«علامه شهید سیدعارف حسین الحسینی در قامت یک رهبر-3» در گفت‌وشنود با حجت‌الاسلام سیدمحمد سبطین حسینی

اگر سید شهید نمی‌شد، وهابی‌ها در پاکستان، چندان امکان رشد پیدا نمی‌کردند

شاگردان علامه شهید سیدعارف حسین الحسینی، گفتنی‌هایی فراوان از منش فردی و اجتماعی وی، در ذهن دارند. بااین‌همه آنچه حجت‌الاسلام سیدشباب حسین شیرازی، در این مصاحبه بیان داشته است، به شکلی شفاف‌تر، می‌تواند مقولاتی چون: نسبت شهید با انقلاب و نظام اسلامی و رهبر کبیر آن را روشن سازد. امید آنکه سیره‌پژوهان آن بزرگ را مفید آید
اگر سید شهید نمی‌شد، وهابی‌ها در پاکستان، چندان امکان رشد پیدا نمی‌کردند
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ 
شما در چه مقطعی و چگونه به جرگه شاگردان علامه شهید سیدعارف حسین الحسینی پیوستید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بنده در سال 1983 ــ که کلاس ششم را تمام کردم ــ به مدرسه جعفریه پاراچنار رفتم و شرح و امثله را نزد استاد اباالحسین حسینی خواندم. در این دوره با شهید درس نداشتم، ولی ایشان به‌قدری با همه طلبه‌ها خوب رفتار می‌کرد که همه به ایشان علاقه داشتیم. شهید بسیار مهربان بود، ولی به جای خود سختگیر هم بود. کمی که بزرگ‌تر شدم، صرف میر را پیش ایشان خواندم. ایشان در سال 1984، رهبر شیعیان پاکستان شد و از پاراچنار به پیشاور رفت. البته شهید در دوره رهبری نیز همچنان تدریس می‌کرد، ولی چون در مدارس پیشاور، درسی بالاتر از شرح لمعه نداشتند، در همین حد درس می‌داد. در کنار آن، تفسیر نهج‌البلاغه و روایات‌ را هم می‌گفت. بااین‌همه به نظر من، عاملی که شخصیت شهید را بسیار تأثیرگذار کرده بود، رفتار و کردارش بود. اگر ایشان نقش تعیین‌کننده‌ای را در زندگی من ایفا نمی‌کرد، واقعا معلوم نبود سرنوشتم به کجا بکشد! شهید قدرت بیان بسیار عالی و جذابی داشت و حرف‌هایش، واقعا به دل انسان می‌نشست. بسیار ساده حرف می‌زد، طوری که همه سخنش را می‌فهمیدند. زبان ایشان در این سخنرانی‌ها هم، اردو با لهجه فارسی بود! البته زبان اصلی ایشان، پشتو بود و درعین‌حال هم، در مناطق فارسی‌زبان تحصیل کرده بود، اما اردو را هم خیلی خوب حرف می‌زد.
 
سیدمحمد سبطین حسینی
 
ایشان علاوه بر تدریس، به چه فعالیت‌های دیگری می‌پرداختند؟
شهید غیر از تدریس، فعالیت‌های فرهنگی متنوعی داشت. قبلا برگزاری دعای کمیل، در پاراچنار مرسوم نبود! ایشان در شب‌های جمعه بعد از نماز مغرب و عشاء، طلاب را به خانه‌اش دعوت و از آنها پذیرایی می‌کرد و دعای کمیل می‌خواند. بعدها خود ما هم در شب‌های جمعه، به تشویق ایشان به روستاهای مختلف می‌رفتیم و دعای کمیل برگزار می‌کردیم. ایشان به این شیوه، بسیاری از مستحبات متروک را احیا کرد.
 
اشاره کردید که منش رفتاری علامه سیدعارف الحسینی، در میان مردم بسیار مؤثر بود. شمه‌ای از خُلقیات ایشان را روایت کنید.
بله؛ مثلا شهید با لباس معمولی به روستاها می‌رفت و با اهالی آنها صحبت می‌کرد و آنها تازه متوجه می‌شدند مدرسه‌ای هست که می‌توانند فرزندانشان را به آن بفرستند تا درس بخوانند. پانزده، شانزده نفر به همین ترتیب، به مدرسه شهید آمدند و درس خواندند. چند نفری هم مثل ما، به قم رفتند. شهید علاقه زیادی به کتاب‌های شهید مطهری داشت و بسیار تحت‌تأثیر ایشان بود و در سخنرانی‌هایش، از مطالب ایشان و بیش از آن، از منابع روایی استفاده می‌کرد. شیوه تدریس ایشان طوری بود که همه جذب می‌شدند.
 
