پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ استعمار پرتغال از پرچمداران دوران استعمار اروپا بود که با کشف و ادعای سلطنت بر بخشهای گستردهای از جهان، اثرگذاری بسیاری بر روند تاریخ بینالمللی داشت. در این نوشتار، مواردی همچون گستره و دلایل استعمارگری پرتغال و تأثیر این استعمار بر مناطقی مانند آفریقا، آسیا، و آمریکا و سهم آن در دینامیکهای تجارت بینالمللی بررسی شده است.
اکتشاف و استعمار
پرتغال اولین امپراتوری مدرن جهان و یکی از بزرگترین امپراتوریهای دریایی و قارهای در تاریخ بوده است. استعمارگری این امپراتوری با آغاز اکتشافهای آن دوران جغرافیادانان و جهانگردان معروف دریاپیما شروع شد. پرتغالیها در این دوران بهسرعت به سواحل آفریقا، آسیا و آمریکا رسیدند و مستعمراتی در این نقاط بنا نهادند.[1] در حقیقت استعمار پرتغال در قرن پانزدهم در پی اکتشافات جغرافیایی بزرگ رخ داد. در این دوره، تلاشهای کاشفان پرتغالی به کشف مناطق جدیدی در آفریقا، آسیا و آمریکا منجر شد. این اکتشافات توسط فرهنگ و تجارت فعال پرتغالیها، بهویژه در حوزه دریایی، تسریع شد؛ برای مثال، یکی از کاشفان و جهانگردان مشهور پرتغال، به نام واسکو دو گاما، به سراغ مسیرهای تجاری جدید در اقیانوس هند رفت و این منطقه را کشف کرد. این اکتشافات به طور غیرمستقیم به آغاز یک دوره جدید از تاریخ تجارت و استعمار منجر شد که پرتغال در آن نقش مهمی داشت.[2]
استعمار پرتغال با کشف مناطق جدید در آفریقا، آسیا و آمریکا توسعه یافت. واسکو دو گاما در سالهای پایانی قرن پانزدهم، به دنبال کشف مسیرهای جدیدی به آسیا بود که توانست سواحل شمالی و جنوبی آفریقا و همچنین کشورهایی مانند غنا، آنگولا، و موزامبیک را کشف کند. این اکتشافات به گسترش تجارت و تأسیس مستعمرات اولیه در این مناطق منجر شد. این نقشهبرداریها و اکتشافات برای دستیابی به مسیرهای تجاری جدید و فرصتهای اقتصادی برای پرتغال بسیار اهمیت داشتند و تأثیر آنها در تاریخ تجارت و سیاست خارجی پرتغال طولانیمدت بود. همچنین، کشف مناطقی مانند برزیل در آمریکای جنوبی توسط کریستوف کلمب یکی دیگر از اکتشافات مهم این دوران بهشمار میآید که پرتغالیها را به سمت تجارت با مناطق جدید و دارای منابع طبیعی فراوان کشاند. این اکتشافات نه تنها تجارت و ثروت پرتغال را تقویت کردند، بلکه به تأسیس پایگاههای مستعمراتی در این مناطق نیز منجر شدند.[3] در حقیقت، اکتشافات بنیانهای استعمار پرتغال در این مناطق را فراهم کرد و به ورود پرتغالیها به صحنه تاریخی و جغرافیایی این مناطق یاری رساند.
