نوشتار منتشرنشدهای از زندهیاد استاد علی ابوالحسنی (منذر)، در باب رویداد مشروطیت و دغدغههای آیتالله شیخ فضلالله نوری
استاد علی ابوالحسنی (منذر)، از نمادهای برجسته تاریخپژوهی در حوزههای علمیه بود که روشنگریها و موشکافیهای ارزنده وی در باب تاریخ معاصر ایران، بهویژه جنبش مشروطیت، تحسین اهل نظر را برانگیخت. آن فرزانه فقید از «آشنایان رازِ تاریخ اسلام و ایران» و از «طلایهداران ستیز با تحریفات تاریخی» بهشمار میرفت، که با ژرفکاویِ کمنظیر و دقتی بیبدیل، گم گوشههای تاریخ ایران را بازجست و طلسمِ «تاریخنگاری سکولار» را شکست. استاد ابوالحسنی، نیازِ «حیاتى و فورىِ» نسل حاضر را در «بازنگرى و بازنگارى تاریخ مشروطه» میدید و بر این باور بود که برای درک تاریخ هر عصر، باید «کانونها و نقاط ثقلِ عمده و مؤثر» در آن دوره را مورد ارزیابی قرار داد. بر این اساس، شناخت مواضع فکری و سیاسی رهبران مشروطیت در سه جبهه: «مشروطهخواهان دینباور»، «مشروطهخواهان سکولار» و «مشروعهخواهان» را از اهم مواردی میدانست که برای فهم تاریخ مشروطه به آن نیازمندیم. در این راستا بیش از همه به خط مشروعهخواهی، بویژه سربهدار مشروطه، «آیتالله حاج شیخ فضلالله نوری» نظر افکند؛ چرا که معتقد بود تحریف و کتمان حقایق در تاریخ مشروطه، بیش از هـمه دربـاره آن شهید مشروعهخواه روی داده است؛ ازاینرو، ده کتاب گرانسنگ را در ابعاد شخصیتی آن بزرگمرد شامل ابعاد علمی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اندیشهای به خامه تحریر درآورد، که به ترتیب عبارتاند از:
تحلیلی از نقش سهگانه شیخ شهید نوری در نهضت تحریم تنباکو، انتشارات پیام آزادی، تهران 1360
پایداری تا پای دار؛ سیری در حیات پربار علمی، معنوی، اجتماعی و سیاسی شهید حاج شیخ فضلالله نوری، مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی نور، تهران 1368
آخرین آواز قو؛ بازکاوى شخصیت و عملکرد شیخ فضلاللّه نورى بر اساس «آخرین برگ زندگى او» و «فرجامِ» مشروطه، انتشارات عبرت، تهران 1380
اندیشه سبز، زندگى سرخ؛ زمان و زندگى شیخ فضلاللّه نورى، انتشارات عبرت، تهران 1380
کارنامه شیخ فضلالله نوری؛ پرسشها و پاسخها، انتشارات عبرت، تهران1380
دیدهبان بیدار؛ دیدگاهها و مواضع سیاسی و فرهنگی شیخ فضلالله نوری، انتشارات عبرت، تهران1380
خانه، بر دامنه آتشفشان!؛ شهادتنامه شیخ فضلاللّه نورى، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، تهران 1382
کالبدشکافى چند شایعه درباره شیخ فضلالله نورى...، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر، تهران 1385
شیخ فضلالله نوری و مکتب تاریخنگاری مشروطه، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، تهران 1385
تنهای شکیبا احوال، افکار و آثار شیخ فضلالله نوری، مؤسسه کتابشناسی شیعه، قم 1394.
ایشان، در کنار تدوین کتابهای فوق، آثار تاریخى و تحلیلى دیگری را برای معرفی علمای مشروعهخواه به زیور طبع آراست:
سلطنت علم و دولت فقر؛ سیرى در زندگانى، افکار و مجاهدات حجتالاسلام ملا قربانعلى زنجانى...، ج اول: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374
آیتاللّه حاج میر سیداحمد طباطبائى (برادر سیدمحمد طباطبائى)، پیشگام در امر «تأسیس» و «تصحیح» مشروطیت، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، تهران 1385.
آیتالله آقا سیدمحمدکاظم یزدى صاحب عروه؛ «فراتر از روش آزمون و خطا»، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، تهران ۱۳۸۸.
