس ملّی، دادستان کل کشور، وزیر دادگستری، رئیس عالی دیوان کشور، و حتّی مرجع تقلید عالَم تشیع (آیتالله بروجردی) مبنی بر «ابراز نارضایتی نسبت به بازداشت غیرقانونی رشیدیان و پسران نامبرده» و درخواست برای استخلاص آنان بود.16
بهرغم عدم فعّالیت اعضای خانواده رشیدیان در نیمه دوم سال 1331ش به خاطر حضور در زندان، بیشتر اتّکای سازمان اطّلاعات مخفی بریتانیا، بعد از قطع رابطه انگلیس ـ ایران در مهر 1331ش، بر شبکه برادران رشیدیان بود
محمدرضا پهلوی در بازدید از یک کارخانه اتومبیلسازی همراه اسدالله رشیدیان و عدهای دیگر
شماره آرشیو: 867-11ع
پی نوشت:
1. مارک گازیورسکی و مالکوم برن، مصدق و کودتا، ترجمه مرشدی زاد، تهران، قصیدهسرا، 1384ش، ص 66.
2. کریستوفر وودهاوس، عملیات چکمه، ترجمه فرحناز شکوری، تهران، نشر نور، 1367ش، ص 24.
3. همان، ص 25.
4. همان، ص 35.
5. مارک گازیورسکی و مالکوم برن، همان، ص 129؛ داریوش بایندر، ایران و سازمان سیا: بازنگری در سقوط دولت مصدق، ترجمه بهمن سراحیان، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، 1394ش، ص 294.
6. کریستوفر دوبلیگ، میهنپرست ایرانی: محمد مصدق و کودتای انگلیسی ـ امریکایی، ترجمه هرمز همایونپور، تهران، کندوکاو، 1393ش، ص 360.
7. مصطفی عِلم، نفت، قدرت و اصول ملی شدن نفت ایران و پیامدهای آن، ترجمه غلامحسین صالحیار، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۱ش، ص 456.
8. مصطفی الموتی، ایران در عصر پهلوی، ج 6، لندن، چاپخانه پکا، 1369ش، ص 428.
9. کریستوفر وودهاوس، همان، ص 39؛ عِلم، همان، ص 458؛ محمدعلی موحد، خواب آشفته نفت: دکتر مصدق و نهضت ملی ایران، ج 2، تهران، نشر کارنامه، 1378ش، ص 783.
10. کریستوفر وودهاوس، همان، ص 53؛ موحد، همان، ص 787.
11. مارک گازیورسکی و مالکوم برن، همان، ص 63.
12. جهانگیر موسویزاده، تبریز زیر چکمههای ارتش سرخ، ج 1، تهران، نشر موسویزاده، 1380ش، ص 182.
13. کریستوفر وودهاوس، همان، صص 50-51.
14. رشیدیانها به روایت اسناد ساواک، ج 1، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1389ش، ص 13.
15. بنگرید به: همان، صص 5-12.
16. آرشیو اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، شماره راهنما 53-57-144م.