در اسفند 1353ش شاه به یکباره رأی به انحلال نظام دوحزبی داد و با تشکیل یک حزب واحد فراگیر، یعنی حزب رستاخیز ملت ایران، نظام حزبی حاکم بر کشور را تکحزبی اعلام کرد. یکی از گمانههایی که درباره تأسیس حزب رستاخیز وجود دارد، وجود گروهی از تحصیلکردگان جوان دارای مدارج عالی علوم سیاسی از دانشگاههای آمریکایی در ایران است
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ پس از کودتای 28 مرداد فعالیت احزاب سیاسی در ایران ممنوع اعلام شد، اما محمدرضا پهلوی ازآنجاکه تمایل داشت حکومتش پادشاهی مشروطه معرفی شود و همچنین برای حل بحرانهای مشروعیت و مشارکت، درصدد تأسیس نوعی نظام دوحزبی برآمد، اما به دلایلی در اسفند 1353ش شاه به یکباره رأی به انحلال نظام دوحزبی داد و با تشکیل یک حزب واحد فراگیر، یعنی حزب رستاخیز ملت ایران، نظام حزبی حاکم بر کشور را تکحزبی اعلام کرد. یکی از گمانههایی که درباره شکلگیری نظام تکحزبی و تأسیس حزب رستاخیز وجود دارد، وجود گروهی از تحصیلکردگان جوان دارای مدارج عالی علوم سیاسی از دانشگاههای آمریکایی در ایران است. این افراد عمدتا تحت تأثیر دیدگاه ساموئل هانتینگتون قرار داشتند که معتقد بود تنها راه نیل به ثبات سیاسی در کشورهای در حال توسعه ایجاد حزب دولتی منضبط است. بررسی صحت این گمانه درباره علت تأسیس حزب رستاخیز هدف این نوشتار کوتاه است.
تأثیر هانتینگتون بر ایران
نظامهای تکحزبی در قرن بیستم شکل گرفتند. احزاب کمونیستی، فاشیستی و احزاب واحد دیگری که در بسیاری از رژیمهای اقتدارگرا، در کشورهای مختلف جهان تأسیس شدند، مهمترین اشکال نظامهای تکحزبی بودند. در این میان و در عرصه نظریهپردازی، ساموئل هانتينگتون از استادان علوم سياسي دانشگاه هاروارد، از جمله افرادی است كه درباره تأثیر احزاب و بهطور خاص احزاب واحد در حفظ ثبات سياسي كشورهاي در حال توسعه مباحث گستردهاي مطرح كرده است.
از نظر هانتينگتون مهمترين كارويژه حزب واحد، حفظ ثبات نظام سياسي است؛ به اين معنا كه حزب واحد بايد از توانايي لازم برای جذب نيروهاي اجتماعي ناشي از نوسازي برخوردار باشد و بتواند امكان مشاركت آنها را فراهم کند؛ چرا كه نيروهاي اجتماعي جديدي كه با نوسازي نظام شكل میگیرند خواهان مشاركت در نظام سياسي هستند و اگر امكان مشاركت آنها فراهم نشود، زمينه براي مداخله نظامي فراهم میشود و ثبات نظام سياسي تهديد خواهد شد.[1] در حقيقت، هانتينگتون معتقد است «پيششرط استواري سياسي نظام حزبي آن است كه بتواند نيروهاي اجتماعي نوين ناشي از نوسازي نظام را جذب كند».[2] همچنین هانتینگتون تأکید دارد که حزب واحد باید از توانایی لازم برای ایجاد وحدت و همبستگی ملی در جوامع در حال توسعه برخوردار باشد؛ زیرا در این جوامع به دلیل وجود اختلافات میان نیروهای مختلف اجتماعی، نظامهای چندحزبی غالبا به اختلافات دامن میزنند و درنتیجه ثبات نظام سیاسی را تهدید خواهند کرد؛ درحالیکه حزب واحد بهتر میتواند امکان وحدت و همبستگی ملی را در اینگونه جوامع فراهم کند.[3]
به نظر میرسد که در چنین فضایی، ایران نیز بهعنوان یک کشور در حال توسعه که فرایند اصلاحات از بالا را آغاز کرده بود، از این جریان فکری تأثیر پذیرفت. حزب رستاخیز ملت ایران، که در سال 1353ش در ایران تأسیس شد، در زمره دسته نظامهای تکحزبی در رژیمهای اقتدارگرا جای میگیرد. «ویژگی این نظامها وجود حزبی واحد است که بر تمام شئون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه حاکمیت داشته، از لحاظ قانونی نیز تنها حزبی است که برای فعالیت و مشارکت سیاسی اجازه دارد.»[4]
از مخالفت با هویدا تا طراحی حزب رستاخیز
در دهههای 1330 تا 1350ش کنترل کامل درآمدهای نفتی، توان لازم را برای ایجاد زیرساختهای صنعتی و نظامی مهیا ساخته بود. محمدرضا پهلوی، هرچند کار نوسازی ساختار اجتماعی ــ اقتصادی را آغاز کرد، به جای نوسازی سیاسی، قدرتش را افزون بر حمایتهای خارجی، بر چهار ستون نیروهای مسلح، شبکه حمایتی دربار، دیوانسالاری گسترده دولتی و نظام احزاب دستوری قرار داد.[5] گرچه دیوانسالاری، ارتش و حمایت مالی دربار سه ستون اصلی نگهدارنده دولت مطلقه پهلوی دوم بودند، شاه پس از تثبیت قدرت خود تصمیم گرفت ستون چهارمی ــ نظام حزبی اعم از دوحزبی و تکحزبی ــ نیز به آن اضافه کند.
