با وقوع جنگِ جهانیِ اول، میانِ دو ایده خودمختاریِ محلی و ایجادِ حکومتِ مرکزیِ مقتدر، با حمایتِ انگلیسیها تشکیل یک دولت قدرتمند به پیروزی رسید، اما با وجود سیاستمداران و رجالِ قاجاری، مردی گمنام که فرماندهیِ یک گروه کوچک نظامی را برعهده داشت، به کاندیدای نخستِ انگلیسیها برای سلطنت در ایران تبدیل شد
سالهایِ پایانیِ سلطنتِ قاجار با ناامنی، آشوب و هرجومرج قرین بود. با وقوع جنگِ جهانیِ اول، میانِ دو ایده خودمختاریِ محلی و ایجادِ حکومتِ مرکزیِ مقتدر، با حمایتِ انگلیسیها تشکیل یک دولت قدرتمند به پیروزی رسید، اما از میانِ سیاستمداران و رجالِ قاجاری، هیچکدام از صلاحیت و وجهه لازم برای تشکیل نظامِ سیاسی برخوردار نبودند؛ به همین دلیل، مردی گمنام که فرماندهیِ یک گروه کوچک نظامی را برعهده داشت، به کاندیدای نخستِ انگلیسیها برای سلطنت در ایران تبدیل شد. اگرچه انگلیسیها نسبت به تواناییهای او تردید داشتند، اما او حدودا به چهار سال زمان نیاز داشت تا بتواند نشان دهد میتواند تاجِ شاهی را بر سر گذارد. این نوشتار، شرحی کوتاه از چگونگی برکشیدنِ رضاخان بر سریرِ قدرت در سالهای پایانیِ سلطنتِ آخرین شاه قاجار است.
فضای آنومیک در عرصه سیاسی ایران
خلأ و جای خالیای که قانون اساسیِ مشروطه در عرصه سیاسی ایجاد کرده بود، سلطان قاجار را از مرکزیت انداخت و روندِ رو به حضیضِ ایل قاجار را سرعت بخشید. از دیگر سو ایجاد رقابتهای آشکار و پنهان میانِ گروههای مختلفِ اجتماعی، که با استفاده از نام مشروطه و قانون اساسی به رقابت و منازعه با یکدیگر میپرداختند، نظمِ سنتیِ دوران قاجار بهطورکلی برهم خورد. در این فضای نابهنجار، کمکم مصلحانِ سیاسی و اجتماعی، و حتی بازیگران خارجی از جمله انگلیس، بهطورکلی از نهادهای مشروطه و شاه، هر دو قطعِ امید کردند و چشمبهراه مستبدی روشنبین شدند. ایجاد فضای آنومیک و هرجومرجگونه که بسترِ مناسبی برای کسب وزارت جنگ و نخستوزیری رضاخان شده بود، با استفاده از سیاستهایی همچون «بقای وضعیت ترس فراگیر»، «سیاستزدایی شهروندان» و «دست شستن از هرگونه قطعیت قانونی» سبب شد حضورِ طولانیِ او در عرصه سیاسی ایران برای همگان محرز شود.
میرزا حسنخان وثوقالدوله
شماره آرشیو: 6775-1ع
از لحاظ ساختاری نیز، زوال نظم اجتماعی متعادل قدیم، تداوم فرهنگ استبداد، نبود اجماع در زمینههای فرهنگی و روانی و بیاعتنایی به نظم و قانون، نبود روحیه همکاری و وفاق در فرهنگ عمومی و سیاسی کشور، ایجاد مبانی دولت مدرن بهویژه ارتش و بوروکراسی نوین و اصلاحات مالی و نظامی و تأمین وحدت ملی ازجمله عواملی بودند که ضرورت پیدایش دولتی متمرکز را ایجاب میکرد؛ بنابراین، در چنین فضایی که جامعه ایرانی پس از انقلاب مشروطه آکنده از ناامنی و اختلاف سیاسی بود، بیشتر سیاستمداران، روشنفکران و نویسندگان خواستار تحقق حکومت مرکزی در ایران بودند و رضاخان نیز کسی بود که این مهم را به واقعیت تبدیل کرد.1
انگلیس؛ تلاشی ناکام برایِ چیرگیِ کامل بر ایران
جنگِ جهانیِ اول، ثمرهای جز تعمیق و گسترش فقر و بدبختی برای ایرانیان نداشت. درنتیجه تسری جنگ به ایران، علیرغم بیطرفی، دولت مرکزی بیشازپیش ضعیف شد و در گوشهکنار ایران ازجمله کاشان، رشت و تبریز صداهایی مبنی بر خودمختاری بلند شد. ازهمگسیختگیِ شیرازه امور دولت مرکزی، با حذفِ شوروی از عرصه سیاست در ایران که درنتیجه انقلابِ اکتبر معطوف به سیاست داخلی خود شده بود، پیگیری منافعِ انگلستان در ایران را وارد فازِ جدیدی کرد. انگلستان که خود را تنها قدرتِ خارجی حاضر در ایران میدید، پیگیری ِمنافع ِ خود را در گروی ایجاد یک دولت مرکزی قدرتمند یافت؛ امری که در بین مردمِ خسته از هرجومرج و غارت و روشنفکرانی که هنوز دل در گرویِ حکومت مشروطه داشتند، هوادارانی یافته بود. در میان رجالِ قاجاری در دوران سلطنتِ احمدشاه، چهرههای حامیِ سیاستِ انگلستان کمشمار نبودند و با پایان جنگِ جهانی دو سناریو از سویِ سیاستمدارانِ انگلیسی دنبال شد: نخست چیرگیِ کامل بر ایران و دیگری اعمال نفوذ غیرمستقیم.