آیتالله حاجى میرزا حسن آقا مجتهد تبریزى؛ «مؤسّس» و «مصحّحِ» مشروطه در آذربایجان، موسسه کتابشناسی شیعه، قم 1395.
زندهیاد ابوالحسنی علاوه بر آثار و اعلامی که بدان اشارت رفت، نام دیگر عالمان مشروعهخواه را از لابهلای اوراق تاریخ بیرون کشید و در خلال کتابها یا مقالاتی مستقل، احیا کرد. چهرههای مهم و ناشناختهای چون: «میرزا ابوتراب شهیدی قزوینی»، «صدرالافاضل»، «حاج شیخ روحالله دانایی قزوینی»، «حاج شیخ علیاکبر بروجردی»، «شمسالعلماء قزوینی»، «آقا سیدابوالحسن طالقانی» و... که هر کدام در غوغای مشروطه، به سهم خویش درفش استعمارستیزی و مشروعهخواهی را برافراشته و برای زدودن تاریکیها، چراغی روشنگر بودند، اما معالاسف توسط تاریخنگاران فاتح مشروطه، به حاشیه رانده شدند! از برجستگیهای ممتاز در تاریخنگاری استاد ابوالحسنی، تلفیقِ «تاریخ مکتوب» با «تاریخ شفاهی» است. میدانیم که یک مورخ هر قدر هم که در پژوهشهای تاریخی، در گوشه کتابخانه بنشیند و اسناد و منابع را مورد کندوکاو قرار دهد، هرگز با کسی که از نزدیک شاهد آن مقطع تاریخ بوده و از اسرار آن باخبر است، برابر نیست. در همین راستا آشنایی استاد منذر(ره) با «آیتالله حاج شیخ حسین لنکرانی» بزرگمرد دین و سیاست، بسیار کارگشا و سازنده بود؛ زیرا وی شخصیتی بود که از جریان مشروطه تا پیروزی انقلاب اسلامی، سالها در متن تاریخ ایران حضور داشت و نقشی تاریخساز آفرید. مشاهدات، اطلاعات و تحلیلهای نابِ لنکرانی و بیان پشت پرده حوادث تاریخ معاصر از زبان چنین استاد خبیری، به نگاه تاریخی مُنذِر عمق بخشید و به برکت تتبع گسترده، تحقیقات ژرف و استادی بزرگ، دارای فهمی ممتاز گشت که «حلقههای مفقوده» تاریخ مشروطه را کشف کرده، بین لایههای «پیدا» و «پنهان» حوادث، نسبتی طبیعی و منطقی برقرار ساخت. افزون بر این، به سراغ گنجینه خاطرات تاریخ شفاهی رفت و مصاحبههای مهمی با مراجع، دانشمندان و حتی اولاد و احفادِ علما و رجال مشروطه ترتیب میداد که در همین راستا به ناگفتهها و اسرار تاریخ مشروطه دست یافت. بدین جهت، اثری از آثار استاد ابوالحسنی نیست، مگر اینکه حاوی بخشهای منتشرنشدهای از تاریخ پرفراز و نشیب این سرزمین است. آنچه در ادامه از نظر میگذرانید، نوشتاری منتشرنشده از تاریخنگار خبیر، استاد ابوالحسنی است که از زبان عالم وارسته، مرحوم آیتالله میرزا محمدحسین مسجدجامعی، از پارهای دیگر از قضایای مشروطه و شیخ شهید پرده برمیدارد. روحشان شاد و نامشان بلندآوازه
به همت: محمدصادق ابوالحسنی، تاریخپژوه
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
بسمهتعالی
روز دوشنبه 28 صفر 1417ق برابر 25 تیرماه 1375ش، توفیقی دست داد که در روضه سالانه آیتالله حاج میرزا محمدحسین مسجدجامعی، در دهه آخر صفر (واقع در قم، خیابان آبشار) شرکت جویم. جمعی از فضلای محترم حوزه علمیه قم نظیر آقایان: حجج اسلام حاج آقا سیدمنیرالدین هاشمی حسینی شیرازی و حاج آقا معزالدین حسینی شیرازی و نیز آقازاده بزرگ آیتالله مسجدجامعی (آقا ضیاءالدین مسجد جامعی) هم حضور داشتند. آیتالله میرزا محمدحسین مسجدجامعی، که خود از شاگردان مبرّز حضرت
