«شهیدان محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر، خصال و خاطره‌ها»در گفت‌وشنود منتشرنشده با زنده‌یاد حبیب‌الله عسگراولادی

شهید مطهری گفتند: در جلساتتان، موضوع جبر و اختیار را مطرح کنید

روزهایی که بر ما گذشت، تداعی‌گر سالروز درگذشت مبارز دیرین انقلاب و کارگزار و مدافع صدیق نظام اسلامی، زنده‌یاد حاج حبیب‌الله عسگراولادی بود. هم از این روی و برای یادکردی از آن بزرگ، گفت‌وشنودی با وی درباره دو دولتمرد تراز جمهوری اسلامی را به شما تقدیم می‌کنیم.
شهید مطهری گفتند: در جلساتتان، موضوع جبر و اختیار را مطرح کنید
جنابعالی از چه دوره‌ای و چگونه با شهیدان محمدجواد باهنر و محمدعلی رجایی آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. با درود و سلام به پیشگاه حضرت ولی عصر(عج) و طلب علو درجات برای روح مطهر امام راحل و شهدای انقلاب به‌ویژه شهیدان رجایی و باهنر و عرض ادب به محضر ولی امر مسلمین و رهبر عزیز انقلاب اسلامی، بنده با شهید دکتر باهنر در سال 1342 آشنا شدم. قرار بود مؤتلفه اسلامی و روحانیت برای گرامیداشت شب سوم شهدای فیضیه، در مسجد جامع تهران مراسمی را برگزار کنند. با شهیدان آیت‌الله مطهری و آیت‌الله بهشتی تماس گرفتیم و قرار شد آنها یک نفر را برای برگزاری مراسم و سخنرانی در آن به ما معرفی کنند و آنها شهید دکتر باهنر را معرفی کردند؛ لذا من و شهید عراقی تصمیم گرفتیم برای دعوت از ایشان، به دبیرستان کمال در نارمک برویم. ایشان در آنجا تدریس می‌کردند. موقعی که رسیدیم، ایشان در کلاس بودند و داشتند درس می‌دادند. خبر ورود ما را به اطلاع ایشان رساندند و ایشان هم گفتند: لطفا تا وقت زنگ تفریح منتظر بمانند، چون الان وقت کلاس و درس است و نمی‌توانم بیایم! لذا من و شهید عراقی منتظر ماندیم تا تدریس ایشان تمام شد و ایشان آمدند. قضیه را برای ایشان توضیح دادیم و گفتیم: آقایان مطهری و بهشتی ایشان را برای سخنرانی در مجلس بزرگداشت شهدای فیضیه مناسب دانسته و معرفی کرده‌اند. شهید باهنر با کمال تواضع سؤال کردند: «تصور می‌کنید انجام این کار از عهده من برمی‌آید؟» جواب دادیم این دو بزرگوار شما را شایسته برگزاری این مجلس می‌دانند و ما به توصیه ایشان آمده‌ایم. شهید باهنر گفتند: «اگر آیت‌الله مطهری امر فرموده‌اند، با اینکه می‌دانم کار خطرناکی است، حرفی ندارم و می‌آیم». بنده تا آن روز، شناختی از شهید باهنر نداشتم و آن روز اولین جلسه‌ای بود که ایشان را دیدم، اما همان چند دقیقه صحبت با ایشان سبب شد چنان جذب شخصیت و وقار و متانت ایشان شوم که انگار سال‌هاست ایشان را می‌شناسم! پس از اینکه ایشان در مجلس بزرگداشت شهدای فیضیه به مدت سه شب سخنرانی کردند، ارتباط ما نزدیک‌تر و صمیمانه‌تر شد.
 
