به بهانه سالروز رحلت روحانی مجاهد حجت الاسلام والمسلمین شیخ غلامرضا گلسرخی کاشانی
این روزها که دور، دورِ فضای مجازی است، به مناسبت سالگشت درگذشت والد مرحوم حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ غلامرضا گلسرخی کاشانی مطلبی را تهیه و در صفحه خصوصی خودم منتشر کردم که صدیق فاضلم جناب کائینی را خوش آمد و محبت کرد و با تلفن احوالپرسی کرد و از چند و چون یکی از نکات مذکور در آن مطلب را جویا شد.
پس از شرح آن و از آنجا که میدانست مشغول نگارش کتابی با عنوان «سرگذشت پدر» هستم، از این کمترین خواست که به همین مناسبت متنی را برای چاپ آماده کنم که بهرغم کثرت مشغله در این روزها نتوانستم درخواست حضرت را اجابت نکنم. آنچه از محضر خوانندگان گرامی میگذرد مروری بسیار فشرده بر 58 سال زندگی پر فراز و نشیب اوست.
محمد امین گلسرخی کاشانی
میلاد و نشو و نما
غلامرضا گلسرخی کاشانی، فرزند مشهدی عباس بنا بر آنچه در شناسنامهاش درج شده است، در ۲۸ خردادماه سال 1311 در محله ترکآباد1 دیده به جهان گشود.
مادرش صغری خانم نگارساز هفت فرزند خود را همان بدو تولد از دست داده بود و با توسل به حضرت ثامنالحجج علی بن موسیالرضا(ع) این پسر زنده ماند و به همین جهت نام او را غلامرضا گذاشتند. گلسرخی در ششسالگی به دبستان دولتی گوهرمراد رفت و مشغول تحصیلات ابتدایی شد. در سال ششم دبستان و همزمان با تبعید آیتالله شیخ محمد خالصیزاده به کاشان به حلقه مستمعین سخنان پرشور وی پیوست و به دست او طلبه شد و عمامه به سر نهاد. خود او از این ماجرا اینگونه یاد میکند:
«من کارگرزادهای فقیر یازدهساله بودم و تازه به کلاس ششم ابتدایی میرفتم که مرحوم آیتالله خالصیزاده به کاشان تبعید شد. با شنیدن بیانات پرشور او دبستان را کنار گذاردم و طلبه شدم و هر شب پای سخنرانیهای پرسوز او بودم و از آن روز مبارزه با ظلم و زور در جانم ریشه دوانید. قبلا از آخوند زده شده بودم، چون در همسایگی ما عالمی بود گوشهنشین و به قول مردم اهل الله بود که نه به مسجد میرفت و نه منبر و نه حوزه درسی داشت و به قول بعضیها آیتالله بود و مراد بیشتر مردم شهر. در کنار خانه او زنی بینوا زندگی میکرد که شوهری معتاد داشت. فکر میکنم سال 1322 بود و اول جنگ بینالمللی دوم و گرانی غوغا میکرد. زن جوان از فرط گرسنگی در حالی که چند بچه کوچک داشت خودکشی کرد. او چون توان تأمین فرزندان خود را نداشت خودکشی کرد. طولی نکشید آقای کذایی هم مرد، در حالی که ارث او را گفتند به آلاف و الوف سر میزند. طبعا من از اینگونه آخوند خوشم نمیآمد. وقتی خالصیزاده به کاشان آمد و علیه زور، بیانصافی و گرانفروشی داد سخن داد و محرومان گردش جمع شدند و ثروتمندان علیه او توطئه میکردند من مرید او شدم.»
عدهای از جوانان و نوجوانان گرد آیتالله خالصیزاده جمع شدند و بدینوسیله حوزه علمیه کاشان در مدرسه گذر باباولی و مدرسه سلطانی پس از بیست سال استبداد پهلوی جان گرفت. آنان در یکی از مناسبتهای دینی به دست ایشان ملبس به لباس روحانیت شدند و در بازار کاشان حرکت کردند. از جمله آنها علاوه بر غلامرضا گلسرخی میتوان به آیاتالله: حسین راستی کاشانی، محمد امامی کاشانی، سید محمد تسلطی، محمود صلاحیان و سید حسین مناقب اشاره کرد.
