در دهه 1340 شاهد شکلگیری گروههایی با مشی مبارزه مسلحانه هستیم. برخی از این گروهها با وجود گرایش به جریان چپ، با حزب توده اختلاف نظر داشتند و این حزب را متهم به عدول از تفکرات سوسیالیستی میکردند. از طرفی دیگر حزب توده این گروهها را به تندروی متهم میکرد. همین مسئله سبب شد هر دو گروه سعی کنند با نگارش مطالبی، مواضع خودشان را در مسئله شیوه مبارزاتی تبیین کنند
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ با افزایش سرکوبگری رژیم پهلوی در دهه 1340، فعالان سیاسی از امکان تحقق هرگونه اصلاح سیاسی از طریق اصلاح (رفرم) ناامید شدند. این مسئله سبب شد زمینه برای فعالیت گروههای رادیکال در ایران فراهم شود. بر این اساس در دهه 1340 شاهد شکلگیری گروههایی با مشی مبارزه مسلحانه هستیم. برخی از این گروهها با وجود گرایش به جریان چپ، با حزب توده اختلاف نظر داشتند و این حزب را متهم به عدول از تفکرات سوسیالیستی میکردند. از طرفی دیگر حزب توده این گروهها را به تندروی متهم و تأکید میکرد که فعالیت آنها سبب میشود انقلاب ایران به تأخیر بیفتد. همین مسئله سبب شد هر دو گروه سعی کنند با نگارش مطالبی، مواضع خودشان را در مسئله شیوه مبارزاتی تبیین کنند. در این نوشتار درصدد هستیم موضعگیریهای حزب توده و گروههای چپ رادیکال علیه یکدیگر را مرور کنیم.
حزب توده ایران پس از کودتای 28 مرداد 1332 از فعالیت بازنماند، اما توان زیادی هم برایش نمانده بود. از عوامل این ضعف میتوان این موارد را برشمرد: ضربههای امنیتی سخت، جنگ روانی سهمگین حکومت که حزب را به جاسوسی و تجزیهطلبی بهنفع شوروی و ضددینبودن متهم میکرد، تغییر اوضاع اجتماعی و اقتصادی، تبدیل شدن فرزندان خانوادههای بازاری به روشنفکران جدید که با حزب توده همدل نبودند و بیشتر تعلقات مذهبی داشتند و درنتیجه محدودشدن هواداران حزب به فرزندان خانوادههای چپگرا، و درنهایت مرگ، فرار یا کنارکشیدن تدریجی رهبران حزب.[1]
بهغیر از این بحث، نفوذ ساواک در دهه 13۴۰ در تشکیلات حزب توده ایران و ضربهپذیری این حزب از این موضوع یکی دیگر از عواملی بود که بر بیاعتمادشدن چپهای رادیکال نسبت به حزب توده ایران تأثیر گذاشت. در اوایل دهه 13۴۰ ساواک توانسته بود با نفوذ به درون حزب توده ایران از طریق عوامل نفوذی خود، حزب را در ایران تحتنظر قرار دهد و فعالیتهای آن را بهصورت دقیق رصد کند.[2]
بااینحال، حزب توده ایران در برابر انتقادات ساکت نبود و با انتشار آثار و جزوههایی، ضمن پاسخگویی به این اتهامات، تلاش میکرد با ارائه هویت مقاومت و برنامهدار نشان دهد که همچنان میتواند برای آینده ایران برنامه ارائه دهد. برایناساس، حزب یادشده حکومت ملی را بهعنوان هویت برنامهدار برگزید. این حزب مفاهیمی مانند اتحاد نیروهای انقلابی، رهبریت حزب کارگر و انقلاب دموکراتیک را حول مفهوم حکومت ملی مفصلبندی کرد. آنها عنوان میکردند راه رسیدن به سوسیالیسم بهعنوان هویت برنامهدار بلندمدت، ایجاد حکومت ملی بهعنوان هویت برنامهدار در کوتاهمدت است. حزب درخصوص تغییرات اقتصادی دهه 1340 اعتقاد داشت که ایران در مناسبات سرمایهداری بسیار رشد کرده است و دیگر مسئله این نیست که سرمایهداری در ایران رشد کند، بلکه مسئله این است که رشد سریع مناسبات سرمایهداری در ایران چه نتایج اجتماعی دربردارد؛ همچنین اگر روند رشد سرمایهداری در ایران متوقف نشود، در چه مرحلهای وارد مرحله انحصاری سرمایهداری خواهد شد؟ حزب تأکید میکرد که ما در عین اینکه وجود بقایای مناسبات ماقبل سرمایهداری را در همه عرصههای زندگی و تأثیرات آنها رصد میکنیم، اعتقاد داریم که ایران در مرحله انقلاب دموکراتیک است. برایناساس، حزب میگفت که انقلاب ایران در مرحله ملی و ضدامپریالیستی قرار دارد؛ ازاینرو، هویت برنامهدار باید بهمنظور دستیابی به این هدف تدوین شود.[3]
انتقادات حزب توده به مبارزه مسلحانه
حزب توده ایران اعتقاد داشت ایران در دهه 1340 در شرایط انقلابی قرار ندارد. براساس آموزههای لنین نارضایتی شرط لازم برای انقلاب است، اما کافی نیست. علاوه بر نارضایتی مردم که خواستار تغییر بنیادی وضع موجود هستند، وجود بنبست در اداره کشور لازم است تا طبقه حاکم نتواند مانند گذشته زمامداری کند. انقلاب، یعنی انتقال قدرت حاکمه به طبقات انقلابی، تنها در لحظهای مقدور است که یک بحران عمومی جامعه را از بالا تا پایین دربرگرفته باشد.[4]
حزب توده ایران، مبارزه مسلحانه را که بهدنبال ایجاد شرایط انقلابی بود، محکوم به شکست میدانست و تأکید میکرد که این حزب بهدلیل شرایط زمانی ــ و نه انفعال ــ بهدنبال انقلاب سریع نیست. حزب توده استراتژی مبارزه مسلحانه را که چریکهای فدایی خلق به آن باور داشتند، یک رویکرد ناپخته و ماجراجویانه میدانست. رهبران حزب معتقد بودند که مبارزه مسلحانه بدون پشتیبانی تودههای مردم، به جای پیشبرد جنبش انقلابی، باعث سرکوب بیشتر نیروهای مترقی میشود. چریکها با اقدام به مبارزه مسلحانه در شرایطی که طبقات کارگر و دهقانان هنوز آمادگی لازم برای قیام تودهای ندارند، موجب جدا شدن نیروهای انقلابی از مردم و تشدید سرکوب توسط رژیم پهلوی شدند. حزب توده چریکها را به اتخاذ رویکردهای عجولانه و فاقد استراتژی بلندمدت متهم میکرد. حزب معتقد بود که تغییرات بنیادین در یک کشور نیازمند برنامهریزی بلندمدت و بهرهگیری از ظرفیتهای قانونی و سیاسی موجود است.[5]
حزب توده ایران مبارزه مسلحانه را رد میکرد و دراینباره میگفت: شکل وابستگی ایران و شکلبندی اقتصادی و اجتماعی آن بههیچوجه با شرایط ضروری برای جنگ چریکی در روستاها که همانا نیمهمستعمره ـ نیمهفئودالبودن کشور است، تطابق ندارد؛ سپس، اشاره میکرد که شکل فعلی استعمار تغییر کرده است: اگر در قدیم استعمار در قالبِ اشغال کشورها بوده است، اکنون بهصورت ظاهری استقلال کشورها حفظ میشود و استثمار اقتصادی ازطریق دولتهای وابسته و دلالی بورژوازی بزرگ انجام میشود. در چنین شرایطی نمیشود انتظار داشت که روستاییان با حرف چند روشنفکر مقابل ژاندارمری بایستند و جذب مبارزه مسلحانه بشوند.[6] اکنون کاری که از نظر تعیین راه انقلاب آینده ایران میتوان کرد پذیرش تنوع اَشکال انقلاب و تأکید بر تنوع آن است. انگشتگذاشتن روی نبرد مسلحانه (بهعنوان هویت مقاومت) نهتنها ممکن نیست، بلکه زیانبخش نیز هست. جنبش انقلابی ایران اکنون در مرحله تشکیل ارتش سیاسی انقلاب قرار دارد. وظیفه مقدم نیروهای انقلابی احیای سازمانهای حزب توده ایران و سایر سازمانهای انقلابی و برقراری رابطه این سازمانها با توده مردم، افشاگری برضد رژیم حاکم، بررسی مدام و تعقیب تحولات جامعه ایران است.