حبیب‌الله عسگراولادی
 
محتوای صحبت‌های ایشان در آن جلسه در مسجد جامع تهران چه بود؟
شهید باهنر به شیوه‌ای کاملا ابتکاری صحبت کردند. در شب اول درباره تعداد مسلمانان در سراسر دنیا، مدت زمانی را که صرف عبادت پروردگار می‌کنند و هزینه‌هایی که در سال، در راه اسلام می‌پردازند، صحبت کردند. موضوع بحث ایشان درباره اماکن مذهبی و اسلامی و نحوه زیارت مسلمانان در آن مکان‌ها بود. البته ایشان در بین حرف‌هایشان گاهی به نهضت اسلامی و حضرت امام(ره) اشاراتی داشتند که مدعوین بیشتر به این بخش از صحبت‌های ایشان دقت و توجه و با هم بحث می‌کردند. در شب سوم ایشان صحبت‌های دو شب قبل خود را جمع‌بندی کردند و گفتند: با توجه به تعداد نیروی انسانی و زمان و هزینه‌هایی که مسلمانان صرف عبادت می‌کنند و تعداد اماکن مذهبی که دارند، قادرند جهان را برای حکومت عدل اسلامی آماده کنند. سپس نام حضرت امام را بردند و گفتند: «مرجع تقلید ما فرموده‌اند ما موظفیم مقدمات ظهور امام زمان(عج) و جهانی کردن اسلام را فراهم کنیم. ایشان به قدرت مسلمانان ایمان دارند، درحالی‌که ما این مطلب را درک نکرده‌ایم».
شهید باهنر در آن سخنرانی‌ها نشان دادند از هوش سرشار و خلاقیت عجیبی برخوردارند و مسائل را به شکل طبقه‌بندی‌شده و منظم و ابتکاری بیان کردند که بسیار تأثیرگذار بود.
 
این سخنرانی برای ایشان پیامدی هم داشت؟
بله؛ مأموران رژیم ایشان را دستگیر و به مدت سه ماه زندانی کردند! پس از آزادی از زندان به دیدارشان رفتیم و من در آن ملاقات، متوجه عمق تفکر و ایمان ایشان شدم. شهید باهنر در این مدت شکنجه‌های زیادی را تحمل کردند، ولی خوشبختانه عمال رژیم نتوانستند مدرکی دال بر محکومیت ایشان به دست بیاورند و ناچار شدند ایشان را آزاد کنند.
 
آیا با جمعیت مؤتلفه اسلامی هم همکاری می‌کردند؟
بله؛ هنگامی که ایشان از زندان آزاد شدند، دوره جدیدی از کار مؤتلفه با ایشان شروع شد. شهید مطهری گفته بودند در مؤتلفه بحث جبر و اختیار را مطرح کنیم و لذا شهید باهنر به عنوان مسئول آموزش مؤتلفه اسلامی، فعالیت جدید خود را شروع کردند.
 
با شهید محمدعلی رجایی چگونه آشنا شدید؟
من قبل از اینکه دستگیر شوم و به زندان بروم، شهید رجایی را نمی‌شناختم. در زندان مشهد بودم که شنیدم یکی از مبارزینی که مدتی هم یکی از بخش‌های مؤتلفه اسلامی را اداره کرده، دستگیر شده و در زندان اوین تحت شکنجه‌های سنگین قرار گرفته است، منتها آن زمان نمی‌دانستم این بزرگوار شهید رجایی است. در اوایل سال 1355 ما را از زندان مشهد به زندان اوین تهران منتقل کردند. در آنجا با شهید رجایی آشنا شدم. ایشان در زندان اوین مسئول کمیته منتخب زندان سیاسی بودند.
 
شهید رجایی ابتدا به مجاهدین خلق خوش‌بین بودند، ولی بعد نظرشان برگشت. شما در جریان این موضوع بودید؟
خیلی‌ها در ابتدا به مجاهدین خلق خوش‌بین بودند و به آنها کمک می‌‌کردند. شهید رجایی هم آن روزها به عنوان یک عنصر خدوم و با حسن نیت به آنان کمک می‌کردند، ولی بعد که پرده نفاق از روی چهره آنها عقب زده شد، به‌شدت در برابر آنها موضع‌گیری کردند و به همین دلیل مورد هجمه سنگین منافقین قرار گرفتند. شهید رجایی غیر از حق، روی چیزی تعصب نداشت و تحت تأثیر هیچ عاطفه و محبتی قرار نمی‌گرفت. آشنایی من با ایشان در زندان، به رابطه‌ای صمیمی و پس از پیروزی انقلاب، همکاری در زمینه‌های مختلف منجر شد.
 
چه نوع همکاری‌هایی؟
در سال 1358 حضرت امام حکم سرپرستی سازمان اوقاف را به بنده دادند. در آن موقع شهید رجایی نخست‌وزیر بودند و بنده معاون ایشان بودم. در دوره همکاری، متوجه فروتنی و حق‌جویی ایشان در موضع‌گیری‌های مختلف شدم. برای ایشان هیچ چیزی جز ادای تکلیف معنا نداشت.
 
چه ویژگی‌هایی در ایشان برجسته‌تر بودند؟
غیر از تواضع، حق‌جویی و انجام وظیفه، ویژگی برجسته ایشان این بود که حقیقتا ذوب در ولایت، امامت و حضرت امام بودند.
 