در ابتدا حاج عبدالرحیم دزفولی وکیل آیتاللهالعظمی سیدابوالحسن اصفهانی و چهارده نفر از بازاریان تهران، هزینههای حوزه علمیه کاشان را تا مبلغ سی تومان متقبل شدند و پس استیذان از مرجعیت وقت ایشان ماهیانه 450 تومان اجازه دادند تا توسط آیتالله خالصیزاده در حوزه علمیه کاشان از محل وجوهات شرعیه خرج کنند. متن اجازه آیتاللهالعظمی سید ابوالحسن اصفهانی بدین شرح است:
«بسم الله الرحمن الرحیم
جناب زبدهالاخیار آقای حاج عبدالرحیم دزفولی دام توفیقه
عرض میشود انشاءالله تعالی در کمال صحت موفق و مؤید به تأییدات الهیه بوده باشید استعلام از حالات مینمایید له الحمد و المنه نعمت صحت برقرار است مکتوب مورخه 18 صفر واصل از زحماتی که در خصوص تشکیل هیئت علمیه در کاشان متحمل شدهاید بسیار ممنون و متشکر و انشاءالله تعالی در دفتر حضرت ولیعصر ارواحنا فداه ثبت خواهد شد. جنابعالی و چهارده نفر از آقایان تجار محترم که استجازه نمودهاید درباره سی تومان از بابت سهم امام علیهالسلام به توسط جناب حجتالاسلام آقای خالصی دامت برکاته به هیئت علمیه اسلام برسانید جنابعالی و چهارده نفری که اسامی آنها را ذکر نموده بودید مجاز و مأذونید از طرف اینجانب که هر ماه ۴۵۰ تومان بابت سهم امام ارواحنا فداه به هیئت علمیه کارسازی نمایید.
السلام علیکم و رحمهالله و برکاته فی 23 شهر ربیعالثانی 1363. ابوالحسن الموسویالاصفهانی».
خالصیزاده را میتوان پایهگذار حوزه علمیه معاصر کاشان نام نهاد و شاگردان او مقدمات تا سطح را در محضر ایشان و آیتالله صبوری میآموختند و سپس هر یک برای تکمیل تحصیلات عالیه حوزوی خود به قم و بعضی به نجف اشرف رفتند.
بسیاری از اینان بعدها و یا حتی در همان زمان با ارتباط با حوزه علمیه نجف و قم و بالا بردن سطح آگاهی دینی مردم کاشان و شهرهایی که به تبلیغ میرفتند از بنیانگذاران حرکت دینی علیه رژیم پهلوی به شمار میروند.
طلاب حوزه جدید کاشان علاوه بر استفاده از محضر آیتالله خالصیزاده از علما و مراجع قم خواستند مدرسی برایشان به کاشان بفرستند و بدینوسیله آیتالله شیخ جعفر صبوری قمی به کاشان رفت تا در آنجا به تربیت طلاب جدید همت گمارد. همین امر ارتباط محکمی در تمامی امور دینی، علمی و تبلیغی میان حوزه نوپای کاشان و مراجع تقلید در حوزه علمیه قم ایجاد کرد.
