در روزهایی که بر ما گذشت، فقدان زندهیاد آیتالله سیدمحمود طالقانی چهلساله شد. این مناسبت موجب ابراز پارهای از تفسیرها و اظهار نظرها گشت که در صحت آنها تردید جدی وجود دارد. درباره میزان اعتبار این گونه تحلیلها، با سیدمهدی طالقانی، فرزند آن بزرگ، گفتوشنودی انجام دادهایم که نتیجه آن پیش روی شماست.
شاید بهتر باشد گفتوگو درباره زندهیاد آیتالله سیدمحمود طالقانی را از این نقطه آغاز کنیم که به نظر شما به عنوان فرزند ایشان، بارزترین ویژگی شخصیتی پدر چه بود؟
من در میان خصال و ویژگیهای ایشان، یک نکته را مهم و در خور توجه میبینم. مرحوم آقا (آیتالله سیدمحمود طالقانی) کلا با تمام طیفهای اجتماعی ارتباط داشت و جوری هم رفتار میکرد که همه جذبش میشدند. آقا در عین حال که بسیار متین و پرابهت بود، بسیار هم مهربان بود. پدر وقتی که در زندان بود، گذشته از اینکه مأموران جرئت نمیکردند به ایشان جسارتی کنند، در عین حال بسیار آقا را دوست داشتند. مسجد هدایت در خیابان استانبول است که آن روزها مرکز فسق و فجور بود و همه جور آدمی در آنجا پیدا میشد، اما آقا بهقدری قدرت نفوذ و جاذبه داشت که حتی برخی از کارکنان کافهها و حتی فروشندگان آلات قمارِ آنجا هم، ظهرها میآمدند و پشت سر آقا نماز میخواندند و نهایتا خیلیهایشان دست از کارهایشان برداشتند و مرید ششدانگ ایشان شدند.
خیابان استانبول، یکی از محلهای تبلیغات دینی فدائیان اسلام بود. آنها میآمدند و آنجا وسط خیابان میایستادند و اذان میگفتند یا شعار اللهاکبر میدادند. شهید نواب صفوی به همه یاران خود توصیه کرده بود به مسجد هدایت بیایند و پشت سر آقا نماز بخوانند. مسجد هدایت محل فعالیت انقلابیون پیشرویی بود که در میدان مبارزه با رژیم شاه پیشتاز بودند.
اشاره کردید که تلاش آیتالله طالقانی در راستای نوعی جذب حداکثری بود. ایشان حتی این رویکرد را درباره برخی افراد بیتفاوت و حتی وابسته به رژیم گذشته هم بهکار میبردند. به نظر شما علت این امر چه بود؟
مرحوم آقا نمیخواست این افراد به دام ساواک بیفتند و میگفت: اگر ما اینها را جذب کنیم، بهتر از آن است که به سمت رژیم و دستگاه حکومتی بروند. بدیهی است که ایشان به دلیل مبانی محکم اعتقادی، با عقیده همه کسانی که با آنها مراوده داشت صد درصد موافق نبود، اما همیشه دنبال مشترکات میگشت و روی آنها تکیه میکرد. آقا همیشه سعی میکرد مشکلات بنیادین و اعتقادی آدمها را حل کند و نگذارد کسانی که چندان دغدغه دین و اسلام را نداشتند، به دام رژیم و بدتر از آن جریانهایی مثل فراماسونری یا بهائیت بیفتند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بهویژه پس از ارتحال آیتالله طالقانی، بسیاری از عناصر و جریانهای گوناگون با تمسک به سیره جذاب و روادار ایشان، تلاش کردند ایشان را مصادره به مطلوب کنند. دراینباره چه دیدگاهی دارید؟
متأسفانه همینطور است. کسانی که شناخت کافی نسبت به آقا نداشتند و ندارند، یا دارند اما پایبندی اخلاقی درستی در آنها مشاهده نمیشود، بسیار تلاش کردند شخصیت و کارنامه ایشان را مصادره به مطلوب کنند. البته از این طرف هم تلاش کافی برای شناساندن چهره و افکار مرحوم آقا نشد و در نتیجه از نام و شخصیت ایشان فراوان سوء استفاده شد. کار به جایی رسید که گروهها و افراد هر جا کم آوردند، عکس طالقانی را بالا بردند، بیآنکه ذرهای به راه و فکر او اعتقاد داشته باشند. آنها اگر واقعا به سیره طالقانی اعتقاد داشتند، این همه خشونت کلامی و عملی در مواضع خود بهکار نمیبردند.
ماجرای پناه دادن مرحوم آیتالله طالقانی به شهید نواب صفوی و سایر اعضای فدائیان اسلام چه بود؟
بعد از ترور هژیر به دست سیدحسین امامی، فدائیان اسلام بهشدت تحت تعقیب قرار گرفتند. آنها با توصیه مرحوم آقا به روستای ورکش، یکی از روستاهای طالقان، آمدند و شهید نواب با نام «آقا نجفی» در آنجا به فعالیتهای دینی و تبلیغی پرداخت. شهید عبدالحسین واحدی هم شهید نواب صفوی را همراهی میکرد.
