پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ دولت «اوده یا اَوَد» یکی از پادشاهیهای قدرتمند و ثروتمند هند در قرن هجدهم و نوزدهم بود. این دولت که در منطقهای واقع در شمال هند قرار داشت، به خاطر فرهنگ غنی، ثروت فراوان و ارتش قدرتمندش شهرت داشت، اما با گسترش نفوذ استعماری انگلستان در هند، سرنوشت دولت اوده به تلخی رقم خورد. استعمارگران انگلیسی با استفاده از سیاستهای پیچیده و جنگهای فریبکارانه، بهتدریج بر بخشهای وسیعی از هند مسلط شدند. آنها با ایجاد اختلاف بین پادشاهان محلی، حمایت از برخی در برابر دیگران و بهانهجوییهای مختلف، بهتدریج قدرت خود را در شبهقاره افزایش دادند. تلاقی سرنوشت دولت اوده و استعمارگران انگلیسی نقطه عطفی در تاریخ هند بود؛ ازاینرو، پرسش اصلی این است که در این دوره استعمار چه شرایطی داشت و چگونه توانست دولت اوده را تحت تأثیر سیاستهای استعماری به زوال و ویرانی منتهی کند؟
تبارشناسی حکمرانی اوده؛ مهاجران شیعی ایرانی
همزمان با انقراض پادشاهی صفویان، حکومت شیعی «اوده» به نحو رسمی در هند شکل گرفت. تشیع در هند طی چهار دوره پادشاهی «بهمنیهام، دوره مغول، کشمیر، و حکومت اوده» گسترش پیدا کرد. بهمنیها در جنوب هند، منطقه «دکن» حکمرانی میکردند و سه شخصیت شیعی: شاه طاهر حسینی، میر مؤمن استرآبادی و محمود گاوان، در دولت بهمنی حضور داشتند.[1] با انحطاط پادشاهان شیعهمذهب به دست اورنگ زیب در منطق دکن، حکومت شیعی دیگری در شمال هند به قدرت دست یافت که قلمرو حکمرانی این پادشاهی، در منطقه «اوده» به پایتختی «لکهنو» بوده است.[2] لکهنو را براساس ادله تاریخی میتوان ایرانیترین شهر هند دانست و از دیرباز به نام «شیراز هند» هم معروف بوده است؛ به این دلیل که حاکمان منطقه اوده، ایرانیتبار بودند و در زمان سلطنت شاه سلطان صفوی به هندوستان مهاجرت کرده بودند. در این سالها و پس از جاگیری در قدرت، در سال 1722م، محمدشاه گورکانی، امپراتور وقت دهلی، به میر محمدامین، که به «سعادتخان» شهرت یافته بود، لقب «بهادر» داد و او را به حکومت اوده منصوب کرد.[3]
پس از چندی با مرگ سعادتخان، حاکمیت به دست برادرزاده و دامادش میرزا محمد مقیم، با عنوان «صفدر جنگ»، رسید و مسند «نوابی» را که از امتیاز خاصی برخوردار بود، بهدست آورد، اما با مرگ صفدرخان در سال 1745م، فرزندش «شجاعالدوله»، جانشین او گشت. در این دوره بود که مناسبات «اوده» با استعمار انگلیس و نماینده آن، «کمپانی هند شرقی»، وارد مرحله پرالتهابی شد.
نواب اوده (لکهنو، قرن نوزدهم میلادی)
کمپانی هند شرقی و استعمار انگلیس
کمپانی هند شرقی به دنبال افزایش قلمرو و ثروت خود بود و دولتهای محلی را بهعنوان مانعی برای تحقق این هدف میدید. اوده به دلیل موقعیت جغرافیایی استراتژیک و ثروت فراوانش، هدف مناسبی برای کمپانی بود. از طرف دیگر، درونی شدن اختلافات سیاسی و اقتصادی در دولت اوده، ضعف نظامی و فساد اداری، این دولت را تضعیف کرده و آن را در برابر نفوذ خارجی آسیبپذیر ساخته بود؛ ازاینرو، کمپانی هند شرقی به دنبال بهانهای برای مداخله در امور داخلی اوده بود. آنها از هر فرصتی برای مداخله در امور داخلی مناطق بیصاحب این دولت استفاده میکردند و بهتدریج بر آن تسلط یافتند.[4] بهانه لازم برای جنگ و رویه معاهدات یکسویه، که ابزار اصلی حکومت استعماری است، با درخواست کمک حکومت بنگال و پذیرش آن از طرف شجاعالدوله تحقق یافت.
