انقلاب اکتبر 1917 روسیه، در تاریخ معاصر ایران، در قلم پژوهشگران تاریخ و در نگاه زمامداران آن روزگار همواره با بیم و امیدهای فراوانی همراه بوده است. این انقلاب موجب حوادث بسیاری شد و در کنار ذوق زدگیهایی که بیانه های دولت انقلابی لنین در ایرانیان ایجاد کرد، ایران را دوباره صحنه رویارویی قدرتهای بزرگ نمود.
از اتفاقاتی که در شمال ایران رخ داد یعنی مبارزات میرزاکوچک و تشکیل جمهوری شوروی گیلان گرفته تا حضور مستقیم نیروهای انگلیس در شمال و تأثیر آن در قراردادهای 1919 و در سالهای دورتر حوادثی که خطرات نفوذ اندیشه کمونیسم بر سر آرمانهای مردم ایران در اندیشه جبهة ملی و مذهبی ایرانیان در کوتای 28 مرداد 32 آورد؛ بی تأثیر از انقلاب اکتبر روسیه نبود!
انقلاب 1917 روابط میانِ ایران و روسیه را وارد مرحله تازه ای کرد که این تغییر را می بایست در بیانیه های روسها درباره ایران و اهداف راهبردی روسها برای پیشبرد اهداف انقلابی شان جستجو کرد. از نگاه روسها ایران جایگاه ویژه ای در گسترش انقلاب کمونیستی در میان ملل شرق داشت. ایران که از نظر لنین یکی از حلقه های سرمایه داری بود به تعبیر تروپافسکی «مفتاح تمام شرق» بود که می بایست «به هر قیمتی در دست بلشویسم باشد».1
اما بیانیه های روسهای انقلابی که نخستین بار ایرانیان را در کنار ملل دیگر شرق و مسلمانان مخاطب قرار می داد، با آنها به خاطر قرنها له شدن جان و مال و ناموس شان «زیرپای غارتگران اروپایی» همدلی و همزبانی شده بود. طی همین اعلامیه رسماً عهدنامه ها و توافقهای پیشین روسیه و انگلستان که ایران را میان دو کشور امپریالیسم تقسیم کرده بود باطل و کان لم یکن و از درجه اعتبار ساقط دانسته شده بود و قول داده شده بود که به محض پایان عملیات نظامی، سربازان روس، ایران را تخلیه کرده و ایرانیها حق داشته باشند که آزادانه درباره سرنوشت آتی خود تصمیم بگیرند.»2
این نخستین قدم ،امیدهای فراوانی را در دلهای ایرانیان ایجاد کرد، بهگونه ای که حتی عده ای امیدوار به بازگشت بخشهای جدا شده قفقاز به آغوش مام وطن شدند. این دگرگونی در کلام برخی از سیاستمداران ایرانی به عنوان «معجزه سیاسی» تعبیر شد که ارتش روسیه را از چند کیلومتری پایتخت ایران عقب نشاند و حکومت ایران را از فشار شدیدی که روسیة تزاری بر آن وارد می کرد، رها نمود3. این اقدامات روسها؛ آنها را در میان ایرانیان بسیار محبوب ساخت، آنها در نگاه برخی مردم ایران انقلابیونی بودند که در جهان پر از منفعتطلبی پرچم عدالت، مبارزه با امپریالیسم، دفاع از حقوق ملل ستم دیده شرق و الغاء قراردادهای استعماری را در دست گرفته بودند!
قدمهای بعدی روسهای انقلابی مؤثرتر واقع گشت. آنها در اقداماتی عملی کوشیدند در جلب قلوب این «مفتاح شرق» قدمهای دیگری بردارند. دولت شوروی طی یادداشتی، کلیه امتیازات مخالف حاکمیت و استقلال ایران را که دولت روسیه تزاری از ایران گرفته بود، ملغی کرد و به مردم ایران وعده داد که آنها را در اخراج نیروهای باقی مانده انگلیس و عثمانی یاری نماید. آنها همچنین وعده دادند که از مطالبه ایران برای خسارت جنگ نیز پشتیبانی نمایند. آنها همچنین طی بیانیه-ای جداگانه قرارداد 1907 میان روسیه تزاری و ایران را که علیه استقلال و آزادی ملت ایران، میان دو دولت روس و انگلیس بسته شده بود به طور رسمی ملغی اعلام کردند.