جورج ناتانیل کرزن
در راستایِ تلاش برای چیرگی کامل بر ایران، انگلستان و ازجمله لرد کرزن، به روی کار آوردن وثوقالدوله چشم دوخت. در آن زمان صمصامالسلطنه بختیاری بر سرِکار بود. این دولت زیر بار امرونهی مأموران سیاسی و نظامی بیگانه نمیرفت، خواهان برچیدنِ پلیس جنوب بود و بر این خواسته تأکید میکرد که نیروهای نظامی انگلیسی باید از کشور بیرون روند. پسازآنکه دولت روسیه شوروی الغای قراردادهای تزاری را اعلام کرد، صمصامالسلطنه خواهان پایان یافتن کاپیتولاسیون شد.2 طبیعتا چنین دولتی به درد اجرای سناریوی نخست نمیخورد. بااینهمه انگلستان همچنان بر اجرای این سیاست پای فشرد و از طریق ایجاد جنبش مصنوعی در مخالفت با دولت صمصامالدوله3 و دادنِ رشوه به احمدشاه4، بالاخره وثوقالدوله کابینه خود را تشکیل داد.
با اینکه انگلستان تنها قدرت خارجی مستقر در ایران به شمار میرفت و بهظاهر رقیبی در برابر خود نمیدید، اما ارائه سناریوهای گوناگون که از تجزیه ایران، انتقال پایتخت و حتی به سلطنت رساندن یکی از عموهای جوان شاه سخن میگفتند، مانع از اتخاذ یک تصمیم قطعی درباره وضعیت ایران شده بود
وی در نخستین سال صدارتش موفق شد در حکومت و دستگاه اداری تا حدودی نظم ایجاد کند و طی همان سال، او و دو تن از نزدیکترین یارانش در هیئت دولت در مورد قرارداد ایران و انگلیس به توافق رسیدند که در اوت 1919/ مرداد 1298 در تهران به امضا رسید. این قرارداد در داخل و خارج از کشور، بهعنوان ابزاری برای تبدیل ایران به تحتالحمایه بریتانیا محکوم و از طرف جامعه سیاسی با خشم و خروش فزایندهای رد شد.5 اوجگیریِ روحیه ملیگرایی در ایران مانع از تصویب و اجرایی شدن این قرارداد و درنتیجه اجرایی شدنِ سناریوِ تحتالحمایگیِ کاملِ ایران شد. از سوی دیگر، در انگلستان گروهی از سیاستمداران با توجه به هزینه بالایِ این سیاست از به قدرت رسیدن یک سیاستمدارِ ملیگرا و ایرانی حمایت میکردند. به نظر آنها این هواداری دو مزیتِ عمده داشت: نخست میتوانست هدفِ اصلیِ انگلیسیها یعنی ایجاد یک دولت مرکزیِ مقتدر را برآورده کند و دیگر اینکه عطشِ ملیگرایانِ ایرانی، در راستایِ ایجاد یک دولت قدرتمند را که بیتوجه به منافعِ انگلستان نبود نیز موردتوجه قرار دهد. بر همین اساس سناریوی دوم به رهبری آیرونساید در پیش گرفته شد و مردی از دهکده کوچک در شمالِ ایران را در آغاز راهی قرارداد که نتیجهاش انقراضِ قاجار و تأسیس سلطنتِ جدیدی در ایران بود.
