قیام 19 دی مردم قم که در واکنش به درجِ مطلب توهینآمیز نسبت به امام خمینی در روزنامه «اطلاعات» رخ داد، به اتحاد روحانیت منجر شد، اما چرا این اتحاد در این برهه و در پی این رویداد رخ داد؟
قیام مردم قم در اعتراض به چاپ مقاله علیه امام؛
روحانیت انقلابی چگونه شکل گرفت؟
19 دی 1400 ساعت 15:56
قیام 19 دی مردم قم که در واکنش به درجِ مطلب توهینآمیز نسبت به امام خمینی در روزنامه «اطلاعات» رخ داد، به اتحاد روحانیت منجر شد، اما چرا این اتحاد در این برهه و در پی این رویداد رخ داد؟
برخی حوادث تاریخی نشاندهنده وضعیتِ اکنون و آینده یک جامعه است. در تاریخ معاصر ایران حوادث مختلفی چشمانداز جامعه را روشن ساختهاند. در این میان قیام 19 دی مردم قم که در واکنش به درجِ مطلب توهینآمیز نسبت به امام خمینی در روزنامه «اطلاعات» رخ داد، حائز اهمیت است. این نوشتار به پیجویی چرایی اتحاد روحانیت در این حادثه مهم اختصاص یافته است.
افکار عمومی؛ همراهی روحانیت
در حوادث منتهی به انقلاب اسلامی، بیت روحانیت و مراجع محل اصلی گردهمایی برای اعتراضها بوده است. در جریان مقاله روزنامه «اطلاعات» («ایران و استعمار سرخ و سیاه» با نام مستعار احمد رشیدی مطلق) و توهین به امام خمینی، بیت آیتالله میرزا هاشم آملی اجتماعات مکرری را به خود دید. تظاهرکنندگان ابتدا به بیت آیتالله آملی رفتند و خواستههای خود را با ایشان در میان مینهند و مهر تأییدی بر اعتراضهای خود گرفتند. آیتالله آملی نیز طی سخنانی به بیان عظمت و شخصیت امام خمینی پرداخت و هیئت حاکم را مورد نفرت روحانیت و ملت قلمداد کرد. آنها سپس عزم خانه علامه طباطبائی کردند. بدین ترتیب در سالهای 1356 و 1357 بار دیگر حرکتهای انقلابی به اوج خود رسید.
آیتالله میرزا هاشم آملی در این مقطع به حمایت تمامقد از انقلابیون پرداخت. ایشان با درگذشت سیدمصطفی خمینی، در مسجد اعظم قم مجلس ختمی برگزار نمود. این جلسات شروعی بر حرکتهای مجدد انقلابی محسوب میشد.
با انتشار مقاله احمد رشیدی مطلق در روزنامه «اطلاعات» اقدامات اعتراضی پرشورتر شد. روز 19 دیماه، بهعنوان اعتراض نسبت به مقاله این روزنامه، درسهای حوزه علمیه قم و همچنین بازار و مغازههای اطراف تعطیل شد. طلبهها که در مسجد اعظم و مدرسه خان اجتماع کرده بودند بهطور دستهجمعی به منزلِ آیتالله هاشم آملی رفتند. آیتالله آملی فرمود: «ما این اهانت را محکوم میکنیم و ساکت نمینشینیم. من پیشقدم شده با آیات و مراجع دور هم مینشینیم و تصمیم میگیریم که چه باید کرد». ایشان همراه سایر علما نامهای به آیتالله خوانساری نوشت و اعتراض کرد که مقاله روزنامه «اطلاعات» متضمنِ اهانت به مقام شامخ روحانیت است و آن را تعرض به احکام مسلمِ اسلام دانست.1
در مسیرِ غرب؛ ناامیدی از مشروطیتِ شاه
در سالهای پس از درگذشت آیتالله سیدحسین بروجردی (سال 1340)، در نهاد روحانیت عقاید و رهبری جدیدی مطرح شد. در این برهه برخی از علما احتمالا ناشی از تفکر سنتی که نقش علما را نظارتی و موعظهگرانه میدانستند، تمایلی به مبارزه سیاسی مانند امام خمینی نداشتند. برخی دیگر از علمای مذهبی نیز اگرچه رویکردی سیاسی اتخاذ میکردند اما متأثر از علمای عصر مشروطیت، اجرای قانون اساسی و نظارت علما بر آن را خواستار بودند و الغای نظم سلطنتی را در نظر نداشتند. از جمله مجتهدی که این رویه را در پیش گرفت آیتالله کاظم شریعتمداری بود، اما رفته رفته، رویکرد این دو طیف از علمای مذهبی در برابر نگرشهای انقلابی علمای جوان تضعیف شد.2
این گروه جوان در اوایل دهه 1340 در چهارچوب روحانیت شیعه در قم جناح سومی را تشکیل دادند. آنها با بهرهگیری از نارضایتی ناشی از اصلاحات ارضی، حق رأی زنان، تعمیم مصونیت دیپلماتیک به مشاوران نظامی آمریکایی در ایران در اوایل دهه 1340 و موضوعهای مشابه، پیرامون امام خمینی گرد آمدند.
