در 3 اوت 1914 جنگِ بزرگی که از سالها قبل مقدمات آن فراهم شده بود، میان دُوَل اتفاق (فرانسه، انگلیس و روسیه) با دُوَل اروپای مرکزی (آلمان و اتریش) آغاز گردید. بهتدریج دولتهای دیگری به این جنگ وارد شدند و جنگ جنبه جهانی پیدا کرد. ایران با وجودِ اعلام بیطرفی، عرصه نبرد قدرتهای بزرگ شد. در این میان آلمانها به اقدامات متنوعی در خاک ایران دست زدند. بررسی رویکرد آنها به ایران در زمان جنگ جهانی اول، طرح و نقشه آنها در این کشور، عمده تلاش این نوشتار است.
آلمان؛ بهرهبرداری از تز نیروی سوم
شروع جنگ جهانی اول در سال 1293 به بیثباتی سیاسی، هرجومرج و بحران اجتماعی و اقتصادی بهجایمانده از روزهای مشروطه، ابعاد گستردهتری داد. درگیری نیروهای نظامی عثمانی، روس و انگلیس به داخل ایران کشیده شد. دولت ایران اعلام بیطرفی کرده بود. بدیهی است اگر حکومت ایران حکومتی متمرکز و توانمند بود، امکان داشت که بتواند سیاست بیطرفی را دنبال کند. واقعیت این است که به هر صورت، هم شاه که در تیر 1293 تاجگذاری کرده بود و هم کابینه مستوفیالممالک، رویهمرفته ناتوان بودند. تنها دلیلِ ضعف حکومت را باید فقدان یک دولت متمرکز در ایران ذکر کرد. بر اثر ناتوانی در حفظ بیطرفی، برخی ایرانیان آن راهی را برگزیدند که در نظرشان امنترین مسیرها بود؛ یعنی در جستوجوی یک متحد برآمدند. آلمان، از آن نظر که از لحاظ جغرافیایی دوردست بود، متحد برتری بهشمار میآمد. احساسات ضد روسی و ضد بریتانیایی دموکراتها، در نهایت امر، آنان را به این نتیجه رساند که آلمانیها را متحد مناسبی بهحساب آورند.
هنگامیکه مجلس سوم، در آذرماه 1293 گشایش یافت، سی نفر از 136 نفر وکیل مجلس، عضو حزب دموکرات بودند. فعالیت دموکراتهای جانبدار آلمان، بهوسیله بریتانیا و روسیه که تصمیم گرفته بودند نیروهای اشغالگر خود را در ایران افزایش دهند، با بیاعتمادی و بیمناکی زیر نظر بود.1 دولت آلمان تلاش میکرد تا از مجرای دموکراتهای ایران که در کابینه و مجلس شورای ملی نفوذ داشتند، دولت ایران را علیه انگلستان و روسیه به جنگ وارد کند. دولت آلمان بعد از کسب پیروزیهای نظامی در روسیه و اتحاد با بلغارستان، موقع را برای عقد یک پیمان سری با ایران مناسب تشخیص داد و به نوشته مورخالدوله سپهر، از اوایل شهریور 1294 تا اواسط آبان 1295، پرنس رویس، وزیرمختار آلمان در تهران، با مستوفیالممالک، نخستوزیر ایران، در این باب به مذاکره و گفتوگو پرداخت.2
در سال 1294 نفوذ آلمان در تهران از طریق پیوند با دموکراتها تا بدان حد افزایش یافت که وزیران مختار متفقین نگران آن شدند که کودتایی به طرفداری آلمان برپا شود. برای جلوگیری از چنین اقدامی، سربازان روسی مستقر در قزوین شروع به پیشروی بهسوی تهران کردند. اخبار پیشروی روسها سبب هراس در تهران شد. دموکراتها و ملیگرایان تصمیم به فرار دستهجمعی از پایتخت و ایجاد یک دولت تازه دور از دسترس ارتش روسیه گرفتند.3 آنها ابتدا به قم و سپس به کرمانشاه مهاجرت کردند و در آنجا با حمایت مالی و نظامی آلمان و عثمانی به تشکیل «حکومت موقت مهاجران» و جنگ با متفقین مبادرت ورزیدند.4 بنابراین بخش کوچکی از اعتراضات ایرانیان به روس و انگلیس و همراهی با آلمانها به نیروهای مشروطه و عملی ساختنِ تز نیروی سوم ارتباط پیدا میکرد. بخش کوچکی از جنبش مشروطهخواهی تحت حمایت عثمانی و آلمان در کرمانشاه از نو جان گرفته بود و دورنمای این جنبش امیدوارکننده به نظر میرسید.5 اما این خطایی استراتژیک بود که کشور را در برابر دخالتهای نظامی بیشتر و توجیهپذیرتر متفقین بیدفاع گذاشت و مناطق غربی کشور را به میدان آزاد نبرد بین ترکها و روسها بدل کرد.6
