پرده به یک سو زنید از رخ مهتاب...
«در بگشایید
شمع بیارید
عود بسوزید
پرده به یکسو زنید از رخ مهتاب
شاید این از غبار راه رسیده
آن سفرى همنشین گمشده باشد»
ه ـ ا ـ سایه
همین شعر کوتاه، خوشمضمون و مؤثر امیرهوشنگ ابتهاج، که در روز ورود امام خمینی به ایران، در آغازین صفحه از روزنامه «کیهان» جای یافت، به خودی خود کافی بود که 44 سال بعد و در پی مرگ او، دُنکیشوتهای سلطنتطلب را به توهین و مذمت او دلالت کند. برای آنان مهم نیست که سایه در زندگی خویش، چه مراحلی را طی کرده، از چه چه چیز عبور کرده یا نکرده و یا در واپسین منزلگه حیات، چه اندیشهای داشته است. آنها به مدد توجه موقت کانونهای قدرت جهانی، تنها بر آنند که هرکس که در طول مدت حیات، سنگریزهای به سوی زورمداری متصلب و وابسته پهلویستی انداخته باشد، سیاه کنند! بیتردید چنین رویکردی، هم از ابتدای خویش محکوم به فناست و هم توجه کمتر خردمندی را به خویش جلب میکند.
گذشته از این، آنچه سایه در باب منش و پیشینه رهبر کبیر انقلاب اسلامی بازگفته است، متنوع به نظر میرسد. وی در سالهای گذشته و در گفتوشنودی با نشریه «مهرنامه»، در باب دیدار اعضای کانون نویسندگان ایران با امام خمینی در سال 1358، چنین آورده است: «[در دیدار اعضای کانون نویسندگان با امام خمینی] من نبودم. کسرایی رفته و آمده بود و گفته بود که چشمهایش ابهت داشت و نمیشد به آن نگاه کرد. [طبری] خیلی از آقای خمینی شعر برای ما خواند. ظاهرا آقای خمینی در جوانی که طلبه بود شعر میگفت...».
شاعران ایران به لحظه بالیدن در فضای دینی و بهرغم ویژگیهای متفاوت شخصیتی خویش، معمولا هریک با چند تن از روحانیان و عالمان دین، مراوده داشتهاند. سایه در همان گفتوشنود، با ارائه اطلاعاتی نشان میدهد که از همین طریق، از پیشینه شخصیتی و رفتاری امام خمینی نیز مطلع بوده است: «یکی که با
آیتالله بروجردی نزدیک بود و خودش از خانواده علما بود و آخوند نبود، آخر هفته میرفت پیش آقای بروجردی. به من میگفت که طلبهای بود آن موقع (آقای خمینی را میگفت، که آقا روحالله به او میگفتند). او میآمد پیش آقای بروجردی. تنها کسی بود که با جسارت حرف میزد. آقای بروجردی چیزی مثل گوشتکوب داشت که به زمین میزد تا برایش چای بیاورند. آقای خمینی خطاب به آقای بروجردی گفته بود: این چه کاری است؟ دنیا عوض شده، یک زنگی کنارتان بگذارید و هر وقت چیزی میخواهید آن را فشار بدهید. هفته بعد که رفتیم دیدیم کنار آقای بروجردی زنگ بود...».
شناخت سایه از رهبر انقلاب و همراهی او با حرکت عظیم مردم در سال 1357، علاوه بر شخصیت ادبی کمنظیرش، او را نزد مسئولان نظام اسلامی و در رأس آنان آیتالله خامنهای محترم ساخته بود. از شواهد این مدعا، بیانات در دیدار اعضای گروه ادب و هنر صدای جمهوری اسلامی ایران است، که در اسفند 1370 ایراد شد: «در خصوص معرفی مترجمان و کارهای آنها هم میتوانید فعال باشید. ما ترجمههای خوب و مترجمان خیلی خوبی داریم، اینها چهرههای معروفی هستند، هیچ اشکالی ندارد که کارهاشان معرفی بشود؛ مثلا بهآذین و محمّد قاضی مترجمان خوبی هستند، چه عیبی دارد که ما ترجمههای اینها را معرفی کنیم؟ مشکلی در کار بهآذین وجود ندارد؛ او از خیلی از نویسندگان و مترجمانی که الان هستند، بهتر است. بهآذین مترجمی بسیار قوی است. به نظر من او از قاضی هم چیرهدستتر است. شعرایی از این قبیل هم هستند؛ مثلا در شعر، عِدل بهآذین، ابتهاج است. ابتهاج شاعر خوبی است، شعر خوبی از او بخوانید، مانعی ندارد...».
