فراماسونری سازمانی مرموز است که ماهیت آن پنهانکاری و رازگونگی است. سازمانهای فراماسونری که در ابتدا در کشورهای اروپایی شکل گرفتند سالها بعد در کشورهای جهان سوم به مدخلی برای نفوذ و گسترش حوزه استعمار کشورهای غربی بدل شدند. ماهیت پنهان این تشکیلات موجب شد فعالیتهای جاسوسی و سیاسی آنها در لوای غیرسیاسی بودن آن صورت پذیرد. در ایران نیز حیطه نفوذ استعماری کشورهایی چون انگلیس به یمن وجود چنین تشکیلاتی و حضور ماسونها میسر گردید؛ آنچه در برشی از تاریخ ایران، یعنی مقطع تاریخی سلطنت پهلوی اول، به خوبی نمایان و قابل بررسی است.
نقش فراماسونها در عصر پهلوی اول
نقش فراماسونها در عصر پهلوی اول را باید در کودتای 1299، یعنی نقطه آغاز رضاخان برای رسیدن به قدرت و تأسیس حکومت پهلوی و تداوم آن جست. در کودتای 1299، سپهدار اعظم رشتی، عضو لژ جامع آدمیت و لژ فرماسونری بیداری ایران، به مثابه «محلل» زمام کشور را بهدست گرفت تا مجری تصمیمات کمیته کودتا باشد و در سایه حکومت او کودتا رخ دهد.1
تبیین ضرورت وجود حکومتی مستبد و مقتدر برای ایران، سپس کمک به ایجاد سلطنت پهلوی و به گونهای تداوم آن و برخی اقدامات دینستیزانه که در راستای ماهیت دولت مدرن از منظر ماسونها شکل میگرفت میتواند دیگر نقشهای آنان را آشکار سازد. برای مثال پیش و پس از کودتا نشریات و روزنامههایی چون «کاوه» به مدیریت سیدحسن تقیزاده، «خاور» مرکز انتشار شیراز و تهران ناشر محمود عرفان از فراماسونهای سرشناس عضو لژ فرماسونری مهر و قاضی عالی مقام دادگستری، «صدای تهران» ناشر سیدمحمد تدین، یکی از اعضای لژ فرماسونری، «سعادت تهران» ناشر مهدیخان مانی سعدالملک عضو فراماسونری جامع آدمیت2 فضای روانی جامعه را برای کودتا آماده میساختند.
در میان این نشریات روزنامه کاوه به مدیریت حسن تقیزاده، بهویژه در دوره دوم انتشار خود، با سرخوردگی از وضعیت هرج و مرج گونه کشور، راه حل را در استبداد مطلقه یافت و این ایده را ترویج کرد. او معتقد بود یک فرمانروای مطلقه برخودار از حسن نیت و ترقیخواه همچون پطر کبیر در روسیه یا میکادو در ژاپن یا بیسمارک در آلمان در زمره اصلاحطلبان هستند که موجب تحقق تغییرات فوری در کشور خواهند شد.3 انتشار این ایده از سوی این گروه و ایجاد فضاسازی مناسب، فضا را برای ظهور پهلوی اول فراهم کرد.
افزون بر این، در عصر پهلوی اول، لژ بیداری ایران همچون عصر قاجار فعال بود و اعضای آن در ترویج سکولاریزاسیون، تقدسزدایی و میهنپرستی افراطی که رضاشاه آغاز کرده بود نقش داشتند؛ برای نمونه محمدعلی فروغی، یکی از مؤسسان لژ بیداری ایران که حتی در سال 1327ق به مرتبه استادی اعظم و سخنگویی لژ رسیده بود و از اعضای برجسته آن محسوب میشد،4 از جمله روشنفکرانی بود که تحت تأثیر رضاخان قرار داشت و او را رهبری قوی و فرهمند میدید که توانایی برقراری ثبات و امنیت در ایران آشوبزده پس از جنگ جهانی اول را دارد.
