مایهکوبی، به معنای تزریق واکسن برای پیشگیری از بیماریها، به سبک سنتی مدتها در ایران متداول بود، اما به شکل مدرن خود از دوره قاجار و بهویژه با تلاشهای امیرکبیر برای ریشهکن کردن بیماریهای واگیردار رواج یافت. بااینحال در دوران سلطنت پهلوی اول، این اصطلاح بار معنایی مثبت خود را از دست داد و به نامی دهشتناک در میان ایرانیان تبدیل شد
قتل مخالفان سیاسی در طول تاریخ سیاستی ریشهدار و کهن در میان نظامهای استبدادی بوده که با روشهای مختلف تا به امروز ادامه یافته است. رژیم استبدادی پهلوی اول هم بنا به فقدان مشروعیت و نداشتن پایگاهی مردمی از روش حذف مخالفان سیاسی برای تداوم حکومتش بهره برد. رضاخان از ابزارهای مختلفی برای حفظ رژیم استبدادی خود استفاده کرد، اما ازآنجاکه مایهکوبی در این دوره رواج و کارکرد بیشتری یافت، این روش به «مایهکوبی پهلوی» معروف شد؛ روشی که از خشونت عریان فاصله داشت و بازتاب آن در میان افکار عمومی دیرهنگام بود.
کودتا؛ آمدن مشت آهنین
سالهای پرفراز و نشیب دوران چهاردهساله پس از جنبش مشروطه، آبستن حوادث و رویدادهایی شد که نوزاد آن کودتای سوم اسفند 1299 بود. آشفتگیهای سیاسی، شکلگیری جنبشهای اجتماعی در مشهد، گیلان، تبریز، خوزستان و...، وقوع انقلاب اکتبر 1917 در روسیه و خطر نفوذ بلشویسم به کشور، نابسامانیهای اقتصادی، ناکامیهای جنبش مشروطه و در یک کلام بیثباتی، تصویرگر وضعیت دوران گذار در تاریخ تحولات ایران است.
جامعه ایرانی در این دوران به اندازهای با بحرانهای متفاوت دست به گریبان بود که نه از وقوع یک کودتا چندان آشفته شد و نه تجسمی از ماهیت دولت آینده در ذهن داشت، اما کودتاچیان و حلقهای از روشنفکران طرفدار دیکتاتوری منور از استقرار کامل نظام استبدادی آگاه بودند و نقشی کلیدی در اقناع و پذیرش عمومی نظام دیکتاتوری ایفا کردند. اقدامات آنها در فضای داخلی کشور شرایط مناسبی فراهم ساخت تا رضاخان در نبود مخالفت و فشار داخلی، پایههای قدرت خود را مستحکم سازد.
در مناسبات بینالمللی نیز برقراری رژیمی متمرکز در ایران با همنوایی قدرتهای بزرگی چون انگلستان صورت گرفت. عوامل مختلفی انگلستان را مجاب کرده بود که به تشکیل قدرت مرکزی قوی در ایران رضایت دهد تا پس از آن منافع خود را با دولت خودکامه رضاخانی در ایران و منطقه دنبال کند. این عوامل بدون تردید با مهار نفوذ بلشویسم و خیزشهای داخلی و جنبشهای مردمی ضد انگلیسی در پیوند بود. با مرگ لنین در شوروی و غلبه مکتب استالینیسم نگاه به دولت ایران شکل دیگری یافته بود. کودتا مظهر دگرگونی اجتماعی بوده و حکومت رضاخان زمینهساز گذار از دوران نیمهفئودالی به نیمهبورژوازی شناخته شد و به این ترتیب توافقی ضمنی بر سر کودتا میان قدرتهای بزرگ صاحب نفوذ در ایران شکل گرفت.
با چنین توافق بینالمللی در عرصه داخلی نیز عاملان قدرتگیری رضاخان و بهویژه شخص شاه تلاش کردند با تأسیس نهادها و اجرای سیاستهای مختلف در پایهریزی و قوام رژیم استبدادی گام بردارند. یکی از این سیاستها که مشخصه برجسته رژیمهای خودکامه است ایجاد رعب و وحشت و حذف مخالفان سیاسی بود؛ سیاستی که در قالب مایهکوبی و به تعبیری قتلدرمانیهای عصر پهلوی اول به یادگار مانده است.
