پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
بسم الله الرحمن الرحیم
درباره خصوصیات مرحوم آیتالله العظمی سیدمحمدعلی علوی گرگانی (اعلی الله مقامه الشریف)، مطالب زیادی از زبان دیگران گفته شده، لیکن بنده به عنوان یک جوان و کسی که اندکی و در حد توان، حضور آقا را درک کرده، سعی میکنم صفاتی را که از ایشان دیدهام، به قلم آورم.
یکی از ویژگیهای بارز آن بزرگوار، دغدغه رسیدگی و پاسخگویی به امور مردم بود؛ به طوری که حدودا یک ساعت یا بیشتر قبل از اذان، در دفترشان حاضر میشدند و خودشان شخصا پاسخگوی مراجعان بودند. این بسیار مهم است که یک مرجع تقلید، اینگونه خودش را در خدمت مردم قرار دهد و مرحوم آقا تا آخر عمر، این کارشان را هرگز ترک نکردند. مطلب دیگری هم که جلب توجه میکرد، بیآلایش بودن و سادگی دفتر بود، که همه از جمله خود مرحوم آقا، روی زمین مینشستند و هیچ ریا و تظاهری در کار نبود. به هنگام ورود، احساس میکردی وارد یک دورهمی ساده شدهای و دوست داشتی زمان زیادی را در آنجا بمانی! فضای معنوی و روحانی دفتر نیز، ممتاز و کمبدیل بود.
درباره سادهزیستی ایشان، خاطره جالبی دارم. پس از ارتحال آیتالله العظمی علوی گرگانی، روزی با پدربزرگم حضرت آقای بنیطباء، به زیارت حضرت معصومه(س) و بعد از آن، به زیارت مزار مرحوم آقا رفته بودیم. پس از آن وارد دفتر خدام شدیم و پدربزرگم مرا به مسئول آن معرفی کردند. آن خادم شروع کرد به صحبت کرد و گفت: «پدربزرگ شما، بسیار انسان بیریا و بی آلایشی بود. من با چشم خودم میدیدم که هر وقت برای زیارت به حرم میآمدند، بدون هیچ تجمل و تشریفات و به صورتی بسیار ساده میآمدند و میرفتند، این خودش برای ایشان یک امتیاز بود، در صورتی که برخی دیگر با محافظین خود، راه را بند میآورند!...».
ویژگی دیگر ایشان، مقیّد بودن به درس و بحث بود. ایشان تا آخر عمرشان، تدریس را رها نکردند. به خاطر دارم که چند روزی حالشان مساعد نبود، اما هم تدریس و هم رفتن به دفتر، هیچکدام را تعطیل نکردند و مقیّد بودند که هر دو را همچنان ادامه دهند.
نکته دیگری که برای من جذابیت فراوانی داشت (به دلیل اینکه رشتهای که در دبیرستان میخوانم، ریاضی است)، این بود که ایشان ذهن مهندسی خوبی داشتند. از یکی از نوههای ایشان شنیدم که ایشان در ساخت مسجد اعظم روستای النگ (زادگاهشان)، به مهندسین سفارش میکنند: «بهتر است ستونهای مسجد طوری نصب شود که میانه راه نباشد و فضای خالی مسجد زیاد باشد...». مهندسین با تعجب میپرسند: چگونه ایشان با اطلاعاتی که معمولا روحانیون ندارند، هم مسئله را خوب تشخیص میدهند و هم راهنمایی میکنند! آقا همچنین در نقشهکشی منزل خودشان در قم نیز، نقش بسزایی داشتند و به عنوان مثال پیشنهاد داده بودند: آشپزخانه در محلی باشد که هر وقت در آن غذایی پخته میشود، بوی آن به بیرون از خانه نرود، که مبادا به شامه فرد فقیر و گرسنهای برسد! آقا در این زمینهها، بسیار محتاط بودند، که نمونه دیگر آن، دقت در مصرف وجوهات شرعیه بود، که فکر میکنم دیگران درباره آن فراوان صحبت کرده باشند.
دیگر ویژگی بارز آیتالله العظمی علوی، توجه به امر تبلیغ بود. ایشان نسبت به این مسئله، اهتمام فراوان داشتند و فرزندانشان را نیز، به آن توجه میدادند. مرحوم آقا در ایام مختلفی از جمله: ماههای محرم و صفر، ماه مبارک رمضان و ایام عید نوروز، برای تبلیغ در گرگان بهسر میبردند و در مسجد جامع، خودشان و فرزندانشان به اقامه نماز جماعت و منبر اشتغال داشتند. حتی فرزندان آقا برای تبلیغ، فراوان به روستاهای اطراف گرگان و همچنین شهرهای دیگر میرفتند. فرزندان ایشان، تاکنون دراینباره همّت فراوانی نشان دادهاند و انشاءالله در آینده نیز خواهند داد.
ویژگی دیگر آن مرجع بزرگ در سفرهای خویش به گرگان، پذیرش بیآلایش دعوتهای مردم، از هر صنف و گروه بود. مردم گرگان و روستاهای اطراف آن، عینا میدیدند که آقا به راحتی، دعوت آنها را قبول میکنند و به منزلشان می روند. البته مرحوم آقا میزبانان و خانوادههایشان را از دیرباز میشناختند. در سفرهای ایشان به شهر مقدس مشهد نیز، روال اینگونه بود. پدر من در اینگونه موارد، به شوخی میگفتند: «شما یک روز هم نمیتوانید با آقا باشید!». حق با ایشان بود؛ برنامه آقا برای دیدار با مردم ــ مخصوصا در ماه مبارک رمضان ــ بهقدری سخت و فشرده بود که انسان واقعا از همراهی با آن بزرگوار خسته میشد، اما آقا با صبوری و علاقهای که به مردم داشتند، این امور را با طمأنینه و متانت انجام میدادند و مشکلی نداشتند!
