عذرا جعفری
اگر نقاش بودم نقش عرفان تو را، ای خوب عالم رسم میکردم
تو از خاک نجف از کربلا از تربت پاک خدا بودی
تو از هر بد جدا بودی
من از رضوان سراغت را گرفتم، گفت:
با فوج ملک بر تخت سدرالمنتهی بودی
من از جنت تو را جویا شدم، گفت:
کنار بارگاه کعبه در حال دعا بودی
چو از خاک نجف حال تو را پرسید جانم، گفت:
با عشق علی بر تخت فخر لافتی بودی
شبی دارالسلام عشق را تا عرش پیمودم
تو با نهجالبلاغه محو الطاف خدا بودی
شبی سجادهات را سوی محراب خدا بردم
تو غرق اندر نماز عشق در گلزار فردوس برین بودی
و اما این قلم، خود قلم شیداست. میخواهد که شرح حال عارف را چنان چون لالههای سرخ بر گلزار کاغذ نقش اندازد. سالها عمر عزیز را در محضر عزیزتر دوران مرحوم جناب شیخ مرتضی طالقانی (رضیالله عنه) استاد عرفان در نجف، خیرات کرد و از آن عالم عاشق فرزانه کسب فیض کردند؛ در این زمینه دریای بیکران معرفت غوطه خورد و مرواریدهای بیشمار از صدف عرفان آن وارسته زمان در گنج اندیشه خویش انباشت تا عالمی فرهیخته شد و بر مسند تدریس نشست.
در طریق علم و عرفان لحظهای از پای نایستاد و با تأسی به آیه شریفه «کُلُّ یَومٍ هُوَ فِی شَأن» زندگی را بر پایه کوششی مستمر و تلاشی بیوقفه بنا نهاد.
آنچه از مرحوم شیخ مرتضی طالقانی (رضیالله عنه) در زمینه تلاش و کوشش آموخت این بود که میفرمود:
تا رسد دستت به خود شو کارگر
چون فتی از کار خواهی زد به سر
به نقل از خود ایشان به یاد نداشتند وقتی را بدون کوشش در جهت اعتلای فکری و علمی گذرانده باشند و دیگران را هم به اغتنام فرصت عمر و دقایق زندگی سفارش میکردند. وقتی یکی از شاگردان ایشان در مراسم چهلمین روز درگذشت همسرشان عرض کرد: «استاد! حق دارید متأثر باشید» ایشان فرمودند: «تأثر وقتی است که انسان عمرش را بدون هدف و جهت گذرانده و کاری نکرده باشد». اگر ایشان از تحقیق و تدریس و تحریر فراغتی پیدا میکردند به باغبانی، آبیاری درختها، گلها و... میپرداختند و میگفتند توجه داشته باشید که کار بیهوده بهتر از بیکاری است.
او حتی در نظاره به طبیعت محو در جمال پروردگار و خالق عالم هستی بود و تفکر در این باب را عبادتی والا میدانست.
هنگام دیدار با کودکان و صله ارحام آن سان به وجد میآمد که گویی به دستورات معشوقی والا مقام جامه عمل میپوشد. آنان که کلام الهی لوح جانشان را آراسته است هنگام اجرای فرمان سر از پا نمیشناسند و مجنونی تمامعیارند؛ کسی که روحش را در زلال چشمهسار نهجالبلاغه مولا علی(ع) تطهیر کرده، آن که از جام کوثر ولایت نوشیده و گوش جانش پیام عشق الهی را شنیده خمار باده عرفان است و مست دیدار جانان.
نماز اول وقت و مراقبت و خلوص هنگام نماز از صفات بارز مرحوم و از وصایای مؤکد ایشان بود.
مگر ممکن است عاشق علی باشی و نماز علی را فراموش کنی؟
راز و نیاز شبانهاش را مرغ حق میداند و شیدایی دلش را ذات اقدس حق. مگر میشود معلم باشی و خود از آنچه وجودت را سرشار ساخته است نیاموزی؟
ذات نایافته از هستی بخش
کی تواند که بود هستی بخش
خودخواهی و غرور را مظهر همه شکستها و دور افتادن از روش الهی میدانست؛ صفت زشتی که میمیراند و بر زمین میزند.