بدین ترتیب روحانیت خود را از لحاظ عقیدتی و سازمانی با جوّ جدید اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کشور منطبق کرد. رهبران مذهبی قم با بهرهگیری از وسایل ارتباطی جدید در کنار شبکههای غیررسمی قابلیت خود را برای گردآوری و توزیع خمس و زکات ارتقا دادند و منابع تحت اختیار خود را صرف مقاصد آموزشی، امور خیریه و سیاسی کردند. آنها با جلب طلاب جوان بسیاری از نقاط کشور پیام خود را به سراسر کشور رساندند و سرانجام در آغاز دهه 1350 در مواجهه با گسترش فرهنگ غربی و سکولاریسم به فعالیتهای بیشتری دست زدند تا به دغدغههای اجتماعی و سیاسی طبقات متوسط شهری بهویژه روشنفکران جوان با بیانی اعتراضی، جدید و اسلامی پاسخ گویند.3
تلاش محمدرضا پهلوی برای قبضه کامل قدرت و فشار بیشتر بر بازار، دانشگاه و علما، خواست علما برای بازگشت به اصول مشروطیت را کاملا از بین برده بود و از همین منظر الغای نظام سلطنتی بهمنزله گذار از وضعیت ناامیدکننده فعلی و بازگشودن چشماندازی جدید از جامعه اسلامی مبتنی بر عدالت اجتماعی، اخلاق اسلامی و رفاه عمومی بود
همزمان با رشد این گروه، سیاستهای نوگرایی رژیم پهلوی که انحطاط اخلاق اسلامی را در پی داشت و مشخصا رواج بیحجابی از تجلیات آن بود، روحانیان را در وضعیت نارضایتی قرار داد. شاید به همین دلیل بود که علمایی که تا دهه 1350 تمایلی به ساقط کردن حکومت نداشتند با گسترش انقلاب به آن پیوستند؛ چرا که میدیدند رژیم عامل اصلی رواج فسادهای اخلاقی و بیبندوباری است. افزون بر این، در برابر چشماندازی که علمای جوان به رهبری امام خمینی از یک جامعه آرمانی اسلامی ارائه میکردند، اندیشه بازگشت آنان به اصول و پایههای مشروطیت جامعه ایرانی دیگر چندان جذاب به نظر نمیرسید.