او از پشتیبانان سردار سپه و از سازماندهندگان اصلی جریانی بود که برپا کردن جمهوری به ریاست رضاخان را در سر داشت.5 فروغی در آبان 1304 که مجلس احمدشاه را خلع و رضاخان را به ریاست حکومت موقت انتخاب کرد، کفالت ریاست وزرایی برعهده گرفت و دستور تشکیل مجلس مؤسسان را صادر کرد. این مجلس با تصویب چند متمم قانون اساسی، رضاخان را شاه ایران اعلام کرد. پس از این، او گزینه مطلوب رضاشاه برای نخستوزیری بود هرچند مجلس نظری غیر از او داشت، اما در نهایت فروغی نخستوزیر شد.6 وی همان قدر که در تثبیت سلطنت پهلوی به ایفای نقش پرداخت در عرصه فرهنگی نیز اثرگذار بود؛ برای مثال در سال 1314ش، فرهنگستان زبان را تأسیس کرد که هدف اصلی آن انتخاب یا وضع واژههای تازه به زبان فارسی به جای واژگان بیگانه بهویژه عربی بود.7
جز فروغی که در تأسیس حکومت پهلوی و تداوم آن نقشی انکارناپذر داشت، دیگر اعضای لژ بیداری نیز حضوری فعال در عرصه سیاسی و حکومتی داشتند. حتی میتوان ترقی این گروه را همچون فروغی به عضویت آنها در تشکیلات فراماسونری وابسته دانست؛8 چنانکه فروغی جز ایام نخستوزیری (دوبار)، تجربه حضور در وزارتخانههایی چون جنگ، مالیه و خارجه را نیز داشت.
از دیگر اعضای لژ بیداری میتوان به مستوفیالممالک، دومین نخستوزیر رضاشاه پس از فروغی یا حسین علا، که در سال 1306 در کابینه مستوفیالممالک، وزیر فواید عامه و حتی سفیر کبیر ایران در آمریکا (1314) شد، اشاره کرد. تقیزاده از دیگر اعضای این لژ، که مروج ایده استبداد منور و تبیینکننده ضرورت حکومت استبداد مطلقه بود، در عصر رضاشاه به سمتهایی چون والی خراسان (1307)، وزیرمختاری در لندن (1308) و وزیر طرق و شوارع و مالیه در کابینه مخبرالسلطنه (1309) رسید،9 اما در سال 1312 به دستور رضاشاه فعالیت لژ بیداری خاتمه یافت؛10 هرچند در سال 1319 و با ورود چهره فعال فراماسونری، محمد خلیل جواهری، از لبنان به ایران و ملاقات با چهرههای دیگر لژ بیداری همچون ابراهیم حکیمی و محمدصادق طباطبائی جانی تازه در این لژ دمیده شد تا در حوالی 1320 و با آغاز عصر سلطنت پهلوی دوم بار دیگر آغاز به کار نماید.11
اردشیر جی از لحاظ تعریف سیاسی، رضاشاه را اتوکرات میدانست و وجود ظاهری سیستم پارلمانی در ایران را ناقض آن نمیخواند «زیرا ترکیب مجلس با نظر و تصویب نهایی شاه است و نه انتخاب مردم و رضاشاه نیازی ندارد که مجلس را به توپ ببندد»
علاوه بر این، لژ روشنایی دیگر لژی بود که در این عصر فعال بود و در عرصه سیاسی و بهویژه نظامی نقش داشت. اعضای این لژ، صاحبمنصبان پلیس جنوب و کادرهای سیاسی و جاسوسی انگلستان و تعدادی ایرانی بودند. آنها هنگام هجوم متفقین به ایران با این نیروها همکاری کردند. به نوشته اسماعیل رائین هنگام حمله متفقین به ایران، برخی از ایرانیانی که عضو شرکت نفتی ایران و انگلیس و مقیم آبادان بودند مجلس میهمانی برگزار کردند و از افسران ایرانی نیز دعوت کردند. آنها که عضو فراماسونی پیشاهنگ آبادان بودند مأموریت سرگرم کردن و دستگیری افسران ایرانی را بر عهده داشتند. یکی دو نفر از این خائنان نیز در لژ ابن سینا عضویت داشتند.12
