«شهید آیتالله محمد صدوقی، سمبل صلابت در برابر رژیم پهلوی» در گفتوشنود با علی مازارچی؛
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
به عنوان نخستین سؤال، تأثیرات شهید آیتالله حاج شیخ محمد صدوقی یزدی بر خود را چگونه و تا چه میزان میبینید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. من متولد سال 1325 هستم و چهار یا پنج ساله بودم که
شهید آیتالله صدوقی به یزد آمدند. همه یزدیهای اصیل، ایشان را بهخوبی میشناسند. منبرهای آیتالله صدوقی در ماه مبارک رمضان را هرگز از یاد نمیبرم. ایشان در این ماه و بعد از اقامه نماز ظهر و عصر، روزی یک ساعت منبر میرفتند.
خاطرم هست به من سفارش میکردند که در کنار دروس دبیرستان، به یادگیری علوم دینی هم بپردازم. به همین دلیل من به همراه یک نفر دیگر، دروس طلبگی را از ابتدا فرا گرفتیم. آیتالله صدوقی مرتبا اوضاع درسی ما را میپرسیدند و حتی بعدها فهمیدم که ایشان مبلغی پول داده بودند تا به ما داده شود و از این طریق، ما به درس خواندن تشویق شویم. به یاد دارم هفتهای پنج تومان به ما میدادند.
ظاهرا شما اوصاف آیتالله صدوقی را از زبان شهید آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب نیز شنیده بودید. فکر میکنم که اکنون، فرصت مناسبی برای نَقل این خاطره است.
اولین بار که نام آیتالله صدوقی را از زبان شهید آیتالله دستغیب شنیدم، در کلاس درس تفسیر سوره فرقان بود. در سوره فرقان به آیهای میرسیم که در آن چهارده ویژگی برای بندگان خدا ذکر شده است. در یکی از این ویژگیها آمده است که بندگان من روی زمین باوقار و هیمنه راه میروند. در آن زمان من به همراه دو یزدی دیگر، در کلاس بودیم. یکی از آنها اهل میبد و دیگری اهل محلات پایین یزد بود. شهید دستغیب وقتی به آن آیه رسیدند، گفت: «الحمدالله ما در کلاس شاگرد یزدی داریم، بندگانی مثل حضرت آیتالله صدوقی، با هیمنه و وقار قدم برمیدارند...».
شهید آیتالله محمد صدوقی در صف اول یکی از راهپیماییهای انقلاب اسلامی (یزد؛ سال 1357)
یکی از خصال آیتالله صدوقی، برخورداری از توان بالای مدیریت اقتصادی است. ارزیابی شما دراینباره چیست؟
آیتالله صدوقی بسیار مبتکر، روشنبین و آیندهنگر بودند. در آن زمان شخصی قصد داشت در جایی که در حال حاضر پاساژ کویتیها در آن قرار دارد، سینمایی را تأسیس کند. آیتالله صدوقی گفتند: «کاری به تو یاد میدهم که با آن بتوانی بیشتر از تأسیس سینما درآمد کسب کنی، بهتر است که یک پاساژ بزنی!». آن آقا هم، با این پیشنهاد موافقت کرد. در حال حاضر در دهه اول محرم، صبحها تا ساعت حدود 5/ 10، مغازههای آن پاساژ تعطیل است و در آنجا روضه خوانده میشود.
سیره مبارزاتی آیتالله صدوقی، مدخلی مهم به شناخت آن بزرگ بهشمار میآید. ایشان در این عرصه، از چه شیوههایی استفاده میکردند؟
خاطرم هست که در آن مقطع، ما اعلامیههای حضرت امام را در ساک میگذاشتیم و با خود میبردیم و ابتدای کوچه باریکی میایستادیم. فروشگاه بزرگی بود که به آقای روحانیان تعلق داشت و در آن شرایط، به ما پناه میداد. آیتالله صدوقی، صبحها وقتی قصد داشتند برای اقامه نماز جماعت به مسجد بروند، به ما میگفتند: کیف اعلامیهها را به آقای خبرگی، خادم مسجد، بدهید. آقای خبرگی بعدها شهید شد. در ساک روی اعلامیهها، شیرینی شیرازی میگذاشتیم و به این ترتیب آنها را مخفی میکردیم. در رساندن ساک به مسجد، آقای شعبانعلی منصوری، که اهل کرمان بود و در حال حاضر هم دکتر و استاد دانشگاه است، به من کمک میکرد. یک روز در مسیرمان به چهارراهی رسیدیم که ناگهان ماشین پلیس در برابرمان ایستاد! ما پشت سر آیتالله صدوقی، پناه گرفتیم. پلیس گفت: اینها باید توقیف شوند. آیتالله صدوقی گفتند: «چرا؟ مگر اینها نباید نماز صبح را بخوانند؟» پلیس گفت: «میتوانند نماز بخوانند، اما ساکهایشان را باید به ما تحویل دهند». شهید صدوقی جواب دادند: «اذان صبح و دزد سر چهارراه؟ به چه دلیل باید ساکشان را به شما بدهند؟ این ساکها مال من است، اینها در حمل آن به من کمک میکنند!». سرگردی گفت: «من باید ساک را ببرم». ناگهان شهید صدوقی عصایشان را به درجههای سرگرد زدند و گفتند: «اول صبح یا سگ جلویمان هست یا آژان، چخ!». آنها از ترس، هم فورا سوار ماشینشان شدند و فرار کردند!