چیچپرین کمیسر خارجی(وزیر خارجه) جدید روسیه در 26 ژوئن 1919 5 تیر 1295 در نامه ای به دولت ایران کلیه امتیازات تحصیلی روسیه از ایران را یک جا باطل اعلام کرد که عبارت بودند از: لغو تمام بدهیهای ایران به دولت تزاری، پایان بخشیدن به مداخله روسیه در عواید گمرکات، تلگرافخانهها و مالیاتها، احیای حق کشتیرانی ایران در دریای خزر با پرچم ملی ، اهدای بانک استقراضی روسیه با تمام متعلقات به ایرانیها، واگذاری کلیه جاده های شوسه احداث شده در طی جنگ به ملت ایران، لغو قضاوتهای کنسولی، انحلال میسیون مذهبی ارومیه، اجازه به ایران جهت ترانزیت کالا از روسیه، باز شدن سرحدات ایران و روس برای عبور آزاد و حمل مال التجاره، صرف نظر کردن روسها از تشکیل قوای مسلح در ایران، اجازه یافتن ایران به ایجاد کنسولگری در کلیه شهرها و بخشهای شوروی و نیز رضایت دولت روسیه به ملغی شدن کارگزاریها!4
همچنین در این نامه، بندی گنجانده شده بود مبنی بر این که «سرحدات شوروی با ایران، مطابق اراده سکنه سرحدی معین خواهد شد.»5 ظاهراً همین بند امیدهایی را در میان برخی ساده اندیشان، برای بازگشت بخشی از خاک ایران - که در جریان معاهدات گلستان و ترکمانچای ظالمانه ضمیمه خاک روسیه شده بود- ایجاد کرده بود.
بر اثر همین خوشبینیها بود که مستوفی الممالک و صمصامالسلطنه برای اجرایی کردن امیدهای ایرانیان وارد صحنه شدند اما به دنبال تقاضای مستوفیالممالک در جهت لغو قرارداد 1907م و خروج نیروهای انگلستان به زودی وی و جانشین بعدی او ... بر اثر فشارهای انگلستان ساقط شدند و وثوقالدوله در تابستان 1918م برای نزدیکتر شدن اندیشه های زمامداران ایران با انگلیسها و جلوگیری از نفوذ روسهای انقلابی به نخست وزیری رسید. این اتفاق مصادف شده بود با علاقه ایرانیها به روسهای انقلابی و نیز اقدامات عملی آنها در ایران.
برای اجرایی کردن اهداف انقلابی روسها در ایران، «کارل براوین» کنسول سابق رژیم تزاری به عنوان نماینده شوروی وارد ایران شد. علیرغم استقبال مردم و محافل اجتماعی و مطبوعاتی از وی، دولت ایران او را به رسمیت نشناخت و وی مجبور به فرار از ایران شد. وثوق الدوله سفرای دیگر شوروی از جمله «کالومیتیسف»(کلیمیتسف) را نیز به رسمیت نشناخت.
روسهای انقلابی خیلی زود دریافتند که به دست گرفتن یک ایالت ایران(گیلان) به از دست دادن تمام ایران نمی ارزد. بنابراین خیلی زود پای میز مذاکره با رقیب سنتی و امپریالیست خود انگلیس نشستند...
سفرای بعدی روسیه یعنی روتشتین و شومیاتسکی نیز علیرغم مخالفت انگلیسها و عدم استقبال زمامداران ایران، کوشیدند وجهه شوروی را در ایران تقویت نمایند. اقدامات ایرانیان ، از جمله برقراری مجدد مدرسهای تعطیل شده در ایران که متعلق به روسها بود، اجازه انتشار مجدد روزنامه های «حقیقت»، «ستاره ایران» و «طوفان» و اقدامات دیگر، واکنشهای تند انگلستان و به خصوص «لرد کرزن» وزیر خارجه انگلیس را به همراه داشت. همین واکنش لرد کرزن به اقدامات «شومیاتسکی بود» که موجب اولتیماتومی به روسها مبنی بر قطع روابط بازرگانی با شوروی شده بود.
