محمدرضا پهلوی در دوران سلطنت خود چندین بار مورد سوء قصد و ترور قرار گرفت. یکی از این دفعات در روز 15 بهمنماه سال 1327 اتفاق افتاد. فخرآرایی پنج گلوله به شاه شلیک کرد. گلوله اول به گلو و صورت او اصابت کرد و بعد از آن بود که شاه خود را به روی زمین انداخت و جان سالم به در برد، اما چرا یک ماه پس از این واقعه، مجلس مؤسسان تشکیل شد؟
تبدیل کردن تهدید به فرصت از جمله ابزارهایی است که بعضا سیاستمداران از آن استفاده میکنند. یکی از این راهها به راهاندازی دسیسه و توطئه و استفاده از آن در راستای رسیدن به هدف میباشد. در واقع گاهی سیاستمداران برای پیشبرد سیاستهای خود باید زمینه و بستری را فراهم سازند تا در این بستر و زمینه، اهداف غایی خود را عملی سازند. یکی از این ابزارها ترورهایی است که بعضا میتواند ساختگی نیز باشد؛ ترورهایی که در نهایت نافرجام میماند و این ترور بهانه مناسب را برای تحقق اهداف سیاستورزان آماده میکند. یکی از این ترورها در تاریخ معاصر ایران در روز 15 بهمنماه سال 1327 علیه محمدرضا انجام شد؛ تروری که سرانجام محمدرضا را در تبدیل شدن از یک شاه مشروطه به شاهی که حکمرانیاش مطلقه بود یاری رساند. بر این اساس، تلاش خواهیم کرد تا در سطور زیر به این ترور و پیامدها و عواقب آن پرداخته و ابعاد و زوایای پیدا و پنهان این رویداد تاریخی را مورد ارزیابی قرار دهیم.
ماجرای ترور شاه
محمدرضا پهلوی در طول دوران سلطنت خود چندین بار مورد سوء قصد و ترور قرار گرفت. یکی از این دفعات در روز 15 بهمنماه سال 1327 اتفاق افتاد. شاه پس از مسافرت به اروپا و بازگشت به کشور در روزی که برای اعطای دانشنامه تحصیلی دانشجویان دانشکده حقوق وارد دانشگاه تهران میشد در ورودی این دانشکده مورد سوءقصد قرار گرفت. فرد حملهکننده به شاه، ناصر فخرآرایی بود که در هیبت خبرنگار روزنامه «پرچم اسلام» توانسته بود خود را به جمع خبرنگاران برساند و به شاه نزدیک شود. او که از نزدیکان حزب توده و جریانهای چپ بود وجهه دینی و مذهبی به خود گرفته بود و تلاش کرد عمل خود را یک عمل انقلابی نشان دهد.
فخرآرایی پنج گلوله به شاه شلیک کرد. گلوله اول به گلو و صورت شاه اصابت کرد و بعد از آن بود که شاه خود را به روی زمین انداخت. گلولههای بعدی به شاه اصابت نکرد و فرد ضارب توسط نیروهای امنیتی و گارد شاهنشاهی به ضرب گلوله کشته شد. بدینترتیب واقعهای رخ داد که پس از آن سپهر سیاسی ایران در مسیر خودکامگی شاه قرار گرفت و انسداد سیاسی بیش از پیش نمایان شد.1
نسبت دادن ترور به حزب توده و شخص آیتالله کاشانی
پس از اینکه شاه از ترور جان سالم به در برد و با گذراندن دوره نقاهت دوباره بر تخت پادشاهی تکیه زد، چندین گروه، شخص و جریان سیاسی در مظان اتهام قرار گرفتند. در واقع از آن رو که ترور از فاصله دومتری انجام شده و پنج گلوله به سمت شاه شلیک شده بود که فقط یکی از آنها به شاه اصابت کرده بود سوء قصد به شخص شاه بسیار مشکوک به نظر میرسید. مضاف بر این، هنگام شلیک گلوله شاه که خود را به روی زمین انداخته بود خواسته بود که فرد ضارب را زنده نگه دارند، اما مأمورین امنیتی او را کشتند.