آنچه در شرح مثنوی از این علامه بزرگوار میخوانیم تفسیری است که از ابتدا تا انتهای کلام هدایت میکند، راه میگشاید، اندرز میدهد، به اوج میرساند و سلسلهای از پیام تواضع و ترک نخوت، آغاز را به پایان پیوند میدهد.
نردبان خلق این ما و من است
عاقبت زین نردبان افتادن است
از درسهای ایشان خیلی چیزها به یاد داریم که همگی بر ذهن ما نقش بستهاند و همچون ستارههای سحری برای ما درخشندگی دارند. در پرهیز از خودبینی و خودخواهی بسیار تأکید میکردند. از آتشافروزیهایی که در قرنهای اخیر از خودخواهیها شده است مثال میزدند. شکستهای بزرگ در تاریخ را معلول خودخواهیها و جاهطلبیها میدانستند و میفرمودند: «عدهای اسم این خودخواهیها را ندانمکاری میگذارند که غلط است. اگر ما و منمها از بین بروند و همه چیز حول محور عدالت و حقبینی حرکت کند، هیچگاه شاهد این همه زیانها و حقارتها نخواهیم بود».
ایشان در گفتارهای اخلاقی از حجاب خیلی صحبت میکردند و میفرمودند: «عالم تشیع حجاب را از حضرت فاطمه(س) به ارث برده است و زنان باید در حفظ این امانت و ارث گرانبها مانند دختر پیامبر باشند. مانند حضرت زینب(س) باشند که از هر نظر مظهر حجاب بود و بهحق پاسداری حجاب و امانتداری میراث آل رسول را کرد».
خاطرات بسیاری از ایشان در وجود ما نقش بسته است که هر کدام یادآور نکتهای بس مهم، اخلاقی و مذهبی است، ولی این خاطره از زبان خود ایشان گفته میشود. ایشان میگفتند: اولینبار برای زیارت خانه خدا به مکه معظمه مشرف شده بودم. به نظرم رسید در خلال اعمال حج تمتع دعا کنم و از خداوند چیزی طلب کنم که معمولا کمتر زائری به آن توجه دارد. آن وقت جوان بودم و تعداد اولاد کم؛ لذا در حین طواف دستهایم را بلند کردم و از خداوند خواستم اولا: در تمام عمرم محتاج افراد لئیم نشوم و ثانیا: از نسل من در آینده ضرری به اسلام و جامعه نرسد! در واقع هیچکس به یاد ندارد که آن مرحوم در زندگی طالب چیزی باشد که بخواهد از در نیاز به حریم کسی وارد شود یا برای اجابت خواستهای واسطه پیدا کند.
از هر درسی خاطره داشتند و دقیقا آنها را به یاد میآوردند و منباب امثال و حکم به فرزندانشان تعلیم میدادند. طرز تفکر، نحوه تمرکز، شیوه رفتار و حسن خلق ایشان برای ما در منزل درس بود. علاوه بر آن از کلاسهای درسی که برای ارتقای دانش و آشنایی با معارف اسلامی و ارزشهای الهی برای افراد خانواده تشکیل میدادند، بسیار سود میبردیم. لازم به یادآوری است در کلاسهای درس آنچنان ایشان به دنیای بالا قدم میگذاشتند و درباره آن صحبت میکردند و مستمعین را هم با خود به اوج میرساندند که دیگر آن لحظه به خود نبودیم که کجا را سیر میکنیم. واقعه کربلا و رادمردی مولا امام حسین(ع) را آنچنان بیان میکردند که گویی خود در صحنه کربلا حضور داشتند و همگان بهجای اشک خون از دیده میریختند.
استاد فقید با اعتقاد به قاعده عمل و عکسالعمل (کنش و واکنش) دنیا را آیینه اعمال بشر میپنداشتند و پیشامدها را انعکاس اعمال انسان؛ یعنی هر کسی آن میدرود که کِشته است. مثالها، استدلالها و خاطرات فراوانی که خود ایشان شاهد این قانون بودند در آثار ایشان باقی است که هر کدام روشنگر راه خطیر زندگی است.
آنچه ما در تعریف وجود ایشان مینگاریم گویی دست و پا شکسته کلامی است که کودکی بر لوحی آزمونه مینویسد. تفسیر وجود ارزشمند ایشان و روح ملکوتی او در حد توان ما نیست. او را بزرگان عارف میشناسند و راه او را سالکان طریقت میدانند. از نقص کلام پوزش میطلبیم و تعالی روحش را از درگاه احدیت آرزومندیم.