«مبارزه مسلحانه، زندگی مخفی، زندان و شکنجه، در آیینه روایتها» در گفتوشنود با عزتالله مطهری (شاهی)
جنابعالی از چه دورهای و چگونه وارد عرصه مبارزات شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. من در سال 1340 برای ادامه تحصیل به تهران آمدم. اما آمدنم مقارن بود با شروع نهضت امام. در جریان قضایای سال 1341 و 1342، مخصوصا 15 خرداد 1342، با هیئتهای مؤتلفه اسلامی آشنا شدم که در آن زمان به صورت گروههای دهنفره کار میکردند و از آن مقطع، وارد مبارزات ضد رژیم شاه شدم. پس از آنکه شهدای بزرگوار هیئت مؤتلفه، منصور را اعدام انقلابی کردند، تا مدتی فعالیتی نداشتم!
چه شد که به مبارزات مسلحانه روی آوردید؟
در آن دوره، شیوه مبارزه با رژیم شاه، دو نوع بود: عدهای در قالب هیئتهای مذهبی و کانونهای فرهنگی تلاش میکردند سطح آگاهی مردم را بالا ببرند؛ عدهای هم ــ که اکثرشان جوان بودند ــ معتقد بودند که با روشهای پارلمانی و فرهنگی نمیشود با رژیم تا بندندان مسلح طاغوت مبارزه کرد و لذا به مبارزات مسلحانه روی آوردند. من هم جزء این دسته بودم. البته همزمان به تکثیر و توزیع اعلامیههای حضرت امام، بهخصوص جزوات حکومت اسلامی با عنوان «درسهایی از ولایت فقیه» هم مشغول بودم. این جزوه بعدها به کتاب «حکومت اسلامی» تبدیل شد.
چه شد که به زندگی مخفی روی آوردید؟
در سال 1342 به خاطر خرید اسلحه و اقدامات مسلحانه دیگر، بهناچار به زندگی مخفی روی آوردم و در واقع فراری شدم. در سال 1348 در جریان مسابقات آسیایی، تیمهای فوتبال ایران و اسرائیل، در ورزشگاه امجدیه (شیرودی) مسابقه داشتند. من همراه عدهای از دوستان، پرچم اسرائیل را به آتش کشیدیم! در فاصله چند روزی هم که مسابقات برگزار شدند، اعلامیهها و تراکتهایی را علیه شاه و اسرائیل پخش کردیم. همچنین در جلوی دفتر هواپیمایی اسرائیل (العال)، یک بمب دستی منفجر کردیم و به این شکل اعتراض خودمان را نسبت به حضور اسرائیل در کشورمان و جنایتهایی که علیه فلسطینیها مرتکب شده بود، نشان دادیم.
در اردیبهشت سال 1349 سرمایهداران آمریکایی به سردمداری راکفلر به ایران آمدند. ما در اعتراض به حضور آنها، اعلامیهای علیه شاه و آمریکاییها با اسامی مختلف مردم مسلمان ایران، دانشجویان مسلمان دانشگاه تهران، جبهه آزادیبخش ملی ایران، حوزه علمیه قم و... چاپ و توزیع کردیم. فردی که در دانشگاه رابط ما بود و همچنین کسی که مسئول اصلی تهیه این اعلامیه بود دستگیر شدند، اما من توانستم از دست مأموران فرار کنم! از آن به بعد بهشدت تحت تعقیب بودم. قرار ما با دوستان این بود که هر کسی که دستگیر میشود، تقصیر را به گردن کسی که هنوز دستگیر نشده بیندازد تا کمتر به او فشار بیاورند.
چگونه با مجاهدین خلق آشنا شدید؟
بعد از دستگیری دوستانم، ابتدا در سال 1349 با گروه حزبالله آشنا شدم، ولی چون آنها مسائل امنیتی را درست رعایت نمیکردند، از آنها جدا و در سال 1350 با مجاهدین خلق آشنا شدم. جزوات آموزشی آنها ترکیبی از اسلام و مارکسیسم بود و من اشکالاتی به این قضایا داشتم و با اعضای سازمان اختلاف پیدا کردم. از جمله اختلافات من با آنها، این بود که نباید به کمونیستها کمک مالی کنند. البته توجیه آنها برای این کار این بود که میخواهند تحبیب قلوب کنند، ولی این مسئله برای من قابل قبول نبود؛ چون مبارزه براساس مبانی دینی و اسلامی را با مبارزه بر مبنای مارکسیسم در تعارض با هم میدیدم و جمع این دو برایم ناممکن بود.
اولینبار کی دستگیر شدید؟
در 6 بهمن سال 1351 موقعی که داشتم یکسری اسناد را میگرفتم، توسط مأموران رژیم به رگبار بسته شدم، اما زنده ماندم، اما بهرغم مجروحیت شدید، تحت شکنجههای شدید قرار گرفتم. این وضعیت شش ماه ادامه پیدا کرد، ولی نتوانستند اطلاعاتی در مورد کسی از من به دست بیاورند و حتی یک نفر هم بر اثر اقرار من لو نرفت!
به چه اتهامی و چه مدت زندانی شدید؟
به اتهام اختفای مواد منفجره، جعل شناسنامه و کمک به گروههای برانداز به پانزده سال زندان محکوم شدم. در سال 1354 با دستگیری وحید افراخته و پس از اعترافات مفصل او و سایر دستگیرشدهها، بار دیگر تحت سختترین شکنجهها قرار گرفتم و شش ماه مرا با بدن برهنه به تخت بستند و اگر انقلاب به رهبری حضرت امام رخ نمیداد، به شش، هفت بار اعدام محکوم شده بودم!