نجفقلی صمصامالدوله بختیاری
شماره آرشیو: 1319- 124ط
سیاستِ پنهانِ انگلیس در برکشیدنِ رضاخان
پس از رسوایی طرح قرارداد 1919، غلیان احساسات ناسیونالیستی در ایران اوج گرفت. با اینکه انگلستان تنها قدرت خارجی مستقر در ایران به شمار میرفت و بهظاهر رقیبی در برابر خود نمیدید، اما ارائه سناریوهای گوناگون که از تجزیه ایران، انتقال پایتخت و حتی به سلطنت رساندن یکی از عموهای جوان شاه سخن میگفتند، مانع از اتخاذ یک تصمیم قطعی درباره وضعیت ایران شده بود. دراینبین، سناریویِ ایجاد یک دولتِ مرکزیِ قدرتمند همچنان از سوی آیرونساید مطرح میشد. او بهشدت معتقد بود یک حکومت قدرتمند که از راه کودتا به قدرت رسیده باشد بهترین راه تأمین منافع انگلیس میباشد.6 اما در میان سیاستمدارانِ کهنهکارِ حاضر در عرصه سیاسی انگلستان، نظرِ مثبتی نسبت به رضاخان وجود داشت. نخستین دلیلِ این امر، توانایی نظامیِ رضاخان و پشتیبانیِ او از منافع انگلستان بود. نورمن درباره او گفته بود: مطمئنا روراستترین رئیسالوزرایی است که تاکنون در اینجا با آنها سروکار داشتهایم و بیش از پیشینیان خود به دست ما هدایت میشود.7
شایستگیهای نظامی رضاخان و ویژگیهای شخصیتیِ او نبود که توجه انگلیسیها را جلب میکرد. به نظر میرسد سایرِ گزینههای انگلیس برای تشکیل دولت در جریان قرارداد 1919 و حوادث آن بیاعتبار شده بودند تا جایی که از سید ضیاء، یکی از معروفترین سیاستمداران انگلوفیل بهعنوان سیاستمداری «شیاد» و «انگلیسپرست رسوا» یاد میکردند.8 بهعلاوه، رضاخان، مردی بدون وابستگیِ طبقاتی به ایلات و زمینداران حاکم بود و میتوانست هم توجه نیروهای جدید را که درنتیجه تحولاتِ مشروطه به وجود آمده بودند، جلب کند و هم این توانایی را داشت تا به گسترشِ قدرتِ مرکزی در سراسر ایران، یعنی آن چیزی که سالها هرجومرج از ایرانیان سلب کرده بود، بپردازد.
حمایت مقامهای سیاسی و نظامی بریتانیا در تهران نیز بیانگر شناخت و تشخیص درست آنها از نیروهایی بود که میتوانستند با تأثیرگذاری بر تحولات، آینده نظام سیاسی ایران را شکل دهند وگرنه در میان نیروهایی که درصدد انجام کودتا در ایران بودند، افراد وابستهای چون نصرتالدوله فیروز و رهبران ایلات دارای سابقه مستمر همکاری و سرسپردگی دیده میشد، اما آنها مورد اعتنا نبودند، نه ازآنجهت که مستقل یا وابسته بودند، بلکه ازآنرو که به نیروهایی چون ایلات، اعیان و اشراف و گروههای سنتگرایی تعلق داشتند که قادر به استقرار بخشیدن دولتی نوین در ایران نبودند.9
فرجامِ سخن
درنتیجه کودتای 3 اسفند برای نخستینبار دولتی بر سرکار آمد که به طبقه زمینداران و دیوانسالاران حاکم وابستگی نداشت. علیرغمِ وجودِ سناریوهای گوناگون از سوی انگلستان برای آینده سیاسی ایران، رضاخانِ میرپنج، توانست با جلبِ نظرِ آنها به تأسیس سلطنتِ پهلوی بپردازد. رضاخان، ازآنجاکه چهرهای شناختهشده نبود، از برچسبهای انگلوفیل و روسوفیل، در آن سالهای رواجِ ناسیونالیسم مبرّا بود. بر همین اساس او مناسبترین فرد برای تأمین منافعِ انگلستان در پشتِ پرده سیاستهای استعماریِ این کشور به شمار میرفت. رضاخان با اتکا به حمایتِ انگلستان، تواناییهای نظامیِ خود و جلبِ نظرِ گروههای نوظهور که توسعه ایران از طریقِ دولت مرکزیِ قدرتمند را دنبال میکردند، تنها پس از چهار سال و نه ماه توانست دودمانِ سلطنتیِ خود را برپا کند. در این میان، اگرچه ایرانیان امنیتِ ازدسترفته را با مشتِ آهنینِ رضاخانی بهدست آوردند، اما بَرَنده اصلی این بازی، انگلستان بود که با ماتکردنِ شاه قاجار، تأمین منافعِ خود را تا بیست سال پسازآن تأمین کرد.
آیرونساید معتقد بود یک حکومت قدرتمند که از راه کودتا به قدرت رسیده باشد بهترین راه تأمین منافع انگلیس است
ژنرال آیرون ساید و ژنرال هالدین در درون قایق رود دجله در بغداد، بعد از کودتای 1299
شماره آرشیو: 1942-1ع