مایهکوبی؛ ابزار قتل خاموش
مایهکوبی به معنای تزریق واکسن برای پیشگیری از بیماریهاست. این شیوه به سبکی سنتی مدتها در ایران متداول بود، اما به شکل مدرن خود از دوره قاجار و بهویژه با تلاشهای امیرکبیر برای ریشهکن کردن بیماریهای واگیردار رواج یافت. مایهکوبی بهویژه برای درمان آبله که نامش در دل ایرانیان وحشت میانداخت، بهکار گرفته میشد، اما در دوران سلطنت پهلوی اول، مایهکوبی از بار معنایی مثبت خود تهی و به نامی دهشتناک در میان ایرانیان بهویژه فعالان سیاسی تبدیل شد.
در دوره شانزدهساله پهلوی اول، حیطه عملکرد نهادهای امنیتی و نظامی گسترش یافت. یکی از مهمترین سیاستهای کلی رضاخان برای برقراری نظم اجتماعی بهکارگیری ابزار رعب و وحشت بود. ماهیت استبدادی نظام و تمایلات فردی او توجیهی در جهت سرکوبهای سیاسی ـ اجتماعی بود. با چنین رویکردی رضاخان بعد از به قدرت رسیدن درصدد برآمد دستگاهها و تشکیلاتی مانند قوه قضاییه، شهربانی و نظمیه را به لحاظ ساختاری گسترده و منسجم سازد و از نظر نیروی انسانی قابل اعتمادترین و وفادارترین افراد خود را در رأس امور قرار دهد. «دستگاه قضایی که به دنیا اعلام شد برای ایجاد و تأسیس عدالت اجتماعی که رکن اساسی زندگانی جامعه است برقرار شده، در عمل به نفع شخص شاه به کار افتاد و حتی دیوان عالی کشور نیز مجبور به نسخ احکام به نفع رضاخان شد و ابتکار قضائی را از دست داد.»1
رضاشاه که املاک مردم، اموال مردم و ناموس مردم را تاراج میکرد، بدون مانع درِ زندان را به روی مردم باز میکرد و مردم هم میترسیدند و اطاعت میکردند. حربه قوی رضاشاه در استیلا بر نفوس مردم نظمیه بود.2 شهربانی او با دستگیری و اعدام شـخصیتهای مهم سـیاسی چـون آیتالله سیدحسن مدرس، نصرتالدوله، تیمورتاش، سردار اسعد، فرخی یزدی، دکتر ارانی ــ که در زندان شهربانی به نام کسالت و در اصل به شیوه مایهکوبی و با تزریق آمپول هوای پزشک احمدی طبیب زندان جان باخت ــ یا انداختن شپش تیفوس به جان آنها به حیات افراد خاتمه میداد. این نهاد با اقداماتی اینچنینی، چنان وحشتی در دل همه انداخته بود که از آزادی عقیده و انتظار امنیت جان و مال دست برداشته بودند.3 کارکردی که استفاده از این روش برای رژیم داشت در واقع همین بود تا صداهای مخالف بیصدا خاموش شود، اما طبیعتا نهاد سلطنت به تنهایی قادر به انجام دادن این کار نبود.
نزدیکان شاه؛ مجریان طرح
در دوره حکمرانی پهلوی اول، کارگزاران مختلفی نقشآفرینی کردند، اما شاه نزدیکترین و وفادارترین آنها را انتخاب و از آنها در شرایط تهدید به نفع بقای خود استفاده کرد؛ افرادی مانند سرهنگ درگاهی، رکنالدین مختاری و پزشک احمدی در این دستگاهها نقشی بیبدیل یافتند. سرهنگ محمدخان درگاهی معروف به «چاقو» هر چه رضاخان اراده میکرد انجام میداد؛ از پروندهسازی برای اشخاص یا به زندان انداختن افراد بیگناه حتی ترور آزادیخواهان بیگناه در اختیار او بود. به همین جهت، سردار سپه از همان ابتدا با اتخاذ سیاست ایجاد رعب در میان مخالفان و عامه مردم جامعه و سیاست تحبیب با کسانی که به او کرنش میکردند زمینه را نه تنها برای ریاستوزرایی خود فراهم کرد، بلکه این رویکرد جاده صافکن او برای رسیدن به مقام شخص اول کشور شد.4
بعد از درگاهی نوبت به مختاری رسید تا وظیفه حذف مخالفان سیاسی را برعهده گیرد. سرپاس رکنالدین مختاری در فاصله سالهای 1320 تا 1313 رئیس شهربانی بود. او به درستی چهرهای ژانوسی داشت؛ از طرفی نوازنده قهار ویولون بود و از طرف دیگر روزها در نظمیه به شکل افسری جدی و خشن نمایان میشد و برخی حتی بر این اعتقاد بودند که رسیدن رضاشاه به چنان قدرتی در سایه تلاشهای چنین افرادی بود. در مدت ریاست او «چندین هزار نفر مظلوم تنها در زندان قصر جان سپردند. جنایات و آدمکشیهای او و فجایع عمال نظمیهِ مختاری را تاریخ جنایی دنیا از یاد نخواهد برد.»5