از میان مکاتبات با علمای قم نامهای از آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری خطاب به طلاب کاشانی به دست آمده است که نشان میدهد آیتالله صبوری با حالت قهر از کاشان به قم برگشت و طلاب کاشانی خواستار مراجعت ایشان به کاشان شدند. در این نامه از غلامرضا گلسرخی با عنوان شیخ رضا سعید کاشانی نام برده شده است. شاید این نخستین باری باشد که گلسرخی از نام مستعار برای فعالیتهای خود استفاده کرد و بعدها نیز بعضی از مقالات خود را با امضای سعید منتشر میکرد. متن آن نامه به تاریخ ۱۱ صفر سال 1369ق برابر با آذرماه سال 1328ش بدین شرح است:
«خدمت ذیسعات حضرات فضلاء عظام و طلاب فخام آقای آقاشیخ محمود صلاحی و آقای سیداسدالله خراسانی و آقای آقا شیخ رضا سعید کاشانی و آقای آقا شیخ حسین امامی و سایر آقایان حوزه محترمه علمیه کاشان زاد الله فی تأییداتهم و توفیقاتهم معروض میدارد مراسله شریفه شما رسید در خصوص مراجعت فرمودن جناب مستطاب ملاذالانام آقای آقاشیخ محمدجعفر صبوری دامت برکاته جدیت و تأکید فرموده بودید احقر با ایشان مذاکراتی نموده و ایشان معتذر با عذاری که غیرممکن الرد و السد برای احقر بود شدند و قدری هم در آنجا با ایشان خوشرفتاری نمیشود و لعل الله یحدث بعد ذلک امرا امید است اسباب آسایش تحصیلات آقایان خصوصا و وسایل استفادات دینی اهالی کاشان عموما بهزودی از جانب خداوند متعال فراهم گردد در خاتمه دوام تأییدات و توفیقات همگی را از درگاه خلاق متعال مسئلت مینمایم. الاحقر محمدتقی الموسوی»
مسوده نامهای به خط گلسرخی خطاب به آیتالله بروجردی درباره وضع طلاب کاشانی و ضرورت بازگشت آقای صبوری به کاشان و تأمین معاش ایشان از سوی مرجعیت وقت نیز گویای شور و اشتیاق وی در راهی که به آن قدم گذاشته است و تلاش او برای حفظ حوزه نوپای کاشان را نشان میدهد.
در همین دوره مرحوم شیخ علیاکبر تربتی که از سخنوران آن روزگار بود با دعوت شاگردان خالصیزاده به کاشان میآمد و با برپایی مجالس دینی و ارشادی برای عموم مردم طلاب نیز فن خطابه و تبلیغ را از او میآموختند. با آمدن مرحوم تربتی و استقبال مردم از سخنان وی گلسرخی نامهای به خط خود خطاب به آیتالله بروجردی نگاشت و خودش و عدهای از طلاب و مردم کاشان آن را امضا کردند. او در این نامه که رونوشت آن برای روزنامه 《پرچم اسلام》 نیز ارسال شد، از اعزام تربتی به کاشان اظهار خوشوقتی و بیان کرد:
«محضر مقدس بندگان حضرت آیتاللهالعظمی الحاج آقا حسین الطباطبائی البروجردی رونوشت روزنامه وزین پرچم اسلام
اولا امیدواریم که خداوند متعال سایه بلندپایه آن یگانه مرجع شیعه را از رؤس کافّه انام کوتاه نفرماید بمنه و کرمه. در ثانی اینجانبان اهالی کاشان قاطبه از اعزام خطیب شهیر جناب آقای شیخ علیاکبر تربتی به کاشان اظهار خوشوقتی نموده و وجود اینگونه مبلغین معظم را که راستی چشم و چراغ عالم تشیع [و] حوزه علمیه قم میباشند به حضرت آیتالله تبریک عرض نموده بقاء و دوام حضرت آیتالله را از ایزد متعال خواستاریم باری به راستی میتوان گفت بیانات چندروزه حضرت معظمله تار و پود بهائیت را به باد داده است و کوس رسوایی آنها را در پشت میکروفون به وسیله بلندگوهای متعدد به سمع عموم رسانیدند و به علاوه جدیتهای ایشان درباره تشکیل نماز جماعت اول وقت و تعطیل عمومی بازار در موقع نماز بهقدری مفید واقع شده که میتوان اظهار امیدواری نمود و گفت اگر توقف چند روزی ادامه پیدا کند نتیجه مطلوبه به حول و قوه الهی گرفته خواهد شد. در خاتمه تأییدات آن یگانه وجود را در تربیت اینگونه مبلغین از خداوند متعال خواستاریم. از طرف اهالی کاشان»
بازپسگیری موقوفات غصبشده در کاشان
همزمان با حکومت رضاشاه و به بهانه سوادآموزی عمومی، غالب موقوفات حوزههای علمیه در کاشان همچون شهرستانهای دیگر کشور و برخلاف نیت واقفان وکاملا تعطیل و یا در اختیار ادارات فرهنگ قرار گرفت و آن مدارس و حتی بعضی از مساجد تعطیل و به مدرسههای دولتی تبدیل شدند. در کاشان حسن نراقی از نوادگان ملا محمدمهدی نراقی و فرزند محمدحسین مجتهد نراقی که در مدرسه فرانسوی آلیانس در تهران تحصیل کرده بود و تولیت مسجد آقابزرگ کاشان از پدر به او ارث رسید، در سال 1308 آن را به دبستان دانش دوشیزگان کاشان تغییر نام داد و پس از شش سال دبیرستان دانش دوشیزگان نیز در محل مسجد آقابزرگ تشکیل شد.