جایگاه ایشان در میان علما و روحانیان پاکستان چگونه بود؟
در کل باید به شما عرض کنم که قدر و قیمت شهید عارف، بعد از شهادتش معلوم شد! در زمان حیاتش، چندان قدر و قیمتش شناخته نشد! فقط بعضی از روحانیان مثل آقای صفدر حسین، ایشان را قبول داشتند. البته این در اراده و حرکت ایشان تأثیری نداشت.
 
چه کسانی با علامه سیدعارف الحسینی مخالف بودند و چرا؟
برخی برای خودشان، شخصیت علمی بالایی قائل بودند و ایشان را به خاطر جوان بودن، قبول نداشتند و دلشان نمی‌خواست سید از آنها، پیشگام‌تر و محبوب‌تر باشد! بعضی‌ها هم، اساسا خط شهید را قبول نداشتند و پیرو خطوط دیگری بودند. عده‌ای دیگر هم بودند که افکار قدیمی داشتند و به همین دلیل با سید مخالفت می‌کردند.
 
رابطه ایشان با علمای اهل سنّت چگونه بود؟
بسیار خوب. همیشه دو سه نفر از علمای اهل سنّت، همراه سید بودند. از آنها دعوت و برایشان سخنرانی می‌کرد و آنها هم خیلی دوستش داشتند. ایشان اهل سنّت را از همه شهرها به گردهمایی‌ها و سمینارهای شیعیان دعوت می‌کرد تا نشان بدهد که همه با هم هستند و بتوانند با وهابی‌ها مبارزه کنند. آن روزها وهابی‌ها در پاکستان، در اقلیّت بودند و این‌قدر قدرت نداشتند! به نظر من اگر سید شهید نمی‌شد، با وحدتی که بین فرقه‌های مختلف ایجاد کرده بود، وهابی‌ها امکان رشد پیدا نمی‌کردند. اما با شهادت ایشان، همه کارهای خوبی که کرده بود کنار گذاشته شدند!
 
علامه سیدعارف الحسینی، عملا نمایندگی امام خمینی و اندیشه انقلاب و نظام اسلامی را در پاکستان برعهده داشت. این امر موجد چه پیامدهایی برای ایشان شد؟
شهید همیشه در سخنانش، از حضرت امام خمینی می‌گفت. ایشان از نجف با امام آشنا بود و در درس ایشان هم شرکت می‌کرد و همیشه نماز مغرب و عشا را پشت سر امام می‌خواند. ایشان با الهام از امام بود که تفکر سیاسی پیدا کرد. حتی در دوره رهبری هم، وقتی برای سخنرانی به جایی می‌رفت و مردم برایش شعار می‌دادند، می‌گفت: «شما به من لطف دارید، ولی این شعارها را برای امام بدهید؛ چون ایشان است که راه را به ما نشان داد و اگر نبود، گمراه می‌شدیم!». ایشان نماینده رسمی و وکیل تام‌الاختیار امام بود. در پاراچنار امکان ارتباط با امام وجود نداشت، اما همیشه دل و جانش با امام بود و لحظه‌ای از ایشان غافل نبود! همیشه می‌گفت: «باید کاری کنیم، که قلب امام خوشنود شود».
 
به همین دلیل بود که به ایشان، تهمت وابستگی به ایران را می‌زدند؟
بله؛ شهید می‌گفت: «اگر از ایران حرف می‌زنیم، به خاطر این است که اسلام در آنجا و تحت رهبری امام آشکار شده. اگر عربستان هم بیاید و چنین اسلامی را معرفی کند، از آنها حمایت خواهیم کرد؛ البته آنان چنین جرئتی ندارند!». می‌گفت: «به این دلیل به امام عشق می‌ورزیم که اسلام را ارتقا داده است. ما هر کسی را که این کار بکند، دوست خواهیم داشت. برای ما ایرانی بودن و حتی شیعه بودن، معیار نیست. حمایت ما، از اسلام و مظلومان است».
 
در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، علامه سیدعارف الحسینی به‌شدت تلاش می‌کرد تا رویدادهای آن را بازتاب دهد و شیعیان پاکستان را از وقایع آن مطلع کند. تحلیل شما دراین‌باره چیست؟
شهید همیشه از طریق رادیو، اخبار جنگ ایران و عراق را پیگیری می‌کرد و گاهی به طلاب می‌گفت: «بیایید برای پیروزی رزمندگان اسلام، دعای توسل بخوانیم!». در هر نماز جماعت و محفلی، حضرت امام و رزمندگان را دعا می‌کرد. یادم هست روزی که خرمشهر آزاد شد، یکی از اهالی پاراچنار آمد و در حیاط مدرسه، با کلاشینکوف شلیک کرد! همه ما وحشت‌زده بیرون دویدیم و دیدیم که شهید رادیو به دست، فریاد می‌زند: «خرمشهر آزاد شد!». همه به هم تبریک گفتیم و همراه شهید، به شهر رفتیم. همه جوان‌ها بیرون ریختند و یکی دو ساعت، جشن و راه‌پیمایی بود!
 
