«انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا، فعالیت و کارنامه» در گفتوشنود با محمد هاشمی رفسنجانی
به عنوان نخستین سؤال بهتر است از این نکته آغاز کنیم که انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا چگونه شکل گرفت؟
بسمالله الرحمن الرحیم. من در سال 1348 به آمریکا رفتم و در آنجا قصد داشتم فعالیتهای مرتبط با نهضت اسلامی را سازماندهی و تا جایی که در توانم هست، پیامدهای قیام 15 خرداد 1342 را اطلاعرسانی کنم. فردای روزی که وارد آمریکا شدم، جلسه کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در دانشگاه برکلی در ایالت کالیفرنیا برگزار شد که حدود دوهزار دانشجوی ایرانی از جاهای مختلف آمریکا، در آنجا حضور پیدا کردند. بعضی از دانشجوها هم از اروپا و هند آمده بودند. بعد اعلام کردند که دو نفر از ایران آمده و پیام آوردهاند، ولی اسامی آنها به دلایل امنیتی اعلام نشد!
به دلیل حضور مأموران ساواک؟
بله؛ ساواک در اروپا و آمریکا بسیار فعال بود. بههرحال پیام توسط یکی از گردانندگان کنگره خوانده شد.
چه تعداد از دانشجویان ایرانی در فعالیتهای مبارزاتی شرکت میکردند؟
دانشجوها همه یکسان نبودند و میشد آنها را به سه دسته تقسیم کرد: یک عده با بورس تحصیلی آمده بودند و وظیفه داشتند با سفارت ایران در واشنگتن در ارتباط باشند و هر وقت که لازم شد، از محل تحصیلشان گزارش تهیه و به سفارت ارائه کنند. اینها چون بورسیه بودند، آزادی عمل زیادی نداشتند. گروه دوم بچههای بیخیالِ خانوادههای ثروتمند بودند که کلا به مبارزه و دین فکر نمیکردند و درسشان را میخواندند و بیشتر به فکر تفریح و گردش و مسافرت بودند. میماند گروه سوم که مخالف رژیم شاه و دنبال مبارزه بودند.
این گروه از چه طیفهایی تشکیل میشدند؟
بعضیها وابسته به حزب توده و سایر گروههای چپ و عدهای هم عضو جبهه ملی بودند. از اینها کسی عضو کنفدراسیون نبود یا اگر بود خیلی کم بودند.
از کنگره میگفتید.
اشاره کردم که حدود دوهزار دانشجوی پسر و دختر، با تیپهای مختلف آنجا بودند. خاطره جالبی که به یاد دارم، این است که موقع ظهر از سالن کنگره رفتم بیرون که نماز بخوانم و از مسئول کنگره پرسیدم: نمازخانه کجاست و قبله رو به کدام طرف است؟ او گفت: «اگر نمازخوان بودی چرا آمدهای آمریکا؟» گفتم: «پس باید کجا میرفتم؟» گفت: «باید میرفتی نجف و با خمینیات نماز میخواندی!» گفتم: «یعنی حالا که آمدهام آمریکا نباید نماز بخوانم؟» درهرحال چون قبلهنما داشتم، رفتم و در زمین چمن آنجا نماز خواندم!
بعد از نماز به رستوران رفتم و در آنجا با دو خانم باحجاب روبهرو شدم. رفتم و خودم را معرفی کردم و از آنها شنیدم که دکتر چمران را به دلیل اینکه مسلمان است، از کنفدراسیون بیرون کرده و در همان جلسه عضویت وی را باطل کردهاند! سؤال کردم: تعداد دانشجویان مسلمان در اینجا چقدر است؟ گفتند: خیلی نیستند؛ بعضی از دانشجویان عضو جبهه ملی گرایش مذهبی دارند، ولی اکثرا دانشجویان عضو کنفدراسیون چپ هستند یا به جبهه ملی گرایش دارند!
مگر شهید چمران عضو جبهه ملی نبود؟
با این بخش قضیه مشکل نداشتند؛ با مسلمان بودنش مشکل داشتند! بههرحال من آن روز، شهید چمران را پیدا کردم تا ببینم موضوع از چه قرار است. دو نفر از اعضای جبهه ملی به نام ولی و امین سیادت هم شهید چمران را همراهی میکردند. از شهید چمران پرسیدم: «دانشجویان مسلمان برای خودشان تشکیلات دارند؟» گفت: «خیر، ولی با اتحادیه دانشجویان مسلمان اروپا ارتباط داریم».
