یکی از مسائلی که سیاستمداران را از یکدیگر متمایز میسازد جهتگیری آنها در قبال نقاط عطف تاریخی است. در واقع در برهههای حساس است که رهبران با تصمیمهای تاریخی خود سرنوشت یک کشور و یک ملت را رقم میزنند. سرنوشتی که میتواند تیره و تار باشد و کشوری را درگیر جنگ، اغتشاش و خونریزی نماید و یا منافع آنها را تامین کند و باعث کسب پرستیژ شود. در این میان، تحولات معاصر ایران آکنده از چنین لحظات حساس و تاریخسازی است. این امر زمانی اهمیت خود را دو چندان میسازد که ایران در طول تاریخ خود همواره شاهد حکومتهایی بوده است که اقتدارگرا بودهاند و نقش افراد در تصمیمسازیها و رویکردهای هر مقطع بسیار روشن و آشکار بوده است. ایران دوران پهلوی اول و دوم نیز از این قاعده مستثنی نیست.
با این حال متغییری که نقشش بیبدیل بوده است و در این تصمیمگیریها بسیار تاثیرگذار بوده قدرتهای بزرگی هستند که چشم طمع به مرزهای سرزمینی ایران داشتهاند و همواره منافع ملی خود را دنبال کردهاند. این قدرتها در راستای تامین منافع خود از هیچ کوششی دریغ نورزیده و حتی خاک کشورمان را مورد تعرض و حتی تصرف قرار دادهاند. یکی از مقاطعی که نقش قدرتهای بزرگ در ایران بسیار پررنگ است رویدادهای منتهی به جنگ جهانی دوم میباشد. حوادثی که سرانجام به فروپاشی سلطنت پهلوی اول و برکناری و خلع رضاشاه از قدرت انجامید. در واقع اگر رضاشاه شناخت بهتری از روند تحولات بینالمللی داشت شاید سرنوشت ایران و حتی خودش به گونهای دیگر رقم میخورد. بر این اساس پژوهش زیر در پی پاسخ به این پرسش بر خواهد آمد که آیا ایران میتوانست از حوادث و تبعات جنگ جهانی دوم برکنار و بیطرف بماند یا اینکه حفظ بیطرفی ایران تنها یک خیال خام بود که به هیچ وجه توجیه عقلانی و منطقی نداشت.
حمله آلمان به شوروی
در اوایل زمامداری هیتلر، از نظر بریتانیا حضور آلمان مانع مناسبی در برابر توسعه نفوذ شوروی به حساب میآمد و لذا لندن مخالفتی با باز گذاشتن دست آلمانیها در ایران نداشت. حتی هنگامی که هیتلر روی به بر هم زدن موازنه قوا در اروپا آورد و از جامعه ملل خارج شد و شروع به دست اندازی به کشورهای مجاور کرد لندن باز هم واکنش جدی از خود نشان نداد. با این حال، توسعه طلبیهای هیتلر و حرکت او به سمت شرق سبب شد لندن روی به پاریس بیاورد. با تصرف لهستان به وسیله آلمان دو کشور انگلستان و فرانسه که پیشتر با لهستان پیمان همکاریهای نظامی امضا کرده بودند به آلمان اعلان جنگ دادند. در نتیجه این تحولات روابط بریتانیا و شوروی نیز در قبال ایران دگرگون شد و این دو کشور در یک جبهه قرار گرفتند.1 حمله آلمان به شوروی جنگ را وارد مرحله جدیدی کرد و بدینترتیب نقش ایران اهمیت پیدا کرد.
