«شهید آیتالله سیدمحمدباقر حکیم و راه طولانی سقوط صدام» در گفتوشنود با سردار سرتیپ محمدعلی رحمانی
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
آشنایی شما با شهید آیتالله سیدمحمدباقر حکیم، به چه دورهای بازمیگردد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. من در سال 1362 با شهید آیتالله سیدمحمدباقر حکیم و برادرشان مرحوم حجتالاسلام والمسلمین سیدعبدالعزیز حکیم، از طریق حرکت جهادی معارضین عراقی آشنا شدم. پیش از آن، آشنایی زیادی با ایشان نداشتم.
نقش شما در این حرکتهای جهادی چه بود؟
من در واقع نقش کانال ارتباطی و ایجاد هماهنگی بین جریانهای مبارز عراقی خارج از آن کشور، با جریانهای فعال داخل عراق را به عهده داشتم، از جمله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که از این جریان پشتیبانی میکرد.
آیا قبل از آشنایی با آیتالله سیدمحمدباقر حکیم، با احزاب و سازمانهای مبارز عراقی رابطه داشتید؟
بله، با «حزب الدعوه» و «منظمه العمل اسلامی» ارتباط داشتم. در آن زمان مرحوم آیتالله شیخ محمدمهدی آصفی، رئیس حزبالدعوه بود و دکتر ابراهیم جعفری و محمدحسین الادیب مشهور به ابوبلال، به ایشان کمک میکردند. در آن زمان حجم سیاسی این حزب، بیش از دامنه نظامی آن بود. حزب الدعوه به دلیل سابقه تاریخی و مبارزاتی، از دیگر گروههای عراقی شناختهشدهتر بود. موقعیت و جایگاه مردمی این حزب، از موقعیت خاندان حکیم قویتر نبود، اما موقعیت سیاسی و نظامی آن از حرکهالمجاهدین ــ که آیتالله سیدمحمدباقر حکیم راهاندازی کرده بود ــ قویتر بود. حزبالدعوه در عراق، یک حزب ریشهدار است که رژیم بعث، چندینبار به طرز بیسابقهای اعضای آن را شناسایی و اعدام کرد! شهید آیتالله سیدمحمدباقر صدر، این حزب را در اواخر قرن بیستم تأسیس کرد و تا آمدن آیتالله حکیم به ایران، حدود 25 سابقه داشت در صورتی که حرکه المجاهدین، بعد از هجرت ایشان به ایران تأسیس شد.
به نظر شما در دوران حاکمیت حزب بعث بر عراق، کدامیک از سازمانها و احزاب عراقی قویتر بودند؟
شکل حرکتهای جهادی، در جنوب و کردستان عراق فرق داشت. حزب دموکرات در کردستان و اتحادیه میهنی و سایر احزاب فعال، هرکدام تشکیلات رزمی خاص خود را داشتند و به شکلی منظم فعالیت میکردند. زمین کردستان در اختیارشان بود و در منطقه کردستان پایگاه و در داخل عراق، هستههای مبارزاتی داشتند. گروههای کرد به شکل پارتیزانی عمل میکردند و هستههای رزمی در اختیار داشتند، درحالیکه نیروهای شیعه و مبارز جنوب عراق، تشکیلات قوی و زمین نداشتند و حداکثر تعداد افراد هستههای وابسته به آنها در جنوب عراق، بین پنج تا ده نفر بود!
محل استقرار دائمی نداشتند و حداکثر میتوانستند تا دو ماه در داخل هور زندگی کنند! بنابراین آنان نیاز به تجدید قوا و تنظیم تشکیلات داشتند.
نفوذیهای رژیم بعث، تا چه حد توانستند به حرکتهای جهادی شیعیان عراق آسیب برسانند؟
حزب بعث از هر طریقی که میتوانست، این کار را میکرد. از جمله در تیپ بدر که از مجاهدینی تشکیل شده بود که میخواستند به صورت منسجم و تشکیلاتی با حزب بعث بجنگند. دراینباره داستانهای فراوانی وجود دارد.