اشاره کردید به همکاری شهید رجایی با مؤتلفه اسلامی. این همکاری‌ها در دوران پس از پیروزی انقلاب، در چه تشکل یا نهادی متمرکز شد؟
بعد از پیروزی انقلاب، حزب جمهوری اسلامی تشکیل شد و حزب مؤتلفه اسلامی هم با کسب اجازه از حضرت امام، در حزب جمهوری اسلامی ادغام شد. شهید رجایی در آن مقطع عضویت در حزب جمهوری را نپذیرفتند، ولی جالب اینجاست که وقتی بنی‌صدر می‌خواست نخست‌وزیر معرفی کند، حزب جمهوری اسلامی شهید رجایی را برای تصدی این مسئولیت معرفی کرد. این مسئله نمایانگر رویکرد فراجناحی در حزب بود.
 
اشاره‌ای هم به نامزدی‌تان برای ریاست‌جمهوری و ترور شدنتان کنید. این سؤال را از این جهت مطرح می‌کنم که در آن انتخاب، جنابعالی با شهید رجایی رقابت کردید.
بله؛ بنده در اولین مجلس شورای اسلامی، از طرف مردم تهران نماینده شدم و در مجلس، به عنوان نایب رئیس در خدمت آقای هاشمی رفسنجانی بودم. در همان مجلس بود که تصمیم گرفته شد بنی‌صدر از ریاست جمهوری عزل شود. پس از عزل بنی‌صدر بنده در کنار شهید رجایی کاندید ریاست‌جمهوری شدم. در همان ایام مورد سوء قصد قرار گرفتم و پیام برای نامزدی ریاست‌جمهوری را از روی تخت بیمارستان برای مردم فرستادم. در بیمارستان که بودم شهید رجایی تلفنی با من صحبت کردند و در آنجا این احساس در من به یقین تبدیل شد که واقعا هیچ چیزی جز انجام وظیفه برای ایشان مطرح نیست!
 
حبیب‌الله عسگراولادی
 
چگونه به کابینه شهید رجایی دعوت شدید؟
وقتی شهید رجایی رئیس‌جمهور شدند، شهید باهنر به سراغ بنده آمدند و وزارت بازرگانی را به من پیشنهاد دادند. من هم پس از بحث‌های مفصلی که با آقای هاشمی رفسنجانی داشتم، این سمت را پذیرفتم. در مدت همکاری، شهید رجایی و شهید باهنر را انسان‌هایی مسئول، سختکوش و اهل ایثار و فداکاری دیدم.
 
اگر خاطره‌ای از دوران همکاری‌تان در کابینه شهید رجایی از این دو شهید بزرگوار دارید بفرمایید.
شهید رجایی معتقد بودند که در وقت نماز، اگر انسان کار دیگری را ترجیح بدهد و نماز را به تعویق بیندازد، در آن امر موفق نخواهد شد؛ به همین دلیل اذان که می‌دادند، ایشان بی‌آنکه به کسی تکلیف کند خودشان جلسه را به فرد دیگری می‌سپردند و برای اقامه نماز سر وقت می‌رفتند. همیشه می‌گفتند: «به نماز نگویید کار دارم، به کار بگویید باید نماز بخوانم». ایشان چه در زندان و چه در بیرون از زندان، همواره بر نماز سر وقت اصرار و تأکید داشتند. ویژگی برجسته دیگر شهید رجایی این بود که همواره در برابر حرف حق تسلیم بودند. گاهی درباره بعضی از موضوعات موضع‌گیری سختی داشتند، ولی همین که متوجه می‌شدند حق با دیگری است، با خضوع تمام از موضع خود دست برمی‌داشتند. در یک جمله می‌توانم بگویم ایشان در برابر حق متواضع بودند.
در مورد شهید باهنر می‌توانم بگویم ایشان یک اسلام‌شناس پاک‌باخته بودند و حقیقتا با مبدأ فیاض عالم ارتباط داشتند و از آنجا مطالب را می‌گرفتند و عنوان می‌کردند. ایشان در پاسخگویی عجله نمی‌کردند. وقتی از ایشان سؤال می‌پرسیدید، ابتدا تأمل بسیار می‌کردند، طوری که انسان تصور می‌کرد پاسخی ندارند، اما همین که لب به سخن می‌گشودند، عمق تفکر و سنجیده و پرمحتوا سخن گفتن ایشان به‌رغم جوانی، انسان را شگفت‌زده می‌کرد.          https://iichs.ir/vdcb.8bwurhbfwiupr.html
iichs.ir/vdcb.8bwurhbfwiupr.html
نام شما
آدرس ايميل شما