عمان اوایل دهه 1350 گرفتار نزاعی جدی با شورشیان قبیله استان ظفار، که جداییطلبانی با تمایلاتی کمونیستی بودند، شد. محمدرضا پهلوی در سال 1351 درخواست کمک از جانب سلطان قابوس را پذیرفت و نیروهای نظامی را جهت رهایی سلطان عمان از چنگالِ شورشیان به عمان اعزام داشت، اما چرا هیچگاه شمار قربانیان نظامیِ ایران در این جنگ اعلام نشد؟
عمان اوایل دهه 1350 گرفتار نزاعی جدی با شورشیان قبیله استان ظفار بود. شورشیان ظفار (معروف به جبهه رهاییبخش ظفار) جداییطلبانی با تمایلاتی کمونیستی بودند. محمدرضا پهلوی در سال 1351 درخواست کمک از جانب سلطان قابوس را پذیرفت و نیروهای نظامی را جهت رهایی سلطان عمان از چنگالِ شورشیان به عمان اعزام داشت. شاه خود میگوید: «در عمان قوای ما با نهایت قدرت مداخله کردند تا دوستم، سلطان عمان، بتواند بر اوضاع مسلط گردد».1 اگرچه این عملیات موفقیتآمیز بود، هیچگاه شمار قربانیان نظامیِ ایران اعلام نشد و آمارها متفاوت است. این نوشتار چند عامل را در عدم شفافیت کشتهشدگان ایرانی دخیل میداند که در ادامه به آنها و نتیجه حاصل از عدم شفافیت کشتهشدگان خواهیم پرداخت.
ژاندارمیِ منطقه و بازنمایی قدرت مسلط
با خروج تدریجی نیروهای انگلیسی از خلیج فارس در نیمه دوم دهه 1340، شورشیان ظفار که ابتدا از جانب چین، یمن جنوبی و سپس شوروی حمایت میشدند، به حملات پارتیزانی علیه سلطاننشین عمان دست زدند. این شورشیان گروهی از عناصر انقلابی شیخنشینهای خلیج فارس بودند که به دنبال شکستهای پیدرپی از حکومتهای محلی به مناطق کوهستانی جنوب عمان پناه برده بودند و در 29 خرداد 1344 جبهه آزادیبخش ظفار را بهوجود آوردند.2
در این شرایط ایران بهعنوان نیروی ثباتبخش منطقه با مأموریت «ژاندارم خلیج فارس» ظاهر شد. اگرچه بخش کوچکی از ارتش شاه توانست چریکهای مارکسیست ظفار را در سلطاننشین عمان، در ساحل جنوبی خلیج فارس سرکوب کند اما شاه قصد داشت تا پا را از حوزه خلیج فارس فراتر گذارد و خود را در مناقشات بحر احمر و «شاخ آفریقا» سهیم کند. در آن هنگام منطقه بحر احمر یکی از مناطق بحرانی جهان بهشمار میرفت؛ زیرا پس از سقوط امپراتور هیلا سلاسی، در اتیوپی در سال 1975 و به قدرت رسیدن سرهنگ منگیستو هایله ماریام، و بهویژه به سبب تندرویهایی که وی در جریان تصفیه خونین کشور خود معروف به «ترور سرخ» به عمل آورد، قیامهایی در برخی از ایالات اتیوپی رخ داد. شاه در این قسمت نیز دخالت کرد و در مدت 48 ساعت با هواپیماهای عظیم حملونقل ارتش خود، بهطور اضطراری چندین تن از تسلیحات ایران را به سومالی رساند، و با این سرعت حمل، کارایی خود را در پشتیبانی از «اصول غرب» عملا به نمایش گذاشت.3
بدین ترتیب ایران باید خود را بهعنوان پیروز قطعی نبردِ ظفار بازنمایی کند تا بتواند ژاندارمیِ منطقه و پشتیبانی از اصول آن را حفظ کند. پشتیبانی از خطوط اصلی دکترین نیکسون شامل اعطای استقلال سیاسی به امیرنشینهای خلیج فارس، سرکوب جنبشهای ضدآمریکایی و تأمین منافع سیاسی و اقتصادی آمریکا در منطقه خلیج فارس از طریق مسلح کردنِ ایران و تضمین تداوم جریان نفت به آمریکا بود.4
توجه شاه به ساحلِ طولانی و در معرضِ خطر خلیج فارس روزبهروز بیشتر میشد. او بهویژه نگران جنبشهای بنیادگرا، چپگرا یا انقلابی بود که ساقط کردن حکومتهای دوست در منطقه خلیج فارس را هدف خود قرار داده بودند؛ همچنین در دهه 1350، ایالات متحده و غرب در مجموع نگرانیهای مشترکی با شاه داشتند و مایل به حفظ ثبات در خلیج فارس بودند. امپراتوری بریتانیا نیز در برخی از شیخنشینهای خلیج فارس نوعی نظام «حاکمیت غیرمستقیم» بهوجود آورده بود. شیخنشینها در عمل مستعمرات لندن و تحت حمایت نظامی آن بودند. تا اوایل دهه 1350، لندن برای حمایت نظامی از بحرین، قطر و هفت دولت متصالحه یا شیخنشینها (ابوظبی، دوبی، امالقوین، فجیره، عجمان، رأسالخیمه و شارجه) پیماننامههایی داشت.
