در تاریخ ۲۴ نوامبر ۱۹۱۷، یعنی تنها شش هفته پس از قدرتگیری بلشویکها در روسیه، دولت شوروی مانیفستی رسمی خطاب به «همه زحمتکشان مسلمان روسیه و شرق» منتشر کرد. این مانیفست در وهله نخست خطاب به مسلمانان ساکن آسیای میانه و قفقاز و تاتارهای کریمه بود، اما بعدا ایرانیان، ترکان و عربها را نیز مخاطب خود قرار داد
سالهای آغازین قرن بیستم از مقاطع بسیار مهم و حساس در تاریخ معاصر ایران میباشد؛ زیرا این مقطع زمانی مصادف با انقلاب اکتبر روسیه و چند سال بعد مصادف با پایان حکومت قاجارها بر ایران و به قدرت رسیدن رضاخان بود. در این یادداشت کوتاه سعی میشود چرایی حمایت شوروی و سوسیالیستهای ایرانی از روند قدرتگیری رضاخان تا سال 1304 مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه درست یک سال قبل از اتمام جنگ جهانی اول به وقوع پیوست. با این انقلاب، بلشویکها در شوروی روی کار آمدند. این حکومتِ تازهتأسیس، تصمیم گرفت سیاست خود را در قبال کشورهای اسلامی بازتعریف کند. در تاریخ ۲۴ نوامبر ۱۹۱۷، یعنی تنها شش هفته پس از قدرتگیری بلشویکها در روسیه، دولت شوروی مانیفستی رسمی خطاب به «همه زحمتکشان مسلمان روسیه و شرق» منتشر کرد. این مانیفست در وهله نخست خطاب به مسلمانان ساکن آسیای میانه و قفقاز و تاتارهای کریمه بود، اما بعدا ایرانیان، ترکان و عربها را نیز مخاطب خود قرار داد.
در آن مانیفست اعلام شده بود که حکومت شوروی با اشغال کشورهای دیگر مخالف است. یک بند این مانیفست به طور مشخص ایرانیان را خطاب قرار داده و نوشته بود: قرارداد تقسیم ایران میان روسیه تزاری و بریتانیا توسط دولت شوروی پاره شده و از بین رفته است. به محض اینکه عملیات جنگی [جنگ جهانی اول] متوقف شوند، نیروهای روسی ایران را ترک خواهند کرد و ایرانیان این حق را دارند که سرنوشت خود را به دست گیرند.1 مدتی بعد عملا روسیه از توافقنامه سال ۱۹۰۷ با بریتانیا (که در آن ایران به دو منطقه تحت نفوذ روسیه و بریتانیا تقسیم شده بود) چشم پوشید.
باید توجه داشت که در آن برهه زمانی، اهداف ایدئولوژیک در تعیین سیاست خارجی شوروی، نقش محوری را ایفا میکرد. متعاقب این مسئله، نظام جدید شوروی توسعه و صدور الگوی انقلاب سوسیالیستی به سایر کشورها را آغاز کرد و تبلیغات گستردهای در این زمینه انجام داد. این تبلیغات بر ضد استعمار انگلیس نیز بود. در راستای صدورِ الگوی انقلاب کمونیستی به کشورهای ضعیف و عقبمانده، لنین نظریه «حلقههای ضعیف» را ارائه کرد.2 براساس این نظریه باید زنجیری را که سرمایهداری به دور کره زمین بسته است با شکستن همین حلقههای ضعیف گسست. ازآنجاکه ایران یکی از حلقههای ضعیف سرمایهداری به شمار میرفت و دولت انقلابی روسیه نیز، پس از انقلاب اکتبر، هدف خود را حمایت و تقویت نیروهای ملی کشورهای استعمارزده در مبارزه علیه امپریالیسم انگلیس قرار داده بود، در ایران با چشمپوشی از امتیازاتی که روسیه تزاری بهدست آورده بود، درصدد تقویت موضع ایران در مقابل فشارها و دسایس امپراتوری انگلستان برآمد تا ایران بتواند نقش سکوی پرش انقلاب سوسیالیستی را ایفا نماید.3
با لغو قراردادها و امتیازات استعماری تزارها در ایران و به دنبال آن، انعقاد قرارداد مودّت 1921م میان ایران و شوروی4 خوشبینی قابل توجهی نسبت به رهبران انقلابی شوروی در ایران پدید آمد و روابط بین ایران و شوروی رو به گسترش و بهبودی نهاد. باید توجه داشت که بهبود روابط ایران و شوروی و انعقاد قرارداد مودّت بین ایران و شوروی مصادف شد با کودتای 3 اسفند 1299 و قدرتگیری تدریجی رضاخان در سپهر سیاست ایران.
