«انقلاب اسلامی و تحلیلهای متنوع از آن در بوته نقد» در گفتوشنود با اسدالله بادامچیان
در حال حاضر به دلیل ابعاد گسترده رویداد بزرگ انقلاب اسلامی و پس از چهار دهه، بازار تحلیل و تفسیر آن گرمای خاصی یافته است. هم از این روی در بررسی فرصتها و تهدیدهای این رویداد تاریخی، با دکتر اسدالله بادامچیان ــ که خود از مبارزان دیرین انقلاب اسلامی است ــ به گفتوگو نشستهایم. نتیجه این مصاحبه پیش روی شماست.
به نظر جنابعالی علت ارائه تحلیلهای گوناگون درباره حقیقت واحد انقلاب اسلامی چیست؟
بسمالله الرحمن الرحیم. در پاسخ به این پرسش باید دید که صاحب تحلیل، از چه منظری به انقلاب اسلامی نگاه میکند و اساسا نگرش او به اسلام و به انقلاب اسلامی چیست؟ به اعتقاد بنده، سوای تقسیمبندیهایی که براساس نگاههای ناسیونالیستی، کمونیستی و... به انقلاب اسلامی وجود دارد، کلا این رویکردها را میتوان به دو دسته باز و محدود تقسیم کرد. گروهی به انقلاب به شکل محدود نگاه میکنند و این نگاه متأثر از مبانی سیاسی یا ایدئولوژیک یا خاستگاه اجتماعی آنهاست، درحالیکه انقلاب اسلامی یک پدیده فراگیر و متعلق به همه آحاد ملت و از سوی دیگر امری گسترده و متعلق به همه مردم دنیاست! بنابراین برای تحلیل انقلاب اسلامی و شناخت دقیق آن، باید اطلاعات جامع و مفیدی از آن داشته باشیم. شاید بهتر باشد این پرسش را مطرح کنیم که واقعا نگاه صحیح به انقلاب چیست؟ چون اگر پاسخ این سؤال را پیدا کردیم، تحلیل درستی از انقلاب ارائه خواهیم داد.
بدیهی است که اگر هر گروهی این انقلاب را در دست میگرفت، تحلیل خودش را ارائه میکرد و میگفت: فقط آن قشر خاص در ایجاد انقلاب نقش داشته است، کما اینکه حزب توده در 23 بهمن بیانیهای داد و به تحلیل مارکسیستی از انقلاب اسلامی پرداخت و گفت: انقلاب اسلامی چارهای جز پیوستن به اردوگاه سوسیالیسم ندارد و انقلاب حاصل زحمات حزب توده بعد از شهریور 1320 بوده است! سرهنگ غلامرضا نجاتی هم در کتاب تاریخ 25 ساله ایران، انقلاب ایران را حاصل تلاش ملیگراها دانسته و برای توجیه نظراتش، بسیاری از حقایق انقلاب را تحریف کرده است! از این دست موارد میتوان به موارد بیشتری هم اشاره کرد.
با این اظهارات ضد و نقیض، چگونه میتوان به تحلیل واحدی رسید؟
راهش این است که همه دیدگاهها حرفشان را بزنند. بنده شخصا از اینکه غربیها و آمریکاییها و سلطنتطلبها و خلاصه هر کسی که دستش رسید، انقلاب اسلامی را بهزعم خود تعریف کرد خوشحالم؛ چون با نگاهی دقیق از میان این انبوه اطلاعات، میتوان حقایق را بیرون کشید و در تناقضهاست که راست و دروغ حرفها درمیآید. جای خوشحالی است که انقلاب اسلامی حتی برای بختیار و شریفامامی و امثالهم هم که خودشان ساقطشدههای به دست انقلاب اسلامی هستند، امکان اظهار عقیده درباره انقلاب اسلامی را داده است! اینکه میدان برای طرح نظرات همه جناحها و گروهها فراهم است، فرصت مغتنمی است؛ بنابراین از نظر، من وقتی میگویم باید از دیدگاه صحیحی به انقلاب اسلامی نگاه کنیم، منظورم این نیست که بگویم فقط باید از یک منظر به آن نگاه کرد، بلکه براساس آزادی که جزء مبانی و اهداف اولیه انقلاب است، همه آزادند که حرفهایشان را بزنند و این البته باز بدین معنا نیست که هر کسی میتواند تحلیل درستی را ارائه بدهد. این تحلیلها اگر صحیح هم نباشند، مفیدند؛ برای مثال، تحلیلهای یک پژوهشگر غربی از این جهت که از منظر سکولاریسم به قضیه نگاه میکند مفید است، اما بدیهی است که او نمیتواند مثلا تأثیر عاشورا و نقش مرجعیت را در انقلاب اسلامی درک کند؛ به همین دلیل هم نمیتواند مقاومتی را که «یا حسین» گفتن در یک مبارز زیر شکنجه در کمیته مشترک ایجاد میکند، بفهمد. چنین پژوهشگری قطعا مفهوم پیروزی خون بر شمشیر را درک نمیکند و تهاجم همزمان امام به بلوک شرق و غرب و یا دستور ایشان به ممانعت از برگزاری جشنهای ولادت امام زمان(عج) را نمیفهمد؛ در نتیجه قطعا معنی شعار رزمندگان ما در جنگ تحمیلی را هم که «بهر حسین تشنه لب به کربلا میرویم» را هم درک نخواهد کرد!