در چه تاریخی آزاد شدید و پس از آن، به چه فعالیتهایی پرداختید؟
در سال 1357، همراه با سایر زندانیان سیاسی آزاد شدم و به کمیته استقبال از امام رفتم. مدتی مسئول زندان قصر و از اعضای اصلی کمیته انقلاب اسلامی مرکزی بودم، ولی بعد همه این سمتها را رها کردم و به شغل آزاد روی آوردم!
حضرت امام با مبارزات مسلحانه موافق نبودند و به انقلاب مردمی اعتقاد داشتند. تحلیل شما از این مسئله چیست؟
انقلاب ما ابعاد و ویژگیهای منحصر به فرد فراوانی دارد که آن را از دیگر انقلابهای دنیا متمایز میسازد. مهمترین وجه این انقلاب، دینی بودن آن و رهبریاش توسط یک مرجع تقلید جامعالشرایط است. در میان این ویژگیها، وجه غیرمسلحانه بودن آن هم کاملا برجسته است. انقلاب ما تنها انقلاب دنیاست که به صورت مسلحانه پیش نرفت و کاملا مردمی بود. حضرت امام در سال 1342 در پی قیام 15 خرداد فرمودند: یاران من در گهوارهاند! این جمله نشان میدهد که امام تا چه حد به جوانان و آیندهسازان مملکت توجه داشتند و میدانستند که آنان منشاء تحول در آینده خواهند بود. امام به مردم ایران ایمان داشتند و معتقد بودند: وقتی مردم با راهپیماییها، تظاهرات، شهادتها و رشادتهای خود جریانی را رقم میزنند، خود نیز آن را حفظ میکنند؛ به همین دلیل هم وقتی انقلاب پیروز شد، امام فرمودند: «انقلاب ما انفجار نور بود». موشهدایان، وزیر دفاع وقت اسرائیل، گفته بود: «در ایران زلزلهای رخ داده که خاورمیانه را خواهد لرزاند!» البته ما معتقدیم که انقلاب اسلامی دنیا را لرزاند. در پی انقلاب اسلامی ایران، مردم جهان به این حقیقت پی بردند که رمز ماندگاری یک حرکت و انقلاب، مردمی بودن آن است.
و نقش ولایت فقیه را در رهبری انقلاب و تداوم آن چگونه میبینید؟
مردم ما مسلمان و شیعه هستند. با اندکی مطالعه در تاریخ تشیع، کاملا به این نکته پی میبریم که تنها گروهی از مسلمانان که همواره فقه بهروز و پویایی داشته و تحت رهبری علما و مراجع، جنبشهای کمنظیری را ایجاد کردهاند شیعیان بودهاند. تفاوت بین برخورداری حرکتهای دارای رهبری دینی و غیر آن را میتوان در مبارزات حزبالله لبنان و انصارالله یمن و تا حدودی جنبشهای فلسطینی دید. حزبالله به دلیل روحیه شهادتطلبی توانسته است اسرائیل را به زانو دربیاورد و در کشورهای منطقه امیدآفرینی کند. در تمام حرکتهای مؤثر در ایران و در جهان اسلام، نقش روحانیت کاملا بارز است.
اصل ولایت فقیه نیز دنباله مرجعیت امام است و بهوضوح و دقیق در قانون اساسی تعریف شده و وظایف آن دقیقا بیان گردیده است. در حال حاضر هم بهتر از حضرت آقا کسی را نمیشناسم که بتواند به شایستگی این مسئولیت را به دوش بکشد. ایشان انسانی متفکر، دارای سلامت و اصالت خانوادگی، به معنی واقعی کلمه سادهزیست، آگاه به مسائل منطقه و جهان و مهمتر از همه مخلص و دلسوز به حال ملت و مسلمانان جهان هستند. نباید این کلام امام را از یاد ببریم که اگر اسلام سیلی بخورد و ما شکست بخوریم، تا صد سال دیگر هم نخواهیم توانست این موقعیت را بهدست بیاوریم!
یکی از مواردی که دشمن در پی القای آن است شبههپراکنی درباره چند و چون حضور و جایگاه زنان در انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است. ارزیابی شما از این موضوع چیست؟
واقعیت این است که زنان چه در انقلاب اسلامی و چه پس از آن، نقش بسیار بارزی داشتند. در مقام و شأن زنان همین بس که امام فرمودند: «از دامن زن، مرد به معراج میرود!» شما در هیچ جای دیگری چنین شأن والایی را برای زنان نمیبینید. زنان در راهپیمایی و تحصنهای انقلاب شرکت داشتند و شوهران و پسران خود را به میادین مبارزه با رژیم میفرستادند. اگر صبر و مقاومت زنان ما نبود، مطمئنا مردان نمیتوانستند آنطور شجاعانه بجنگند. زنان ما از مردن نمیترسیدند و در برابر مأموران رژیم از خود ناتوانی نشان نمیدادند. بعد از انقلاب هم با کمک به جبههها در پشت جبههها و پرستاری از زخمیها در جبههها بسیار مؤثر بودند. زنان ما با شهامت و شجاعت فرزندان خود را با تربیت اسلامی وارد میدان مبارزه و همواره از آنها حمایت کردند.
و سخن آخر؟
توصیه من به جوانان، بهخصوص دختران این است که با پیروی از اهلبیت(ع) خود را اسیر تجملات دنیا نکنند و آنها را الگوی خود قرار بدهند. قدر این انقلاب را ــ که به آنها شأن داد تا در هر عرصهای که اراده میکنند، فعالیت داشته باشند ــ بدانند و از دستاوردهای آن مراقبت کنند. زنان بزرگوار ما دوشادوش مردان و گاهی جلوتر از آنها در میدان مبارزه حضور داشتند و نقش بیبدیل آنها قابل انکار نیست.