در ۱۷ دیماه سال 1314 در مسجد آقابزرگ جشن کشف حجاب بر پا شد و دخترها و معلمین همه چادر از سر برداشتند و کلاه به سر گذاشتند و رفته رفته همان کلاه را هم برداشتند.2
همچنین مدرسه سلطانی کاشان که موقوفه همسر فتحعلیشاه قاجار و تولیت آن با فرزند ملا محمدمهدی نراقی یعنی ملا احمد نراقی بود و تا پیش از این مرکز تربیت طلاب و حوزه کاشان بود نیز با همکاری و یا بیلیاقتی تولیت آن به همان سرنوشت دچار شد و برخلاف نیت واقف و وقفنامه به مدرسه دخترانه تبدیل شد و مراسم جشن کشف حجاب در آن بر پا گردید و عکس آن نیز در مطبوعات منتشر شد؛ درآمد موقوفات آن نیز صرف اموری غیر از آنچه باید میشد.
گلسرخی که دوران نوجوانی خود را تحت تأثیر آیتالله خالصیزاده و نگاه اجتماعی و سیاسی او و روحیه خستگیناپذیرش در تبلیغ دینی و استفاده از هر موقعیتی برای این امر و دور کردن ناامیدی به عنوان آفت مردم دیندار در آن شرایط سخت دوران پهلوی و همینطور افکار ضد استعماری وی رشد کرده و بهشدت از آن متأثر بود بر آن شد تا با همکاری دیگر محصلین حوزه کاشان و حمایت مردم متدین این مدارس را باز پس گیرند و در اختیار طلاب قرار دهند. از اینرو به مقابله با موانع حوزه نوپای کاشان برخاست و با مراجعات مکرر و نامهنگاری با ادارات دولتی تخلفات تولیت مدرسه سلطانی را گوشزد و تقاضای بازگشت به مسیر صحیح را کرد. با پیگیری مستمر گلسرخی و حمایت مردم و دیگر شاگردان آیتالله خالصیزاده و نگارش نامه به شاه و ادارات مختلف دولتی و جمعآوری امضا از اهالی مذهبی شهر کاشان بالاخره این مدرسه در اختیار طلاب قرار گرفت و حوزه علمیه کاشان جانی دوباره یافت.
در حوزههای علمیه نجف و قم
گلسرخی در سال 1328 از کاشان ابتدا به مقصد نجف اشرف هجرت کرد. در نجف اشرف محضر علمایی چون آیتالله سیدمحمود شاهرودی و بسیاری دیگر را درک کرد، اما پس از مدتی یعنی کمتر از یک سال به بیماری دچار شد و بنا به توصیه پزشکان به ایران بازگشت و این بار رحل اقامت در شهر قم افکند و در حجرهای در مدرسه حجتیه قم به تکمیل تحصیلات حوزوی خود پرداخت. از اساتید وی میتوان به آیتالله محمد مجاهدی تبریزی، آیتالله سید محمدباقر سلطانی، آیتالله سیدعلی فانی اصفهانی، آیتالله سیدرضا صدر، آیتالله سیدجلالالدین میری آشتیانی، آیتاللهالعظمی سیدحسین بروجردی، آیتاللهالعظمی سیدروحالله موسوی خمینی، آیتاللهالعظمی سیدمحمدکاظم شریعتمداری، آیتاللهالعظمی سیدمحمدرضا موسوی گلپایگانی و علامه سیدمحمدحسین طباطبائی اشاره کرد.
.
