«یادها و یادمانهایی از مبارزات سیاسی و فرهنگی حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد کافی» در گفتوشنود با دکتر مهدی کافی
مرحوم کافی از معدود کسانی بود که بهرغم ممنوعیت بردن نام حضرت امام، در منابر تلویحا و حتی تصریحا از ایشان نام میبرد. دراینباره چه شواهد و خاطراتی دارید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بله؛ طبق اسناد و نوارهای بهجامانده از مرحوم کافی و به شهادت شاهدان عینی، ایشان در بسیاری از منابر خود، با انتخاب موضوعات خاص و هدفمند، سخنرانیهای خود را با بیان احادیث و روایتهای منتخب، آشکارا به سوی اوضاع و احوال روز کشور و وضع نابسامان مردم میکشاند و از رژیم شاه انتقاد میکرد. او در مواردی، آشکارا نام حضرت امام را میبرد و از ایشان تقدیر و حمایت میکرد و در آن فضای سنگین و خفقان شدید، برای ایشان دعا میکرد؛ به همین دلیل هم بارها بازداشت، زندانی، شکنجه و تبعید شد!
بین مرحوم حاج شیخ احمد کافی و حضرت امام ملاقاتی هم صورت گرفت؟
بله؛ مرحوم کافی در سال 1354 سفری به عتبات داشت و در آن سفر با حضرت امام ملاقات کرد.
در آن ملاقات چه مسائلی مطرح شدند؟
مرحوم کافی به تشریح اوضاع جاری کشور پرداخت و از سفاکیهای رژیم شاه و اختناق سنگین و رنجهایی که بر مردم وارد میکردند، حرف زد و به حضرت امام از فعالیتهای تبلیغی، اجتماعی و مذهبی خود و دیگر همرزمانش گزارش داد و گفت که بیانیهها و اعلامیهها و نوارهای ایشان ــ که توسط مبارزان به شکل گستردهای در بین مردم توزیع میشد ــ تا چه میزان تأثیرگذار است و از ثمره کار تشکلهای موجود سیاسی و مذهبی سخن گفت. حضرت امام هم رهنمودهای ارشادکننده و سودمند خویش را به مرحوم کافی گفتند و ایشان، با چنته پر به ایران برگشت. آثار این ملاقات کاملا در روحیه و چهره ایشان مشهود بود و همه کسانی که پای منبرهای ایشان مینشستند، این حالت را احساس میکردند.
ظاهرا مرحوم کافی ملاقاتی هم با امام موسی صدر داشتهاند. از آن ملاقات اطلاعی دارید؟
پدر من مرحوم حاج شیخ زینالعابدین کافی، در یادداشتهای روزانهشان نوشتهاند: در اردیبهشت سال 1357، مرحوم پدرم بعد از بازگشت از سفر حج عمره، در سوریه به حرم حضرت زینب(س) میروند که در آنجا سید جلیلالقدری را میبینند که چند نفر مسلح از ایشان محافظت میکردند! از همسفران میپرسند که این شخص کیست؟ و متوجه میشوند که ایشان امام موسی صدر است. پیش میروند و خود را معرفی میکنند. امام موسی صدر سراغ حاج شیخ احمد کافی را میگیرند و پدرم میگویند: ایشان هنوز در مکه است و چند روز دیگر به سوریه میآید. امام موسی صدر شماره تلفنی را به پدرم میدهند و میگویند: حتما به ایشان بگویید که با من تماس بگیرد! چند روز بعد که مرحوم کافی به سوریه میآید، پدرم شماره تلفن را به ایشان میدهد و خود عازم ایران میشود.
در آن ملاقات درباره چه موضوعاتی بحث شد؟
مرحوم کافی و امام موسی صدر درباره اوضاع و احوال شیعیان و نیز حرکت محرومان لبنان و نحوه اجرای منویات حضرت امام در ایران، با هم صحبت میکنند. من از ریز صحبتهایشان اطلاعی ندارم، ولی آنطور که پدرم میگفتند ملاقات مفید و پرثمری بوده، ولی متأسفانه این آخرین دیدار مرحوم کافی با ایشان بود.
به شیوه مبارزاتی مرحوم کافی اشارهای داشته باشید. ایشان دراینباره از چه روشهایی استفاده میکردند؟
خفقان شدیدی که رژیم شاه بر کشور حاکم کرده بود، جرئت و جسارت اعتراض را از همه مردم گرفته بود. فقط عدهای پاکباخته و ازجانگذشته ــ که بسیار انگشتشمار بودند ــ جرئت داشتند با کنایه و اشاره و با مقایسه اوضاع و احوال حکومتهای ضداسلامی، بهویژه امویان و عباسیان با حکومت شاه، به مردم آگاهی بدهند و به روشنگری بپردازند که البته همین کار هم، با خطرهای فراوان همراه بود و به دستگیری و شکنجه و زندان و حتی شهادت مبارزین منجر میشد که از جمله میتوان به شهادت آیتالله سعیدی و آیتالله غفاری و بسیاری از علما و مبارزان و نیز زندانی شدن بسیاری از انقلابیون حقیقی در سیاهچالهای رژیم ستمشاهی یا تبعید بسیاری از آنها به مناطق بد آب و هوا و نقاط دورافتاده اشاره کرد. مرحوم کافی با وجود همه این محدودیتها و فشارها، از هر فرصتی برای آگاهیبخشی و روشنگری استفاده میکرد و بهخصوص در مجالس بزرگی که در محضر آیات عظام و مراجع عالیقدر در شهرهای قم و مشهد و تهران برگزار میشدند، به طور مستقیم یا غیرمستقیم، از سیاست ضددینی و اسلامی و دشمنی رژیم پهلوی با روحانیت، با شجاعت تمام حرف میزد، از امام با عظمت و تجلیل یاد و با صدای رسا برای ایشان دعا میکرد و مردم هم آمین میگفتند! نوارهای ضبطشده از ایشان، شاهد گویای این مدعا هستند.