آنها در منطقهای به نام «باکسار»، با انگلیسیها روبهرو شدند. انگلیسیها مثل نبرد «پلاسی» با توطئه، دسیسه و پرداخت رشوه به فرماندهان سپاه شجاعالدوله آنها را شکست دادند و شاه عالم (علی گوهر، عالمگیر ثانی) و شجاعالدوله، هر دو گرفتار انگلیسیها شدند. در عوض تأیید امپراتوری و مستمری سخاوتمند، امپراتوری طی فرمانی حاکمیت انگلیسیها را بر «بنگال» و همچنین جمعآوری مالیات «بیهار» و «اورسیا» را به آنان واگذار کرد. در قبال شجاعالدوله، انگلیسیها با وساطت امپراتور، معاهده معروف 1765م را منعقد ساختند که این پیمان سرآغاز دستهای از معاهدات پیاپی و پیچیده بود که حکومت اوده را به کام سلطه انگلیسیها کشاند.[5]
معاهدات استعماری؛ سرآغاز زنجیره انقیاد
براساس معاهده 1765م که با جبر و زور بر شجاعالدوله تحمیل شد، وی متعهد گشت ماهانه 210 هزار روپیه به قشون کمپانی، که به اعتراف خود انگلیسیها، حکومت اوده هیچ نیازی به آن نداشت، بپردازد. وارن هِستینگز، رئیس کمپانی و نخستین فرمانروای کل انگلیسی هند، این مبلغ را بارها افزایش داد و به اعتراضهای آصفالدوله، فرزند و جانشین شجاعالدوله، هیچ اعتنایی نکرد. علاوه بر این، بخشی از املاک و خزانه بیگم اود، مادرِ آصفالدوله، را نیز مصادره کرد. این امر نشان میدهد که مصادرات یادشده، گذشته از حرصِ بیپایان کمپانی، ریشه در هراس انگلستان از دولت اوده داشت و واکنشی در برابر مخالفتهای مستقیم و غیرمستقیمِ آنان با نفوذ استعمار در منطقه بود.[6]
علاوه بر دستاندازی و مصادره املاک، هستینگز از دو راه کوشید تا سلطه کمپانی را بر نواب اوده و قلمرو حکومت وی تعمیق بخشد: راه نخست، افزایش نیروهای نظامی کمپانی در منطقه بود که تأمین هزینه هنگفت آن بر دوش حکومت، و درواقع بر دوش مردم اوده، سنگینی میکرد و راه دیگر، تعیین و تحمیلِ چند تن هندی از عمال و جواسیس انگلیس، بهعنوان وزیر، بر حاکم اوده بود.[7] نفوذ در مقامات و لایههای پنهان ساختار حکومت اوده، کمپانی را در سیاستگذاری و کسب منافع بیشتر، قویتر کرد. اولویت اصلی کمپانی نفوذ بر روی «نایب نواب» که معادل صدراعظم است، بود. این مقام کنترل سپاه و امور دیوانی و لشکری را در اختیار داشت.
خیلی زود نماینده انگلیس با «مختارالدوله»، نخستین نایب سازش کرد و هر کاری که میخواست، در قلمرو نواب انجام داد. از دیگر شخصیتهای تحت نفوذ انگلیسیها، فردی به نام «حسن رضاخان» بود. نکته درخور تأمل آن است که بعدازآنکه «بنارس» از اوده جدا گشت و ضمیمه قلمرو کمپانی شد، مردم بنارس قیام و هستینگز، طراح امپراتوری هند انگلستان را دستگیر کردند، اما با وساطت این شخص، وی از مهلکه نجات یافت و بدین ترتیب حسن رضاخان فرصتی تازه به هستینگز بخشید تا پایههای استعمار انگلیس را در هند محکم سازد.