هدف اصلی این پیماننامهها حمایت از شیخنشینها و برقراری ثبات در میانِ دولتهای عرب خلیج فارس بود.5 بدینسان فضای ملتهب منطقه خاورمیانه پس از خروج انگلیس از منطقه، نگرانیهای آمریکا و انگلیس و در نهایت علاقه شاه به حفظ ژاندارمیِ منطقه او را به سمتِ این بازنمایی سوق داد که ایران با کمترین تلفات شورش ظفار را از بین برده است. به این جهت شاه در روز 30 دی ۱۳۵۴ در پاسخ به سؤال یک خبرنگار اعلام کرد که فقط پنجاه ایرانی در عملیات ظفار کشته شدهاند.6
نیروهای چریکی جبهه آزادیبخش در یک درگیری بزرگ در آذر 1353 تلفات سنگینی به واحدها ایرانی وارد کردند. شاه که وسعت و دامنه این جنگ را پیشبینی نکرده بود مجبور شد در دیماه همان سال دههزار سرباز دیگر به عمان بفرستد و این تعداد به یازدههزارنفری که قبلا مشغول نبرد بودند افزود شد
آزمون و تلاش برای بقا
لشکرکشی به ظفار میدانی بود هم برای آزمایش تجهیزات مدرن آمریکایی که در اختیار ارتش ایران قرار گرفته بود و همچنین کارآیی افسران و سربازان ایرانی که هرگز در یک جنگ واقعی شرکت نکرده بودند؛ به همین جهت واحدهای اعزامی به ظفار مرتب تعویض میشدند تا افراد بیشتری با جنگهای چریکی آشنا شوند. شاه ضمن سفری که در آذر 1356 به عمان کرد، پس از بازدید از نیروهای ایرانی گفت: «هرگاه عمان دیگر احتیاج به حضور نیروهای ما در خاک خود نبیند، این نیروها احضار خواهند شد و در صورت تقاضای کمک از هر کشور آزاد خلیج فارس، ایران از امنیت آن کشور دفاع خواهد کرد».
بااینهمه، واحدهای ایرانی تا بعد از انقلاب در آن کشور ماندند و به ساختن سکوهای رادار در پایگاه مانستون واقع در شمال غربی عمان پرداختند و نقل و انتقالات نظامی را در یمن جنوبی تحت مراقبت داشتند.7 احتیاط بیشازاندازه ارتش ایران در این عملیات ناشی از فقدان تجربه در چنین عملیاتی بود. شورشیان در ابتدا مقابل عملیات ایرانیان ایستادگی کردند، اما رفتهرفته روزگار آنها به سر میرسید.8 نیروهای چریکی جبهه آزادیبخش در یک درگیری بزرگ در آذر 1353 تلفات سنگینی به واحدها ایرانی وارد کردند. شاه که وسعت و دامنه این جنگ را پیشبینی نکرده بود مجبور شد در دیماه همان سال دههزار سرباز دیگر به عمان بفرستد و به یازدههزارنفری که قبلا مشغول نبرد بودند افزود شد.9
در واقع ارتش شاه با وجود برخورداری از مدرنترین تسلیحات نظامی، بهجز یکرشته درگیریهای محدود مرزی در غرب با دولت عراق، تجربه نبرد در یک جنگ وسیع واقعی را نداشت. نبرد ظفار میدان مناسبی برای کسب تجارب نظامی، اجرای عملی آموزشهای نظری و اطلاع از قابلیت و توانایی تجهیزات پیشرفته ارتش ایران بود. این اولین نبرد خارجی ارتش مدرن ایران بود که ترکیبی از نیروهای مختلف در آن شرکت داشتند.10
بنابراین برای شاه و ارتش مدرنِ آن، ظفار هم آزمون بود و هم تلاشی برای بقا؛ به این دلیل که اولین تجربه خارجی آنها بود و حتی میتوان گفت که حفظ چهره ایران بهعنوان ژاندارم منطقه به موفقیت در این آزمون بستگی داشت. چهبسا اگر آمار واقعی تلفات نظامیان ایران در ظفار اعلام میشد، جامعه ایران نسبت به ژاندارمی منطقه و فعالیتهای شاه واکنش منفی نشان میداد.