آشنایی تاریخی با شهید سیدمجتبی نواب صفوی و جمعیت فدائیان اسلام
ورود وی به قم و حتی قبل از رفتن به نجف همزمان بود با ظهور جمعیت فدائیان اسلام در عرصه سیاسی ایران و گلسرخی با سیدمجتبی نواب صفوی آشنا شد و مرید روحیه آزاده و شور و اشتیاق وصفناشدنی او در تبلیغات دینی برای مردم و صفای روح و لسان فصیح وی در مبارزه با رژیم فاسد پهلوی گشت و به حلقه یاران وی وارد شد. گلسرخی پای ثابت و سخنران جلسات فدائیان اسلام در قم شد و چندین مرتبه از سوی سیدمجتبی نواب صفوی به مأموریت رفت. از آن جمله علاوه بر تشکیل جمعیت فدائیان اسلام در کاشان به همراهی محمد رسولزاده، حسن سلیمانی و جواد یزدانی در مسجد گذرباباولی مسئول تشکیل جمعیت فدائیان اسلام در اهواز هم شد و به خوزستان سفر کرد؛ درحالیکه حدود هجده بهار بیشتر از عمرش نگذشته بود. از اینرو تمامی فعالیت گلسرخی در جمعیت فدائیان اسلام و حول تبلیغ و سخنرانی دینی در جلسات میگشت، بهطوری که خیلی سریع لسان شیوای او در ردیف وعاظ مشهور ایران قرار گرفت.
خاطرات فراوانی از دوره همراهی گلسرخی با سیدمجتبی نواب صفوی و همچنین گفتار و کردارش -که به او حضرت نواب صفوی میگفتند- برای ما به جا مانده است، از جمله اینکه در آن شرایط سخت مبارزه با همه گرفتاریها گلسرخی برای عدهای از آنان تدریس میکرد و خود نیز جلسات درس خود را ترک نمیگفت و این روشی بود که خود سیدمجتبی نواب به آنان آموزش داده و خود نیز ملتزم بدان بود. نواب در آن سالها برای شرکت در دانشکده معقول و منقول تهران اقدام کرد و با تأیید استادش حکیم عارف و فیلسوف تهرانی میرزا مهدی آشتیانی به آن دانشکده راه یافت. وی برای استادش بدین شرح مینگارد:
«بسم الله الرحمن الرحیم و الصلوه و السلام علی خیر خلقه محمد و آله الطاهرین
سماحه الامام العالم الکبیر و الاستاذ الجلیل و الجامع بین المعقول و المنقول و الشیخ الشریف المهدی الآشتیانی متع المسلمین بطول بقائک و المتعلمین بنور تعلیماتک. إنی السید مجتبی المیرلوحی نواب صفوی. لقد دارت ایامی مدائر تکمیل النفس و تقلیل الجهل و انت اعلم بما فی متن المعرفه و الکمال و عدمها لأن الاستاذ یری فی ضمیر التلمیذ فی وجهه سیما استاذنا الکبیر و العالم الجلیل الذی کثیراً ما ربّی تلامذه فصاروا اساتیذاً فما تری فی بعد ما قصدت التعلم بمدرسه المعقول و المنقول المعظمه و الاستکمال فیها هل الیق بهذا فینبقی التصدیق و عدمه راجیاً من الله صحتک الدائمه و توفیقاتک الابدیه. السید مجتبی المیرلوحی الصفوی»
و میرزا مهدی آشتیانی در پاسخ مینگارد:
«بسمه تعالی
بحمدالله جنابعالی محتاج معرف نبوده و کمالات و فضائل جنابعالی بهترین وسائل و اوثق دلائل بر لیاقت و شایستگی معروض میدارد. جنابعالی محتاج به معرفی نبوده ولی به مقتضی «فذکر فان الذکری تنفع المؤمنین» برای تذکر اولیای محترم دانشکده معقول و منقول و جامع بودن فضائل و مکارم اخلاق و خصایل شما، اساتید محترم دانشکده رعایت مراتب مرقومه را درباره جنابعالی خواهند فرمود.
من الاحقر الفانی المهدی
مهدی الآشتیانی»
و نیز آیتالله سیدمحمود طالقانی در زیر همان نامه چنین مینگارد:
«بسم الله الرحمن الرحیم
مدارج کمالات و مقامات علمی فاضل محترم آقای نواب صفوی از تصدیق بنده بینیاز است متن درخواست و سوابق تحصیلات ایشان بهترین گواه است.
الاحقر محمود الحسینی الطالقانی»
برای مطالعه بخش دوم این مطلب رک:
حالات و مقامات «گل سرخ فدائیان اسلام» - بخش دوم