آغاز جنگ جهانی دوم و وضعیت ایران
با آغاز جنگ جهانی دوم و بروز اختلاف میان دولتهای اروپایی آغاز کننده جنگ، دولت ایران بیطرفی خود را به مراجع بینالمللی اعلام کرد. در بیانیههای صادره از طرف نخست وزیر وقت یعنی جم، به اتباع بیگانه مقیم در ایران اخطار داده شد که از هرگونه فعالیت مغایر با سیاست ایران اجتناب و دوری شود. مقامات رسمی ایران صراحتا اعلام کردند که اگر کسی بخواهد ایران را میدان فعالیتهای خود قرار دهد به شدت از سوی مراجع قانونی تنبیه خواهد شد.2 رضاشاه نیز در نطقی در افتتاحیه مجلس شورای ملی دوازدهم طی سخنانی ضمن تاکید بر حفظ بیطرفی ایران، ابراز امیدواری کرد که دولت ایران با کلیه کشورها اعم از متحد و متفق روابط دوستانه پیشین خود را حفظ نماید. با این حال بر کسی پوشیده نبود که شاه، ارتش و حتی برخی از نخبگان سیاسی آرزوی پیروزی ارتش آلمان را در سر داشتند. در این میان، در میان اقشار مختلف جامعه نیز این حس نسبت به آلمان وجود داشت. در واقع آنها بیش از آنکه طرفدار نازیها باشند ضدامپریالیست و ضدانگلیسی بودند.3
انگلیسیها که تمایل چندانی به ورود ارتش شوروی به خاک ایران نداشتند سعی کردند رضاشاه را به واقعیتهای جنگ واقف سازند. در همین ارتباط آنتونی آیدن وزیر مختار بریتانیا به صورت سربسته به مقامات ایران هشدار داد که اگر مسئله واگذاری راه، جهت عبور اسلحه و مهمات انگلیس به شوروی به نحوی حل شود از اقدامی که ممکن است عواقب وخیمی برای ایران داشته باشد جلوگیری به عمل خواهد آمد. اما این سیاست نیز کارگر نیفتاد.
رضاشاه در این مقطع متکی به ارتش صد و بیست هزار نفری و اعلام بیطرفی ایران بود و برای اینکه بهانهای به دست متفقین ندهد و موازنه را میان دو طرف جنگ برقرار سازد متیندفتری را که تحصیلکرده آلمان بود از نخستوزیری برکنار کرد و علی منصور را که به محافظهکاری شهرت داشت به جای وی نشاند. در ضمن ورود نشریات تبلیغاتی آلمان را به ایران ممنوع ساخته و فعالیت آلمانیهای مقیم ایران را تحت نظارت دقیق قرار داده بود و به این ترتیب گمان میکرد که روسها و انگلیسیها کاری به کار دولت بیطرف ایران نخواهند داشت.
اما در ژوئیه سال 1941 دولتهای شوروی و انگلستان یادداشتهای مشابهی به دولت ایران تسلیم کردند و ضمن ابراز نگرانی از فعالیت کارشناسان آلمانی خواستار اخراج آنها شدند. دولت ایران جواب داد که حضور کارشناسان آلمانی برای خدمت در صنایع ایران ضروری بوده و به زودی نمیتوان برای آنها جانشینی پیدا کرد. با این حال متفقین که پیش از آن در مورد حمله به ایران تصمیم خود را گرفته بودند مشغول تدارک عملیات نظامی گردیدند. در عین حال، انگلیسیها که تمایل چندانی به ورود ارتش شوروی به خاک ایران نداشتند سعی کردند رضاشاه را به واقعیتهای جنگ واقف سازند. در همین ارتباط آنتونی آیدن وزیر مختار بریتانیا به صورت سربسته به مقامات ایران هشدار داد که اگر مسئله واگذاری راه، جهت عبور اسلحه و مهمات انگلیس به شوروی به نحوی حل شود از اقدامی که ممکن است عواقب وخیمی برای ایران داشته باشد جلوگیری به عمل خواهد آمد. اما این سیاست نیز کارگر نیفتاد.4
سناریوهای دیگر غیر از بیطرفی
در این میان، آنچه نباید از نظر دور داشت موقعیت راهبردی ایران در جنگ جهانی دوم است. در واقع تحلیل ژئوپلیتیک اوضاع، به درک بهتر و شناخت عمیقتر از وضعیت منجر خواهد شد. در همین حال، دولت ترکیه نیز بسیار تلاش کرد تا در جنگ بیطرف بماند که در پیش گرفتن این سیاست با موفقیت همراه بود. با این حال موفقیت ترکها تنها به خاطر ارتش منظم آتاتورک و متمرکز کردن نیروها در تنگه بسفر و داردانل نبود. ترکیه این شانس را آورده بود که سواحل غربی دریای سیاه در اختیار آلمان بود. اگر انگلیسیها میخواستند از مسیر دریای سیاه به شوروی کمک برسانند با حملات هوایی و دریایی از رومانی و بلغارستان مواجه میشدند. پس گزینه دریای سیاه را از همان ابتدا کنار گذاشتند و به سراغ گزینه ایران رفتند.5