مجموعه تحولاتی که در سالهای 1300 تا 1304 در راه صعود سیاسی رضاخان صورت گرفت مانند جریان جمهوریخواهی، پایان دادن به غائله شیخ خزعل، تفویض اختیارات فرماندهی کل قوا از سوی مجلس به رضاخان و... همگی مورد حمایت دولت شوروی بود.5 همچنین در این فاصله حدودا چهارساله، ملاقاتهای متعدد و مکرری میان وزیرمختار شوروی در ایران و رضاخان در راستای تقویت نقش رضاخان در سیاست ایران شکل گرفت. روسها در این سالها بر این تصور بودند که رضاخان، چون پایگاه اشرافی ندارد، موفقیتهای نظامیاش مرهون حس وطنپرستی وی است.
مجموعه تحولاتی که در سالهای 1300 تا 1304 در راه صعود سیاسی رضاخان صورت گرفت مانند جریان جمهوریخواهی، پایان دادن به غائله شیخ خزعل، تفویض اختیارات فرماندهی کل قوا از سوی مجلس به رضاخان و... همگی مورد حمایت دولت شوروی بود. همچنین در این فاصله حدودا چهارساله، ملاقاتهای متعدد و مکرری میان وزیرمختار شوروی در ایران و رضاخان در راستای تقویت نقش رضاخان در سیاست ایران شکل گرفت
ازاینرو روسها گمان میکردند رضاخان میتواند رهبری جنبش رهاییبخش ملی ایران علیه نفوذ امپرالیسم انگلیس را بر عهده گیرد. در آن برهه زمانی در محافل سیاسی و مطبوعاتی شوروی از رضاخان به مثابه یک قهرمان ملی ستایش و تمجید میشد و در عین حال نگرشها و برداشتهای مغایر با آن مورد نقد و تردید قرار میگرفت. نخبگان شوروی، رضاخان را مردی خودساخته قلمداد میکردند که از میان تودههای ملت برخاسته و خود را از درجه سربازی به سپهبدی، وزارت جنگ و نخستوزیری رسانیده است؛ به شورشهای محلی و آثار هرجومرج و ملوکالطوایفی پایان داده و امنیت و تمرکز را به کشور بازگردانده است و اکنون با تلاش برای پایان دادن به سلطنت قاجار میکوشد بندهای آزاردهنده فئودالیسم را بگسلد و جامعه ایران را یک مرحله به سوسیالیسم نزدیک گرداند.
باید توجه داشت که متفکران مارکسیست، تاریخ ایران را طبق سیستم تحول تاریخ خطی توضیح میدهند. تلاش این محققان آن است که تحولات تاریخی ایران را بر تاریخ غرب منطبق کنند. در اکثر تحلیلهای مارکسیستی، دوران هخامنشی و اشکانی عصر بردگی خوانده شده است. در دوره ساسانیان، ایران وارد نظام فئودالی شده و با ورود اعراب مسلمان به ایران این نظام فئودالی تداوم یافته است. متفکران روس همچنین معتقدند فئودالیسم تا دوره قاجار تداوم مییابد و در نتیجه برخورد با مدرنیته غرب و انقلاب مشروطه به تدریج از هم میپاشد. آنها مشروطه ایران را با رشد بورژوازی در غرب مقایسه میکنند.
در مجموع باید گفت پس از انقلاب کمونیستی 1917، شوروی دولت رضاخان را نشانه یک تحول مهم در تاریخ ایران و مظهر گذار از مرحله نیمهفئودالیسم به مرحله نیمهبورژوا برمیشمرد که کشور را در مسیر ترقی قرار داده است. دولتمردان شوروی، رضاخان را به مثابه نمود یک جنبش آزادیبخش ملی و ضداستعماری و مظهر تحولات ضروری در مرحله گذار به دوره نیمهبورژوازی تلقی میکردند که با اقدامات و نوسازیهای خود بهویژه ایجاد وحدت ملی، انسجام ارتش6، اخراج مستشاران خارجی و... درصدد کاستن از نفوذ بریتانیاست. بنا بر همین ملاحظات، رضاشاه شایسته حمایت دولت شوروی گردید و از همین زاویه روسها به پشتیبانی خود از تلاشهای رضاخان برای تغییر نظام سیاسی ایران ادامه دادند.