سرانجام تغییر رویه در سیاست روسها
اما آنچه بیش از همه نور امید را در دل ایرانیان روشن کرد، خروج رو سها از جنگ جهانی و تصمیم جدی آنها برای تخلیه خاک ایران بود. این خوشبینی در میان برخی از سیاستمداران خوشنام و وطن پرست ایرانی نیز ساری و جاری بود. ملکالشعرای بهار تعبیر جالبی از آن دارد وی مینویسد: «دو دشمن از دو سو ریسمانی به گلوی کسی انداختندکه او را خفه کنند. هر کدام یک سر ریسمان را گرفته، می کشیدند و آن بدبخت در آن میانه تقلا می کرد. آنگاه یکی از آن دو خصم سر ریسمان را رها کرده و گفت: ای بیچاره! من با تو برادرم و مرد بدبخت نجات یافت ».6
اقدامات روسها که با تبلیغات ضدانگلیسی و ضدامپریالیستی همراه بود، مشفقانه با آمال و رنجهای ایرانیان همدلی می کرد، از یک سو انگلیسیها را به بازگشت به عرصه رقابت با بلشویکها در ایران می کشاند و از سوی دیگر شور و شعفی که در میان ایرانیها ایجاد کرده بود می رفت که اندک اندک بسیاری از جوانان و سیاستمداران را به سوی سوسیالیسم سوق دهد.
تجلی عملی این شور و شوق مردمی و نیز رقابت همه جانبه انگلستان با شورویها را می بایست در شمال کشور و به ویژه در محور نهضت جنگل، تعامل آنها با «جمهوری شوروی گیلان» و کمونیستهای مستقر در شمال و در نهایت در تعامل آنها با انگلیسیها و دولت ایران و در نتیجه نابودی نهضت جنگل بررسی کرد.
نخست آنکه ارتش روسیه در جریان خروج از ایران پس از انقلاب اکتبر جنایات زیادی انجام داد. در گیلان با نیروهای میرزا کوچک درگیر شد. همان زد و خورد و جنایاتی که انگلیسیها در حق جنگلیها روا داشتند و در نهایت با توافق با آنها راه خود را به سمت صحنه های درگیری در قفقاز میان بلشویکها و روسهای سفید باز کردند.7
بدین ترتیب صحنه رقابت از کل کشور به ایالات شمالی کشیده شد، اما بلافاصله پس از برچیده شدن بساط روسهای سفید در قفقاز و انزلی رو سهای انقلابی با انگلستان برای خروج دوجانبه از گیلان به توافق رسیدند. ارتش سرخ اگرچه دو بار با حضور در رشت به نفع نیروهای کمونیست وارد عمل شد و موجبات ترقی آنها را فراهم آورد اما با خروج انگلیسیها و نیز توافق 1921 میلادی با دولت ایران، همزمان با خروج نیروهای انگلیس از ایران خارج شده و دست از حمایت جنگلیها و کمونیستهای جمهوری برداشت؛ در نتیجه این نظریه را تقویت نمود که حمایت شورویها از نهضت جنگل به دلیل فشار دولتمردان ایران جهت خروج نیروهای انگلیس طرح ریزی شده است.
یک بار دیگر رقابت انگلستان و شوروی در ایران با نام و عنوان جدید، اما بسیار شدیدتر از قبل از سرگرفته شد. اما روسهای انقلابی خیلی زود دریافتند که به دست گرفتن یک ایالت ایران (گیلان) به از دست دادن تمام ایران نمی ارزد بنابراین خیلی زود پای میز مذاکره با رقیب سنتی و امپریالیست خود و نیز دول ذاتاً غربگرای ایران نشستند، در همین راستا با دولت مشیرالدوله و سپس جانشین وی مذاکره کرده و با عقد قرارداد 1921 به یک دوره رابطه آشفته و بحرانی بین دو کشور پایان دادند. پیمانی که تقی زاده آن را «فرج عظیمی8» برای ایران می دانست.
شوروی انقلابی نخستین بار در آزمایشی بزرگ جنگلیها و به خصوص کمونیستها را قربانی اهداف بلندمدت خود و نیز تعامل با غرب کرد. روتشتین در نامه ای به میرزا کوچک وی را به پایان مبارزه دعوت کرد و با اشغال گیلان به وسیله رضاخان که محصول قرارداد 1921 و تعامل آنها با انگلیس بود به عمر حکومتهای حامی خود پایان داد. همان معامله ای که پس از جنگ جهانی دوم با جمهوری خودمختار آذربایجان کرد. یعنی استفاده از این سوسیالیستهای شیفته آرمانهای لنین، برای فشار به دولتهای ایران و نیز رقبای بزرگ خود برای کسب امتیازبیشتر!
