«شهید آیتالله دکتر بهشتی و میزان شناخت از الزامات سیاسی دنیای مدرن» در گفتوشنود با دکتر سیدمحمدرضا بهشتی
شهید آیتالله دکتر بهشتی تا چه اندازه با دنیای مدرن آشنا بود؟ این شناخت از چه طریقی بهدست آمده بود؟
بسم الله الرحمن الرحیم. شهید آیتالله بهشتی علاوه بر اقامت ششساله در آلمان، در سالهای قبل از پیروزی انقلاب به بیش از 22 کشور سفر کرده و با وضعیت فردی و اجتماعی انسانها و مسائل فکری، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسیشان از نزدیک آشنا شده بود؛ بهخصوص آنکه مرحوم شهید بهشتی با هوشیاری و علاقهمندیاش به مسائل اجتماعی جامعه ما، امکان مقایسه این وضعیت با وضعیت جامعه ایران را پیدا میکرد و بهخوبی پیدا بود که در مواجهه با این مسائل، به هیچ وجه دچار داوریهای سطحی نمیشد. از طرف دیگر همین ژرفنگری و همهجانبهنگری موجب شده بود که از افق دید بلندی، بسیار فراتر از جامعه آن روز ایران، برخوردار باشد و در سطحی جهانی به مسائل مینگریست. آشنایی خوب ایشان با چند زبان نیز امکان دیگری را برای راهیابی به فرهنگ و اندیشه جوامع دیگر برای او فراهم کرده بود.
تماس ایشان با فلسفه غرب تا چه اندازه بود؟
مرحوم شهید بهشتی علاوه بر آنکه در سنت فقهی، کلامی و تفسیری حوزههای علمی از عمق خوبی برخوردار بود، با اندیشه فلسفی مغربزمین نیز تماسی نزدیک پیدا کرده بود. استفاده مستقیم ایشان از منابع تأثیر قابل ملاحظهای در فهم عمیقتر و صحیحتر ایشان از این اندیشهها داشت. مرحوم بهشتی با آثار فیلسوفان مهمی در تفکر مغربزمین، از یونان باستان تا دوره جدید و بهخصوص کانت و هگل و اندیشمندان معاصر چون هایدگر و سارتر آشنا شده بود که مجموعه آثار این اندیشمندان به زبان آلمانی، در کتابخانه ایشان موجود است و در مواردی بر آنها حاشیه زدهاند. در مورد مارکسیسم نیز به تناسب وضعیت فکری آن ایام در جامعه ما تمرکز بیشتری پیدا کرده بود.
در همه این موارد به خوبی پیداست که مرحوم شهید بهشتی علاوه بر مبناداریاش، با بازنگهداشتن ذهن از پیشداوریها و پرهیز از برخوردهای متصلّبانه ، مجال رسیدن به یک فهم و داوری درستتر از اندیشه این اندیشمندان را از خود سلب نکرده است.
برخورد ایشان با مسئله التقاط فکری چگونه بود؟
مقصود از التقاط این است که فردی در مجموعه اندیشه خود، دریافتهایی را از مبادی مختلف فکری برگیرد، بدون آنکه مبنای روشنی برای ارزیابی این اندیشهها و برقرار ساختن تألیفی سازگار از آنها بهدست آورده باشد. در اینجا با انبوهی از افکاری روبهرو خواهیم شد که با هم متعارض، ناهمخوان و ناسازگار است. چنین مواجههای با اندیشههای فلسفی بهخصوص در میان اندیشمندان دیندار هم در آن ایام دیده میشد؛ به نحوی که بعضی با نگرشهای علمگرایانه، مارکسیستی یا اگزیستانسیالیستی، بدون توجه به مبانی خود این اندیشهها و مبانی اولیه اندیشه دینی و لوازم آن، دست به تألیفهای عجیبی میزدند که ممکن بود برای بعضی از جوانان بسیار جذاب هم باشد. برخورد مرحوم بهشتی با این گونه افکار برخورد نقد منصفانه آن هم با لحنی مشفقانه بود، بیآنکه این برخورد علمی و انسانی به عدول از مبانی فکری ایشان منجر شود.