در این دوره [: دوره پهلوی اول] زندانیان سیاسی در ایران محاکمه نمیشوند و لازمه محکومیت وقوع جرم نیست؛ چنانچه مرگ آنها حتمی تشخیص داده شود، ضرورت ندارد تیرباران یا اعدام شوند، بلکه روش مسموم کردن خاصی که مطرودین و زندانیان سیاسی آن را «مایهکوبی پهلوی» مینامند علیهشان به کار گرفته میشود
در کنار مختاری، فرد دیگری به نام احمد احمدی قرار داشت که در دوران ریاست سرتیپ آیرم در شهربانی وارد این تشکیلات شد و بعدها به پزشک احمدی شهرت یافت. او عامل اصلی بهکارگیری روش مایهکوبی و به تعبیر بهتر تزریق آمپول برای کشتن مخالفان سیاسی بود و هر زمان نامش به میان میآمد پای زندانیان سیاسی سست میشد؛ چرا که نام احمدی با مرگ یکسان بود و عموما بالای سر زندانیانی حاضر میشد که زنده بودنشان دیگر به مصلحت نبود و با قرار گرفتن در فهرست سیاه رضاخان باید به وسیله آمپول هوا حذف میشدند. بهکارگیری این سیاست چنان متداول بود که حتی نویسندگانی خارج از ایران نیز بعد از تبعید رضاشاه در آثار خود به آن اشاره کردهاند.
به تعبیر آنها گفته میشد در نزدیکی تهران دژی وجود داشت که در گذشته محل سکونت خاندان قاجار بود و در دوره پهلوی اول به زندان سیاسی تبدیل شد. در این دوره زندانیان سیاسی در ایران محاکمه نمیشوند و لازمه محکومیت وقوع جرم نیست؛ چنانچه مرگ آنها حتمی تشخیص داده شود، ضرورت ندارد تیرباران یا اعدام شوند، بلکه روش مسموم کردن خاصی که مطرودین و زندانیان سیاسی آن را «مایهکوبی پهلوی» مینامند علیهشان به کار گرفته میشود. کافی است با انداختن یک حب زهر در فنجان قهوه در یک روز بسیار زیبا و روشن، متهم تا ابد در زیر خاک به سر برد. در این وقت روزنامهنگاران مجازند مرگ متهم را در اثر حمله قلبی اعلام کنند. 6
افراد بسیاری با استفاده از روش تزریق آمپول و به تعبیر زندانیان سیاسی آن زمان مایهکوبی از بین رفتند. بسیاری از این افراد زمانی از نزدیکترین همراهان رضاخان بودند؛ چرا که شاه بهسرعت نزدیکان قدرتمند خود را به مثابه رقیبی میدید که برای تداوم یکهتازیاش در سپهر سیاست ایران خطرناک بهشمار میآمدند. در واقع با روی کار آمدن رضاخان، حکومت ملی و قانونی بهزودی به حکومت شخصی و فردی تبدیل و سیاست ایجاد ترس و ترور جانشین امنیت قضایی، مالی و جانی گردیده بود. نقشههایی که هر روز به منظور بهبود وضع اقتصادی و بالا بردن سطح زندگانی طرح میشد، وسیلهای برای جلب و تأمین منافع شخصی در میآمد. بهتدریج در حکومت سوءظنی نسبت به اشخاصی که با صمیمیت تغییراتی کلی را برای نفع مملکت و جامعه خواسته بودند پدید آمد و ازهمینرو آنها از صحنه فعالیت اجتماعی خارج شدند.7
مخالفان رضاشاه در آن زمان میگفتند که او ظالم، مرموز و سلطهگر است. آنان در شکایت خود اعلام میکردند که ایران در واقع زندان بزرگی است که بهوسیله رعب و وحشت اداره میشود؛ هیچ انسانی مطمئن نیست که تا چه زمانی در آرامش به سر خواهد برد و هیچیک از نزدیکان شاه نمیدانند چه موقع طرد خواهند شد؛ این احتمال وجود دارد که شخصی قدرتمند از صحنه سیاست ناپدید شود، چنانکه این سرنوشت نصیب تیمورتاش شد؛ تیمورتاشی که وزیر دربار و دومین فرد از نظر قدرت در ایران بود؛ شاه مردی مستبد است و گفتههایش در همه جا حکومت دارد.8