در برابر انتقادهای مبنی بر وابستگی حزب توده به شوروی، این حزب استدلال میکرد که اتحاد با بلوک سوسیالیستی و شوروی یک ضرورت تاریخی برای مقابله با امپریالیسم جهانی است. حزب توده خود را بخشی از جنبش جهانی کارگری میدانست و معتقد بود که بدون حمایت شوروی، مبارزه علیه رژیم پهلوی و سرمایهداری جهانی ممکن نیست. به نظر آنها ارتباط با شوروی به معنای وابستگی نیست، بلکه بخشی از همبستگی بینالمللی برای تقویت جنبشهای آزادیبخش ملی و انقلابی است.[7]
انتقادات چپهای رادیکال به حزب توده
این مواضع حزب توده ایران سبب شد چپهای رادیکال آنها را به ناتوانی در تدوین هویت مقاومت و برنامهدار متهم کنند. برایناساس، بیژن جزنی، رهبر چریکهای فدایی خلق، درباره اشتباهات حزب توده ایران عنوان میکرد: جناحبازیهای حزب توده ایران و نداشتن درک درست از موقعیت تاریخی (یکزمان مخالف مصدق بودند و یکزمانی مدافع) و کمبهادادن به دشمن بعد از کودتای 28 مرداد و درپیشنگرفتن سیاستهای انقلابی ازجمله مسائلی بوده که به شکست این حزب منجر شده است.[8]

بیژن جزنی در کنار هارون یشایایی و منوچهر کلانتری
یکی از جدیترین انتقادات به حزب توده، عملکرد ضعیف آن در مقابله با کودتای ۲۸ مرداد بود. چریکها حزب توده را به دلیل سازماندهی نکردن مقاومت مردمی در برابر کودتا و رها کردن میدان دربرابر نیروهای کودتاچی، مقصر میدانستند. چریکها معتقد بودند که حزب توده به دلیل ترس از درگیری مسلحانه و آمادگی نداشتن برای اقدام نظامی، فرصت تاریخی برای مقابله با کودتا را از دست داد. جزنی اعتقاد داشت اگر حزب توده ایران در فاصله 25 تا 28 مرداد 1332 سیاست انقلابی درپیش گرفته بود، میتوانست جلوی کودتا را بگیرد، اما تسلط اپورتونیسم سبب درپیش گرفتن سیاست تسلیمطلبی از سوی حزب توده ایران شد. جزنی تفاوت بین مارکسیسم انقلابی و غیرانقلابی (حزب توده ایران) را بررسی کرده و گفته است: در مقابل مارکسیسم انقلابی که با انقلاب اکتبر و در پرتوِ اندیشه لنین تبدیل به مارکسیسم ـ لنینیسم شد، یک مارکسیسم بورژوایی متولد گردید. این مارکسیسم فاقد جنبههای انقلابی مارکسیسم بهمثابه ایدئولوژی طبقه کارگر است.[9]
چریکهای فدایی خلق، حزب توده را به دلیل وابستگی شدید به اتحاد جماهیر شوروی و تبعیت از سیاستهای آن آماج انتقاد قرار میدادند و استدلالهای حزب توده در دفاع از این وضعیت را توجیه وابستگی و سرسپردگی آنها به شوروی میدانستند. آنها حزب توده را در عمل ستون پنجم و آلت دست شوروی بهشمار میآوردند. این گروه معتقد بودند که حزب توده به جای تمرکز بر مسائل و منافع داخلی ایران، به ابزار سیاست خارجی شوروی تبدیل شده است. بیژن جزنی، از بنیانگذاران چریکها، در این زمینه نوشته است: حزب توده بیش از آنکه نماینده طبقه کارگر ایران باشد، بازتابدهنده سیاستهای شوروی در ایران بود.[10]
احمدزاده، از متفکران چریکهای فدایی خلق، نیز در کتاب «مبارزه مسلحانه: هم استراتژی هم تاکتیک» حزب توده ایران را متهم میکند که با بیعملیاش، به مبارزات سیاسی در ایران ضربه زده است؛ رهبری حزب توده ایران، که فقط کاریکاتوری بود از یک حزب مارکسیست ـ لنینیست، تنها توانست عناصر فداکار و مبارز حزب را به زیر تیغ جلادان بیندازد و خودْ راه فرار را دَر پیش گرفت؛ بدینترتیب، مبارزه متشکل متوقف شد.[11]