در آن فاصله چهارساله، جریانهای چپگرایانه در ایران نیز به حمایت از کودتای رضاخان در 3 اسفند سال 1299 پرداختند. سوسیالیستها، که از همان آغاز جذب شعارهای ناسیونالیستی و تمرکزگرایانه رضاخان شده بودند، سریعتر از دیگر جریانها پیوند خود را با رضاخان اعلام کردند. این جریانها و احزاب، حکومت رضاخان را نماد بورژوازی ملی میدانستند. در راستای حمایت جریانهای چپگرایانه داخل ایران از روند قدرتگیری رضاخان، آنها از پروژه جمهوریخواهی وی نیز حمایت کردند. آنها بنا بر اعتقادات حزبی و ایدئولوژیک، تبدیل رژیم سلطنتی به جمهوری را به منزله آرمان و آمال ملی و انسانی و والا تلقی میکردند؛ ازاینرو در مسئله جمهوریخواهی با جان و دل از رضاخان حمایت کردند؛ همچنین در بحث انتقال قدرت از قاجار به پهلوی، در مجلس مؤسسان هواداران سوسیالیست به رهبری سلیمانمیرزا اسکندری به نفع رضاخان رأی دادند.7
درکل دولتمردان شوروی، کودتای 3 اسفند و قدرتگیری بعدی رضاخان را مظهر و نشانه تغییراتی در ایران قلمداد میکردند که میتوانست این کشور را یک گام به سوسیالیسم نزدیکتر کند. از نگاه آنان، رضاخان به علت اتخاذ سیاستهای «ضدفئودالی» و «ضدامپریالیستی»!، به عنوان عنصری ملی، شایسته حمایت بود. باید توجه داشت که این نگرشهای مثبت شوروی نسبت به رضاخان، در تحکیم و تقویت پایههای قدرت او بسیار مؤثر بود.
وقتی قضیه جمهوریخواهی پیش آمد، روسها خوشبین شدند که از رضاخان میتوان به عنوان واسطه در راه رسیدن به دولت سوسیالیستی استفاده کرد
رضاخان (نخستوزیر و وزیر جنگ) در حال تبلیغ اندیشه جمهوریخواهی
شماره آرشیو: 130687-275م
پی نوشت:
1. برای مطالعه بیشتر در این زمینه بنگرید به: ایرج ذوقی، تاریخ روابط سیاسی ایران و قدرتهای بزرگ، 1925-1900، تهران، پاژنگ، 1368، صص 363-357.
2. درباره اندیشههای لنین در این زمینه بنگرید به: حمید احمدی حاجیکلایی، جریانشناسی چپ در ایران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1387.
3. برای مطالعه بیشتر در زمینه سیاستهای شوروی در ایران از سالهای 1300 تا 1304 بنگرید به: سیدکمالالدین طباطبایی، حزب سوسیالیست و انتقال حکومت از قاجار به پهلوی، تهران، نشر زیبا، 1387، صص 190-196.
4. پیمان عدم تعرض بین ایران و دولت شوروی در تاریخ 27 فوریه 1921/ 8 اسفند 1299 به امضا رسید و در 23 آذر 1300 (1921) به تصویب دوره چهارم مجلس شورای رسید. این قرارداد 26 ماده داشت. به موجب این پیمان، دولت روسیه در ازای لغو تمامی قراردادهای استعماری تحمیلشده از طرف تزارها بر ایران، اجازه یافت در صورت دخالت مسلحانه یک دولت خارجی در امور ایران و تهدید سرحدات شوروی، حق دخالت متقابل در ایران را داشته باشد. در این خصوص چنین آمده است: «طرفین معظمتین متعاهدین موافقت حاصل کردند که هرگاه ممالک ثالثی بخواهند به وسیله دخالت مسلحانه سیاست غاصبانه را در خاک ایران مجری دارند یا خاک ایران را مرکز حملات نظامی بر ضد شوروی قرار دهند... اگر حکومت ایران پس از اخطار دولت شوروی خودش نتواند این خطر را رفع نماید، دولت شوروی حق خواهد داشت قشون خود را به خاک ایران وارد نماید تا اینکه برای دفاع از خود اقدامات لازمه نظامی را به عمل آورد». برای مطالعه بیشتر در زمینه عهدنامه مودت 1921 رجوع کنید به: حاتم قادری، قرارداد 1921، پژوهشی در روابط ایران و شوروی، تهران، بینا، 1359؛ بهرام نوازنی، عهدنامه مودت ایران و شوروی، تهران، نشر همراه، 1360.
5. وقتی قضیه جمهوریخواهی پیش آمد، روسها خوشبین شدند که از رضاخان میتوان به عنوان واسطه در راه رسیدن به دولت سوسیالیستی استفاده کرد.
6. از نظر نخبگان شوروی، ارتش رضاخانی به مثابه نیروی محرکهای بود که از جوانان روشنفکر و میهنپرست ترکیب یافته است.
7. باید توجه داشت حمایت سوسیالیستهای ایرانی از روند قدرتگیری رضاخان لزوما به خاطر تبعیت از مواضع شوروی نبود.