صلابت و شجاعت شهید صدوقی، در برخورد با دشمنان انقلاب اسلامی نمونه و بینظیر بود. در روز 10 فروردین 1357، ایشان در مقابل در مسجد، دکمههای لباسشان را باز کردند و به مأمورین ژاندارمری گفتند: «اگر میخواهید تیراندازی کنید، به من تیر بزنید!». شهامت و قاطعیت آیتالله صدوقی، منحصربهفرد بود. ایشان صریح، روان، ساده و با لهجه شیرین یزدی، برای مردم صحبت میکردند و افراد هم جذب بیان شیوای ایشان میشدند. همین مسئله هم، باعث تقویت بنیه مذهبی و انقلابی مردم یزد شد. آیتالله صدوقی با استفاده از تمثیل و بیان حکایات و خاطرات در خلال صحبتهایشان، تلاش میکردند تا مردم خسته نشوند. ایشان بین مطالب، خاطره و حکایتی تعریف میکردند و سپس، دوباره به بیان مطلب اصلی میپرداختند. خداوند در قرآن مجید هم، از این روش برای بیان مطالب و آموزههای دینی استفاده کرده است. در خلال آیات، حوادث تاریخی بیان شده است. همین مسئله مانع از خستگی مسلمانان، در حین تلاوت آیات میشود.
واکنش آیتالله صدوقی، در برابر فعالیت منافقین در شهر یزد چگونه بود؟
خاطرم هست که در آن مقطع، عدهای از گروه موسوم به مجاهدین در یزد، در طبقه دوم ساختمانی واقع در میدان مجاهدین ــ که امروزه نام آن به شهید بهشتی تغییر یافته است ــ دفتری برپا کرده بودند. زیر آن ساختمان، مغازه بستنیفروشی وجود داشت. آیتالله صدوقی با همان ابهت همیشگیشان، به صاحب آن مغازه گفتند: «باید در مغازه را ببندی، من مجاهدین خلق سرم نمیشود، همه باید در یک خط و متحد با هم، پشت سر امام حرکت کنند...». به دلیل مواضع قاطع این شهید بزرگوار، منافقین در شهر یزد مجال فعالیت پیدا نکردند.
خبر شهادت آیتالله صدوقی را چگونه شنیدید؟
آیتالله شهید صدوقی یک بار گفته بودند که حضرت علی(ع) در جنگهای بسیاری فاتح میشدند و حتی در جنگی، سوره والعادیات در شأن ایشان نازل شد، با وجود این هیچگاه نفرمودند فُزتُ (رستگار شدم)، اما وقتی در محراب شمشیر بر سرشان فرود آمد، فرمودند: «فزت و رب الکعبه». این مسئله، جایگاه و ارزش بالای شهادت را نشان میدهد. آیتالله صدوقی حد نهایت کمالشان را در شهادت میدیدند. ایشان دوست نداشتند که با مرگ طبیعی از دنیا بروند. عالمِ بسیجی، مردن به مرگ طبیعی را نمیپسندد. جملهای که آیتالله صدوقی مدتی قبل از شهادتشان گفته بودند، نشان میدهد که ایشان آماده شهادت بودند. شهید صدوقی گفته بودند: «مرغابی را از آب میترسانید؟» من تعبیر خواب را از آیتالله دستغیب آموختم. یک روز ساعت 5 بعد از ظهر، خانمی با من تماس گرفت و گفت: از مناطق خارج از یزد تماس میگیرد. از لهجه آن خانم متوجه شدم که اهل بافق یزد است. او گفت: «من خواب دیدهام که محراب مسجد ملااسماعیل، فرو ریخت و چهل مرد کشته شدند! مردم تابوت آنها را با فریاد اللهاکبر بیرون میبردند. چهار فرشته هم از دو طرف محراب، به آسمان پر کشیدند!». من به آن خانم گفتم: «خواهر! مگر اخبار را گوش ندادهاید؟» گفت: «خیر.» خبر شهادت آیتالله صدوقی را به ایشان دادم و گفتم: «چهل در اسلام و قرآن عدد کمال است، اما تعبیر آن چهار فرشته را نمیدانم!». البته بعدها فهمیدم که در آن ماجرا، چهار زن هم به شهادت رسیدهاند.