بانیتیپ بدر، چه کسی یا چه جریانی بود؟
شهید بزرگوار اسماعیل دقایقی، در سال 1362 این تیپ را به دور از گرایشهای سیاسی بنا نهاد؛ زیرا گرایشهای سیاسی آفت مبارزات جهادی است. دو سال پس از تأسیس این تیپ، احزاب و گروههای عراقی به آن پیوستند. تیپ بدر از سال 1363، به طرز بیسابقهای گسترش پیدا کرد و صدها تن از اسرای عراقی متوجه شدند که صدام آنها را فریب داده است تا با برادران ایرانی خود بجنگند! لذا علاقه نشان دادند که به این تیپ بپیوندند و علیه کشور خودشان مبارزه کنند! این حرکت در دنیا بیسابقه بود! این مجاهدین همواره تحت تعقیب عوامل صدام بودند و اگر به چنگ آنها میافتادند، بلافاصله اعدام میشدند! آنها مانند ایرانیها جنگیدند و از مواضع کشورمان دفاع کردند. به واقع میتوان شهادت داد که انسانهای دلسوز و متعهدی بودند و مأموریتهایی را که به عهدهشان قرار میگرفت، با دل و جان انجام میدادند. تا زمانی که تیپ بدر بود، فرماندهان ایرانی از جمله: شهید دقایقی، آقای نقدی، آقای حسن دانایی و... مسئولیت آن را به عهده داشتند، اما وقتی تیپ به لشکر تبدیل شد، فرماندهان عراقی مسئولیت اداره و فرماندهی آن را به عهده گرفتند، از جمله آقایان: ابوعلی البصری، ابوحسن العامری، ابولقاء و ابومهدی المهندس.
پس از توقف جنگ تحمیلی، به نظر میرسید که گروههای معارض عراقی دچار سردرگمی شدهاند! سپاه بدر در این دوران چه فعالیتهایی داشت؟
بعد از امضای قطعنامه 598، هم نیروهای مسلح خود ما و هم گروههای معارض عراقی دچار سردرگمی شدند؛ چون همه ما بنا را بر سقوط صدام گذاشته بودیم و قصد داشتیم حزب بعث را به خاطر ماهیت تجاوزکارانهاش، سرکوب کنیم. هرگز به آنها اطمینان نداشتیم و میدانستیم اگر دوباره جان بگیرند، به کشور ما حمله خواهند کرد! نگرانی معارضین عراقی در این مقطع، بیشتر از نگرانی ایران بود؛ زیرا دیگر نمیدانستند با چه ابزاری میتوانند حکومت صدام را سرنگون کنند و میدانستند که اگر حزب بعث جان به در ببرد، مردم را بهشدت سرکوب خواهد کرد. پس از حمله صدام به کویت، این احساس در معارضین بهوجود آمد که صدام پس از اشغال کویت، به سمت عربستان پیشروی یا مجددا به ایران حمله خواهد کرد و لذا احساس کردند که هنوز مهار مبارزه از دستشان خارج نشده است. از این گذشته پس از توقف جنگ، تمام امکانات و تدارکات رزمی مستقیما در اختیار فرماندهان مجاهدان عراقی قرار گرفت و آنها مستقیما مسئول سرنوشت خودشان شدند.
وظیفه ما فقط پشتیبانی از آنها بود و قصد دخالت در امور داخلی عراق را نداشتیم. تدارکات و آموزشهای نظامی در پادگانهایی که در اختیارشان بود، برای روزی که پیشبینی میشد صدام سرنگون شود، در دستشان بود.
در حمله صدام به کویت، آمریکا نقش تعیینکنندهای در توقف صدام داشت، هرچند در جریان انتفاضه شعبانیه، مانع از سقوط او هم شد. ورود و خروج آمریکا به این جریان را چگونه تحلیل میکنید؟
رژیم بعث روی محاسبات خود مطمئن بود که اگر بین عراق و دیگر اعراب جنگی رخ بدهد، آمریکا به دفاع از آنها برنخواهد خاست، اما محاسباتش غلط از آب درآمدند و هنگامی که کویت را اشغال کرد، آمریکا و دولتهای عربی احساس کردند که اگر صدام را به حال خود رها کنند، ممکن است کشورهای حوزه خلیج فارس را هم تهدید کند؛ لذا به حمایت از کویت برخاستند و صدام را بر سر جای خود نشاندند، هرچند که صلاح ندیدند کاملا او را از بین ببرند.
نقش گروههای معارض داخل و خارج از عراق، در این مرحله چه بود؟
آنها احساس کردند که زمینه سقوط صدام فراهم شده است و باید کمک کنند که حکومت او هر چه سریعتر سقوط کند. مردم عراق از رژیم بعث و صدام، آسیبهای زیادی دیده و عده زیادی آواره شده بودند و میخواستند هر چه زودتر به کشورشان برگردند. قبرهای دستهجمعیای که پس از سقوط صدام در عراق کشف شدند، نشان میدهند که مردم عراق در راه آزادی تا چه اندازه شهید دادهاند. معارضین عراقی احساس میکردند که اگر موقعیت قیام همگانی از دست برود، امکان مناسب دیگری به این زودیها فراهم نخواهد شد.