تا پیش از افزایش بهای نفت در سال 1353ش، نظام دوحزبی در کشور برقرار بود، ولی سرازیر شدن دلارهای نفتی، آن چنان محمدرضا پهلوی را قدرتمند کرد که دستور انحلال همه احزاب را داد و حزبی تازه (که متناسب با وضع جدید وی و حکومتش بود) برپا ساخت.[6] حزب واحد و فراگیر رستاخیر ملت ایران منطبق بر برنامههای بلندپروازانه محمدرضا پهلوی برای رسیدن به «دروازههای تمدن بزرگ» تأسیس شد و مهمترین دلیل تأسيس آن در روند رو به تزاید گرایش به اقتدارگرایی شاه نهفته است؛ او تصور میکرد به نیروی ملی یکپارچهای نیاز دارد که به آن اتکا کند و در مدتی کوتاه هدفهای خود را به تحقق برساند.
برخی منابع تاریخی درباره عوامل مؤثر در شکلگیری حزب رستاخیز بر این نکته تأکید کردهاند که شماری از جوانان تحصیلکرده در آمریکا که از آرای هانتینگتون، متفکر سیاسی آمریکایی، تأثیر گرفته بودند و گمان میکردند حزب دولتی منضبط در کشورهای در حال توسعه عامل ثبات است و میتواند مردم را بسیج کند، شاه را تشویق کردند که برای به تحقق رساندن هدفهای «انقلاب شاه و ملت»، حزبی تمامیتگرا تأسیس کند تا کاستیهای دو حزب موجود (ایران نوین و مردم) را برطرف سازد و زمینه را برای مشارکت دادن کل جامعه در روند توسعه فراهم کند.[7] گروهی از مهمترین طراحان و نیز پیشبرندگان حزب رستاخیز، از کارشناسان جوان علوم سیاسی و دارندگان درجه دکتری از دانشگاههای آمریکایی بودند.[8] این تازهواردان به کشور با الگوبرداری از فلسفه سیاسی هانتینگتون عقیده داشتند چنین حزبی به حلقه پیونددهنده میان دولت و جامعه تبدیل خواهد شد و درنتیجه دولت را به بسیج مردم قادر خواهد ساخت و بنابراین، خطرهای ناشی از عناصر اجتماعی مخرب را از بین خواهد برد.[9] افرادی نظیر جمشید آموزگار، داریوش همایون، هوشنگ نهاوندی، هوشنگ انصاری و علینقی عالیخانی را میتوان پیشرو این گروه در نظر گرفت که سالها به صورت پیدا و پنهان با امیرعباس هویدا و حزب ایران نوین مخالفت کرده بودند.[10]
سخنرانی جمشید آموزگار پس از انتخاب به سمت دبیرکلی حزب رستاخیز در دومین کنگره حزب (سال 1355)
شماره آرشیو: 240-115آ
در حقیقت اعضای این گروه بر این گمان بودند که طرح آنها گامی در جهت دموکراتیزه کردن فرایند سیاسی در ایران است. آنها با آگاهی از این واقعیت که شاه وجود یک حزب مستقل مخالف را برنخواهد تابید و حزب ایران نوین نیز زمینههای مشارکت سیاسی واقعی مردم را فراهم نخواهد کرد، درصدد برآمدند از طریق حزب رستاخیز، مشارکت سیاسی مردم را فزونی بخشند و «گشایشی در فرایند سیاسی» پدید آورند.
نتایج معکوس
با اعلام یکباره و تحکمآمیز تأسیس حزب واحد رستاخیز که آشکارا ناقض اصول قانون اساسی مشروطه و متمم آن بود، در خصوص مشروعیت و مقبولیت سیاسی حکومت پهلوی، بیش از پیش تردید ایجاد شد. اگرچه به شکلهای گوناگون و با هدف برآورده ساختن خواسته الزامآور شاه، مبنی بر ضرورت عضویت عموم مردم ایران در حزب رستاخیز[11]، تلاش شد به گونهای صوری، قریب به اتفاق واجدان شرایط را در سراسر کشور، در دریف اعضای حزب وارد کنند، رقم نهایی اعضای این حزب، در سراسر کشور، هیچگاه از یکسوم کل واجدان شرایط، فراتر نرفت.