رویکرد آلمانها به ایران
تز نیروی سوم تنها دلیل مداخله آلمانیها در امور ایران نبود. بلافاصله پس از شروع جنگ، تبلیغات آلمانیها در ایران علیه روسیه و انگلستان شدت یافت و حس کینه و عداوت نسبت به این دو دولت همسایه تحریک گردید. هدف اصلی و طرح آلمانها در قبال ایران این بود که ایران را که پس از عثمانی دومین دولت مستقل اسلامی به شمار میرفت، علیه دول اتفاق مثلث وارد جنگ کنند و هرگاه این امر عملی میشد، قسمت اعظم دنیای اسلام به نفع آنان وارد جنگ میگردید و بر اثر اتحاد با افغانها و ایجاد طغیان و آشوب در هند، ممکن بود بتوانند شریان امپراتوری انگلیس را قطع نمایند. آلمانیها در تلاش بودند در مرحله اول عشایر و ایلات را در سراسر کشور علیه انگلیسیها و روسها برانگیزانند و در مرحله دوم انگلیسیها و روسها را از ایران اخراج و سپس دولت ایران را وادار به ورود در جنگ به نفع خود بنمایند.7 آلمانها برای دست یافتن به چنین هدفی، از دو ابزار سود جستند که خرابکاری و پاداش و تجهیز را شامل میشد.
خرابکاری؛ ابزار تضعیف روس و انگلیس
در اواخر سال 1293 گروه کوچکی از عُمال آلمانی به رهبری هوپتمان کلاین، وابسته نظامی سابق آلمان در ایران، با حمایت یک واحد از ارتش ترکیه و با همکاری اعراب با وی موفق به انهدام قسمتی از لولههای نفتی در خوزستان شدند. سرپرسی کاکس، کنسول بریتانیا در بصره، پیش از بروز این حادثه به دولت بریتانیا هشدار داده بود که برای جلوگیری از اقدامات و عملیات خرابکاری احتمالی ترکها و پیشگیری از بروز ناامنی در منطقه باید تدبیری اندیشیده شود و توصیه کرد که نیرویی برای تأمین امنیت منطقه و حفظ منافع بریتانیا اعزام گردد.8
همچنین در سال 1294 و پس از شکستهای ترکیه از نیروهای روس و انگلیس، ستاد کل ارتش آلمان تصمیم گرفت برای مقابله با انگلیسیها و روسها به عملیات انحرافی در ایران دست زند و با اعزام هیئتی به افغانستان، حبیباللهخان، امیر افغانستان، را برای شورش علیه انگلستان در هندوستان تشویق و اغوا نماید؛ همچنین با اعزام گروههای دیگر آلمانی به جنوب ایران، قبایل «دشتی»، «تنگستانی»، «دالکی»، «برازجان» و «چاه کوتاه» و «احمدی» را که ضد انگلیسی بودند، علیه انگلستان بشوراند.9
دو گروه عمده دیگر از آلمانیها که وارد ایران شدند به سرپرستی اسکارفن و نیدرمایر و فن هنتینگ از طریق ایران رهسپار افغانستان شدند تا مأموریت خود را که تشویق و تحریک امیر افغانستان به جنگ علیه انگلستان بود انجام دهند. گروهی دیگر تحت سرپرستی جاکوب به اصفهان رفتند تا با کمک کنسول آلمان در آن شهر مقدمات اعتراض را فراهم کنند. فعالیت عُمال آلمانی در اصفهان چشمگیر بود. در بهار سال 1294، کاور، نایب کنسول روس در اصفهان، ترور شد و چند ماه بعد گراهام، سرکنسول انگلستان، مورد سو قصد قرار گرفت. دستهای دیگر از عُمال نازی به سرپرستی زوگ مایر به شهرهای جنوب شرقی ایران رفتند و فعالیتهای خود را در قلب منطقه نفوذ بریتانیا متمرکز کردند و در کرمان با کمک اعضای حزب دموکرات موفق به راندنِ روسها و انگلیسیها از کرمان و بندرعباس شدند. شونمان در کرمانشاه فعالیت داشت و گری و زینگر در کرمان با زوگ مایر همکاری میکردند.10
پاداش و تجهیز؛ ابزار نفوذ و تصرف
