«آیتالله العظمی سیدمحمود شاهرودی و احیای سنت پیادهروی اربعین حسینی(ع)» در گفتوشنود با آیتالله عبدالهادی حسینی شاهرودی
با عنایت به نزدیکی موسم اربعین حسینی(ع)، پیشینه تاریخی پیادهروی این مناسبت به چه زمانی برمیگردد؟
بسمالله الرحمن الرحیم. خدمتتان عرض کنم که در ایام گذشته، وسائط نقلیه به شکل امروزی وجود نداشت و افراد به وسیله کاروانها منزل به منزل طی طریق میکردند و یا اگر شخصا اسب، شتر یا الاغ داشتند، با آنها به سفر میرفتند. کسانی که استطاعت مالی نداشتند، پیاده به راه میافتادند. همین حالا هم اگر دقت کرده باشید، در مسیر مشهد مقدس آثار کاروانسراهای سابق بهجا مانده که مسافران در آنها استراحت میکردند. در دوره کودکی و جوانی ما هم بین نجف و کربلا، سه کاروانسرای شاه عباسی وجود داشتند.
جد بزرگوار ما حضرت آیتالله العظمی سیدمحمود شاهرودی (رضوانالله تعالی علیه) در اواخر حیات مرحوم آخوند خراسانی و در دوره مظفرالدینشاه، تصمیم میگیرند که از ایران به نجف مهاجرت کنند و با یکی از این کاروانها و به شیوه قدیم سفر کردند. اولین اتومبیلهایی که به این منطقه آمدند، اسمشان ماشین سیمی بود و از آن پس سفرها به شکل دیگری انجام میشدند.
زمانی که آیتالله العظمی شاهرودی به عنوان یکی از استادان برجسته حوزه نجف مطرح شدند، پیادهروی به سوی کربلا به عنوان یک سفر مقدس در بین طلاب مطرح شد و بعضی از ایرانیهایی که برای زیارت عتبات به عراق میرفتند، آنان را همراهی میکردند. کمکم مردم عراق هم به موضوع پیادهروی به سوی کربلا توجه پیدا کردند و این سفرها رواج پیدا کردند. با شکلگیری انقلاب اسلامی در ایران و مطرح شدن حرکتهای انقلابی در سایر کشورهای اسلامی، پیادهروی اربعین شکل جدیتری پیدا کرد تا بهتدریج به حرکت عظیم چند میلیونی فعلی تبدیل شد.
ظاهرا شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی در زمره کسانی بود که یک کاروان پیادهروی به سمت کربلا را تشکیل داد؛ اینطور نیست؟
همین طور است. هنگامی که حضرت امام همراه شهید سیدمصطفی به نجف آمدند، آقا مصطفی ــ که اساسا جوان انقلابی پرشوری بود ــ به فکر تشکیل کاروان پیادهروی به کربلا افتاد. عموی بنده آیتالله سیدعلی شاهرودی هم یکی از محورهای پیادهروی به سمت کربلا بودند و در سال حدود پنج بار، در ایام اربعین، نیمه ماه رجب، محرم و... به این کار مبادرت میورزیدند.
برخورد حکومت بعث با این جریان چگونه بود؟
هنگامی که بعثیها سر کار آمدند، بهشدت با این حرکت برخورد کردند. در سال 1353 عده زیادی از مردم نجف پای پیاده به سمت کربلا به راه افتادند و شعاری را سر دادند به این مضمون که «ای آقا و سرور ما حسین بن علی«ع»! اگر دست و پای ما را هم قطع کنند، سینهخیز به سوی تو خواهیم آمد!» که بعدها در زمره شعارهای معروف پیادهروی درآمد.
بعثیها چه واکنشی نشان دادند؟
نظامیان بعثی بهشدت با راهپیمایان برخورد و عده زیادی را بازداشت کردند، به طوری که زندانها گنجایش آنها را نداشتند. نهایتا هم شش تن از برنامهریزان این سفر اعدام شدند. شهید آیتالله سید محمدباقر حکیم هم جزء بازداشتشدگان بود که ایشان را بسیار هم شکنجه دادند. خوشبختانه پس از سقوط حزب بعث، مردم عراق مجددا پیادهروی اربعین را احیا کردند.