بنابراین برای دستیابی به تحلیل صحیح از انقلاب اسلامی، نمیتوان به تحلیلهای رایج در دنیای غیر اسلام بسنده کرد و نیاز به تحلیل جامع است و برای رسیدن به تحلیل جامع، باید از منظر یک پژوهشگر آگاه به حقایق اسلامی به قضیه نگاه و در عین حال از تحلیلهای دیگران هم استفاده کرد.
مارکسیستها معتقدند که انقلاب ایران حاصل مبارزه طبقاتی و علت آن هم شکاف طبقاتی به خصوص در سالهای پایانی حکومت پهلوی بود. برخی هم معتقدند که علت انقلاب ایران بالا رفتن سریع قیمت نفت بود که توازن را در توسعه اقتصادی به هم زد و فساد گستردهای را ایجاد کرد و در نتیجه قشر متوسط شهری که از بهتر شدن وضع اقتصادی به دلیل افزایش قیمت نفت بهرهمند نشد، دست به اعتراض زد که نهایتا منتج به انقلاب شد! عدهای هم معتقدند شاه در انجام اصلاحات عجله به خرج داد و اقشار سنتی و تأثیرگذار را علیه خود برانگیخت و اسلامزدایی شاه به این اعتراضات دامن زد. شما این تحلیلها و دستهبندیها را قبول دارید؟
در مورد اسلامزدایی شاه باید عرض کنم که امام از همان ابتدای نهضت در سالهای 1341، 1342 فقر و فساد را مطرح نکردند، بلکه همواره میفرمودند: «اسلام در خطر است» و خطاب به شاه میفرمودند: تو میخواهی اسلام را از بین ببری و تا خون در رگهای ماست، چنین اجازهای را به تو نمیدهیم! بنابراین علتالعلل حرکت امام و لبیک مردم به ایشان، احساس خطر برای اسلام بود.
یعنی در واقع رهبر انقلاب و مردم درک مشترکی از انقلاب اسلامی داشتند. اینطور نیست؟
دقیقا. علت پیروزی انقلاب هم همین است. انقلاب در بادی امر حول محور اسلام و دفاع از ارزشهای اسلامی شکل گرفت. ادعای دیگری هم در مورد وقوع انقلاب اسلامی وجود دارد و آن هم این است که آمریکاییها به خاطر نقض حقوق بشر، شاه را سرنگون کردند که واقعا ادعای مسخرهای است؛ چون کارتر در سال 1356 در آغاز اوجگیری مبارزات ملت ایران، برای دلگرمی دادن به شاه و اعلام حمایت از او به ایران آمد و ایران را جزیره ثبات نامید و بعد از آن هم سفرای انگلیس و آمریکا هم، در حمایت از شاه چیزی کم نگذاشتند. اگر آنها قصد داشتند شاه را سرنگون کنند، پس چرا ژنرال هایزر را به ایران فرستادند که ملت را سرکوب کند؟ بدیهی است هیچیک از دیدگاههای مطرحشده به تنهایی نمیتوانند دیدگاه جامعی را درباره انقلاب نشان بدهند. باید دیدگاه امام را در کنار دیدگاههای یاران ایشان و کسانی که از مدیران انقلاب بودهاند، بررسی و مطالعه کرد تا به تحلیل جامعی رسید؛ زیرا آنها بودند که از درون و از متن انقلاب آگاهی داشتند و نقشآفرینی و هدایتگری کردند.
شما عامل استبداد و دیکتاتوری شاه را چقدر در وقوع انقلاب مؤثر میدانید؟
دیکتاتوری شاه مؤثر بود، اما نه آن قدری که به آن بها میدهند؛ چون رضاشاه که صد درجه دیکتاتورتر از محمدرضا پهلوی بود، پس چرا در دوره او قیامی اتفاق نیفتاد؟ کشورهایی مثل مصر و لیبی هم حکومتهای دیکتاتوری داشتند، اما مثل ایران در آنجا انقلابی صورت نگرفت. دیکتاتوری موجب ایجاد شورش میشود، اما ضرورتا به یک انقلاب گسترده و فراگیر منجر نمیشود. در جریان کودتای 28 مرداد، مگر شاه مشروعیت داشت؟ پس چرا یک انقلاب و اعتراض جدی اتفاق نیفتاد؟ در آن دوره هم محمدرضا پهلوی به عنوان یک حاکم مستبد به کشور برگشت و ترورها و سانسورها و خفقان سنگینی شروع شد. در آن روزها یادم هست که پاسبانها به بازار میآمدند و حکم میکردند که پرچم بزنید و اگر کسی نمیزد، او را دستگیر میکردند و میبردند! پس چرا در آن روزها قیام نشد؟ چرا وقتی کندی آمد و ملیگراها دستشان باز شد و امکان فعالیت پیدا کردند، نتوانستند مردم را در برابر دیکتاتوری شاه بسیج کنند؟ علت واضح است؛ چون مردم برای همراهی با جبهه ملی حجت شرعی نداشتند. بعد از کودتای 28 مرداد، زندانی سیاسی زیادی نداشتیم، ولی وقتی نهضت امام شروع شد، زندانها پر از زندانیان مسلمان شد. بنابراین مبارزات ضداستبدادی نمیتواند تنها عامل مبارزه مردم علیه رژیم شاه و وقوع انقلاب اسلامی تلقی شود، هرچند بیتأثیر نبوده است.