چه ویژگیهایی در شخصیت مرحوم کافی موجب میشد که ایشان در عرصه مبارزات سیاسی و فرهنگی، احساس مسئولیت و فعالیت کنند؟
شجاعت، دینداری، کفرستیزی، تعهد، مسئولیتپذیری، دردآشنایی، تلاش برای روشنگری و رهایی مردم از چنگال ستمگران، بیان و قلم خوب و کلام بانفوذ، که موجب محبوبیت گستردهای در بین عامه مردم برای ایشان شده بود. مرحوم کافی از جمله کسانی بود که قدرت ایجاد تغییر و تحول و دگرگونی را در مردم و جامعه داشت. رژیم هم از اینگونه افراد بهشدت میترسید و از طرق مختلف سعی در ترور شخصیت آنها و به شهادت رساندنشان داشت.
همانطور که عرض کردم، مرحوم کافی با نیروی ایمان و اخلاق و عزم و اراده، به انجام تکالیف دینی و وظایف شرعی و ارشاد و راهنمایی مردم میپرداخت و آنها را با الگوهای برجسته دینی، یعنی اهلبیت(ع) آشنا میکرد. او با فرهنگ و تربیت روحانی و احساس مسئولیت دینی و تعهد اجتماعی، هرگز نمیتوانست از کنار مسائل بیتفاوت بگذرد و حاکمان فاسد ستمگر و محیط اجتماعی منحط را تحمل کند و شاهد انحراف جمعی جوانان و زنان و مردان گمراه و بیپناه جامعه خود باشد و دم نزند! بنابراین همه توان خود را در جهت اصلاح جامعه و نجات مردم بهکار گرفت و با تیزهوشی و دوراندیشی و با بهرهگیری از بیان فصیح و سخنان گرم و دلنشین، خدمات ارزشمندی انجام داد. او با فعالیت در مهدیه ــ که کانون پرجوش و خروش آن روزها و پایگاه جوانان متدین و امیدوار بود ــ تهاجم مستمر خود علیه رژیم جنایتکار پهلوی را پی گرفت و بارها دچار مشکل و رنج شد.
آیا مرحوم کافی شکنجه هم شد؟
ایشان به دفعات از چند روز تا چند هفته، زندانی میشد. یک بار در زندان چنان او را به سوی دیوار پرت کرده بودند که یکی از دندههایش شکست و قفسه سینهاش بهشدت آسیب دید و تا مدتها از درد قفسه سینه رنج برد!
ظاهرا ایشان برای ملاقات با تبعیدیها، بسیار پیگیر بوده است. هدف وی از این کار چه بود؟
بله؛ ایشان با اینکه خود بارها بازداشت شده و به زندان افتاده بود، همواره به دورترین شهرستانها سفر و با تبعیدیها ملاقات و از آنان دلجویی و حمایت میکرد. او در آن مکانها برای مردم سخنرانی و درباره ماهیت رژیم و هویت تبعیدیان دربند صحبت میکرد. او از این کار چندین هدف را دنبال میکرد که برخی از آنان عبارتاند از:
1. توجه دادن مردم آن منطقه به حضور مبارزان تبعیدی در آنجا؛
2. برانگیختن احساسات و عواطف مردم آن منطقه برای جلب حمایت و کمک به تبعیدیها؛
3. آشنا کردن مردم با واقعیت امور و هویت رژیم و تلاش برای انسجام هر چه بیشتر مردم در جهت مبارزه با ظلم؛
4. افشاگری درباره جنایتها و ظلمهای رژیم؛
5. حمایت و دلجویی از تبعیدیها و امیدوار نگهداشتن آنها به آینده؛
6. آگاه کردن تبعیدیها از اوضاع کشور؛
7. فراهم کردن امکانات مورد نیاز مبارزان در تبعید و آسوده کردن خیال آنها از بابت خانوادههایشان.
ملاقات کافی با مبارزان در تبعید، در بالا بردن روحیه آنها تأثیر بسزایی داشت. رژیم که متوجه این امر شده بود، برای ممانعت از سفرهای کافی به شهرستانها و خارج از کشور، سختگیریهای فراوان میکرد و او را در اکثر شهرها ممنوعالمنبر کرده بود.
