«شهید دکترمحمد جوادباهنر در عرصه سیاست ورزی»درگفت وشنود با مهندس سید مرتضی نبوی

اولین جلسه هیئت دولت را در یکی از مناطق محروم تشکیل دادند

مهندس سید مرتضی نبوی وزیر پست وتلگراف کابینه شهید باهنر واز همکاران او در کانونهایی چون حزب جمهوری اسلامی بوده است.او از خصال فکری وعملی آن دانشمند شهید، خاطراتی شنیدنی دارد که شمه ای از آن را در گفت وشنود پیش روی بازگفته است. امید آنکه مقبول افتد.
اولین جلسه هیئت دولت را در یکی از مناطق محروم تشکیل دادند
□جنابعالی از چه مقطعی وچگونه با شهید دکتر باهنر آشنا شدید؟فضای حاکم بر این آشنایی چگونه بود؟
بسم الله الرحمن الرحیم.قبل از انقلاب با نام ایشان آشنا بودم، چون کتابهای دینی مدارس را با کمک شهید بهشتی، مرحوم برقعی و دیگران می‌نوشتند و در اداره مدرسه رفاه هم مشارکت می‌کردند. دخترانم در مدرسه رفاه درس می‌خواندند و از این طریق با ایشان، شهید رجایی و شهید بهشتی آشنایی داشتم، منتهی آشنایی دورادور. اولین برخوردم با ایشان و آشنایی از نزدیک، در زمان اعلام موجودیت حزب جمهوری اسلامی بود. در منزل آیت‌الله هاشمی رفسنجانی جلسه‌ای بود و ایشان خبر دادند قرار است حزبی تشکیل شود، منتهی حوادث منجر به پیروزی انقلاب به‌قدری سریع اتفاق افتادند که فرصتی برای انجام این کار پیش نیامد و تشکیل حزب به بعد از پیروزی انقلاب افتاد. اولین مرکزی هم که برای فعالیتهای حزب در نظر گرفته شد، «کانون توحید» در نزدیکی میدان توحید بود. پیشنماز کانون توحید یا مسجد امیرالمؤمنین، آیت‌الله موسوی اردبیلی بودند. در واقع ایشان و آقای موسوی اردبیلی کانون توحید را تأسیس کرده بودند. در آنجا در خدمت شهید بهشتی و شهید باهنر بودیم. به هر حال بنده اولین بار به مناسبت تأسیس حزب جمهوری خدمت ایشان رسیدم.
 

□مسئولیت شما در حزب چه بود؟
در مسجد دارالسلام در خیابان ابوسعید -که در نزدیکی منزل ما بود- دفتری را برای ثبت‌نام و عضوگیری راه انداختیم. گمانم شهید باهنر در ابتدای کار، مسئولیت مالی حزب را به عهده داشتند. دستورات کلی ونحوه عضوگیری را شهید بهشتی برایمان توضیح دادند و دقتی را که باید در مسائل مالی داشته باشیم، شهید باهنر برای ما شرح دادند و گفتند:« خیلی دقت کنید کمکهای مالی که جذب می‌کنید، پاک باشند و توقع خاصی در افراد ایجاد نشود، چون بعداً می‌خواهند بر اساس این کمکها حمایتهایی را از ما بگیرند و هدف اصلی که خدمت به نظام و انقلاب است مخدوش می‌شود». شهید باهنر بسیار ذهن منسجم و منظمی داشتند و در مورد تحزب در جمهوری اسلامی، صاحب نظریه و نگاه خاصی بودند. مؤسسین حزب یعنی شهید بهشتی، شهید باهنر، مقام معظم رهبری، آیت‌الله موسوی اردبیلی و آیت‌الله هاشمی، پنج روحانی مؤسس حزب و صاحب اندیشه و نظریه‌پرداز بودند و کاملاً می‌دانستند می‌خواهند چه کار کنند.دراین میان شهید باهنر از جایگاه برجسته‌ای برخوردار بودند، ولی البته در آغاز محوریت با شهید بهشتی بود.
 
□چه ویژگیهایی در ایشان از نگاه شما برجسته‌تر بود؟
چهره بشاش و خلق خوش. بنده این را که با چنین شخصیتهای بزرگواری آشنا شدم، برای خود افتخار بزرگی می‌دانم. هنگامی که با ایشان از نزدیک آشنا شدم، واقعاً تحت تأثیر عمق اندیشه، علم، اخلاق و رفتار ایشان قرار گرفتم. ایشان در همان برخورد اول بسیار روی انسان تأثیر می‌گذاشتند. شهید بهشتی توانستند روح تشکیلاتی را به ما منتقل کنند و شهید باهنر ما را با عمق مسائل استراتژیک و نظری آشنا کردند. ایشان روح بسیار بلندی داشتند و فوق‌العاده متواضع بودند. بنده با شهید رجایی سابقه طولانی آشنایی از دوره دبیرستان و قبل از انقلاب داشتم و حتی رفت و آمد خانوادگی هم داشتیم، ولی در مورد شهید باهنر چنین توفیقی نداشتم، ولی می‌دیدم ظاهر ساده‌ای دارند و بسیار صبور، متین و متواضع بودند. روشهای مدیریتی ایشان هم بسیار آموزنده و صحبتهایشان، مخصوصاً در زمینه تعلیم و تربیت، عمیق و دارای چهارچوب نظری قوی و محکمی بود. شهید باهنر برای آموزش و پرورش طرحهای جالبی داشتند که اگر اجرا می‌شدند، بسیاری از مشکلات امروز را نداشتیم.
 