غلامعلی حداد عادل درباره نگاه آیتالله خامنهای به شخصیت و شعر سایه آورده است: «رهبر معظم انقلاب برای سایه احترام بسیار قائل هستند و به شعر ایشان علاقه بسیار دارند. چند ماه پیش، ایشان میبینند در ضمن کتابها و دفترهایی که برایشان آمده است، یک دفتر شعر قدیمی مربوط به سال ۱۳۲۵ وجود دارد. ایشان تشخیص میدهند که این شعرها، شعر آقای ابتهاج است. به دفتر خود مأموریت میدهند که خدمت آقای ابتهاج بروند و دفتر را تقدیم کنند. آنها هم وقت میگیرند و سلام آیتالله خامنهای را همراه با آن شعر تقدیم میکنند...».
ماجرای یافته شدن دفتر شعر سایه توسط رهبر انقلاب و بازگرداندن آن به وی، در روزهای پس از درگذشت شاعر، به ترتیب پیآمده توسط علیرضا مختارپور، رئیس کنونی سازمان اسناد و کتابخانه ملی، واگویه گشت:
«در سال ۱۳۹۵ دفتر شعری به دست حضرت آیتالله خامنهای میرسد و ایشان با توجه به اشعار و اشاراتی در دفتر، احتمال میدهند که این دفتر متعلّق به جناب سایه باشد؛ لذا به یکی از مسئولین بیت خود مأموریت میدهند که با سایه تماس بگیرند و موضوع را مطرح کنند. سایه در این تماس تلفنی، با ابراز تعجّب خود از اینکه چطور رهبری انقلاب با این همه اشتغالات به این نوع امور جزئی نیز توجّه دارند، میگوید: در جوانی دو دفتر شعر را گمکردهام، که اشعار آن دفاتر را هم ندارم و اگر این دفتر را ببینم، از متن و خط آن معلوم میشود که یکی از آن دفاتر است یا خیر؟ و در ادامه میگویند: سلام مرا به آیتالله خامنهای ابلاغ کنید، خیلی خیلی خیلی، هزاران هزاران بار از جانب من از ایشان تشکّر کنید، اصلا حیف است وقت ایشان که صرف این امور جزئی شود. فردای همان روز، آقای محسن مؤمنی شریف دفتر مورد بحث را به خانه سایه میبرند و ایشان با دیدن آن میگویند: بله این یکی از آن دو دفتر است، که البته خط من نیست، بلکه از خط من بهتر است...».
علی معلم دامغانی، شاعر نامور انقلاب اسلامی، نیز از جمله کسانی است که در باب علاقه رهبر انقلاب به شخصیت ادبی سایه سخن گفته است. وی دراینباره، روایتی به ترتیب پیآمده دارد:
«چند سال پیش، به اتفاق یکی دو نفر از دوستان و آقای هوشنگ ابتهاج (سایه)، خدمت آقا رسیدیم. دیداری با ایشان داشتیم، که رسانهای نشد. جلسه بسیار صمیمی و گرمی بود. یکی از خاطرات جالبی که از آن دیدار به یاد دارم، این است که یکی از همراهان در مورد چند تصنیف، به آقا گفت که اینها کار آقای سایه است. آقا بهاصطلاح تجاهلالعارفی کردند و بهخاطر آن شعرها، آقای سایه را تشویق کردند. اما در ادامه این جلسه معلوم شد که آقا به تازگی شعری از آقای سایه خوانده بودند و حتی برخی مصراعهای آن را هم در ذهن داشتند...».
و نهایتا هدف از این وجیزه، هرگز این نبوده و نیست که سایه را با انقلاب و رهبری کاملا مماس جلوه دهیم، که اهالی فرهنگ بهرغم مراودات و صمیمیتهای خویش، میتوانند اندیشه خود را داشته باشند. این اندک از فراوان از آن روی بازخوانی شد که خواننده موشکاف رمز حملات این روزهای ضدانقلاب به ادیبی نامور و ماندگار را دریابد.