تلاش محمدرضا پهلوی برای قبضه کامل قدرت و فشار بیشتر بر بازار، دانشگاه و علما، خواست علما برای بازگشت به اصول مشروطیت را کاملا از بین برده بود و از همین منظر الغای نظام سلطنتی بهمنزله گذار از وضعیت ناامیدکننده فعلی و بازگشودن چشماندازی جدید از جامعه اسلامی مبتنی بر عدالت اجتماعی، اخلاق اسلامی و رفاه عمومی بود. تحت چنین شرایطی طلاب حوزه علمیه قم به خیابانها ریختند، بازاریان را به بستن مغازهها ترغیب کردند و خواستار پشتیبانی روحانیون ارشد ــ بهویژه آیتالله شریعتمداری ــ شدند.4
امام خمینی؛ معمار نظمی نوین
مجموعه عواملی که در سطور بالا آمد نقشِ مهمی در گرایش جامعه روحانیت به یکپارچگی و مبارزه با سیاستهای رژیم شاه و حضور در قیام 19 دی داشت، اما مهمترین عامل اتحاد جامعه روحانیت و ایستادگی شهر قم بهعنوان یک کلِ یکپارچه و با رهبری روحانیت را باید در اندیشه امام خمینی و تلاشهای ایشان در معماری یک نظمِ نوین تحت عنوان «حکومت اسلامی» جست.
امام طی سلسله سخنرانیهای سال ۱۳۴۷، اسلام را مخالف سرسخت سلطنت، یعنی همان شکلِ رایج حکومت در میانِ بسیاری از ملتهای اسلامی وقت معرفی و اعلام کرد که علما دارای مأموریتی الهی برای اداره حکومتی مبتنی بر قوانین الهی صرف هستند. به عقیده ایشان اسلام و سیاست قابل جداسازی از یکدیگر نیستند: پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) رئیس حکومت، فرمانده سپاه و رهبر معنوی جامعه بودند.
امام خمینی پیشنهاد کرد که علما بهرغم نداشتن ویژگیهای معجزهآسایی پیامبر و ائمه، باید تمام مسئولیتهای آنان را به انجام برسانند و در یککلام، علما باید مفسر، مبین و مجری قوانین اسلام و سنت باشند. ایشان مینویسد که در صورت سرنگونی حکومتهای شیطانیِ کشورهای اسلامی، علما باید همگی برای ایجاد «یک دولتِ بزرگ اسلامی که هیچ حدومرزی جز اسلام ندارد» با یکدیگر همکاری کنند؛ بنابراین امام خمینی تنها ویرانگر سازوکار موجود نبود، بلکه بنّا و معمار نظمی نوین بود که حکومت اسلامی نام داشت.5
بدین ترتیب آنچه علما را یک پیکرِ واحد در راه مبارزه با رژیم میساخت و قیامهایی چون 19 دی را به ارمغان آورد، رشد و بالندگی آلترناتیوِ نظام سلطنت با عنوانِ «حکومت اسلامی» در اندیشه سیاسی امام خمینی بود. این اندیشه از آن جهت مهم است که تا قبل از امام کسی «حکومت اسلامی» را بهعنوان بدیلِ سلطنت معرفی نکرده بود. بنابراین پر واضح است که اندیشه آلترناتیو در نزد امام خمینی علما را به این مسیر سوق میداد که میتوان درختِ کهنسال سلطنت را برافکند و بهجای آن نهالِ نظام اسلامی را کاشت. چنین اندیشهای آنان را در مسیر مبارزه و سرنگونی رژیم شاه هماهنگ و یکصدا ساخت.
فشرده سخن
اسلام سیاسی بهعنوان جایگزینِ سلطنت مسیرِ دراز و پرسنگلاخی را طی کرده است. تا قبلِ از طرح اندیشه جایگزینِ نظام سلطنت در نزد امام خمینی، جامعه روحانیت چندپاره بود. تلاشهای محمدرضا پهلوی برای عرفی ساختنِ سیاست و فرهنگ در ایران و تمرکز قدرت در نهاد سلطنت منجر به از دست رفتنِ امید به مشروطیت نظام در نزد روحانیت شد. ظهور و رشد اندیشه حکومت اسلامی بهعنوان جایگزین سلطنت در تفکر امام خمینی علما را همچون پیکری واحد به هم مرتبط ساخت که منجر به حوادثی چون 19 دی شد و ماحصلِ تمام حوادث مقطعی پیروزی انقلاب اسلامی ایران بود.
امام خمینی هنگام تدریس در مسجد شیخ انصاری در دوران تبعید به شهر نجف
کد مطلب: 8498