اردشیر جی، یکی دیگر از ماسونها، فردی بود که طبق وصیتنامهاش در یافتن رضاخان برای انگلیسیها به عنوان مهره مناسب کودتا نقش داشته است. او که از جاسوسان دولت انگلیس و مهره این کشور محسوب میشد، نقش برجستهای در رسیدن رضاخان به رضاشاهی داشت. به گفته جی، وی در اکتبر سال 1917 با رضاخان آشنا شد. او رضاخان را فردی بیسواد و فاقد تحصیلات آکادمیک میدانست که «کشورش را میشناخت». به گفته جی، پس از مدتی دوستی آنها شکل گرفت و جی «به زبانی ساده تاریخ و جغرافیا و اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران را برایش» تشریح میکرد. او حوادثی را که منجر به قیام رضاخان شد متعلق به تاریخ مینامد و میآورد: «آنچه را هم که سید ضیاءالدین طباطبایی به عهده داشت به خوبی انجام داد و محرک او هم خدمت به ایران بود، ولی شاید بیش از آنچه لازم و یا مطلوب بود تظاهر به همگامی با سیاست انگلیس میکرد...».13
اردشیر جی طرح کودتا را طرح ژنرال آیرونساید میخواند و از همکاری خود با آیرونساید «به دستور وزارت جنگ در لندن و نایبالسلطنه هند» سخن میگوید: «من برای نظرات رضاخان درباره نیروی قزاق اعتبار فراوانی قائل بودم و سرانجام او را به آیرونساید معرفی کردم». او از لحاظ تعریف سیاسی، رضاشاه را اتوکرات میدانست و وجود ظاهری سیستم پارلمانی در ایران را ناقض آن نمیخواند «زیرا ترکیب مجلس با نظر و تصویب نهایی شاه است و نه انتخاب مردم و رضاشاه نیازی ندارد که مجلس را به توپ ببندد». او «شناسایی و دوستی با رضاشاه» را «بزرگترین افتخار زندگی» خود مینامید.14
روابط با حکومت
در عصر پهلوی اول روابط اغلب ماسونها با حکومت دو مرحله را طی کرد: مرحله نخست هنگامی بود که هنوز حکومت رضاشاه متزلزل بود و گویی او نیازمند کمک و حمایت آنان بود. در این مرحله همچون فروغی آنان در بالاترین مقامها حضور فعالی داشتند و هر کدام از رابطه مطلوبی با حکومت برخوردار بودند، اما دوره بعد با تثبیت حکومت رضاشاه و بالا رفتن درجه مطلقه بودن استبداد و شخصی شدن حکومت، رضاشاه خود را بینیاز از همگان میدانست و ماسونها نیز از این امر مستثنی نبودند. همین موجب نگرانی آنان شده بود؛ چنانکه تقیزاده دراینباره میگوید: «چون خیلی خیلی ناراضی بودم پیش خود میگفتم یک روزی از دست رضاشاه از ایران میروم و دیگر بر نمیگردم...».15 او درباره رویکرد حذفی که رضاشاه درباره نزدیکان خود در پیش گرفته بود میآورد: «رضاشاه به مرحوم تیمورتاش ظنین شده بود. سوءظن شاه نسبت به تیمورتاش مثل مرض بود. در همان وقت که حبس بود قصدش این بود که بهتدریج او را در غیاب داور محاکمه کنند و از بین ببرند... رضاشاه تکیه کلام معدوم داشت. به داور هم گفته بود این گوشهایت را باز کن والا معدومت میکنم...».16
بااینهمه به دلیل ماهیت پنهان فراماسونری حضور پنهان آنان بهویژه در عرصه فرهنگی تداوم داشت و هرچند رضاشاه در این مقطع تمام معتمدین و حامیان خود از جمله تیمورتاش را حذف کرد، در مواجهه با آنان اینگونه نبود. گویی ماسونها در بدترین وضعیت نیز از چتر حمایتی برخوردار بودند. آنان در مرحله تغییر وضعیت از قاجار به پهلوی باز هم به مدارج عالیه رسیدند؛ حتی هنگامی که مورد غضب رضاشاه واقع میشدند؛. برای نمونه وقتی رضاشاه پس از شش ماه نخستوزیری فروغی، دریافت حکومتش بدون مشارکت چهرههای مخالف خلع احمدشاه از پادشاهی مشروع نیست، در ظاهر فروغی به دلایل بیماری استعفا داد و چهره ماسون دیگری چون مستوفیالممالک به نخستوزیری رسید. برخی میگویند به دلیل رابطه نزدیک فروغی با رضاشاه شاید خود فروغی ایده استعفا را مطرح کرده باشد، اما باز در کابینه جدید فروغی به وزارت جنگ رسید. حتی مستوفیالممالک کابینه خود را سه بار ترمیم کرد، اما در هر سه فروغی وزیر جنگ ماند.17