استعمار پرتغال؛ از آفریقا تا آسیا
یکی از جنبههای مهم گسترش استعمار پرتغال در آفریقا بود. آنها به دنبال راههایی برای دستیابی به منابع غنی جهت تجارت اقتصادی بیشتر بودند؛ به همین دلیل، به سرعت به سواحل غربی آفریقا رسیدند و ایالاتی مثل گینه بیسائو و کیپ ورده را تأسیس کردند؛ همچنین، آنها به دلیل تلاشهایشان در کنترل مسیرهای تجاری دریایی، به مناطق مختلف و حساس در آفریقا نفوذ کردند. در قاره آسیا، پرتغالیها به دلیل کشف مسیر دریایی به هند و دستیابی به مناطقی مانند مالایا و اندونزی، توانستند در این مناطق تأثیرگذار باشند. آنها تجارت را رونق دادند و در قرن شانزدهم میلادی حتی توانستند برخی از مناطق این قاره را مستعمره کنند.[4] در قاره آمریکا نیز، پرتغالیها به دنبال منافع اقتصادی بودند. آنها به زودی به برزیل رسیدند و توانستند تا قرن هفدهم میلادی بزرگترین مستعمره غیرآفریقایی را در این منطقه بنا کنند. این تجارت و مستعمرهنگاری در برزیل به توسعه شهرهای مهمی مثل سائوپائولو و ریو دو ژانیرو منجر شد؛ بنابراین، گستره استعمار پرتغال نه تنها شامل سواحل آفریقا، آسیا و آمریکا بلکه همچنین تأثیرگذاری آنها در تجارت جهانی و امپراتوریهای دیگر اروپایی مانند اسپانیا و هلند را نیز در بر میگیرد.[5]
پرتغال و خلیج فارس
پرتغالیها در قرن شانزدهم به دنبال تسلط بر تجارت آفریقا و آسیا بودند و توانستند تا سواحل شرق آفریقا، از مالاگا تا سُکوترا، و همچنین بخشهایی از هند و چین را نیز در اختیار خود قرار دهند. آنها از سال ۱۵۰۷ با تصرف سُکوترا شروع به تجارت در مناطق آفریقا و آسیا کردند و سپس هرمز را نیز در اختیار گرفتند. این تصرفات نه تنها نشان از تلاش پرتغالیها برای کنترل مسیرهای تجاری اقیانوس هند و خلیج فارس داشت، بلکه از گسترش قدرت نظامی و سیاسی این امپراتوری در مناطق مختلف جهان حکایت میکرد. به عنوان امپراتوری بزرگ قرن شانزدهم، پرتغال توانست از نقاط دوردست مانند سُکوترا تا نزدیکی هرمز و شرق آفریقا تا اطراف مالاگا، تأثیرات بسیاری در تجارت و سیاست جهانی داشته باشد و به عنوان یکی از قدرتهای مهم زمان خود مطرح شود.[6]
حضور پرتغالیها در خلیج فارس به دلیل موقعیت جغرافیایی استراتژیک آن بود که این منطقه را به یک گذرگاه تجاری بین شرق و غرب تبدیل کرده بود. این جایگاه مهم، هرمز را به عنوان یکی از مسیرهای اصلی تجاری اقیانوس هند تثبیت کرد و ازهمینرو پرتغالیها برای کنترل آن بسیار تلاش کردند. بندرها و تجارت انبوه در این منطقه نیز، از دیدگاه اقتصادی نیز بسیار ارزشمند بودند و بنابراین پرتغالیها درصدد بهرهمندی از این منابع بودند. آنها با ایجاد استحکامات نظامی در خلیج فارس، به اقدامات نظامی و سیاسی برای تضمین امنیت تجاری و سیاسی خود دست زدند. این اقدامات شامل اشغال هرمز و سواحل دیگر منطقه، ایجاد پایگاههای نظامی، و توسعه تجارت و حضور فعال اقتصادی بود که تأثیر بسیاری بر روابط منطقهای و نظام بینالمللی داشتند.[7]
حضور پرتغالیها در خلیج فارس تأثیر چشمگیری بر روابط منطقهای داشت. این تأثیرات شامل تعیین مجدد مرزها و تقسیمات سیاسی، روابط تجاری و اقتصادی، و تعیین سیاستهای منطقهای بود که به مدت طولانی بر مناطق حاشیه خلیج فارس تأثیر گذاشت. حضور پرتغالیها در خلیج فارس، که از سال ۱۵۰۷ تا ۱۶۲۲م طول کشید، نشان از پایداری امپراتوری پرتغال در این منطقه دارد. در این بازه زمانی، تغییراتی در اوضاع سیاسی، اقتصادی و نظامی منطقه اتفاق افتاد که به طور چشمگیری بر روابط منطقهای و حضور پرتغالیها در خلیج فارس تأثیر گذاشت.[8]