و به فکر تأسیس تشکیلاتی اسلامی افتادید؟
بله؛ چند روز بعد نامهای به حضرت امام در نجف و نامهای به شهید آیتالله بهشتی در هامبورگ نوشتم و از آنها راهنمایی خواستم و آنها هم خیلی زود جوابم را دادند. شهید بهشتی پنج نفر را در آمریکا معرفی کرد تا با همکاری آنها، انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی را راه بیندازم: دکتر چمران که در دانشگاه برکلی کالیفرنیا بود؛ دکتر ابراهیم یزدی که در تگزاس زندگی میکرد؛ دکتر محمد روغنیها که در واشنگتن بود؛ دکتر علیمحمد ایزدی که ساکن ایالت اورگان بود و مظفر پرتوماه که در شرق آمریکا زندگی میکرد. من با این افراد مکاتبه و آنان را به همکاری دعوت کردم. در آن موقع در آمریکا، یک انجمن اسلامی به نام «ام.اس.ای» (M.S.E) فعالیت میکرد که اکثر دانشجویانش، اعراب و مسلمان شبهقاره هند بودند و از دانشجویان ایرانی کسی در آن حضور نداشت، جز مظفر پرتوماه که کرد و اهل تسنن بود. با مشورت با این آقایان قرار شد در نشست بعدی این انجمن در شهر گرینلین ایالت ویسکانسین ــ که در سال 1349 برگزار شد ــ شرکت و در آنجا با یکدیگر ملاقات کنیم. در آن روز غیر از این آقایان، آقای شهریار روحانی هم آمد و در همان جا هسته اولیه انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی گروه فارسیزبان با عنوان «ام.اس.ای.پی.اس.جی» (M.S.E.P.S.G) شکل گرفت. در واقع کار را با پنج نفر شروع کردیم، ولی خیلی زود در سطح دانشگاههای دنیا و ایران شناخته شدیم.
دانشجویان مذهبیای که از سال 1350 به بعد به آمریکا آمدند، همه به این انجمن میپیوستند؛ چون مبارزات در داخل ایران به تدریج رنگ و بوی مذهبی گرفته بود و مذهبیها بیشتر از دیگران در ایران مبارزه میکردند و روحانیت پیشتاز مبارزه شده بود؛ به همین دلیل بچهمذهبیهای خارج از کشور هم، ترجیح میدادند با تشکیلات اسلامی همکاری کنند.
پیامهای حضرت امام از نجف، ابتدا به دست چه کسی میرسید؟ شما از کی مکاتباتتان را با امام شروع کردید؟
من از همان روزهای اول ورود به آمریکا، مکاتباتم را درباره مسائل شرعی با امام شروع کردم. بعد که با کمک شهید چمران و دیگر دوستان، نشریه «15 خرداد روحانیت» را در کالیفرنیا تهیه کردیم، یک نسخه را برای امام فرستادیم تا نظرشان را بفرمایند که خیلی زود جواب ما را دادند. با تشکیل انجمن اسلامی و برگزاری نشستهای سالانه، همیشه از امام خواهش میکردم که برای این نشستها پیام بدهند و ایشان هم لطف میکردند و پیام میفرستادند. غالبا خود من این پیامها را دریافت میکردم. گاهی هم دکتر یزدی میرفت و پیامها را میگرفت و میآورد و در اختیار اعضای انجمن قرار میداد.
هزینههای اداره انجمن و برگزاری نشستها چگونه تأمین میشد؟
امام به من و دکتر یزدی اجازه مصرف 20 درصد از وجوهات را داده بودند.
تقسیم وظایف به چه صورت بود؟
من دبیر تشکیلات انجمن بودم و در شهر برکلی سکونت داشتم. آقای یزدی دبیر فرهنگی بود و در تگزاس اقامت داشت. انجمن مرکز خاص و مستقلی نداشت و هر کسی در هر ایالتی که بود، به وظایف محوله خود عمل میکرد. در واقع انجمن توسط هیئت دبیران اداره میشد؛ مثلا آقای یزدی، دبیر انجمن، در ایالت تگزاس بود و در شهر هیوستون اقامت داشت. آقای شهریار روحانی دبیر ایالت کالیفرنیا بود. آقای بهرام ناهدیان دبیر ایالت واشنگتندیسی بود. حسن غفوری دبیر ایالت کانزاس بود. محمد گنجی ایالت اوکلاهما، دکتر صادق طباطبائی دیترویت. اینطور نبود که همگی در یک جا متمرکز باشیم. فقط وقتی قرار بود جلسه هیئت دبیران تشکیل شود، همه در یک جا جمع میشدیم.