آخرین تبعید ایشان در چه زمانی بود؟
دو سال قبل از رحلت، یعنی در سال 1355 که به ایلام تبعید شد و توانست بهرغم سختگیریهای رژیم، وظیفه دینی خود را انجام بدهد و با روحانیون و مردم متدین ایلام، خدمات شایسته و مؤثری را ارائه نماید و با اعمال و کردار خود، در ایلام بذر انقلاب را ــ که تا آن زمان اثری از انقلاب در آنجا نبود ــ بیفشاند. با اقدامات و ارشادات مرحوم کافی، چند مغازه مشروبفروشی در ایلام تعطیل شد. در مدت اقامت او، از فروش پپسیکولا ــ که متعلق به بهائیها بود و آنها از فروش آن سود میبردند ــ جلوگیری شد. مرحوم کافی توانست با کمک علمای ایلام در آنجا، یک مدرسه علمیه دینی بسازد و برای آموزش قرآن و معارف به پسران و دختران جوان، کلاسهایی راهاندازی کند. مرحوم کافی در زمینه فعالیتهای مذهبی، ارشادی و تبلیغی، توانست در شهر مهران غرب کانونی را تأسیس کند و در ایلام نیز مهدیه را راهاندازی نماید و برگزاری جشنها و مراسمهای مذهبی را رواج دهد. یکی از فعالیتهای چشمگیر مرحوم کافی در ایلام که تا آن زمان سابقه نداشت، برگزاری نماز باشکوه عیدفطر در بیابانهای اطراف ایلام بود که با استقبال انبوه مردم آن شهر روبهرو شد. این مراسم تا ظهر طول کشید و با صرف غذا همراه بود.
مرحوم کافی در طول دوران اقامت خود در ایلام توانست جوانان زیادی را با احکام و معارف اسلامی آشنا سازد و به سوی گرایشهای دینی و عشق به اسلام سوق دهد.
در سال 1357 حضرت امام دستور دادند برای جلوگیری از سوءاستفاده برخی از گروهها، جشن میلاد امام زمان(عج) برگزار نشود. مرحوم کافی در این زمینه چه کرد و واکنش رژیم چه بود؟
در مهدیه تهران، هر سال جشن میلاد حضرت مهدی(عج) باشکوه تمام برگزار میشد و جمعیت زیادی، از جمله روحانیون برجسته در آن شرکت میکردند. در سال 1357، حضرت امام به مناسبت نیمهشعبان اعلامیه دادند و به عنوان اعتراض به جنایتهای رژیم، برگزاری هر نوع جشن و شادی و چراغانی را در روز تولد حضرت ولیعصر(عج) تحریم کردند و مردم را از برپایی جشن و سرور در آن روز برحذر داشتند. مرحوم کافی در آن ایام در تهران نبود و تازه از سفر برگشته بود و از این اعلامیه خبر نداشت، اما به محض اینکه مطلع شد، تصمیم گرفت آن سال در مهدیه جشن نگیرد. بعد هم خدام مهدیه و دوستان و نزدیکان را از نیّت خود آگاه کرد. رژیم سعی کرد از طرق مختلف، کافی را از این کار منصرف کند. سرهنگ منوچهر ازغندی، رئیس کلانتری منطقه، و حسینزاده، معروف به دکتر حسینی، رئیس بخش روحانیت ساواک تهران، مرحوم کافی را به کلانتری و سازمان امنیت احضار کردند و با فحاشی و بیاحترامی، او را تحت فشار قرار دادند که در مهدیه جشن و چراغانی به راه بیندازد. کافی زیر بار نرفت و گفت که اطاعت از فرمان مرجع و رهبر واجب است و خلاف خواسته او کاری انجام نخواهد داد. برگزار نشدن جشن نیمهشعبان در مهدیه تهران، بهشدت به ضرر رژیم تمام شد و همه متوجه منظور امام از تحریم جشن نیمهشعبان شدند. رژیم، کافی را زیر فشار قرار داد که در این ایام تهران را ترک کند و به مشهد برود.
آیا نشانههایی از سوءنیت رژیم وجود داشت؟
بله؛ موقعی که مرحوم کافی توسط سرهنگ ازغندی به کلانتری محل احضار شد، یک مأمور کلانتری به بهانه جابهجا کردن ماشین او، سوئیچ ماشین را گرفت و مدتی طول کشید تا آن را برگرداند! احتمالا در این فاصله، ماشین دستکاری شده بود! مرحوم کافی قبل از رفتن به حج، راننده خود جعفر عنابستانی را که رفتارهای مشکوکی از او سر میزد، اخراج کرده بود، ولی بعد از بازگشت از سفر به اصرار اطرافیان بار دیگر او را سر کار سابقش برگرداند. از بخت بد، کافی که هر بار با هواپیما به مشهد سفر میکرد، اینبار تصمیم گرفت همراه خانواده و با ماشین شخصی به سفر برود. این آخرین سفر او بود و در 30 تیر سال 1357، بر اثر تصادف از دنیا رفت و طلوع فجر انقلاب اسلامی را ندید.