آیتالله العظمی بروجردی(ره) و نیز مرحوم آیتالله العظمی اراکی(ره) میباشند، فرزند مرحوم حاج میرزا محمود مسجدجامعی (از شاگردان حاج شیخ عیسی طالقانی و حاج شیخ مرتضی طالقانی)، فرزند آقا میرزا محمدحسین تهرانی، فرزند آیتالله حاج میرزا مسیح تهرانی (مرجع تقلید برجسته تهران در روزگار فتحعلیشاه، که داستان او با گریبایدوف، وزیر مختار متکبر و مقتول روس تزاری در تهران، مشهور است) هستند. در خلال گفتوگوی پس از ختم روضه، بحث از روزگاران گذشته و از آن جمله کشاکش مشروطه و استبداد به میان آمد و سخن به مجاهدات شهید بزرگوار مرحوم حاج شیخ فضلالله نوری کشیده شد و ایشان به مناسبت، حکایات زیر را بیان فرمودند:
1. مرحوم حاج آقا باقر قمی، آقازاده حاج آقا حسین قمی (با مرحوم آیت الله حاج آقا حسین طباطبائی قمی، مرجع معروف، اشتباه نشود)، از علمای برجسته و محترم قم بودند، که منزلشان روبهروی آب انبار سیّد عرب قرار داشت. ایشان برای من ــ مسجد جامعی ــ نقل کردند:
در ایام مشروطه، روزی درب منزل مرحوم والد را زدند. مرحوم والد فرمودند: ببینید کیست؟ به ایشان گفته شد: سه نفر چوپان هستند که به ملاقات شما آمدهاند! به مجرد اینکه پدرم این خبر را شنید، فورا از جای برخاست و با سروپای برهنه، سریع و شتابان خود را به دمِ در رسانید و از افراد مزبور به گرمی استقبال کرد و آنان را با احترام زیاد به داخل منزل راهنمایی نمود. بهزودی معلوم شد که میهمانان مزبور چوپان نیستند، بلکه سه نفر از علمای وقت تهران به نامهای حاج میرزا ابوتراب شهیدی قزوینی، حاج شیخ روحالله قزوینی و آقا سیدابوالحسن طالقانی (پدر آقا
سیدمحمود طالقانی معروف) هستند، که از دوستان و شاگردان مرحوم حاج شیخ فضلالله نوری میباشند و از سوی ایشان برای مذاکره و گفتوگو پیرامون اوضاع و احوال وقت ایران با مرحوم آخوند خراسانی و دادن گزارشی از حقایق امور و قضایا به ایشان، به نجف رفته و اینک برگشته و به سمت تهران میروند، و روی مصالحی خود را به شکل چوپان درآوردهاند. حاج آقا باقر قمی میفرمود: آنان ضمن شرح جریان مأموریت خویش به پدرم گفتند: ما به نجف اشرف رفتیم و دوازده شبانهروز نیز در آنجا توقف کردیم، ولی هر چه کوشیدیم که راهی بیابیم تا ساعتی را خصوصی به محضر آقای آخوند خراسانی رسیده و در مجلسی خلوت دور از چشم اغیار با ایشان به گفتوگو بنشینیم و ایشان را در جریان حقیقت قضایای مشروطه و توطئههایی که زیر سرپوش عناوین فریبنده آن علیه اسلام و ایران در جریان است قرار دهیم، اطرافیان ایشان نگذاشتند و ما بدون نتیجه بازگشتیم.
2. پدرم، مرحوم حجتالاسلام والمسلمین حاج میرزا محمود مسجدجامعی نقل کرد: در منطقه شمیران تهران مجلسی تشکیل شده بود که قریب چهل تن از علمای پایتخت در آن حضور داشتند و من نیز شرکت داشتم. هنگام ظهر سفرهای رنگین انداختند و حضار همگی مهیا شدند که به صرف طعام بپردازند، که ناگهان اسبسواری از سمت تهران وارد مجلس شد و سراسیمه خبر داد که «حاج شیخ فضلالله نوری را در میدان توپخانه بدار زدند!». پدرم میگفت: با شنیدن این خبر، غم و اندوهی شدید حضّار را فراگرفت و احدی از آن جمع دیگر رغبت نکرد به آن غذا لب بزند و ساعتی بعد همگی غذا نخورده (یا مختصر خورده)، مجلس را ترک و به سمت تهران پراکنده شدند.