یک بار هم در سال 1334، هنگامی که در منزلی واقع در خیابان قلعه وزیر مینشستیم، آقای محمدمهدی عبدخدایی از طرف مرحوم نواب پیغام آورد که جا و مکانی ندارند و به ایشان پناه آوردهاند. آقا گفت: من خودم تحت تعقیب هستم، ولی عجالتا میتوانید بیایید و برای یک هفته به آنها پناه داد. آقا به ما، که هنوز بچه و نوجوان بودیم، سپرده بود درباره این میهمانان، حتی یک کلمه هم با همبازیهایمان حرف نزنیم. بالاخره یک روز نواب استخاره کرد و تصمیم گرفت برود. مادرم لباده او را شسته و لباده هنوز خشک نشده بود. نواب بهناچار لباده مرحوم آقا را پوشید و رفت و بعد هم با همان لباده به شهادت رسید. آقا تا مدتها لباده باقیمانده از شهید نواب را تن میکرد.
آقای عبدخدایی و شهید خلیل طهماسبی بعد از رفتن نواب، در خانه ما بودند. آقا به آنها گفت: نروید تا من بروم مسجد و سر و گوشی آب بدهم و ببینم اوضاع از چه قرار است؟ بعدها آقای عبدخدایی به من گفت: استخاره کرده و استخارهاش خوب آمده بود؛ لذا این دو تصمیم گرفتند از خانه ما بروند. هنوز ساعتی از رفتن آنها نگذشت که از در و دیوار خانه ما مأمور پایین ریخت، اما خوشبختانه کسی را پیدا نکردند. منتها آقا را همان شب بازداشت کردند و بردند.
سابقه آشنایی آیتالله طالقانی با حضرت امام به چه دورهای میرسد؟
امام و مرحوم آقا از دوره طلبگی در قم و تلمذ نزد آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری با هم آشنا بودند. امام گهگاه در تهران به منزل آیتالله ثقفی، پدر خانمشان میآمدند و آقا به دیدارشان میرفتند و علاقه و رفاقت پرقدمتی بین این دو بزرگوار وجود داشت. بعد از فوت مرحوم آیتالله بروجردی، مرحوم آقا به امام میگوید: به اعتقاد من حوزه باید تکانی بخورد و در این اوضاع نابسامان باید کاری کرد که حوزه از این حالت رخوت بیرون بیاید. امام میگویند: ما به فکر پیاده کردن برنامههایی هستیم. چندی پس از این گفتوگو، ماجرای اعتراض امام و مراجع به لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی پیش آمد.
روایتی هم از همراهیهای آیتالله طالقانی با نهضت امام داشته باشید. ایشان به این حرکت تا چه حد نزدیک بودند؟
وقتی رژیم شاه قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی را مطرح کرد، امام و مراجع قم نهضت خود را علیه آن آغاز کردند و مرحوم آقا هم که منتظر چنین شخصیتی در بین روحانیت بود، قاطعانه از این حرکت حمایت کرد. مرحوم آقا بسیار تلاش کرد که بسیاری از روحانیان را به میدان بیاورد و بین مراجع مختلف تفاهم، همفکری و وحدت برقرار کند. مرحوم آقا مدام به سراغ آیتالله میلانی و دیگران میرفت تا نشستی جمعی بین روحانیان برگزار کند که البته در مواردی، چندان هم موفق نبود!
آیا ایشان در قیام 15 خرداد در زندان بودند؟
خیر؛ مرحوم آقا را در 15 خرداد سال 1342 از زندان آزاد کردند تا ببینند ایشان چه فعالیتهایی خواهد کرد تا با مستمسک قویتری بازداشتش کنند. آقا در آن ایام به روستایی در نزدیکی لواسان میرود و در آنجا دستگیر میشود و بعد هم ماجرای برگزاری دادگاه نظامی برای ایشان و دوستانشان پیش آمد. البته آقا این دادگاه را قبول نداشت و برای همین نه صحبت و نه دفاعی کرد! در دادگاه آقا یا عمدا چرت میزد یا خود را به کار دیگری مشغول میکرد تا دادگاه را تحقیر کند! دادگاه هم البته در مرحله اول، در عشرتآباد بود که محوطه وسیعی داشت و کسانی که در ایام نوروز برای ملاقات با ایشان میرفتند، عیدی میگرفتند. مرحوم آقا به هر نحو ممکن سعی میکرد جو فشار و اختناقی را که رژیم حاکم کرده بود بشکند. [در روزنامه اطلاعات، منتشرشده در 29 مهر 1342 و 1 آبان 1342، اطلاعاتی درباره این دادگاه آمده است؛ برای اطلاع بیشتر رک: روزشمار 29 مهر 1342 و روزشمار 1 آبان 1342]
در زندان قصر هم که به دیدن مرحوم آقا میرفتیم، با اینکه کنترل شدید بود، من راحت و جلوی چشم مأموران اعلامیههایی را که با خودم میبردم به همسلولیهای آقا، از جمله دکتر سحابی میدادم. دلیلش هم این بود که آقا حتی روی مأموران زندان هم نفوذ و آنها را جذب خود کرده بود. البته یک بار هم وقتی اعلامیه داشتم، مرا بازداشت و از من بازجویی کردند. در آن دوره سیزده سال بیشتر نداشتم و میانگین سن بازداشتیها را کاهش دادم! (با خنده)
یکی از مهمترین فرازهای زندگی مبارزاتی آیتالله طالقانی دعوت مردم برای راهپیمایی تاسوعای سال 1357 است. لطفا قدری دراینباره توضیح دهید.