گستره اقتصادی پرتغال و مرکانتیلیسم
در دوران استعمار، پرتغال یکی از مراکز تجارت جهانی شد. تجارت با محصولاتی مانند ادویهها، پارچهها، و...، به اقتصاد پرتغال رونق بخشید. ظاهر شدن افکار و دیدگاههای مرکانتیلیستها به صورت مختلف در کشورهای متعدد اروپایی به ایجاد دور باطل استعمار منجر شد. رهبران سیاسی و کارگزاران اقتصادی این کشورها راهی را در پیش گرفتند که تحقق خواستههای آنان را با استعمار پیوند زد. در پرتغال و اسپانیا مرکانتیلیست فلزی رونق گرفت؛ بدین معنی که در این دو کشور، مسئله و هدف اساسی کوشش برای حفظ ذخیره فلزات قیمتی حاصل از معادن آمریکا بود. در فرانسه مرکانتیلیست کشاورزی و صنعتی رایج شد. دولت فرانسه برای تحقق هدفهای سوداگری در جهت بهدست آوردن و جمعآوری طلا و نقره، به توسعه کشاورزی و صنعت خود اقدام کرد. نکته اساسی در پیوند میان مرکانتیلیسم و استعمار، با سوداگری تجاری و مالی هلند و پس از آن به طور ویژه با سوداگری انگلستان معنا پیدا میکند.[9] به نوعی میتوان گفت که پرتغالیها با کشف مسیرهای تجاری جدید به سمت آسیا، بهویژه در اقیانوس هند، توانستند تجارت خود را توسعه دهند. آنها پایگاههای تجاری را در مناطقی مانند گوا (هند) و ملقا (مالزی) بنا کردند که این پایگاهها به مرکز تجارت و تبادل کالاهای مختلف تبدیل شدند و به توسعه مرکانتیلیسم کمک کردند.[10]
فشرده سخن
پرتغال یکی از امپراتوریهای بزرگ دریایی و قارهای تاریخ شناخته میشود که نقش مهمی در استعمار و تجارت جهانی داشته است. اکتشاف مناطقی همچون آفریقا، آسیا، و آمریکا و گسترش تجارت پرتغالیها به این مناطق به تأسیس مستعمرات و ایجاد تغییرات عمیق در روابط منطقهای و جهانی منجر شد. حضور آنها در خلیج فارس نیز به دلیل موقعیت جغرافیایی استراتژیک و اقتصادی این منطقه، تأثیرات بزرگی داشت که به استعمار تجارت، اقتصاد و تسلط نظامی بر آن منطقه منجر شد. افکار مرکانتیلیسم نیز با گسترش در کشورهای اروپایی دیگر سوداگری مالی را دامن زد. این سوداگری که در برخی از کشورها با حفظ ذخایر فلزات قیمتی معادن آمریکا مرتبط بود و در کشورهای دیگر با توسعه کشاورزی و صنعت، در نهایت به دور باطل استعمار منجر شد.
پینوشتها:
[1]. پانیکار،
استعمار پرتغال و جنبش آنگولا، ترجمه محسن پیمان آزاد، تهران، توس، 1350، صص 10-17.
[2]. محمد میرکیایی،
سرگذشت استعمار 1، تهران، سوره مهر، 1402، صص 11-32.
[3]. علیمحمد طرفداری و صدرا عمویی، «تاملی بر علل و انگیزه های هجوم استعمارگران پرتغالی به خلیج فارس و تبعات اقتصادی آن»،
همایش ملی خلیج فارس، ش 8 (1391)، صص 351-353.
[4]. منوچهر راستین، «پایان استعمار پرتغال در آفریقا»،
مسایل جهان، ش 5 (مهر 1353)، صص 13-16.
[5]. مصطفی اسکندری،
شناخت استعمار، تهران، مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، 1390، ص 26.
[6]. مرضیه بیگیزاده و حمید بصیرتمنش، «چگونگی ظهور و سقوط کشورهای پرتغال، هلند، انگلیس و فرانسه در خلیج فارس»،
همایش ملی خلیج فارس، ش 11 (1395)، ص 62.
[7]. رودلفپی متی،
کشور پرتغال، خلیج فارس و ایران صفوی (اکتاایرانیکا)، ترجمه حمیدرضا زیبایی، تهران، بنیاد ایرانشناسی (وابسته به نهاد ریاستجمهوری)، 1399، صص 156-183.
[9]. باقر قدیری اصلی،
سیر اندیشه اقتصادی، تهران، موسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران، چ دهم، 1387، صص 41-48.
[10]. مرضیه بیگیزاده و حمید بصیرتمنش، همان، صص 63-64.