فرصت را غنیمت میشماریم و به اقدامات جد بزرگوار شما، حضرت آیتالله العظمی شاهرودی در احیای قبرستان بقیع میپردازیم. ماجرای نامهنگاری ایشان به ملک فیصل پادشاه عربستان چه بود و چه نتایجی را به بار آورد؟
ابتدا باید به پیشزمینههای این قضیه اشاره کنم و سپس به آن بپردازم. جد بزرگوار ما تا سال 1345 هنوز به حج مشرف نشده بودند. در این سفر، جمعی از علما، فضلا، اعضای جلسه استفتائات و بستگان ایشان را همراهی کردند. در این سال به لطف یکی از مریدان کویتی خود از راه کویت عازم سفر حج شدند. بنده هم در این سفر ایشان را همراهی کردم. در عماره، استقبال گستردهای از ایشان به عمل آمد و شب را در منزل یکی از روحانیون شیعی به نام شیخ عبدالغفار انصاری اقامت کردیم و فردا صبح به سمت بصره حرکت کردیم. در بصره هم استقبال بسیار زیادی از ایشان به عمل آمد، به طوری که ساواک روی این قضیه بسیار حساس شد. از آن سو هم کویتیها تا لب مرز آمده بودند که جمعیت انبوهی برای استقبال از ایشان جمع شده بود.
آیتالله العظمی در کویت در منزل آیتالله سیدعباس مهری، نماینده امام خمینی و از اقوام ایشان، اقامت کردند و عده زیادی از شخصیتهای بزرگ و علمای کویت به دیدار ایشان شتافتند. ایشان در مدت اقامت در کویت هر روز در یکی از حسینیههای شیعیان اقامه نماز و عده کثیری از شیعیان به ایشان اقتدا میکردند. پس از چند روز اقامت در کویت رهسپار عربستان شدیم و در حجاز نیز مورد استقبال کثیری از شیعیان قرار گرفتیم.
کاروان حج در یک غروب به مدینه رسید. محل استقرار کاروان در طرف قبله مسجدالنبی بود. با اعلام خبر حضور ایشان در مراسم حج و زیارت، سیل جمعیت به سوی محل اقامت ایشان روان شد و از مسائل و مشکلات شرعی و مسائل مربوط به حج استفتاء و استفسار کردند. سپس در فرصتی جد بزرگوار ما برای زیارت ائمه قبرستان بقیع عازم آنجا شدند و هنگامی که شرایط آنجا را ملاحظه کردند، بهشدت به گریه افتادند. گویی عاشورا بود و از حزن و اندوه ایشان، همراهان نیز متأثر شدند و گریستند. ایشان از شدت ناراحتی روی زمین نشستند و فرمودند: «ای کاش سیدمحمود کور میشد و این صحنه را نمیدید!»
از مسئولین محلی و ملی عربستان سعودی چه کسانی به دیدار ایشان آمدند؟
در مدت اقامت در مدینه، شخصیتها و بزرگان آنجا، از جمله امیر مدینه که برادر حاکم عربستان بود و نیز مرحوم آیتالله شیخ عمری به دیدار ایشان آمدند. دولت عربستان از ایشان مانند رئیس یک دولت استقبال کرد و در منا و عرفات خیمهای را به ایشان اختصاص داد. ایشان در مدینه با مردم دیدار داشتند و تأکید کردند که سجده بر سنگهای حرم برای نماز خواندن صحیح است و نیازی به مهر نیست و برای اینکه مشکلی پیش نیاید، خودشان هم روی همان سنگها نماز خواندند.
ایشان با توجه به ضرورت حضور جمعی از فضلا و اهل علم مسلط بر احکام حج در مراسم حج برای پاسخ به معضلات و مشکلات شرعی مردم که اکثرا از راههای بسیار دور و با مشقت فراوان موفق به تشرف میشدند، در سال 1346 توسط ایشان و پدر اینجانب آیتالله العظمی سیدمحمد شاهرودی با آیتالله شیخ حسن نیشابوری و آیتالله شیخ ابراهیم جناتی، جمعی تحت عنوان «البعثة الدینیة للحج» به منظور حضور در مراسم حج و زیارت مکه و مدینه اعزام شدند و از آن پس مراجع دینی به این مسئله اهتمام ورزیدند. این سه بزرگوار در همان سال به ملک فیصل، پادشاه عربستان که در بین پادشاهان عربستان بیش از دیگران به مسائل دینی پایبندی داشت و کارهای مفیدی هم انجام داد، نامهای نوشتند و از او خواستند درباره بهبود وضعیت قبرستان بقیه و تکریم ائمه معصومین(ع) اقداماتی را انجام دهد. ملک فیصل نامه را مطالعه و سپس سخنرانی مفصلی را ایراد میکند و با دید باز نسبت به محتوای این نامه برخورد میکند، اما متأسفانه در راه ترمیم قبرستان بقیع قدم مؤثری بر نمیدارد.