فکر تأسیس یک حزب سیاسی اسلامی از چه زمانی و به چه دلیلی در ذهن شهید آیتالله بهشتی شکل گرفت؟
فکر ایجاد یک تشکل مردمی و سیاسی که بتواند اهداف یک حرکت مبتنی بر اندیشه دینی را با تکیه بر تلاش مشترک سازمانیافته افراد باایمان هدفمند تحقق ببخشد، از دیرباز، یعنی از زمان مشارکت شهید آیتالله بهشتی در نهضت ملی شدن نفت به عنوان یک طلبه فاضل علاقهمند به مسائل اجتماعی، شکل گرفته بود. تجربیات این نهضت بهویژه اینکه نیروهای مذهبی مبارز به دلیل فقدان تشکل نمیتوانستند به گونهای مؤثر اندیشههای خود را در سطح جامع طرح کنند یا به ثمر بنشانند، ایشان را به ضرورت چنین تشکلی واقف کرد، اما شرایط خفقان بعد از کودتای 28 مرداد 1332 امکان عملی شکلگیری چنین تشکلی را دستکم در سطح فعالیت آشکار اجتماعی منتفی کرد. در جریان نهضت 15 خرداد 1342 بار دیگر و این بار به صورت مستقیم مسئله ایجاد تشکلی برای نیروهای مذهبی مبارز در ایران چهره خود را نشان داد. مرحوم شهید بهشتی در فاصله این سالها تلاش کرد در پیوند با جمعهای مختلف دانشگاهی، فرهنگی، دانشآموزی، روحانی و حتی جمعی از جوانان پرشور بازاری، در قالب فعالیتهای متنوع متناسب با توانها و ظرفیتهای هر جمع، زمینههایی را برای تمرین لوازم حرکت جمعی فراهم کند. پس از حوادث 15 خرداد ایشان بهویژه با برخی از این جمعها، از جمله در هیئتهای مؤتلفه اسلامی همراهی کرد و نقش مهمتری را برعهده گرفت. در سالهای اقامت در اروپا، یعنی از اواخر سال 1343 تا 1349 مرحوم بهشتی گذشته از سازماندهی مرکز اسلامی هامبورگ در پیوند نزدیکی با تشکلهای دانشجویی مسلمان، از قبیل سازمان دانشجویان مسلمان «یو.ام.اس.او» (UMSO) که در آن دانشجویانی از کشورهای مختلف اسلامی در اروپا متشکل شده بودند، دانشجویان مسلمان ایرانی را به تشکیل انجمنهای اسلامی و سپس اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان ترغیب کرد و خود ایشان هم در جهت طرح مباحث نظری و چه در جهت همکاری برای شکلدهی عملی به این انجمن و اتحادیهها تلاش گستردهای به عمل آورد.
مرحوم بهشتی پس از بازگشت به ایران در سال 1349 و ممنوعالخروج شدنشان، بار دیگر در پیوند با چند مجموعه کوشش کرد تا میدانهای فعالیت مشترک جمعی برای نیروهای روشناندیش دینی فراهم کند. علاوه بر این، با پایهگذاری و همراهی با مدرسه منتظریه (حقانی) و برنامهریزی و نظارت بر این مدرسه، که مسئولیت آن را مرحوم شهید قدوسی عهدهدار بودند، به ساماندهی جمعی از طلاب فاضل و اهل تحقیق که با دانشهای روز و زبانهای دیگر آشنا بودند به حرکتی اصلاحی در برنامه آموزشی و تربیتی حوزه پرداخت. در سطح عمومیتری با راهاندازی جریانی برای تأسیس صندوقهای قرضالحسنه، که در آن ایام حرکتی کاملا نو به حساب میآمد، کوششی در جهت تقویت پیوندهای اجتماعی بهعمل آورد. حضور مرحوم شهید آیتالله بهشتی در جلسات انجمن اسلامی پزشکان و مهندسان و همچنین جمعهای متعدد دانشگاهی باعث پیوند خوردن دو حرکت دانشگاهی و حوزوی شد. با تأسیس دبستان و دبیرستان رفاه و گرهخوردن آن با تلاش دیرینه مرحوم شهید بهشتی در تدوین کتابهای تعلیمات دینی در آموزش و پرورش همراه شهید دکتر باهنر و مرحوم برقعی، افق دیگری از فعالیت فکری و اجتماعی باز شد. ارتباط مرحوم شهید بهشتی با برخی از گروههایی که در فعالیت مسلحانه مشارکت داشتند هم باید بر این طیف گسترده فعالیتها اضافه کرد؛ همچنین پایهگذاری روحانیت مبارز تهران در سال 1356. همه این حرکتها در سال 1356 و سرانجام 1357 به اندیشه تأسیس یک حزب منتهی شد و با فراهم شدن چنین فضایی در اوایل اسفند 1357، حزب جمهوری اسلامی پایهگذاری شد. تلاش مرحوم شهید بهشتی این بود که در تأسیس و ادامه مسیر حزب جمهوری اسلامی تا آنجا که ممکن است همه نیروهای مذهبی معتقد به انقلاب را گرد هم آورد.
اینکه این اندیشه تا چه اندازه درست و منطبق با نیاز جامعه آن روز و امروز ما بود و هست نیازی به اثبات ندارد. امروز هم همچنان ضرورت حرکت متشکل نیروهای مختلف علاقهمند به آرمانهای انسانی و اسلامی انقلاب را به خوبی درمییابیم؛ به ویژه اگر همانند سایر کشورهایی که در آنها کار حزبی به عنوان یک ضرورت برای ساماندهی معقول حرکتهای اجتماعی پذیرفته شده و تحقق یافته است، به جای برخوردهای منفی و بدبینانه با تشکلهایی که در هر دوره نقش مستقیم در قوه مجریه را ندارند، برای این تشکلها نقشی مثبت در تصحیح حرکت اکثریت و همچنین تلاش برای حرکت مثبت برنامهدار و شناسایی و پرورش نیروهای کارآمد برای عهدهدار شدن مسئولیتها در صورت انتخاب شدن در دوره بعد را قائل باشیم و به چشم هوو به آنها نگاه نکنیم.