در زمینه مسببین ترور محمدرضا پهلوی چند روایت مطرح شد. یکی از این روایتها ترور شاه را نتیجه جنگ درونی قدرت میان شاه و رزمآرا میداند. در واقع این فرضیه بر این باور است که رزمآرا فردی جاهطلب و در پی قدرت بود و در میان نظامیان نفوذ قابل توجهی داشت و خود را در صورت ترور شاه جانشین بیچون و چرای او میدانست. روایت دیگر که روایت رسمی حکومت نیز بود ترور شاه را نتیجه توطئه و دسیسه حزب توده و حامیان آیتالله کاشانی میدانست. در واقع حزب توده متهم به تلاش برای قدرتگیری بود و آیتالله کاشانی نیز بهشدت با موضوع امتیاز نفت جنوب به انگلیسیها مخالفت کرده بود. حکومت نیز این جریان را در مظان اتهام قرار داد و تلاش کرد از آن استفاده نماید.2
اما برخی نیز بر این باور بودند که این ترور نتیجه تلاش محمدرضا پهلوی برای قدرتگیری و حرکت در مسیر خودکامگی حکمرانی بود. علی بیگدلی معتقد است که پس از شهریور 1320 و برکناری رضاشاه از سریر قدرت، محمدرضا نسبتا به صورت مشروطه حکومت میکرد؛ یعنی تا حدودی قانون اساسی را رعایت میکرد و در عین حال مجلس شورای ملی نخستوزیر را انتخاب مینمود. بهزعم وی، این روند تا سال 1327ش ادامه پیدا کرد، اما ترور نافرجام در دانشگاه تهران این دستاویز را در دست شاه قرار داد تا گامهایی در جهت تغییر در قانون اساسی مشروطه بردارد و قانون اساسی را در جهت افزایش قدرت شاه تغییر دهد. او بر این باور است که طرح ترور را در واقع آمریکاییها طرحریزی کردهاند و به تعبیری واشنگتن پشت این ترور از ابتدا نافرجام بوده است. در واقع آمریکاییها از شاه خواستند تا با طراحی این دسیسه قانون اساسی را تغییر دهد؛ تغییراتی که به گسترش دامنه و حوزه اختیارات شاه میانجامید و او را از یک پادشاه نسبتا مشروطه به سمت خودکامگی سوق میداد. در واقع از زمان آغاز سلطنت محمدرضا پهلوی در شهریور 1320ش تا اجرای طرح ترور نافرجام شاه قدرت میان نهادهای حاکمیتی اعم از مجلس شورای ملی، پادشاه، دربار و نخستوزیری تقسیم شده بود، اما از بهمن 1327ش ماهیت قدرت به سمت فردی شدن حرکت کرد.3
محمدرضا پهلوی، که از مهلکه ترور جان سالم به در برده بود، با سرعت هرچه تمامتر تلاش کرد از فرصت بهدستآمده حداکثر بهره را ببرد؛ در نتیجه او حتی صبر نکرد سال 1327ش نیز به پایان برسد و در 9 اسفندماه سال 1327ش فرمان انتخابات مجلس مؤسسان بنا به پیشنهاد دولت وقت، یعنی محمد ساعد، صادر شد
صدور فرمان تشکیل مجلس مؤسسان
محمدرضا پهلوی، که از مهلکه ترور جان سالم به در برده بود، با سرعت هرچه تمامتر تلاش کرد از فرصت بهدستآمده حداکثر بهره را ببرد؛ در نتیجه او حتی صبر نکرد سال 1327ش نیز به پایان برسد و در 9 اسفندماه سال 1327ش فرمان انتخابات مجلس مؤسسان بنا به پیشنهاد دولت وقت، یعنی محمد ساعد، صادر شد. محمدرضا در نطق خود پیرامون تشکیل مجلس مؤسسان و دلیل تغییر در قانون اساسی گفت: «در این هنگام که ملت ایران به نیّت اصلاح و تکمیل قانون اساسی، نمایندگان برگزیده خود را به این مجمع گسیل داشته است، لازم میدانم آقایان را به اهمیت وظیفه سنگینی که بر دوش آنان است متوجه سازیم... علتالعلل بروز این معایب، همان عدم رعایت اصل تعادل قوای ثلاثه کشور است».4