در این میان، نقش جمهوری اسلامی را چگونه ارزیابی میکنید؟
نقش ایران پشتیبانی امدادی و ارسال دارو و غذا، مخصوصا برای شیعیان جنوب عراق بود، که بر اثر جنگ کویت بهشدت تحت فشار بودند. متأسفانه سایر کشورهای اسلامی و عربی، آنگونه که شایسته بود، کمک نکردند. هدف ایران این بود که مسلمانان عراق روی پای خود بایستند و صدام را سرنگون، یا دستکم توسط سازمانهای امنیتی مجبور کنند که دست از جنایات گذشتهاش بردارد.
در این میان اما، چرا آمریکا به بازگشت صدام کمک کرد؟
آمریکاییها و دولتهای عربی احساس کردند که با توجه به روند پیشآمده، احتمال اینکه اکثریت شیعه در عراق زمان امور را در دست بگیرند و با کردهای عراق ــ که با کشورهای عربی مناسبات سیاسی خوبی ندارند ــ متحد بشوند و به این ترتیب با سقوط صدام، یک نظام ناهماهنگ با آمریکا و دولتهای عربی سر کار بیاید، بهشدت تقویت شده است. به همین دلیل آمریکا به نیروی هوایی صدام اجازه داد تا قیام همگانی مردم عراق را سرکوب کند، درحالیکه پیش از آن به هواپیماها و بالگردهای حزب بعث، اجازه پرواز نمیداد. متأسفانه با چراغ سبز آمریکا به حزب بعث، سازمانهای امنیتی و نظامی عراق،
مردم را با تمام توان سرکوب کردند. به نظر من آمریکا در جنگ آزادسازی کویت، قصد سرنگونی صدام را نداشت و تنها به تنبیه او بسنده کرد.
علت این امر چه بود؟
چون برای جانشینی او، فرد مناسبی را پیشبینی نکرده بود. از سوی دیگر، اگر صدام سرنگون میشد، آمریکا توجیهی برای ادامه حضورش در منطقه نداشت، به همین دلیل حمله به عراق را متوقف کرد. نکته دیگر در این میان، این بود که مسلمانان و شیعیان عراق، دل خوشی از آمریکا نداشتند و لذا هر چقدر از توان مسلمانان توسط صدام کاسته میشد، به نفع آمریکا و دولتهای منطقه بود. به همین دلیل آمریکا با اینکه میتوانست در این مرحله کار صدام را تمام کند، اما این کار را نیمهتمام باقی گذاشت.
پس از آزادسازی کویت، آیتالله سیدمحمدباقر حکیم تحرکاتی را برای ایجاد ارتش اسلامی عراق شروع کرد و با دولتهای همسایه این کشور، به گفتوگو نشست. دولتهای منطقه چه موضعی گرفتند؟ و نهایتا چرا این طرح به نتیجه نرسید؟
شهید آیتالله حکیم ابتدا به کویت رفت، که از حمله صدام آسیب فراوان دیده بود. در آنجا مورد استقبال واقع شد و کویتیها قول دادند که از جهاد علیه صدام استقبال و به معارضین کمک خواهند کرد. ایشان سپس به سوریه و لبنان رفت و رؤسای جمهوری آن کشورها هم، قول همکاری دادند.
ایشان در این سفرها، اوضاع سخت عراق و مواضع خود را تشریح و تأکید میکرد که اگر صدام سرنگون شود، شیعه و سنی بههیچوجه به جان هم نمیافتند و ایران هم قصد تلافی ندارد. پیروان طوایف مختلف عراق، قرنها بود که در کنار هم زندگی مسالمتآمیزی داشتند و آنچه که به آنها تحمیل شد، از خارج، مخصوصا کشورهای عربی حوزه خلیج فارس بوده است.
از منظر شما، سقوط صدام چه تأثیری بر معادلات منطقهای داشت؟
بیتردید مردم عراق و سایر کشورهای منطقه، از نابودی صدام سود بردند، اما متأسفانه نیروهای آمریکایی، جانشین حکومت حزب بعث شدند و به سهم خود، تهدیدی جدی برای منطقه هستند. اهداف صدام در جغرافیای عراق و حاشیههای آن محدود میشد، اما اگر آمریکاییها بخواهند به شکل مرئی و نامرئی، برای همیشه در منطقه حضور داشته باشند و سیاستهای سلطهجویانه خود را اعمال کنند، سقوط صدام نفع چندانی برای مردم عراق و منطقه نخواهد داشت. به نفع خود آمریکاییها هم هست که از نفوذ در جریانات سیاسی عراق و خطدهی به آنها خودداری کنند.