واقعا هر دل سخت در مقابل آن فجایع و رسواییهایی که به دست رضاخان صورت گرفت به لرزه درمیآید. افراد را بدون هیچگونه تقصیر، فقط به جرم آزادیخواهی گرفته و در محبس قصر جای داده و اموالشان را تاراج میکردند تا پس از مدتی آنها را مسموم ساخته، نعش مرده و جسد بیروحشان را به خانواده بدبخت و بلادیدهشان تحویل دهند. این است ثمرات آن طرز حکومت و این است آن یادگارها که رضاشاه برای ایران گذاشت و رفت.9
پس از شهریور 1320 نیز حملات تندی به برخی از وزرا و مسئولان دوره پهلوی اول شد. برخی از مطبوعات مقالات تندی نوشتند و در این میان اشخاصی نیز بودند که به دفاع از خود برآمدند و دلایل رفتار خود را شرح دادند. احمد متین دفتری در توجیه رفتارهای خود در دوره رضاشاه تنها پاسخی که میدهد این بود که «من مجبور بودم آن روزها این طوری باشم؛ زیرا در برابر مرد مستبد و ناراحتی مثل رضاشاه قرار داشتم که اگر میفهمید با کسی رابطه دارم و با کسی خوش و بش میکنم، دچار سرنوشت تیمورتاش و نصرتالدوله و داور میشدم. من مخصوصا تظاهر به خشونت و بدرفتاری میکردم که کمتر کسی با من تماس بگیرد تا مبادا دستگاه شهربانی مختاری برایم پاپوش بدوزد.11 در واقع وحشت به اندازهای بر مردم مستولی بود که حتی در دقایق آخر سقوط رژیم کسی باور نمیکرد که حکومت دست از جان آنها برداشته باشد و به همین دلیل در شرایطی که کشور اشغال شده بود مردم در خیابانها پایکوبی و شادی میکردند.
فرجام سخن
بعد از شهریور 1320، برخی از عاملان اصلی بهکارگیری روش مایهکوبی و قتل زندانیان سیاسی با استفاده از آمپول هوا دستگیر شدند. بسیاری از آنها از جمله پزشک احمدی پیش از آنکه بالای دار رود فریاد زد که او تنها مجری اوامر شاه بوده و خود گناهی نداشته است. هرچند این جمله توجیهی برای بیگناهی او نیست، نشان میدهد که در حقیقت افرادی مانند او تنها وسیلهای برای قتل مخالفان سیاسی بودند و بدون شک مهره اصلی کسی نبود جز رضاخان؛ مستبدی که در نیمه دوم سالهای حکمرانی به نزدیکترین یاران خود نیز رحم نکرد و با بهکارگیری شیوههای مختلف به دنبال تثبیت قدرت بود. در این میان روشهای سرکوب مدرن مانند مایهکوبی بیتأثیر نبود و در عرصه داخلی نقش مهمی در تحکیم رژیم استبدادی پدر و انتقال آن به پسر ایفا کرد.
رکنالدین مختاری به استناد ماده «نشر اکاذیب» قانون مجازات عمومی، که از حربههای قانونی بود، بسیاری از اشخاص را بازداشت میکرد و به زندان میانداخت و پس از مدتها زندانی شدن، با تشکیل پرونده برای آنها از دادگستری میخواست که به اتهامشان رسیدگی کند و دادگاههای جنحه نیز که جرئت تبرئه چنین متهمانی را نداشتند، آنها را محکوم میکردند.
شماره آرشیو: 177-141ق
پی نوشت:
1. مجله خواندنیها، سال 4، ش 51 (1323)، ص 3.
2. مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره سیزدهم، جلسه صدوهشتم، پنجشنبه 21/8/1321.
3. مختار حدیدی و جلال فرهمند، یادداشتهای یک روزنامهنگار (تحولات نیمقرن تاریخ معاصر ایران از نگاه ابوالحسن عمیدی نوری)، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ج 1، 1381، ص 304.
4. همان، ص 89.
5. روزنامه باختر امروز، 21/7/1321، در: نصرالله شیفته، زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر سیدحسین فاطمی؛ مدیر روزنامه باختر امروز، تهران، انتشارات آفتاب حقیقت، 1364، ص 23.
6. مجله خواندنیها، سال 4، ش 51، 1323، ص 3.
7. همان، ش 11، 1322، ص 7.
8. روزنامه باختر امروز، 24/12/1321، همان، ص 24.
9. روزنامه باختر امروز، 16/3/1321، همان، صص 21-22.
10. موسی فقیه حقانی، یادداشتهای یک روزنامهنگار، همان، ج 6، ص 638.