رضاشاه باید این نکته را در نظر میداشت که با توجه به موقعیت جغرافیایی ایران بیطرفی غیرممکن است. او یا باید به آلمان اعلان جنگ میداد و به این ترتیب امتیازات بزرگی برای شرکت در جنگ میگرفت. اگر نمیخواست این این سیاست را در پیش گیرد فقط یک انتخاب دیگر داشت: همان زمانی که در عراق نظامیان هوادار آلمان کودتا کردند و به نفع متحدین وارد جنگ شدند پیشنهاد آلمان را برای ورود به جنگ میپذیرفت. با کمک نیروی هوایی آلمان به سرعت خوزستان را از انگلیس میگرفت. در نتیجه نیروی دریایی هند نمیتوانست خودش را به ساحل عراق برساند و حکومت عراق را ساقط کند. در آن شرایط آلمان هر قدر که میتوانست به ایران نیرو میفرستاد تا یک جبهه جنوبی در قفقاز باز کند و کار شوروی را یکسره کند. هیتلر اعتقاد داشت که استالین با از دست دادن قفقاز جنگ را تمام میکند و انگلیس را تنها میگذارد و این احتمال نیز امکان به وقوع پیوستن داشت.6
در پیش گرفتن سیاست اتلاف وقت
در چنان شرایط پیچیدهای رضاشاه نمیتوانست تصمیم بگیرد. منطق میگفت اتحاد انگلیس و شوروی و آمریکا شکستناپذیر است اما آلمان به دروازه قفقاز و ژاپن به دروازه هند رسیده بود. به نوعی معما یا تنگنای امنیت برای رضاشاه رخ داده بود و وی بر سر یک دو راهی قرار گرفته بود. او منتظر تحولات بعدی بود اما در جنگ باید در لحظه تصمیم گرفت. متفقین نمیتوانستند منتظر بمانند تا رضاشاه فکرهایش را بکند. در واقع در این موقعیت خطیر، رضاشاه سیاست تلف کردن وقت و حفظ وضع موجود را در پیش گرفت تا بلکه با گذشت زمان و مشخص شدن نتیجه جنگ او بتواند تصمیم نهایی خود را اتخاذ کرده و به طرف دول پیروز در جنگ بپیوندد. به همین دلیل بود که در پاسخ به دومین درخواست متفقین بار دیگر اعلام نمود که تعداد کارشناسان آلمانی در ایران تنها ششصد و نود نفر به اضافه خانوادههایشان هستند که همگی تحت مراقبت دولت ایران مشغول انجام وظایفشان هستند و در صورتی که تهران دست به اخراج آنها بزند دولت آلمان این سیاست را تخلف از سیاست بیطرفی تلقی مینماید و لذا از پذیرش تقاضای متفقین معذور است.7
در نهایت محاسبات رضاشاه اشتباه از آب درآمد و یکی از تلخترین حوادث تاریخ معاصر ایران که همان اشغال ایران از سوی متفقین بود به وقوع پیوست. بدینترتیب، کشور بیطرف ایران از شمال و جنوب مورد تجاوز قرار گرفت و نیروهای شوروی و انگلستان با توسل به همان شیوههایی که به دشمنان خود نسبت میدادند به ایران حمله کردند و در اندک زمانی آن را اشغال نمودند.8 این اشتباه راهبردی برای خود رضاشاه نیز گران تمام شد و به قیمت از دست دادن تاج و تختش تمام شد. در واقع اشتباهات رضاشاه تنها به زمامداری در امور داخلی محدود نبود و او از شناخت ماهیت نظام بینالمللی، بازیگران اصلیش و چگونگی موازنه قوا میان نیروهای درگیر در جنگ جهانی دوم ناتوان ماند و این امر در نهایت به فروپاشی نظامی منجر شد که با کمک همین قدرتهای خارجی شکل گرفته بود.
شماره آرشیو: 86-1ع
پی نوشت:
1. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، تهران، انتشارات البرز، 1373، ص 51.
2. احمد علی، سپهر، ایران در جنگ جهانی دوم، تهران، انتشارات دانشگاه ملی ایران، 1355، ص 29-28.
3. محمد علی همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا سقوط رضاشاه، ترجمه: محمدرضا نفیسی، تهران، انتشارات پاپیروس، 1363، 187.
4. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران: از ابتدای صفویه تا پایان جنگ جهانی دوم، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1381، ص 402.
5. همایون، الهی، اهمیت استراتژِیک ایران در جنگ جهانی دوم، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1361، ص 133.
6. محسن کاظمپور، رضاشاه باید میفهمید که بهخاطر موقعیت جغرافیایی "بیطرفی ایران" غیرممکن است:
https://www.parsine.com/fa/news/273017
7. هوشنگ مهدوی، پیشین، ص 404.
8. ریچارد استورات، در آخرین روزهای رضاشاه، ترجمه: عبدالرضا هوشنگ مهدوی، کاوه بیات، تهران، نشر نو، 1370، ص 315.