حبیب الله عسگراولادی مسلمان فرزند حسین1 در سال 1311 ش، در یک خانواده متدین و از پدر و مادری اهل دماوند، در تهران متولد شد. پدرش در ابتدا به شغل بنکداری خواربار در دماوند اشتغال داشت، اما از بدو تولد وی تا سال ششم، به علت زلزلهای که در دماوند آمد و زندگی پدرش آسیب جدی دید، امکان زندگی در دماوند برایشان فراهم نبود؛ لذا پدرش در آن شش سال، به کار سادهای...
حبیب الله عسگراولادی مسلمان فرزند حسین1 در سال 1311 ش، در یک خانواده متدین و از پدر و مادری اهل دماوند، در تهران متولد شد. پدرش در ابتدا به شغل بنکداری خواربار در دماوند اشتغال داشت، اما از بدو تولد وی تا سال ششم، به علت زلزلهای که در دماوند آمد و زندگی پدرش آسیب جدی دید، امکان زندگی در دماوند برایشان فراهم نبود؛ لذا پدرش در آن شش سال، به کار سادهای در تهران اشتغال داشت تا اینکه مجدداً در دماوند، امکان گذشته را یافت. یک بار دیگر بر اثر جنگ جهانی دوم و وخیم شدن اوضاع اقتصادی امکان تحصیل از وی گرفته شد، لذا به کار در بازار تهران اشتغال یافت و چند سال در بازار دروازهای تهران به خرده فروشی برنج پرداخت. وی در منزل برادر بزرگترش صادق سکونت گزید.2 سکونت در این محل و نزدیکی محل کار او با مسجد امینالدوله باعث آشناییاش با برنامههای مذهبی مسجد شد. در مسجد با شیخ حسین زاهد آشنا شد و در کلاس علوم دینی او در مسجد جامع تهران شرکت کرد و دروس حوزوی را تا سطح فراگرفت.3
عسگراولادی در سالهای پایانی دهه بیست، به هنگام تحصیل علوم حوزوی در مسجد امینالدوله و بعدها در حوزه علمیه مروی و در حالی که سیزده سال بیشتر نداشت به فعالیتهای سیاسی به رهبری آیت الله کاشانی، جلب و در سال 1327 در یک راهپیمایی که به دعوت آیت الله کاشانی به هواداری از مردم فلسطین تشکیل شده بود، دستگیر و بازداشت شد. از سال 1327، پس از آزادی از زندان تا 28 مرداد 1332، در جریانات، با آهنگ روحانیت، در متن فعالیتها بود.4 در 1327 به فعالیتهای سیاسی وارد و با حوادث ملی شدن نفت آشنا شد و در تجمعات و تظاهرات این دوران شرکت میکرد. وی که با فعالیت جمعیت فدائیان اسلام نیز آشنا بود، در 1333، به همراه عدهای از دوستانش که در مسجد امینالدوله با هم آشنا شده بودند، تصمیم گرفتند هیئتی مذهبی تأسیس کنند و به فعالیت فرهنگی بپردازند. لذا هیئتی به نام هیئت «مؤید» تأسیس کردند و در مسجد امینالدوله به فعالیت مشغول شدند.
با شروع نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی (ره)، با ایشان آشنا شد و به قم رفت و آمد میکرد و از طرف امام مأمور وصول وجوهات شرعی در بازار تهران شد. در ماجرای تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، ارتباط هیئت وی با بیت امام گستردهتر شد و این ارتباط باعث ائتلاف آنها با دو هیئت مسجد شیخ علی و هیئت اصفهانیهای بازار و تشکیل هیئتهای مؤتلفه اسلامی گردید.5
با فرا رسیدن محرم سال 1383 که مصادف با خرداد 1342 بود، مؤتلفه اسلامی که به تازگی تشکیل شده بود، در جلسهای تصمیم گرفت اعلامیه امام را خطاب به هیئتهای مذهبی راجع به با شکوه برگزار کردن مراسم عزاداری محرم، تکثیر و در اختیار مردم قرار دهد. همچنین با صدور اعلامیه اخطار گونهای، از تمامی خطبا و وعاظ و مداحها خواست تا بر طبق خواسته امام عمل شود. مؤتلفه اسلامی سپس طرح یک راهپیمایی بزرگ را در روز عاشورا تهیه کرد. عسگراولادی از طراحان راهپیمایی این روز به همراه مهدی عراقی و ابوالفضل توکلی بینا به قم رفتند تا موافقت امام را جلب کنند.
در جریان وقایع پانزده خرداد 1342، هیئتهای مؤتلفه اسلامی دو تصمیم مهم اتخاذ کردند یکی، هجرت علمای شهرهای بزرگ برای تجمع در تهران و اعتراض به بازداشت امام و دیگری فعالیت برای تثبیت مرجعیت امام خمینی.6
در سال 1343 که هیئتهای مؤتلفه به ترور حسنعلی منصور اقدام کرد، عسگراولادی نیز به همراه شاخه نظامی مؤتلفه به جرم نگهداری چمدان اسلحه دستگیر و به حبس ابد محکوم شد و در 1356 مورد عفو قرار گرفت و از زندان آزاد شد. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به مجلس شورای اسلامی راه یافت و با تأسیس کمیته امداد امام خمینی، به عنوان نماینده ایشان در این نهاد، عهدهدار مسئولیت شد.7 عسگر اولادی در 1360 در منزل خود مورد سوء قصد قرار گرفت که این ترور با شکست رو به رو شد.8 پس از تأسیس جمعیت مؤتلفه اسلامی در 1369، عسگراولادی به عنوان دبیر کل آن انتخاب و به کار مشغول شد.9
حبیبالله عسگراولادی در 14 آبان 1392 در سن 81 سالگی در بیمارستان دی تهران درگذشت.
پی نوشت:
1. یاران امام به روایت اسناد ساواک؛ ج 39، آیت الله حاج شیخ محمد باقر محی الدین انواری، تهران: وزارت اطلاعات، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1386، ص 91.
2. حکیمه امیری، تاریخ شفاهی هیئتهای مؤتلفه اسلامی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386، ص 49.
3. همان، ص 311.
4. همان، ص 50 ـ 51.
5. همان، صص 311.
6. همان، صص 4، 116، 125.
7. همان صص 311 ـ 312.
8. یاران امام به روایت اسناد ساواک؛ ج6، شهید سید اسدالله لاجوردی، به همراه یادداشتهای زندان، تهران: وزارت اطلاعات، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1377، ص 12.
9. حکیمه امیری، پیشین، ص 312.