ویلیام هیلی سولیوان، آخرین سفیر آمریکا در ایران، در سال 1922م در آمریکا متولد شد. او در سال 1943م از دانشگاه براون فارغالتحصیل و پس از آن مقارن با جنگ جهانی دوم وارد نیروی دریایی شد و در ناوشکن همبلتون، شروع به خدمت کرد. سولیوان بعد از پایان جنگ، به وزارت خارجه آمریکا راه یافت و در اولین پست خود در این نهاد، به عنوان مشاور سیاسی ژنرال مکآرتور در جنگ کره مشغول به خدمت شد. وی بعد از مدتی عهدهدار سفارت آمریکا در لائوس و فیلیپین گردید. در اوایل سال 1977 بود که با کاهش سرعت فعالیتهای دیپلماتیک آمریکا در فیلیپین، مأموریت او نیز تغییر کرد و پست حساس سفارت آمریکا در ایران به او واگذار شد.
مأموریت سولیوان در ایران
ویلیام سولیوان در خرداد 1356 به عنوان سفیر جدید آمریکا در ایران منصوب شد. این انتصاب در حالی صورت گرفت که به علت انفعال حکومت
کارتر و بازگشت ریچارد هلمز، سفیر آمریکا، در آذر 1355، پست سفیر تا خرداد 1356 و روی کار آمدن سولیوان، خالی مانده بود.1 بااینحال سولیوان در سال 1356 به عنوان سفیر جدید آمریکا به تهران آمد. او در رابطه با انتصابش به عنوان سفیر آمریکا در ایران در کتاب خود آورده است: وقتی حکومت کارتر برای تعیین مأمورین دیپلماتیک خود دست به کار شد «من با توجه به اینکه قسمت اعظم مأموریتهای سیاسی خود را در آسیای شرقی به انجام رسانده بودم حدس میزدم مجددا در پایتخت یک کشور آسیایی مأمور خدمت خواهم شد. البته شخصا مایل به تغییر محیط و مخصوصا علاقهمند به احراز پست سفارت آمریکا در مکزیک بودم، ولی سمتی که به من پیشنهاد شد، برای من از هر حیث غافلگیرکننده، یعنی پست سفارت آمریکا در تهران، بود».2
سولیوان که از انتصابش به این مأموریت کاملا گیج و متحیر شده بود، از وزیر خارجه آمریکا، سایروس ونس، دلایل آن را جویا میشود که ونس در پاسخ میگوید: «علت انتخاب من (سولیوان) به این سمت این بوده است که برای پست سفارت ایران در جستوجوی دیپلماتی بودهاند که در کشورهایی که با حکومتهای متمرکز و استبدادی اداره میشوند تجربه کافی داشته و بتواند با یک زمامدار مقتدر و خودکامه کار کند».3 بااینحال سولیوان بعد از احراز این پست، مأمور مشاهده تحولات سیاسی ایران و گزارش آن به نهادهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا میگردد. او در دوره حضور خود در ایران ضمن رصد تمام تحولات و ارائه تحلیلهای خود، در بسیاری از جلسات مهم حکومت شرکت کرد و عملا به ابراز عقاید و نظرات خود در رابطه با برخی از حوادث همچون قیام 17 شهریور، پرداخت.
دیدگاه سولیوان درباره تحولات انقلاب
سولیوان اولینبار در دوره نخستوزیری
آموزگار به جدی بودن اعتراضات مردمی پی برد. او اولین نشانههای این نارضایتی را در میان نظامیان و نیروهای مسلح دریافت. «ما نخستینبار از طریق هیئت مستشاران نظامی خود از تشنج و نارضایتی در این بخش از کادر نیروهای مسلح ایران اطلاع یافتیم و نارضایتی در میان بازاریان و طبقه بازرگان بهطور کلی تشدید شده بود.»4
سولیوان همچنین به عمق نیروی مذهب و نقش آن در اعتراضات مردمی نیز آگاه بود. البته از نگاه او مردم از مذهب و اصطلاحات آن در جهت مبارزات خود کمک میگرفتند. سولیوان دلیل واکنش سیاسی مردم و گروههای مذهبی را ناشی از محرومیت آنان از بیان عقاید خود و سرکوب شدید در دوره پهلوی میدانست: «مخالفان سیاسی رژیم، در تهران که از فعالیتهای سیاسی و بیان صریح عقاید مخالف خود محروم بودند در زبان قرآن و احادیث مذهبی مفری برای بیان عقاید مخالف خود یافتند و به جای مخالفت آشکار با رژیم که ممنوع و مستوجب تعقیب بود، از اصطلاحات و استعارات مذهبی کمک گرفتند و با نقل و تفسیر آیاتی از قرآن به تشریح تناقض و مغایرت اعمال حکومت با احکام دین پرداختند».5
فعالیت و مأموریت سولیوان در ایران تنها به مشاهده و تحلیل تحولات محدود نبود، بلکه وی در بسیاری از تصمیمات سیاسی رژیم به طور مستقیم یا غیرمستقیم مشارکت و حضور داشت. نمونه این فعالیت را میتوان در واقعه 17 شهریور و اعلام حکومت نظامی دید. در جریان این حادثه و دو روز پیش از وقوع آن، کارتر از طریق اردشیر زاهدی یک پیام سری به شاه رساند، سپس جلسهای کاملا محرمانه در حضور شاه و با شرکت سولیوان و زاهدی و ارتشبد
اویسی تشکیل شد که جالب است
شریفامامی، نخستوزیر وقت، تنها در یکی از آن جلسات شرکت داده شد.6 بعد از این جلسات بود که کشتار 17 شهریور رخ داد و حکومت نظامی اعلام شد. بااینحال سولیوان با درک اوضاع سیاسی ایران، در نگاهی واقعبینانه معتقد بود که کار رژیم به پایان رسیده است و دیگری امیدی به حفظ شاه نیست.