□به نظریه و دیدگاه ایشان نسبت به تحزب اشاره کردید. در این باره توضیح بیشتری بفرمایید.
ایشان مجموعه حزب را بازوی ولایت فقیه می‌دانستند و می‌گفتند: حزب تشکیلاتی است که برای ولی‌فقیه بسط ید ایجاد می‌کند، یعنی عده‌ای نیروی کارآمد و آموزش‌دیده را تربیت می‌کند تا بتوانند اهداف و منویات ولی‌فقیه را محقق کنند.
 
□نخستین مخالفین جدی حزب جمهوری اسلامی منافقین بودند.دراین باره چه خاطرات ونکات قابل ذکری دارید؟
همین‌طور است. پس از تشکیل حزب، نخستین گروهی که به شکل جدی به مخالفت با آن پرداخت مجاهدین خلق بودند، چون حزب بلافاصله پس از تأسیس، روزنامه جمهوری اسلامی را راه انداخت و علیه منافقین شروع به افشاگری کرد. در پی اوج‌گیری خصومت منافقین با بزرگان نظام که عمدتاً در حزب جمهوری اسلامی متشکل شده بودند، ماجرای مسجد اباذر و ترور نافرجام حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، فاجعه هفت تیر در دفتر حزب جمهوری و شهادت آقای رجایی و آقای باهنر در دفتر نخست‌وزیری پیش آمد. منافقین در واقع کسانی را هدف گرفتند که از نظر فکری و تشکیلاتی، بازوان پر توان نظام بودند.
پس از منافقین بنی‌صدر بود که به مخالفت با حزب جمهوری پرداخت. بعد هم منافقین و بنی‌صدر در یک جبهه به مقابله با شهید بهشتی، آیت‌الله خامنه‌ای و آیت‌الله هاشمی رفسنجانی پرداختند، اما در واقع هدف آنها مواجهه با حضرت امام بود، منتهی جرئت ابراز علنی این نیت خود را نداشتند. بنی‌صدر پس از اینکه برای ریاست جمهوری رأی آورد، به فکر تسخیر مجلس افتاد، منتهی حزب جمهوری اسلامی، تشکلهای مذهبی و مبارزین با یکدیگر ائتلاف بزرگی را تشکیل دادند و این نقشه بنی‌صدر نقش بر آب شد و اکثریت مجلس اول را پیروان خط امام، انقلابیون مکتبی و روحانیت مبارز تشکیل دادند. پس از آنکه ماهیت بنی‌صدر آشکار شد، بعضی از اعضای روحانیت مبارز هم ائتلاف کردند. این تشکیلات در مجلس جمع شدند و حاصل این ائتلاف عزل بنی‌صدر و فرار او از کشور شد. بعد هم آقای رجایی با 14 میلیون رأی رئیس‌جمهور شدند و برای نخست‌وزیری شهید باهنر را انتخاب کردند. این دو بزرگوار از قدیم از مدرسه رفاه و آموزش و پرورش، یکدیگر را می‌شناختند. شهید رجایی دبیر و معلم بودند. آنها از مدتها قبل در مدرسه رفاه و در مبارزه همکاری داشتند. شهید باهنر وزیر آموزش و پرورش بودند و شهید رجایی ایشان را به عنوان نخست‌وزیر انتخاب کردند که انصافاً انتخاب شایسته و بجایی بود.
 