در مرحلهای که قهر رضاشاه شامل حال فروغی شد باز هم خشم شدید شاه نسبت به فروغی همچون تیمورتاش به حذف فیزیکیاش نینجامید؛ چنانکه در تیرماه 1314 پس از اعتراض گسترده به متحدالشکل کردن اجباری لباس و واقعه مسجد گوهرشاد، پدر داماد فروغی، محمودولیخان اسدی، محرک قیام شناخته و محکوم به مرگ شد. فروغی درخواست شفاعت او را از شاه خواست که به نتیجه نرسید و شاه را نیز بسیار عصبانی کرد؛ چون رضاشاه عمل اسدی را خیانت میدانست. اسدی اعدام و داماد فروغی که نماینده پارلمان بود به دلیل گناه پدر، سلب مصونیت و زندانی شد. اما فروغی از مقام نخستوزیری که از شهریور 1312 بدان رسیده بود استعفا داد و همه سمتهای دولتی از جمله ریاست فرهنگستان را نیز از دست داد. با این حال به عنوان عضو عادی در جلسات فرهنگستان حضور مییافت و در دانشکده و سایر مؤسسات در تهران اجازه سخنرانی داشت.18 این مصداقی است که میتواند نشان دهد ماسونها بهرغم میل رضاشاه به حذف تمام افراد متنفذ و صاحب قدرت، از چتر حمایتی فراماسونری برخوردار بودند.
فروغی با وجود اینکه به دلیل درخواست شفاعت برای اسدی مورد غضب رضاشاه واقع شده بود، چون زیر چتر حمایتی فراماسونری قرار داشت، هیچگاه فرجامی همانند تیمورتاش پیدا نکرد
رضاشاه، محمدعلی فروغی، نخستوزیر و محمدولی اسدی، نایبالتولیه آستان قدس رضوی، در حال بازدید از بیمارستان شاهرضا در مشهد
شماره آرشیو: 1-61038-275م
پی نوشت:
1. حسین ملکی (ح.م. زاوش)، نقد و تحقیق تاریخی نقش فراماسونها در رویدادهای تاریخی و اجتماعی ایران، ج 2، تهران، نشر اشاره، 1394، ص 247.
2. همان، ص 240.
3. روزنامه کاوه، سال سوم، ش 12 (1296)، برلین، چاپخانه کاویانی، ص 3.
4. احمد واردی، زندگی و زمانه محمدعلی فروغی، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، تهران، نامک، 1391، صص 64-65.
5. همان، صص 76-77.
6. همان، ص 79.
7. همان، صص 90-91.
8. محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست، ج 1، تهران، نشر علم، 1373، ص 19.
9. برای اطلاع از دیگر اسامی اعضای لژ رک: اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، تهران، امیرکبیر، 1357، صص 72-79.
10. اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، تهران، امیرکبیر، 1357، ص 147.
11. نورالله عقیلی، «انجمن اخوت، فراماسونری و کارگزاران دوران پهلوی»، فصلنامه مطالعات تاریخی، ش 16 (1386)، صص 187-188.
12. موسی فقیه حقانی، «ضرورت توجه به نقش پنهان فراماسونری در تحولات تاریخ معاصر ایران»، تاریخ معاصر ایران، سال اول، ش 2 (1376)، ص 22.
13. اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ن 47307 تا 47325، 17087-17088، 17084، 17081 برگرفته از: اکبر مشعوف، اردشیر جی ریپورتر بازیابیشده در تاریخ 30 مهر 1398 از: اردشیر جی ریپورتر
14. همانجا.
15. ایرج افشار، زندگی طوفانی، خاطرات سیدحسن تقیزاده، تهران، انتشارات علمی، 1368، صص 220ـ242.
16. همانجا
17. احمد واردی، زندگی و زمانه محمدعلی فروغی، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، نشر نامک، ص 82.
18. همان، صص 91-92.