خط مشی کلی انجمن اسلامی دانشجویان چه بود؟
دکتر ابراهیم یزدی، از دبیران فعال انجمن اسلامی و عضو نهضت آزادی، برای مبارزه نظریه خاصی داشت و معتقد بود که مبارزه را باید در سه بعد سیاسی، ایدئولوژیک و نظامی پیش برد. به این ترتیب اگر کسی میخواست مبارزه سیاسی کند، باید میرفت و به نهضت آزادی ــ که یک حزب سیاسی اسلامی بود ــ میپیوست. هواداران نهضت آزادی در سال 1340 با شعار «ما مسلمان ایرانی مصدقی هستیم» کارشان را شروع کرده و در واقع تلفیقی از جبهه ملی و یک حزب اسلامی بودند. وقتی مجاهدین خلق در سالهای 1349، 1350 چند حرکت مسلحانه انجام دادند، دانشجویانی که میخواستند مبارزه مسلحانه بکنند، به آنها پیوستند و بعضی از آنها در پایگاههای نظامی فلسطینیها در جنوب لبنان و سوریه آموزش نظامی دیدند. در بعد ایدئولوژیک هم دانشجویان باید با مسائل عبادی سیاسی، احکام شرعی، رسالهها، پیامها و اعلامیههای امام آموزش میدیدند.
اشاره کردید که به عنوان رابطه بین حضرت امام و انجمن اسلامی عمل میکردید. دراینباره بیشتر توضیح بدهید.
بعد از 15 خرداد 1342، دانشجویان انجمنهای اسلامی در اروپا و آمریکا، تنها مرجع اصلیشان حضرت امام بود و رساله عملیه ایشان، کتابهای شهید مطهری، دکتر شریعتی و مهندس بازرگان را در آنجا چاپ و منتشر میکردند. دانشجویان عضو انجمنهای اسلامی، فقط در چهارچوب نهضت اسلامی و اسلامی کردن نهضت و فعالیتهای ایدئولوژیک فعالیت میکردند و ما اجازه ندادیم که انجمن، رنگ و بوی سیاسی به خود بگیرد؛ به همین دلیل فقط دانشجویانی که گرایش اسلامی داشتند، به ما ملحق میشدند و بقیه به سراغ مجاهدین خلق یا نهضت آزادی و... میرفتند.
وضعیت این انجمن اسلامی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی چه شد؟
موقعی که حزب بعث تصمیم گرفت حضرت امام را از عراق اخراج کند و کویت هم ویزای ورود به ایشان نداد و شب را در هتل بصره گذراندند، همان شب نوه امام از آنجا با من تماس گرفت و ماجرا را توضیح داد که اگر لازم شد، ما از نظر تبلیغاتی شروع به فعالیت کنیم. دو روز بعد مجددا ایشان به من تلفن زد و گفت: امام وارد پاریس شدهاند. من فورا خود را به نوفللوشاتو رساندم و تا آخرین روز اقامت امام، همراه ایشان بودم و در هواپیمای ایشان به تهران برگشتم. بعد از تعطیلات فروردین 1358، چند روزی به آمریکا رفتم و آپارتمانم را به مالکش تحویل دادم و به ایران برگشتم. فعالیت انجمن اسلامی دانشجویان، پس از انقلاب هم ادامه پیدا کرد. البته دیگر انگیزه مخالفت با رژیم شاه را نداشت و اعضای آن بیشتر در عرصههای فرهنگی و تبلیغاتی مشغول فعالیت شدند. پس از پیروزی انقلاب هم بسیاری از آنها در مجلس یا هیئت وزرا و نهادهای مهم کشور مشغول خدمت شدند. الان هم گاهی دور هم جمع میشوند و دیداری تازه میکنند.
آیا از دانشجویان عضو انجمن اسلامی، کسی به جبهههای جنگ هم رفت؟
بله؛ عده زیادی از دانشجویان فارغالتحصیل از دانشگاههای آمریکا، بعد از اینکه به کشور برگشتند، به جبهه رفتند و در دفاع مقدس شرکت کردند. خیلیها هم جذب کارهای اداری دولتی شدند. اغلب اعضای هیئتهای دولتها بعد از پیروزی انقلاب، از فارغالتحصیلان انجمنهای اسلامی اروپا و آمریکا بودند. آنها تحصیلکرده و متدین و از نظر اجرایی آدمهای قویای بودند.