حقیقتِ فَرار
آنچه گفته شد مهمترین علل پنهان ماندنِ تعداد کشتهشدگان نظامی ایران در عملیات ظفار است. عدم شفافیت آمار، حقیقت و قضاوت در خصوص کشتهشدگان را فَرار میسازد. اگر شاه قبلا از کشته شدنِ پنجاه نظامی ایران سخن میگفت، اما در مراسم آیین جاوید 21 اسفند سال 1354 ازهاری در مورد تلفات این سال گفت: «در سال جاری هشت افسر، 54 درجهدار و سرباز کشته و هفده افسر، 127 درجهدار و سرباز و چهار افزارمند جان باختهاند». با توجه به اینکه ایران در خلال سالهای 1352 تا 1354 در نبرد مهم دیگری جز جنگ ظفار شرکت نکرده بود، بیشتر تلفات اعلامشده در مراسم آیین جاوید، میبایست حاصل این لشکرکشی باشد و این آمار بهوضوح با تلفات اعلامشده از سوی شاه در تضاد است. حتی یکی از نخستین مبارزان ایرانی ظفار بهعنوان شاهد عینی تنها تلفاتِ عملیات آزادسازی جاده سرخ در سال 1352 را بیش از سیصد کشته و زخمی میداند.11
آرامستان خواجه ربیع مشهد نیز برخی از کشتهشدگان را در خود جای داده است. تعدادی از کشتهشدگان در عملیات ظفار از لشکر 77 بودند و مرکز این لشکر مشهد بود و بیست تن از آنها در باغ دوم آرامستان خواجه ربیع دفن شدهاند، اما بیشتر افرادی که به خاک سپرده شدهاند اهل مشهد نیستند. میان این کشتهشدگان افرادی از سمنان، تبریز، همدان، قوچان و فاروج هستند. گاهی نیز زائرانی از تبریز به مشهد و بر سر قبر سربازانی میآیند که اصالتی تبریزی دارند و در این گوشه دفن شدهاند. دفن اجساد آنان در دوره شاه مخفیانه انجام شد و آنان را شبانه تعدادی از ارتشیهای شاه در جایی دورافتاده دفن کردند.12 حتی خانواده برخی کشتهشدگان همهچیز را برای دفن کشتهشدگان در محل زندگی خود آماده کرده بودند، اما مأموران ارتش از این امر جلوگیری کردند.13
فشرده سخن
عمده دلیلِ عدم شفافیت تلفات نظامی ایران در عملیات ظفار مأموریتِ ایران بهعنوان ژاندارم منطقه و تلاشهای شاه برای باقی ماندن در این نقش بود. بیانات شاه نیز با تأکید بر پنجاه کشته با گفتههای ازهاری و برخی شاهدان عینی با تأکید بر حداقل سیصد نفر کشته تطابق ندارد. در مجموع تکیه شاه بر بازنمایی عملیات ظفار و نه بیانِ حقیقت آن منجر به فَرار شدنِ حقیقتِ ظفار شده است.
آرامستان کشتهشدگان جنگ ظفار در مشهد
پی نوشت:
1. محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، بیجا، چ سوم، 1372، ص 274.
2. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی 1357-1300، تهران، نشر پیکان، چ نهم، 1391، صص 426-427.
3. یوسف مازندی، ایران، ابرقدرت (به کوشش عبدالرضا هوشنگ مهدوی)، تهران، نشر البرز، 1373، صص 177-178.
4. علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران (دولت دستنشانده) 1320-1357، تهران، ققنوس، چ هشتم، 1387، صص 336-337.
5. کاوه فرخ، ایران در جنگ: از چالدران تا جنگ تحمیلی، ترجمه شهربانو صارمی، تهران، ققنوس، 1397، ص 538.
6. ابوالفضل حضرتی، نبرد در بندر خاریوت عمان، 1392، قابلدسترس در:
7. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، همان، ص 429.
8. کاوه فرخ، همان، ص 548.
9. همان، ص 429.
10. محمدجعفر چمنکار، «زمینههای مداخله نظامی دولت پهلوی دوم در بحران ظفار (1351-1357)»، فصلنامه علمی ـ پژوهشی تاریخ اسلام و ایران دانشگاه الزهرا، سال بیستودوم، ش 13، پیاپی 99 (بهار 1391)، ص 41.
11. محمدجعفر چمنکار، ناگفتههای جنگ ظفار، موسسه تاریخ معاصر ایران، قابلدسترس در:
http://www.iichs.org/PDF_files/A_ZOFAR.pdf
12. «قربانیان غریب»، هفتهنامه محلی مردم مشهد، ش 183 (13 دی 1394)، قابلدسترس در:
http://www.shahraraonline.ir/shahrara/news/neighborhoods/a44bedd5eb.pdf
13. «مهد کودک در آرامگاه جانباختگان جنگ ظفار»، 17 آذر 1398، قابلدسترس در:
https://b2n.ir/233508