آیا مرحوم شهید بهشتی در دعوت از نیروهای دیگر به حزب و حضور دگراندیشان در این مجموعه تلاشی داشتند؟
بنده خودم به عنوان کسی که از آغاز تشکیل حزب جمهوری اسلامی تا پایان فعالیتهای آن در جریان کار حزب بودم، بهویژه در سالهایی که مرحوم شهید بهشتی مسئولیت دبیرکلی حزب را عهدهدار بودند، شاهد هستم که ایشان تا چه اندازه تلاش کردند تا بر مبنای (جاذبه در حد اعلای امکان و دافعه در حد ضرورت) نیروهای علاقهمند و کارآمد و هدفداری را که ممکن بود در چهارچوب معیارهای بنیادین حزب و انقلاب اسلامی به فعالیت سازمانیافته بپردازند، آن هم در سطح بالاترین مرجع تصمیمگیری در حزب، یعنی شورای مرکزی آن، در این تلاش مشترک همراه سازند. ایشان در چند مورد حتی خود بنده را به سراغ افرادی فرستاد که به هر دلیلی با فاصله با حزب برخورد میکردند تا با آنها برای حضور در حزب صحبت کنم، هرچند بعضی از آنها گاهی علیه خود مرحوم شهید بهشتی موضع گرفته بودند.
مشی سیاسی مرحوم شهید بهشتی را چگونه ارزیابی میکنید؟
به گمان من نقش مهمی که مرحوم شهید بهشتی در عرصه سیاسی کشور در آغاز انقلاب داشت پایهگذاری روشهای متین در مواجهه با نیروهای مختلف همسو و غیرهمسو و تعمیم اخلاق و برخورد منصفانه در این عرصه بود. این خصوصیت هم در برخوردهای اجتماعی ایشان آشکار بود و هم در محیط خصوصی بین دوستان و حتی خانواده؛ آنچه به گمان من مهمتر است. ایشان مجال برخوردهای مخرب و منفی با مخالفان را نمیداد و جا برای ولنگاری پشت سر اشخاص باز نمیکرد. بنده یک بار از ایشان در مورد یک چهره سیاسی آن ایام که ظرف یک هفته برخوردی کاملا معکوس با موضعگیری قبلی خود در قبال ریاستجمهوری داشت شنیدم که ناخودآگاه گفتند: «نه! این صحبت دیگر دغلی است!» و به قدری تعجب کردم که بیاختیار سر جای خودم متوقف شدم! این تنها و تندترین تعبیری بود که در 23 سال زندگی با ایشان از مرحوم بهشتی شنیده بودم؛ درحالیکه همیشه از ایشان خویشتنداری و بردباری در قبال حتی تندترین و تلخترین فتنهها حتی به شخصیت ایشان را شاهد بودم، آن هم نه فقط در سالهای پس از انقلاب، بلکه در سالهای قبل از پیروزی انقلاب که در معرض گوشهها و کنایههایی از ناحیه کژاندیشان و متحجّران قرار داشت، تا آن اندازه که بعضی از آنها به دلیل در نیافتن افق بلند فکری او در قلمرو موضوعات دینی، او را به عدول از باورهای راست دینی متهم کرده بودند.
بعضی از افراد مرحوم بهشتی را کسی میدانند که در سپردن مسئولیتها به افراد، جوانگرایی مفرطی داشته است. آیا این برداشت درست است؟
مرحوم شهید بهشتی در سالهای متمادی به واسطه تماس گستردهای که با قشرهای مختلف داشت در جهت شناسایی نیروهای اهل اندیشه و عمل متعهدانه تلاش میکرد. سررسیدهایی که از ایشان باقی مانده و به امانت در اختیار ماست پر از یادداشتهایی کوتاه درباره افرادی است که با ایشان تماس و ملاقات داشتند و مرحوم بهشتی با هوشمندی و آیندهنگری و با در نظر گرفتن تواناییهای مثبتشان برای بهرهگیری از آنها در عرصه فعالیتهای اجتماعی، نام و گاهی چند ویژگی آنها را یادداشت کرده است. ایشان به توانایی نیروهای جوان اما صاحب اندیشه و ابتکار و ظرفیت برای کارهای بزرگ اعتقاد داشت و با تجربه فراوانی که به واسطه تماس با قشر جوان داشت معمولا در داوریهایش درباره این تواناییها و کارآمدیها کمتر هم اشتباه میکرد. نکته مهم در سپردن مسئولیتها از دیدگاه ایشان علاوه بر تواناییها و کارآمدیهای مثبت فرد، ظرفیتهایی بود که ایشان در این افراد شناسایی میکرد. برای ارزیابی این ظرفیتها بود که مرحوم شهید بهشتی بهویژه قبل از پیروزی انقلاب میدانهایی برای بروز و آزمون این تواناییها و ظرفیتها فراهم میکرد و هنگامی که به درست بودن داوریاش میرسید نسبت به سپردن مسئولیتهای بالاتر به افراد اقدام میکرد.