در اردیبهشت 1294، هاینرش فن رویس، وزیرمختار آلمان، بهاتفاق کنت لگوتتی، وزیرمختار اتریش، و عدهای افسر و مبالغ زیادی پول و طلا از اروپا به ایران وارد شدند. قضیه از این قرار بود که از آغاز حضور بریتانیا، شورش و قیام دلیرانه مردم جنوب ایران، همواره مانع اساسی در راه اهداف امپریالیسم در این نواحی بود و تا این مقطع زمانی میان آنها منازعات فراوانی روی داده بود. واسموس، کنسول آلمان در بوشهر، با آگاهی از این جریانها، همراه اعلامیههای ضدانگلیسی و نیز وسایل ارتباطی نظیر بیسیم، به این منطقه گام نهاد. استفاده از احساسات مذهبی و ملی، اغوا و فریبکاری و وعدههای کلان هم رواج داشت. او با این اقدامات توانست عدهای را به نفع خود وادار به اقدام کند. از سوی دیگر در فاصله کوتاهی واسموس، موفق شد با کمک ژاندارمری فارس ضربات شدیدی به قوای انگلیسی و هندی مقیم آن ایالت وارد سازد. در خرداد 1294، او توانست کلیه اتباع انگلیسی از جمله اوکانور، کنسول انگلیس در شیراز، و تعدادی از طرفداران آنها را در شیراز دستگیر کند و تقریبا سراسر ایالت فارس را تحت نفوذ خود درآورد. در اصفهان نیز قوای ژاندارمری شهر را تحت کنترل درآوردند و تمام اتباع روسی و انگلیسی و هندی را از آن ایالت اخراج نمودند.
در نتیجه این اقدامات، فن اتر و مارلینگ، وزرای مختار روسیه و انگلیس، به مستوفیالممالک فشار آوردند که دستور احضار قوای ژاندارم را از فارس صادر کند. در مهر 1294، ژنرال باراتف فرمانده قوای روسی در ایران شد و پیشقراولانش وارد انزلی شدند و برای خاتمه دادن به فعالیت آلمانیها و همدستانشان بهسوی تهران حرکت کردند. عاصمبیگ، سفیر عثمانی که به عزم شکار از پایتخت خارج شده بود، به دست روسها اسیر و قزاقهای روسی تا کرج پیش رفتند و آمادگی خود را برای ورود به تهران در صورت لزوم نشان دادند.11
فشرده سخن
ایران قبل از شروع جنگ جهانی اول در شرایط بحرانی ناشی از هرجومرج مشروطه قرار داشت. آغاز این جنگ فرایندِ ازهمپاشیدگی سیاسی را در ایران متوقف نکرد. در واقع، فشار روزافزون خارجی موجب شد که نابسامانی دیرپای ایران گستردهتر شود. در کنار نیروهای بریتانیا، روسیه و عثمانی باید فعالیتهای آلمانیها را در ایران و بهطور ویژه در میان ایلات جنوب بیفزاییم. آلمانیها با رویکرد تضعیفِ بریتانیا و روسیه به استراتژی خرابکاری با ابزار پاداش و تجهیز در ایران روی آوردند که به ناتوان شدن هر چه بیشتر دولت مرکزی منجر شد.
جمعی از اعضا و طرفداران دولت مهاجرت ملی در ایام جنگ جهانی اول به اتفاق عدهای از مقامات سیاسی و نظامی ترکیه در کنار یک هواپیما در ترکیه
شماره آرشیو: 320-1ع
پی نوشت:
1. تورج اتابکی، آذربایجان در ایران معاصر، تهران، توس، 1376، صص 52-53.
2. ایرج ذوقی، تاریخ روابط سیاسی ایران و قدرتهای بزرگ، تهران، شرکت انتشارات پاژنگ، 1368، ص 145.
3. تورج اتابکی، ایران و جنگ جهانی اول، ترجمه مهدی حقیقتخواه، تهران، ققنوس، 1387، ص 89.
4. وحید سینائی، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، از 1299 تا 1357، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1396، ص 124.
5. مایکل آکسورتی، امپراتوری ایران، ترجمه شهربانو صارمی، تهران، ققنوس، 1394، ص 258.
6. وحید سینائی، همان، ص 124.
7. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران: از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ جهانی دوم (1945-1500)، تهران، امیرکبیر، 1392، چ هجدهم، ص 346.
8. ایرج ذوقی، همان، ص 144.
9. همان، ص 145.
10. همان، صص 146- 147.
11. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، همان، صص 346-347.