شماره آرشیو: 1-1373-146ر
افزون بر این، هیچگاه روابط حزب رستاخیز با دولت و نیز مجلس، مبنایی منطقی و استوار پیدا نکرد و نهادینه نشد. دست کم از اواسط سال 1355ش بدانسو، بخش اعظم اعضای صوری حزب، در نقاط مختلف کشور، با حزب رابطهای نداشتند و تشکیلات اداری و سیاسی ناکارآمد حزب، از ایجاد هرگونه رابطه دوسویه دستگاه رهبری با اعضا ناتوان شده بودند. نکته مهم این است که برخلاف تصور محمدرضا پهلوی و اطرافیان وی، که گمان میکردند حزب واحد رستاخیز به صورت بازویی قدرتمند در تحکیم موقعیت دولت مطلقه او و جانشینانش در رأس حاکمیت کشور عمل خواهد کرد و در مقابل هرگونه نارضایتی عمومی به صورت یک مانع ظاهر خواهد شد، هنگام وقوع بحران سیاسی ـ انقلابی، این حزب نه تنها نیرویی چشمگیر برای مقابله با مخالفان نداشت، بلکه حتی اختلافهای درونی پایانناپذیر آن نیز مواجهه با بحران را دشوارتر ساخت. در واقع، نظریه هانتینگتون و اهداف نخبگان سیاسی ایرانی متأثر از آن در ایران نتیجهای معکوس برجای گذاشت؛ به طوری که حزب رستاخیز به جای برقراری ثبات، رژیم را تضعیف، فاصله میان سلطنت و جامعه را بیشتر و نارضایتی گروههای مختلف را شدیدتر کرد. به همین سبب نیز سرانجام وقتی جعفر شریفامامی در شهریور 1357ش در مقام نخستوزیری قرار گرفت، با سلب مسئولیت از حزب رستاخیز، موجبات فروپاشی سریع آن را فراهم کرد.
شاید این مطالب برای شما هم جالب باشد:
|
فرجام سخن
درباره طراحان و پیشنهاددهندگان تشکیل حزب رستاخیز دیدگاههای متفاوت و گاه متضادی بیان میشود. بر اساس این دیدگاهها سه گروه اصلی بهعنوان طراحان حزب رستاخیز معرفی میشوند: 1. نخبگان و تحصیلکردگان دانشگاههای آمریکایی؛ 2. تودهایهایی که در دهههای ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ به عضویت در حزب توده و سایر تشکلهای چپ پایان و خدمت در نظام شاهنشاهی را بر تفکرات پیشین ترجیح داده بودند؛ 3. گروهی از مشاوران فرح که آنها را نیز جزء پیشنهادکنندگان طرح تأسيس حزب رستاخیز معرفی کردهاند. گرچه محمدرضا پهلوی شخصا معتقد است اندیشه تأسیس حزب واحد رستاخیز را از جایی الهام نگرفته است، به نظر میرسد که سیستم تکحزبی او وامدار الگوی غربی ایجاد حزبی توسعهگرا هماهنگ با برنامهها و جداول تعیینشده مدلهای غربی توسعه بود؛ زیرا در آن ایام بسیاری از اندیشمندان غربی اعتقاد داشتند که توسعه در کشورهای جهان سوم باید توسط حزبی توسعهمحور انجام شود.
پینوشتها:
[1] . ساموئل هانتینگتون،
سامان سیاسی در جوامع دستخوش تغییر، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، نشر علم، 1382، ص 608.
[4] . حسن محمدینژاد،
احزاب سیاسی، تهران، امیرکبیر، 1355، ص .
[5] . جان فوران،
مقاومت شکننده؛ تاریخ تحولات اجتماعی ایران، ترجمه احمد تدین، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1378، ص 462.
[6] . مهدی مظفری،
نظامهای تکحزبی و رستاخیز ملت ایران، تهران، دانشگاه تهران، 1354، ص 133.
[7] . یرواند آبراهامیان،
ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1375، ص 441.
[10] . مظفر شاهدی،
حزب رستاخیز: اشتباه بزرگ، ج 2، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1382، ص 378.
[11] . بر این مبنا، وی به طور ناگهانی در روز یکشنبه 11 اسفند 1353ش، ضمن انحلال تمام احزاب قانونی و غیر قانونی (احزاب مخالفی که از سوی رژیم پهلوی، غیر قانونی خوانده میشدند)، عضوگیری اجباری در حزب جدید رستاخیز ملّت ایران را نیز اعلام نمود؛ یعنی مردم یا میبایست به عضویت حزب درمیآمدند، یا در ردیف خائنان به کشور روانه زندان میشدند یا با اخذ گذرنامه، کشور را ترک میکردند.