تشابهات و تفاوتهای انقلاب اسلامی با انقلابهای سایر نقاط جهان از نظر شما کداماند؟
ویتنام نمونه کاملی از یک انقلاب غیراسلامی است. در آنجا ایمانی قاطع برای اخراج آمریکاییها ایجاد شد و هر جا که ایمان قاطعی بهوجود بیاید، مردم حاضرند جانشان را هم در راه ایمانشان بدهند و مغرور میشوند. اما عوامل ایجادکننده این ایمان قاطع، در کشورهای مختلف دنیا متفاوتاند. در ایران، هتک ارزشهای ایرانی و در معرض خطر قرار گرفتن اساس دین، حرکت انقلابی مردم را رقم زد. برخی ادعا میکنند که شاه به مردم رفاه داد... که واقعا اسباب تعجب است! به استناد مدارک و اسناد متعدد تاریخی، فقر و فلاکت از در و دیوار کشور میبارید! حتی خبرنگاران خارجی هم که با شاه مصاحبه میکردند، بارها به این نکته اشاره کرده بودند. تعجب میکنم که عدهای در داخل کشور چطور این چیزها را نمی بینند.
استبداد در بسیاری از کشورها وجود داشته و دارد، اما اگر هم قیامی رخ داده، صرفا علیه استبداد بوده و ربطی به نصرت اسلام نداشته است، درحالیکه رهبری انقلاب، از همان ابتدای نهضت، در دست یک مرجع و عالم دینی بوده است و رهبران اصلی آن روحانیون بودهاند. در تمام سالهای مبارزه، شعارهای غالب و مسلط، شعارهای اسلامی مبتنی بر قیام اباعبدالله(ع) بودهاند و مبارزان به عشق شهادت، سینههای خود را در برابر گلوله دژخیمان قرار میدادند.
هر انقلابی را باید با توجه به مقتضیات خودش بررسی کرد و ویژگیهای فرهنگی و بومی آن را درنظر گرفت. بررسی انقلاب اسلامی با ابزارهای تحلیل انقلاب اکتبر یا انقلاب کوبا و امثالهم ممکن نیست؛ زیرا محرک اصلی انقلاب اسلامی، اعتقادات شیعی و باورهای عاشورایی بود. مهمترین شعار مردم، شعار «هیهات من الذله» اباعبدالله(ع) بود، نه نان و آزادی و مسکن! بدیهی است که انقلاب ما در پی بهبود رفاه و اوضاع معیشتی مردم هم بود، اما انگیزه اصلی، برقراری حکومت اسلامی و اجرای احکام و ارزشهای اسلامی بود.
برخی معتقد بودند که شاه به هر حال مسلمان و حاکم تنها کشور شیعی جهان بود و لذا نباید با او به عنوان یک فرد نامسلمان مبارزه میشد. پاسخ شما به این تحلیل چیست؟
کسانی که چنین تحلیلی دارند، لابد عیاشی، میخوارگی، فسادهای جنسی، چپاول بیتالمال و لجامگسیختگیهای اخلاقی و اقتصادی و سیاسی را مسلمانی تعریف میکنند! شاه فقط از ترس مذهبی بودن جامعه ایرانی، به برخی از ظواهر دینی تظاهر میکرد، وگرنه کسی نبود که از فساد دربار و درباریان بیخبر باشد. شاه و اطرافیانش عیاش، آلوده و حتی ضددین و مذهب بودند. شاه مأمور اسلامزدایی از ایران بود و قرار بود دنباله اقدامات ضداسلامی رضاخان، توسط هژیر دنبال شود که شهید سیدحسین امامی از فدائیان اسلام، با حکم آیتالله حجت، او را به درک واصل کرد! همه برنامههای شاه ضددینی بود. جشن هنر شیراز با آن افتضاحی که از نمایش جنسی در یکی از معابر شیراز انجام دادند و منجر به اعتراض شهید آیتالله دستغیب و مردم متدین شیراز شد، توسعه کابارهها و مراکز فحشا و مشروبفروشیها، ترویج بیحجابی و ترویج ولنگاری و بیبند و باری از طریق فعالیتهای گسترده فرهنگی، از مصادیق آن است. به نظرم برای تشخیص مسلمان بودن یک فرد، باید به آرای مراجع و احکام اسلامی رجوع کرد تا معنای درستی از مذهبی بودن داشته باشیم.