ویژگی دیگر ایشان، اهمیت دادن به جوانان بود. حتی کتابی هم با عنوان «احکام جوانان» تألیف کردند که نشان از اهمیت قاول شدن ایشان برای امور جوانان بود. من چون خود جوان هستم و هفده سال بیشتر ندارم، بسیار مورد لطف ایشان قرار گرفتهام. با بنده به صورت خصوصی حرف میزدند و نصحیتهای نابی میکردند، که یکی از آنها، در بازگشت از سفر مشهد روی داد. من با پدربزرگم جناب آقای بنیطباء، از مشهد با قطار برمیگشتیم و به صورت اتفاقی، مرحوم آقا هم در همان قطار بودند. بنده از آقا اجازه گرفتم و وارد کوپهشان شدم. فکر کنم حدود یک ساعت با ایشان صحبت میکردم. از ایشان طلب موعظه و نصیحت نمودم. ایشان که همواره سخنانی جدید و بهروز داشتند، با بیانی بسیار شیوا ــ که روح انسان را تازه می کرد ــ سفارشاتی داشتند که البته میتوان آنها را خطاب به همه جوانان دانست. بخشی از آن به این قرار بود: «از عمرت خوب استفاده کن و آن را هدر نده، تجارب خود را همواره در نظر داشته باش و چیزی را که قبلا آزمودهای، نگذار دوبار تجربه بشود و این مطلب را با این بیت شعر ضمیمه میکردند: «مَن جَرَّبَ المُجَرَّب حَلَّت به النَدامَه».
ایشان واقعا خانوادهدوست بودند. خیلی دوست داشتند که اعضای خانواده دور هم جمع باشند و انصافا هم این خواسته، به خوبی تحقق مییافت و فرزندان و نوههای ایشان، مکررا دور هم جمع میشدند و فضای گرم و صمیمی ای را تشکیل میدادند. حتی الان که آقا دیگر در بین ما نیستند، بیت ایشان هنوز هم این خصوصیت را دارند و به لطف خدا، بسیار با هم همراه و همگاماند. در مرحله پس از خانواده، ایشان با آشنایان و دوستان نیز، بسیار گرم و صیمیمی صحبت میکردند و جویای حال همه بودند؛ مثلا اگر فردی کار و کاسبی داشت، از وضعیت شغل و کارش جویا میشدند. بارها اتفاق افتاد که آقا، از وضعیت درسی بنده سؤال میکردند. ضمن اینکه ایشان، حافظه و حضور ذهنی بسیار قوی داشتند. این از سخنانشان قابل درک و واقعا بسیار جذابیت داشت و لذت گفتوگو با ایشان را دوچندان میکرد. هر وقت میدیدم که مطالب را چه خوب به ذهن سپردهاند، با خود میگفتم: بیجهت نیست که ایشان در هیجدهسالگی، در درس خارج آیتالله بروجردی شرکت میکردند و با این استعداد نابی که داشتند، به مقامات بالای علمی رسیدند. با تمام اینها، هیچگاه اثری از غرور، در کردار ایشان وجود نداشت. آنقدر با بنده، که جوان و کمسن و سال بودم، با ادب و احترام مثالزدنی رفتار میکردند که واقعا خجالت میکشیدم که یک مرجع تقلید با آن مقام والا، اینگونه با منِ جوان روبهرو میشود. خاطره با ایشان کم ندارم، اما آنچه بیشتر از بقیه در ذهنم نقش بسته و دلیلش هم این بود که آخرین سخنی است که از زبان مبارک ایشان شنیدم، این بود که در پی اتمام یکی از مجالس، من رفتم که دستشان را ببوسم. ایشان لبخندی بسیار گرم و مهرانگیز به من زدند و فرمودند: «آقا سید بهنیا، من شما را خیلی دوست دارم و دعایتان میکنم...».
هنگامی که ایشان از دنیا رفتند، مدام این تصویر در ذهنم شکل میگرفت و از آن همه مهربانی، به گریه میافتادم! رحلت ایشان، حقیقتا باورپذیر نبود! یادم نمیآید که از درگذشت کسی، آنقدر ناراحت شده باشم.
در کل اگر بخواهم برآیند ویژگیهای مرحوم آیتالله العظمی علوی گرگانی را بگویم، باید به عدم فاصله میان ایشان و بیتشان با مردم و طلاب حوزه علمیه اشاره کنم. این خصلت، ویژگی کمی نیست و از قضا امروز، بسیار برای نسل جوان مفید است. اینکه آنان به راحتی، یک عالم بزرگوار را از نزدیک ببینند و از موعظههایش استفاده کنند. امروز که مرحوم آقا در میان ما نیستند، ضرورت وجود این خصلت در همه مبلغان دین، بیش از پیش نمایان است. امید آنکه بتوانیم با یاری خدا و دعای ائمه معصومین(ع)، از حیات نورانی این بزرگان و دیگر عالمان شیعه استفاده کنیم و ادامهدهنده راه آنها باشیم.