□چه شد شما وارد کابینه شهید باهنر شدید؟
در دوران نخست‌وزیری شهید رجایی، شهید دکتر قندی وزیر پست، تلگراف و تلفن بودند و به دلیل حضور بعضی از نیروهای طاغوتی، مشکلاتی در آنجا به وجود آمده بود. بنده در دوره دبیرستان، شاگرد شهید رجایی بودم و ایشان مرا از قبل می‌شناختند و می‌دانستند رشته‌ام برق و مخابرات است. بنده مدتی بود در سپاه پاسداران با آقای محسن رضایی همکاری می‌کردم. شهید رجایی از من خواستند به وزارت پست و تلگراف بروم و به شهید قندی کمک کنم. آقای رضایی موافقت کردند و به عنوان معاون مالی اداری به مخابرات رفتم. در آن موقع هنوز برای شرکت مخابرات مدیرعامل انتخاب نشده بود، لذا شهید قندی هم وزیر و هم مدیرعامل مخابرات بودند و بنده را به عنوان معاون خود انتخاب کردند.
پس از شهادت آقای دکتر قندی در فاجعه هفت تیر، هنگامی که می‌خواستند برای وزارت پست و تلگراف وزیر انتخاب کنند، مرا هم نامزد کردند. شهید باهنر کاندیداها را خواستند و با تک‌تک آنها مصاحبه کردند. یک جلسه هم همراه با بعضی از همکاران مخابرات خدمت ایشان رفتیم. ایشان از ما خواستند اگر سوره‌ای را حفظ هستیم، قرائت کنیم. بنده چند سوره کوچک را حفظ بودم و همان را خواندم. به نظرم ایشان با این کار شاید خواستند میزان تعهد ما را بسنجند، چون از نظر تخصص که در جریان رشته‌های ما و سابقه کارمان بودند.
شهید باهنر فوق‌العاده باهوش و تیزبین بودند و به نظر بنده، با همان مصاحبه‌ها و نشستها توانستند ارزیابی درستی از افراد به دست آورند. در هر حال بنده را به عنوان وزیر پست و تلگراف و تلفن معرفی کردند. گمانم از کل کابینه‌ای که ایشان به مجلس معرفی کردند، فقط یک نفر رأی نیاورد.
 
□ویژگیهای ایشان به عنوان نخست‌وزیر چه بود؟دراین مقام چه خصال در خور و برجسته ای داشتند؟
دوره نخست‌وزیری ایشان بسیار کوتاه بود و ما در این فاصله به عنوان هیئت دولت، چند جلسه‌ای در خدمتشان بودیم. جلسات بسیار پربار و مؤثری بودند. دوران ملتهبی بود. از یک سو مسائل و مشکلات جنگ و از سوی دیگر ترورها شرایط را بسیار دشوار کرده بود.
شیوه ایشان این‌گونه بود که برای شنیدن آراء همه دوستان، واقعاً وقت می‌گذاشتند و با دقت به حرفهای همه گوش می‌دادند. بعد آراء و نظرات را جمع‌بندی می‌کردند که بسیار دقیق، علمی، عمیق و جامع بود. به نظر من با عمق و جامعیتی که ایشان و شهید رجایی داشتند، اگر کارشان برای چند سال طول می‌کشید، بخش زیادی از مسائل کشور حل می‌شد و خیلی چیزها روی غلطک می‌افتاد. این دو بزرگوار از نظر احساس مسئولیت و تعهد، سلامت نفس، ساده‌زیستی و عزمی که برای ارتقای زندگی محرومان داشتند، کم‌نظیر بودند. دشمن هم خیلی خوب این موضوع را تشخیص داد و با گرفتن آنان و بزرگان دیگر، ضربات مهمی به کشور ما وارد کرد که در بعضی از موارد جبران نشد. این افراد ظرفیتهای فوق‌العاده بالایی داشتند. از سویی برای استقرار نظام سالها مبارزه کرده و زجر کشیده بودند. از سوی دیگراز مسائل روز آگاهی و با مباحث نظری اسلامی آشنایی عمیق داشتند. انسانهای فرهنگی و خستگی‌ناپذیر و بسیار دلسوزی بودند. شهید رجایی همیشه می‌گفتند: کابینه من کل جامعه ایران هستند نه این 30 نفر! یادم هست ایشان اولین جلسه هیئت دولت را در زاهدان تشکیل دادند.
 
□چگونه از شهادت ایشان باخبر شدید؟
صبح روزی که بعد از ظهر آن انفجار در دفتر نخست‌وزیری صورت گرفت، برای انجام کاری به آنجا رفته بودم و نمی‌دانم چرا ناگهان غم سنگینی را در وجودم احساس کردم. متأسفانه آن روز نتوانستم آن دو بزرگوار را ببینم، ولی حس بدی داشتم و دچار نوعی دلشوره و اضطراب شدید بودم. آن روزها هر لحظه ممکن بود برای هر یک از ما اتفاقی بیفتد و صبحها که از خانه بیرون می‌آمدیم، امید نداشتیم شب به خانه برگردیم. اغلب هم شبها به خانه نمی‌رفتیم، چون خانواده دائماً با تلفن تهدید می‌شدند. اکثراً غسل شهادت می‌کردیم و سر کار می‌رفتیم. آن روز در محل کارم بودم که خبر انفجار نخست‌وزیری را شنیدم و بلافاصله برگشتم.
 
□و سخن آخر؟
به اعتقاد من هنوز هم جای بزرگوارانی چون شهید رجایی و شهید باهنر در بین ما به‌شدت خالی است. آنها مردمی و عمیق بودن را با منش اسلامی و احساس تعهد و ایثار یکی داشتند و واقعاً بین خود و مردم شکافی را احساس نمی‌کردند. آنها هرگز برای خود، اقوام و دوستانشان چیزی نمی‌خواستند و این نکته بسیار مهمی است که بسیاری از ما فراموش کرده‌ایم.
□با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.        https://iichs.ir/vdcb.wbfurhb5ziupr.html
iichs.ir/vdcb.wbfurhb5ziupr.html
نام شما
آدرس ايميل شما