در نهایت مجلس مؤسسان در شرایطی خاص و با ترتیبی ویژه تشکیل شد. در نتیجه تشکیل این مجلس و بازنگری در اصول آن، شاه حق انحلال هر دو مجلس شورای ملی و سنا را پیدا کرد. در واقع، مجلس، که نمایانگر متجلی شدن اصل حاکمیت مردم بود و از نمادهای دموکراسی در انقلاب مشروطه محسوب میشد، استقلال و اقتدار خود را از دست داد و موازنه قوا میان مجلس و شاه به هم خورد. به تعبیر دیگر، نهاد مجلس، که مردم از طریق برگزاری انتخابات و با واسطه نمایندگان آن، خواست و نظر خود را به کرسی مینشاندند، اقتدار خود را از دست داد. بدینترتیب، مجلس دیگر نمیتوانست در برابر شاه و دربار مقاومت کند و در هر مقطعی با خطر انحلال و تجدید انتخابات روبهرو میشد؛ همچنین بر اساس تغییرات بهوجودآمده و در پایان اصلی الحاقی به قانون اساسی مشروطه، پیشبینی شد که مجلس سنا و شورای ملی با همکاری یکدیگر مجلس واحدی را تشکیل دهند و در اصول 4، 5، 6، 7 و 8 قانون اساسی و اصل 49 متمم تجدیدنظر نمایند. بااینحال، با روی کار آمدن مصدق نقشههای شاه برای سلطه بر نهاد مجلس و قوه مقننه نقش بر آب شد و وی تا چند سال بعد که قدرتش در پی سرنگونی دولت قانونی مصدق بر اثر کودتا به سمت خودکامگی رفت تقریبا نتوانست کاری از پیش برد. بااینحال، پیامدهای ترور محمدرضا پهلوی تنها در تغییر قانون اساسی محدود نماند و دامن احزاب و جریانهای سیاسی و به طور کلی جامعه مدنی را در برگرفت.5
سرکوب احزاب، جریانهای سیاسی و جراید
در مورد پیامدهای دیگر ترور شاه باید گفت که در پی این واقعه محمدرضا پهلوی تلاش کرد دیگر بخشهای جامعه را که نمود آزادی سیاسی بودند سرکوب نماید. او در وهله اول حزب توده را که یکی از مخالفانش بود و تشکیلات گستردهای داشت، سرکوب کرد. اعضای حزب دستگیر و فعالیت آن رسما غیرقانونی اعلام شد.6 شاه همچنین آیتالله کاشانی را دستگیر، زندانی و در نهایت به لبنان تبعید کرد. آیتالله کاشانی از جمله کسانی بود که اعلامیه شدیدی ضد شرکت نفت انگلیس و ایران صادر کرد و خواهان الغای امتیاز آن شد. شاه همچنین در پی این حادثه حکومت نظامی اعلام کرد و برخی از جراید را توقیف و عده بسیاری را دستگیر و روانه زندان کرد. بدینترتیب، محمدرضا پهلوی توانست بخشی از مخالفان خود را از میان بردارد و قدرت را به سمت تمرکز روزافزون سوق دهد.7
در پایان باید گفت که ترور شاه در نتیجه توطئه هر فرد یا جریانی بوده در نهایت به نفع خود وی تمام شد. در واقع فرایند هر چه بود، برآیند آن به نتیجهای منجر شد که شاه میخواست. در حقیقت این رویداد سبب شد محمدرضا دست به قزاقبازی زند و تلاش کند مخالفان خود را یکی پس از دیگری از میان بردارد. این مخالفان هم شامل نهادهای حاکمیتی همچون مجلس میشد و هم نهادهای جامعه مدنی همچون احزاب و جراید را در برمیگرفت. در واقع این اولین تلاش شاه برای فردی کردن حکومت و قبضهکردن قدرت پس از جلوس به تخت سلطنت بود که در نهایت با روی کار آمدن محمد مصدق ناکام ماند. هرچند با سرنگونی مصدق، این تلاش جان تازهای به خود گرفت که در نهایت به دیکتاتوری وی منجر شد.
لحظه ترور محمدرضا پهلوی توسط ناصر فخرآرائی در دانشگاه تهران (15 بهمن 1327)
شماره آرشیو: 1-432-111ی
پی نوشت:
1. جعفر شاهید، دودمان پهلوی (تاریخ و شرح حال هفتادساله خاندان سلطنتی)، تهران، شرکت سهامی چاپ، 1328، ص 247.
2. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی (خاطرات ارتشبد حسین فردوست)، ج 1، تهران، انتشارات اطلاعات، چ سوم،1370، ص 166-167.
3. علی بیگدلی، ترورهای سیاسی در تاریخ معاصر ایران، ج 1، تهران، انتشارات سروش، 1377، ص 326.
4. مجموعه نطقها و پیامها، مصاحبههای اعلیحضرت همایون محمدرضاشاه پهلوی از 1340-1320، تهران، انتشارات کیهان، بیتا، ص 143.
5. دستکاریهای پیاپی در قانون اساسی مشروطه، قابل بازیابی در:
https://www.yjc.ir/fa/news/4816147
6. حسین مکی، خاطرات سیاسی حسین مکی، تهران، انتشارات علمی، 1368 ش، ص 164.
7. نورالدین کیانوری، نکاتی از تاریخ حزب توده ایران، تهران، انتشارات حزب توده ایران، 1359، چ دوم، ص 25.