نکته جالب و شگفتانگیز درباره اطلاعات و پیشبینی تحولات از سوی سولیوان این است که به گفته زونیس «ایالات متحده نیز که تا آن تاریخ به مدت 25 سال در عرصه سیاست ایران عمیقا غوطه میخورد، هنوز شاه را با مجموعه صفات اولش درک میکرد. هیچ کس این خصوصیات شخصیتی متفاوت شاه را بهتر از ویلیام سولیوان، آخرین سفیر ایالات متحده در ایران نشناخته بود»
سولیوان امیدی به بقای رژیم نداشت
سولیوان معتقد بود کار شاه و رژیم پهلوی پایان یافته است، او نه تنها به شخص شاه بلکه حتی به دولت
بختیار و نیز اتکا به ارتش جهت نجات رژیم امیدی نداشت. این دیدگاه سولیوان در نقطه مقابل نظرات هایزر و برژینسکی قرار داشت. هایزر به ارتش امیدوار بود و اعتقاد داشت این نهاد نظامی، به علت برخورداری از نظم و دیسیپلین، میتواند روزنه امیدی جهت نجات حکومت وقت باشد. هایزر خود با اشاره به اختلاف دیدگاهش با سولیوان در کتابش پیرامون این موضوع آورده است: «روشن بود که سفیر به ارتش امیدی نداشت، نظری که من قبول نداشتم. این عدم توافق بین من و سولیوان، ناشی از برداشتهای مختلف ما از اوضاع بود... من پیشتر بارها از ایران دیدن کرده بودم تا پیشرفت ارتش را ببینم و از واحدها بازدید کنم. در ارزیابی کلی، ارتش بسیار با دیسیپلین و منضبط بود».7
برژینسکی هم مانند هایزر معتقد بود موقعیت شاه کاملا مطمئن است و این شرایط میتواند به او در سرکوب مخالفان کمک کند، اما سولیوان با زیرکی تمام شاه را شناخته بود. او بر واقعیت واقف بود و همانطور که ماروین زونیس گفته بود، سولیوان به محض دیدار با شاه متوجه شد تلقی از شاه به مثابه یک شخصیت نیرومند، نادیده گرفتن کامل بعد دیگری از شخصیت اوست.8
او شاه را به خوبی شناخت و میدانست که او دیگر توان مقابله با مردم را ندارد. بر همین اساس بود که سولیوان توانست بسیاری از اتفاقات ایران را به خوبی پیشبینی نماید؛ چنانکه معتقد بود امام خمینی(ره) رهبری نظام برآمده از انقلاب را به دست خواهد گرفت و در ایران حکومتی اسلامی پایهریزی خواهد شد؛ حکومتی که اعضای
جبهه ملی، به آن راه مییابند و روابط خود با آمریکا را تعمیق میبخشند. این پیشبینیها تا حدی درست از آب درآمد و در ابتدای انقلاب افرادی از این جریان به بدنه حکومت راه یافتند؛ هرچند این تحولات چندان پایدار نبود و بهتدریج مسیر این افراد به دلیل اختلافات نظری با مبانی انقلاب اسلامی، از مسیر انقلاب جدا شد.
نکته جالب و شگفتانگیز درباره اطلاعات و پیشبینی تحولات از سوی سولیوان این است که به گفته زونیس «ایالات متحده نیز که تا آن تاریخ به مدت 25 سال در عرصه سیاست ایران عمیقا غوطه میخورد، هنوز شاه را با مجموعه صفات اولش درک میکرد. هیچ کس این خصوصیات شخصیتی متفاوت شاه را بهتر از ویلیام سولیوان، آخرین سفیر ایالات متحده در ایران نشناخته بود».9 سولیوان تا آخرین لحظه حضور خود در ایران به ثبت وقایع و تحولات پرداخت و آن را به نهادهای مختلف منعکس نمود. او تا فروردین سال 1358 و تا پیش از تسخیر سفارت آمریکا، در ایران حضور داشت و از نزدیک شاهد سقوط رژیم شاه بود، اما کمی بعد از پیروزی انقلاب به کشورش بازگشت و کتاب معروف خود «مأموریت در ایران» را نگاشت. ویلیام سولیوان سرانجام در سال 2013 و در 91 سالگی درگذشت.
سخن نهایی
سولیوان در مدت مأموریت خود در ایران، اطلاعات لازم و دقیق را تهیه و در اختیار کارتر قرار داد، اما کارتر معتقد بود که این اطلاعات درست و دقیق نیست و نیازمند دقت و بازبینی توسط دیگر اشخاص و نهادهاست. این موضوع به اختلاف جدی کارتر و سولیوان منجر گردید، تا جایی که کارتر به فکر فراخواندن سولیوان از ایران و انتصاب سفیر دیگری برای این مأموریت افتاد، اما به دلیل بحرانی بودن اوضاع سیاسی ایران از این کار منصرف شد؛ زیرا طبق توصیه دیگران، اتخاذ چنین تصمیمی در شرایط بحرانی، کاری اشتباه بود؛ ازاینرو سولیوان تا پیروزی انقلاب اسلامی در ایران ماند و کمی بعد از آن کشور را ترک کرد. در نهایت، پیروزی انقلاب، صحت پیشبینیهای سولیوان و خوشبینی بیش از حد کارتر به شاه را به نمایش گذاشت.