فشارهای گسترده استعمار بر منطقه اوده
دو ویژگی بارز سلسله اوده، ترویج شعائر تشیع و حُسنِ ارتباط با علمای شیعه بود. درواقع آنچه این سلسله را (با وجود فشارهای طاقتفرسای استعمار و در شرایطی کاملا بحرانی)، برای مدت نزدیک به یک قرن از انقراض مصون نگاه داشت، همین سنّت بود که طبعا حمایت متقابل روحانیت و مردم منطقه از آنان را در پی داشت و این پشتوانه عظیم مردمی مانع میشد که انگلستان، با همه شتابی که برای نابودی حکومت شیعی اوده و قبضه کامل آن ایالت زرخیز داشت، به مقصد نهاییاش دست یابد. در این دولت، برای نخستین بار بهجای مفتی سنی، از عالمان دینی شیعه استفاده شد و برگزاری مراسم محرم و ساخت سه «امامباره»[8] در لکهنو، شکوه و جلال آن را از دهلی بیشتر کرد.[9] ترویج و گسترش باورهای مذهبی شیعه، که حاوی الگوهای مقاومت و ایستادگی در برابر ظلم است، خطر را برای کمپانی به صدا درآورد؛ ازاینجهت، به فکر تغییر، عزل و تبعید حاکمان منطقه افتاد.
انگلیسیها در 1272 ق/ 1856م پا را از این حد فراتر نهادند و با کمال گستاخی به واجد علیشاه (آخرین پادشاه اوده) پیشنهاد کردند که در ازای گرفتن مبلغی پول، حکومت را مستقیما به عمال کمپانی واگذارد و چون او نپذیرفت، وی را به کلکته تبعید کردند؛ بنابراین، قطعات پیدا و ناپیدای سیاست انگلیسی بهتدریج آشکار شد. بنا به گفته مورخان، آغاز رابطه استعماری از دوران آصفالدوله شروع شد. او در نظر داشت اختیار حکومت خود را به «کمپانی معظم» واگذار کند و درواقع نیز برخی از نواحی اوده را که به «نواحی الحاقی» معروف است به کمپانی واگذار کرد و ارتش کمپانی را به جای سپاهیان نواب قرار داد.[10] بنابراین، استعمار انگلستان سه ضلع سرزمین، قدرت و ارتش را در اختیار گرفت و با تاجگذاری غازیالدین حیدر (پسر سعادت علی)، که به تحریک لُرد مویرا، انجام شده بود، نوابها از امپراتوری دهلی اعلام استقلال کردند.[11] بنابراین، با تضعیف دولت هندوان، استعمار انگلستان قدرت خود را از راه دولت اوده گسترش داد.[12]
نتیجه و جمعبندی
درنتیجه، کمپانی هند شرقی و استعمار انگلیس با تضعیف تدریجی دولت شیعی اوده، و با تحمیل نابرابر معاهدات و تصاحب بخشهای زیادی از اراضی و غارت ثروت آن، همزمان سه راهبرد را تحقق بخشید: الف) روند غیرنظامی کردن جامعه هند و اعطای مقرری؛ ب) وارد کردن برخی نیروهای کمکی به داخل نیروهای خود؛ ج) حمایت از تجزیه و اعلام استقلال پادشاهان از امپراتوری هند.
پینوشتها:
[1]. کلیفورد ادموند باسورث،
سلسلههای اسلامی جدید،
راهنمای گاهشماری و تبارشناسی، ترجمه فریدون بدرهای، تهران، مرکز بازشناسی اسلام و ایران، 1381، ص 605.
[2]. جان هالیستر،
تشیع در هند، ترجمه آذرمیدخت مشایخ فریدنی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1373، ص 72.
[3]. علی ابوالحسنی (منذر)، «موقوفه اود؛ ریشه و روند تاریخی، قسمت یکم»،
زمانه، ش 20 (اردیبهشت 1383)، ص 24.
[4]. میرعبداللطیف شوشتری،
تحفه العالم و ذیل التحفه، به کوشش صمد موحد، تهران، طهوری، 1363، ص 249.
[5]. محمدحسین منظورالاجداد و منصور طرفداری، «استعمار انگلیس و حکومت شیعی اود (1722-1856م)»،
شیعهشناسی، ش 26 (تابستان 1388)، ص 99.
[6]. پیتر هاردی،
مسلمانان هند بریتانیا، ترجمه حسن لاهوتی، مشهد، پژوهشهای اسلامی آستان قدس، 1370، ص 53.
[7]. حسن الامین،
دایرهالمعارف الاسلامیه الشیعیه، ج 6، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1423ق، ص 350.
[8]. اِمامباره یا امامبارا، به مفهوم امامخانه، بناهایی در سرزمین هند که شیعیان برای برگزاری مراسم مذهبی خاص خود، در ماه محرم، در آنها گردهم میآیند.
[9]. جان هالیستر، همان، ص 183.
[12]. کلیفورد ادموند باسورث، همان، ص 627.