چه شد که ایشان در همان دوره، دستگیر و روانه زندان شدند؟
همان‌طور که عرض کردم، در دوره جنگ ایران و عراق، بخش اعظم سخنرانی‌های ایشان، به تبیین دیدگاه‌های حضرت امام، شرایط رزمندگان اسلام و دفاع مقدس اختصاص داشت. ایشان تلاش می‌کرد تا روحیه انقلابی را در مردم ایجاد کند؛ به این ترتیب دولتی‌ها، از قدرت گرفتن شیعیان به هراس افتادند و ایشان را دستگیر کردند و بیش از یک‌ماه، به زندان انداختند! مردم وقتی متوجه شدند که سید به خاطر دفاع از حقانیت شیعه گرفتار شده و به زندان افتاده است، روزی که آزاد شد، استقبال باشکوهی از ایشان کردند.
 
چگونه از شهادت علامه سیدعارف الحسینی مطلع شدید و پیامدهای آن را چگونه دیدید؟
در پاراچنار بودم و داشتم با طلاب حرف می‌زدم که یکی از اساتید آمد و گفت: «سیدعارف را شهید کردند! برو آقای عابد حسینی را خبر کن». فکر می‌کنم روز جمعه و مدرسه تعطیل بود؛ چون آقای عابد حسینی به خانه‌اش رفته بود. ایشان دوست صمیمی شهید بود. من و یکی از دوستان، به شهر رفتیم که ماشین بگیریم و دنبال ایشان برویم؛ چون استاد به ما گفته بود: کس دیگری را خبر نکنید، فقط بروید و ایشان را بیاورید! رفتیم و با هر زحمتی که بود، خبر را به ایشان دادیم و با ایشان به پاراچنار برگشتیم. تا آن موقع، هنوز خبر اعلام نشده بود! آقای عابد حسینی گفت: از مناره‌های مسجد، خبر را اعلام کنند! در روز تشییع، نماز میّت را آیت‌الله جنتی خواندند. ایشان به عنوان نماینده امام آمده بودند و سخنرانی جالبی هم کردند. ضیاءالحق هم خود را رسانده بود که نماز بخواند، ولی مردم تحمل نکردند و علیه او شعار دادند! هر چه علما گفتند: این شیوه درست نیست، او میهمان ماست، صبر داشته باشید...، ولی مردم تحمل نکردند! به نظرم آیت‌الله جنتی تا روستای پیوار هم ــ که زادگاه شهید بود ــ رفتند و در مراسم تدفین ایشان هم شرکت کردند.
 
عامل اصلی شهادت ایشان که بود؟
استاندار خبیث ایالت سرحد، به نام فاضل‌الحق! صدام عده‌ای را اجیر کرده بود که ایشان را به شهادت برسانند. شهید همیشه هویت صدام را برملا می‌کرد و شیعیان پاکستان را در جریان جنایت‌های او قرار می‌داد. نقشه ترور شهید را در واقع سفارتخانه‌های عراق و انگلیس کشیده بودند و به نظر من ضیاءالحق، دخالت چندانی در این موضوع نداشت!
 
تأثیرات اندیشه و عمل شهید سیدعارف الحسینی را در ارتقای فرهنگ جوانان شیعه پاکستان چگونه می‌بینید؟
ایشان انصافا حرکت فرهنگی عظیمی را در بین جوانان شیعه پاکستان به‌وجود آورد. این جمع، شاید تعدادشان زیاد نباشد، اما از لحاظ آگاهی و کیفیت رفتار، بسیار بالا هستند. فرهنگ دانشجویان بسیار فرق کرده. قبل از سید، کسی حتی تصورش را هم نمی‌کرد که یک دانشجو از اسلام و امام حرف بزند، ولی الان از این دانشجوها زیاد داریم و این غیر از برکت خون شهید نیست که پیام امام را تا دورترین نقاط پاکستان هم بُرد.
  https://iichs.ir/vdcd5f0x.yt0zo6a22y.html
iichs.ir/vdcd5f0x.yt0zo6a22y.html
نام شما
آدرس ايميل شما