مؤمنی، یکی دیگر از اعضای چریکهای فدایی خلق، نیز در کتاب «پاسخ به فرصتطلبان» درباره «مبارزه مسلحانه: هم استراتژی هم تاکتیک» گفته است که حزب توده ایران از مبارزات تودهها عقب ماند و بهدلیل مستقل نبودن، مبارزات ملی را به بورژوازی ملی واگذار کرد؛ ازاینرو، با اولین حمله حکومت دچار فروپاشی شد و افرادش فراری شدند. وی، سپس تأکید کرده است که عملکرد حزب توده ایران سبب شد مردم نسبت به فعالیتهای جنبش کمونیستی در ایران بدبین شوند.[12]
خانباباتهرانی، از اعضای سازمان انقلابی حزب توده ایران ــ که دانشجویان ایرانی در خارج آن را پایهگذاری کرده بودند ــ از عملکرد حزب توده ایران انتقاد کرده و گفته است: «اگر این حزب در کودتای ۲۸ مرداد خیانت هم نکرده باشد، دستکم نقش ننگینی را بازی کرده است».[13]
بررسی جدال قلمی میان حزب توده و جریانهای رادیکال چپ در دهههای 1340 و 1350 نشان میدهد که شکاف ایدئولوژیک و استراتژیک میان این دو جریان ناشی از برداشتهای متفاوت آنها از شرایط انقلابی، نقش مردم و شیوههای مبارزاتی بود. حزب توده با تأکید بر تحلیلهای مارکسیستی ـ لنینیستی و باور به ضرورت فراهم شدن شرایط انقلابی، مبارزه مسلحانه گروههای رادیکال را ناپخته و بینتیجه میدانست؛ در مقابل، جریانهای چپ رادیکال حزب توده را به انفعال و سازشکاری متهم میکردند و بر ضرورت اقدام قهرآمیز برای برانگیختن تودهها اصرار داشتند. این اختلافنظرها، که در شرایط اجتماعی و سیاسی ایران و نحوه تحلیل وضعیت طبقاتی ریشه داشت، به جای تقویت جریان مخالفان حکومت، سبب شد رژیم پهلوی از این وضعیت برای سرکوب بیشتر مردم سوءاستفاده کند. از یکسو، حزب توده نتوانست با اتخاذ رویکردهای اصلاحی و دوری جستن از شوروی حمایت جریانهای جوانتر را جلب کند و از سوی دیگر، گروههای رادیکال با پیش گرفتن مشی مسلحانه و بیتوجهی به فرهنگ اسلامی عمیق مردم، بهانهای برای سرکوب بیشتر رژیم پهلوی فراهم کردند. در نهایت، این جدالها نمایانگر بحران در اندیشه و عمل نیروهای چپ ایران بود که نتوانستند در برابر رژیم پهلوی به یک استراتژی مشترک و منسجم دست یابند و به شکلی مؤثر به خواستههای مردم پاسخ دهند.
پینوشتها:
[1]. یراوند آبراهامیان،
ایران بین دو انقلاب: درآمدی بر جامعهشناسی سیاسی ایران معاصر، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، چ نهم، ص 556.
[2]. مازیار بهروز،
شورشیان آرمانخواه (ناکامی چپ در ایران)، تهران، انتشارت ققنوس، 1392، چ سیزدهم، صص 88-86.
[3]. ف. جوانشیر،
مائوئیسم و بازتاب آن در ایران، تهران انتشارات حزب توده، ۱۳۵۹، ص 157.
[5]. علی رهنما،
چپ رادیکال در ایران، انقلابیون مارکسیست ایران، ترجمه پوریا پرندوش، نگاه معاصر، 1400، ص 235.
[6]. هوشنگ تیزابی،
انتقاد از فرویدیسم و علل اساسی شکست جریان سیاهکل، تهران، انتشارات جنگل، 1355، ص 37.
[8]. بیژن جزئی،
نبرد با دیکتاتوری، تهران، انتشارات مازیار، 1358، ص 39.
[9]. بیژن جزنی،
5 رساله از چریک فدایی خلق، بیجا، نشر 19 بهمن، صص 5-6.
[11]. مسعود احمدزاده،
مبارزۀ مسلحانه: هم استراتژی هم تاکتیک، بیجا، بینا، 1359، ص 22.
[12]. حمید مؤمنی،
پاسخ به فرصتطلبان درمورد «مبارزۀ مسلحانه: هم استراتژی هم تاکتیک»، بیجا، بیدسرخی، 1358، ص 2.
[13]. مهدی خانباباتهرانی،
نگاهی از درون به جنبش چپ ایران: گفتوگوی حمید شوکت با مهدی خانباباتهرانی، تهران، شرکت سهامی انتشار، بیتا، ص 60.