3. دورانی که از محضر استاد بزرگوارم، مرحوم آیتالله العظمی حاج شیخ محمدعلی عراقی (اراکی) استفاده میکردم، نوعا پس از خاتمه درس، برای حل و فصل مشکلات علمی، ایشان را تا حدود منزلشان بدرقه میکردم. یک روز که با ایشان همراه بودم، رشته سخن به بحث در باب قضایای مشروطه و موضعگیریهای مرحوم آخوند خراسانی کشید و این سؤال مطرح شد که در کشاکشها و جریانهای آن روزگار، چرا و چگونه مرحوم آخوند از مشروطه جانبداری کردند و راهی غیر از راهِ امثال مرحومین صاحب عروه و حاج شیخ فضلالله نوری برگزیدند؟ آیتالله اراکی در پاسخ، از قول استادشان مرحوم حاج
شیخ عبدالکریم حائری یزدی (مؤسس بزرگوار حوزه علمیه قم)، داستان زیر را نقل کردند. حاج شیخ عبدالکریم میفرمود: شبی در محضر آقای آخوند خراسانی در نجف بودم. دیدم آخوند نشسته است و فرد معمم موجهی نیز، که همسن و سال خود من بود و آخوند به وی احترام میگذاشت و اتفاقا نامش هم شیخ عبدالکریم بود، در کنار ایشان حضور دارد و یک فرد متجددمآب ریشتراشیده و فکلی نیز، که ظاهرا پاپیونی هم زده بود، روبهروی مرحوم آخوند قرار دارد. در این بین، آقایی ــ سید یا عام ــ وارد شد و درحالیکه خود را فرستاده مرحوم آقا سیدمحمدکاظم یزدی (صاحب عروه) معرفی میکرد، خطاب به آخوند چنین گفت: آقا (صاحب عروه) فرمودند: به عرضتان برسانم که هواداران مشروطه به عنوان جانبداری از شما، در این سه شب در صحن مطهر، سجاده را از زیر پای ایشان کشیدند و ایشان به آنها چیزی نگفتند و روی حصیر نماز خواندند! همچنین از بالای بام، فضولات خشکشده حیوانات (نظیر سگ و گربه) را روی سر ایشان میریزند، بفرمایید ایشان با این اوضاع چه باید بکنند؟ هر جور میگویید رفتار کنند. آقای آخوند پس از شنیدن پیغام مرحوم سید، به سخن درآمده و گفت: آقا را از جانب من سلام برسانید و بگویید: دَوَران امر است بین آنکه این آقای شیخ عبدالکریم (در اینجا، مرحوم آخوند با دست خویش زد پشت همان شیخ محترم و موجهی که کنارشان نشسته بود) به مجلس شورا برود و قوانین اسلامی را به تصویب برساند، و یا این آقا... (اشاره به فرد فکلی و ریشتراشیدهای که روبهروی آخوند قرار داشت) به مجلس برود، کدامیک بروند خوب است؟! بگویید هرکدام به نظرشان میآید، عمل کنند... آیتالله مسجد جامعی فرمودند: آیتالله اراکی افزودند: مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری این قضیه را برای شاگردان خویش نقل کردند و مقصودشان از نقل این حکایت آن بود که برسانند در قضایای مشروطه امر بر آخوند خراسانی مشتبه شده بود و ایشان از کُنه مقاصد و مطامع دشمنان اسلام (که در پوشش مشروطیت و آزادیخواهی پیش آمده بودند) مطلع نبودند، والا هدفشان اجرای احکام اسلام و اصلاح امور بود.
4. جناب مسجد جامعی اضافه کردند: آیتالله اراکی همچنین به خود من گفتند: به مرحوم حاج شیخ فضلالله نوری، کرارا در روزهای آخر عمر پیشنهاد شد که شما برای حفظ جان خویش متوسل به سفارت روس شوید، آنها شما را حفظ خواهند کرد، ولی ایشان فرمودند: من یک عمر در سایه پرچم اسلام زیستهام، چطور پس از یک عمر زندگی کردن در سایه این پرچم، ملتجی به پرچم کفر بشوم؟! نه، هرگز این کار را نخواهم کرد، و نکرد تا به شهادت رسید.