آن روزها حکومت نظامی بود و رژیم بهشدت تلاش میکرد وضعیت را کنترل کند؛ به همین دلیل خیلیها از مرحوم آقا میخواستند از اعلام این تظاهرات صرفنظر کند؛ چون ممکن است شهید و مجروح زیادی بهجا بماند، ولی آقا اعلامیه داد. آن روز صبح ساعت 7 مرا صدا زد و گفت: «برو بیرون و ببین جمعیت از چه قرار است؟» من رفتم و فوج عظیم جمعیتی را دیدم که برایم قابل باور نبود. هیچکس باور نمیکرد این جمعیت عظیم به فراخوان مرحوم آقا، به این شکل پاسخ مثبت بدهد. همان روز و در همان راهپیمایی قرار شد در فردای آن روز، یعنی در عاشورای سال 1357 تظاهراتی علیه رژیم صورت بگیرد. این راهپیمایی به دعوت جامعه روحانیت مبارز شکل گرفت؛ تظاهراتی که در واقع آخرین امیدهای رژیم را به یأس تبدیل کرد و پایههای آن را لرزاند.
نظر آیتالله طالقانی درباره دولت موقت چه بود؟
مرحوم آقا به مهندس بازرگان گفته بود این سمت را قبول نکند. ایشان حتی به دکتر سامی هم گفته بود اگر شما به بیمارانت برسی، بسیار مفیدتر خواهی بود تا وارد عرصه سیاست شوی و همچنین به دکتر پیمان! ایشان نسبت به عملکرد دولت موقت انتقادات زیادی داشت، منتها در آن شرایط صلاح نمیدید آن انتقادات را علنی کند.
دلیل عزیمت آیتالله طالقانی از تهران چه بود؟
پس از برخورد بسیار غلطی که با دو برادرم ابوالحسن و مجتبی شد، مرحوم آقا به نشانه اعتراض تهران را ترک کرد و چند روزی به شمال رفت، ولی پس از اینکه حاج احمد آقا از طرف مرحوم امام پیغام آورد که برخی دارند از این مطلب سوء استفاده میکنند و ادامه این کار صلاح نیست، آقا هم همراه احمد آقا به قم رفت و درضمن اطلاعیه داد که: مردم دست از تظاهرات بردارند، اما سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی مجددا از مردم میخواست به تظاهرات بپردازند. ظاهرا آنها با این پیشینه، الان داعیهدار میراثداری آیتالله طالقانی شدهاند!
دلیل اصلی مرحوم آقا برای این اعتراض، این بود که از اقدامات خودسرانه و غیرقانونی جلوگیری کند و میگفت: «اگر با فرزندان من ــ که به هر حال حرفم را بعضی جاها قبول دارند ــ اینطور خودسرانه برخورد شود، تکلیف مردم عادی که نمیتوانند صدایشان را به جایی برسانند،چه میشود؟ ما انقلاب کردیم که دیگر دوره اینگونه اعمال خودسرانه و بیقانونیها تمام شود. اگر فرزندان من خطایی مرتکب شدهاند، باید بر اساس قانون محاکمه شوند، نه اینکه بیایند و دستگیرشان کنند و خبر هم ندهند آنها را کجا بردهاند!».
ظاهرا شما هنگام رحلت و تدفین پدرتان در ایران نبودید؟
خیر؛ من در آمریکا بودم و روز بعد از تدفین ایشان به تهران رسیدم و در مراسمهای مختلفی که به مناسبت رحلت ایشان برگزار شدند شرکت کردم.
و کلام آخر؟
امسال که چهلمین سالروز رحلت ایشان بود، برخی از اعضای خانواده ما در مصاحبهها و اظهار نظرها، مطالبی بیان کردند که بخشهایی از جامعه تصور کردند آنها عین اندیشهها و فرازهای زندگی ایشان را بیان میکنند، درحالیکه مرحوم آقا همواره میگفت: من ده تا فرزند دارم که هرکدام ساز خودشان را میزنند! خواستم از این فرصت استفاده و اعلام کنم که هیچ یک از ما فرزندان، سخنگوی پدرمان نیستیم و فقط نظر خود را بیان میکنیم.