زمامداران شوروی تا کودتای 28 مرداد نیز حمایت چندان با اهمیتی از جوانان سوسیالیست و شیفته آرمانهایش حتی زمانی که به میدانهای تیر فراخوانده می شدند نکردند! در عوض همواره در مقابل معاهدات ایران با انگلستان و اردوگاه غرب ایستادگی می کردند. نخستین اعتراض جدی روسهای انقلابی به قرارداد 1919م بود. قراردادی که هر دو طرف برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم و خطرات آن و انگلیسیها علاوه بر آن جهت حفظ هند، به آن تن داده بودند. «امتیاز انحصاری تأمین سلاح، آموزش نظامیان و مشاوران اداری در مقابل وامی به مبلغ 2 میلیون پوند، تجدیدنظر «تعرفهها، گردآوری غرامت جنگلی»9 در بیانیه های تند روسها به «فروش ایران» تعبیر شد.
این انگیزه اتحاد با انگلستان برای مقابله با خطر کمونیسم10 برای اعتبار سیاسی وثوق الدوله در تاریخ ایران گران تمام شد، امری که نقش تبلیغات شدید روسها در تفسیر آن کم اهمیت نبود! این قرارداد اگر چه به تعلیق درآمد و در زمان سیدضیاء به طور کامل ملغی شد، اما نتیجه ای عکس بر جای گذاشت، چرا که ضمن برانگیختن احساسات ضدانگلیسی، به نگرانیهای سیاستمداران درباره خطر کمونیسم افزود. در ایران معاصر هیچ اتفاقی به اندازة قرارداد 1919م -درست یا نادرست و فارغ از هر قضاوتی- به بدبینی ایرانیان نسبت به انگلیسیها دامن نزد و در این میان تبلیغات ضدانگلیسی روسها و حامیان جوان و پرشور داخلی آنها نقش مهمی ایفا کرد.
سخن آخر
فرجام سخن اینکه ایران از فواید انقلاب اکتبر روسیه، بهرغم حلول دوباره روح استکباری تزارها به مسئولین جدید بیبهره نماند. از جمله: تخلیه ایران، به چالش افتادن و لغو کاپیتولاسیون (برای قدرتها به واسطه گذشت لنین از آن)، لغو برخی از امتیازات روسهای تزاری، نمونهای از این فواید است.
در مقابل کودتای سوم اسفند 1299 و قدرتیابی رضاخان، قرارداد 1919م، خلع قاجاریه، گسترش اندیشه سوسیالیسم در میان جوانان و نقش آفرینیهای مهم آنها در حوادث، خودمختاریهای موقت شکل گرفته در پایان دوجنگ جهانی و نیز برخوردهای تند صورت گرفته با مخالفان به بهانه جلوگیری از خطر کمونیسم و مواردی از این دست نیز از تبعات برپایی کشور شوراها در همسایگی ایران بود. آن هم اندیشه ای که به زعم خود از ایران به عنوان «مفتاح شرق» جهت گسترش کمونیسم یاد می کرد. بهانه ای که تا سال 57 و انقلاب اسلامی همواره به عنوان دستاویز جهت دخالتهای قدرتها رقیب در ایران مورد بهرهبرداری قرار می گرفت.
تروتسکی، لنین و استالین
شماره آرشیو: 4053-4ع
پی نوشت:
1. محمدرضا حافظ نیا، خلیج فارس و نقش استراتژیک تنگه هرمز، تهران، سمت، 1371، ص 135.
2. حسن ستوده تهرانی، تاریخ دیپلماسی عمومی، ج 2، تهران، انتشارات دانشگاه ، 1329، ص 325.
3. محمدتقی بهار، تاریخ روابط سیاسی ایران و قدرتهای بزرگ، تهران، امیرکبیر، 1371، 25.
4. علی اکبر ولایتی، تاریخ روابط خارجی ایران، تهران، انتشارات دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1370، ص 56-57.
5.همان، ص 56.
6. محمدتقی بهار، همان، ص 27.
7. گریگور یقکیان، شوروی و جنبش جنگل، به کوشش برزویه دهگان، بیجا، نشر نوین، 1363، ص 9.
8. سیدحسن تقی زاده، زندگی طوفانی، ج 2، به کوشش: ایرج افشار، تهران، انتشارات علمی، 1372، ص 189.
9. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی، تهران، نشر نی، 1384، ص 242.
10. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دورة پهلوی (1357-1300)، تهران، البرز، 1374، ص 279.