کتاب «مأموریت برای وطنم» از جمله کتابهای منسوب به محمدرضا پهلوی است که در سال ۱۳۳۹ منتشر شد. این کتاب دربردارنده مطالبی است که بعدها توسط شخص نویسنده، یعنی محمدرضا پهلوی، نقض شده است
«ماموریت برای وطنم»، «انقلاب سفید»، «به سوی تمدن بزرگ» و «پاسخ به تاریخ» کتب منسوب به محمدرضا پهلوی هستند (در مورد اینکه این کتب توسط محمدرضا پهلوی نوشته شده یا خیر همچنان تشکیک وجود دارد)؛ پادشاهی که بهویژه در «ماموریت برای وطنم» که در سال ۱۳۳۹ توسط بنگاه ترجمه و نشر کتاب منتشر شد، معتقد است تا پیش از وی سایر پادشاهان ایران کمتر دست به قلم بردهاند و خود را از این منظر منحصربهفرد قلمداد میکند و البته که این روال خودپسندی را تا انتهای کتاب نیز ادامه میدهد و در جای جای کتاب از خود و اقداماتش یاد میکند!
برخی بر این باورند که نگارش کتب از سوی محمدرضا پهلوی به مثابه فرصتی برای فرار و یا سرپوش گذاشتن بر ضعفهای روانی و کمبود اعتماد به نفس است؛ وجود تناقض میان تئوریهای کتاب ماموریت برای وطنم با آنچه در سالهای بعد محمدرضا پهلوی در قامت پادشاه ایران آنها را پیادهسازی میکند تا حدود زیادی مؤید این رویکرد است.
آغاز خودستایی
پهلوی دوم از همان ابتدای نگارش کتاب از واقعیات فاصله گرفته و جنس پادشاهی خود بر ایران را از نوع «رسالتمحور» قلمداد میکند. در بخش اول این کتاب که بیشتر به احوالات کودکی محمدرضا میپردازد وی عنوان میکند: «از اوان کودکی دانستهام که دست تقدیر مرا به سرپرستی یک کشور باستانی و دارای تمدن که مورد ستایش من است خواهد گماشت و باید در بهبود وضع مردم کشور و مخصوصا طبقه معمولی کوشش کنم».۱ در زمان نگارش کتاب هفت سال از کودتای ۲۸ مرداد نیز گذشته و بازگشت شاه به سریر قدرت بعد از فرارش به عراق و رم در سال 13۳۲، نگرش رسالتمحور وی را مضاعف نیز کرده بود.
نکته تأملبرانگیر در مطلع کتاب این است که شاه دقیقا به طبقه معمولی کشور کمترین میزان رسیدگی را صورت داد؛ طبقه معمولی و متوسط با یک طراز و البته با میزانی متفاوت زیر چرخدندههای توسعه پهلوی دوم خرد شدند؛ زیرا شاه هیچکدام از اصول نوسازی را رعایت نکرده بود.۲ رخدادهای سالهای 13۵۶ و 13۵۷ نشان داد شاه چندان هم به آنچه در سال 13۳۹ در زمینه ضرورت رسیدگی به وضعیت طبقه پایین جامعه روی کاغذ آورده بود باور نداشت.
تناقضات سیاسی
در بخش دیگری از کتاب محمدرضا پهلوی به مسائل سیاسی میپردازد و نظام سیاسی برساخته خود را با سایر نظامهای پادشاهی دنیا به صورت قیاسی در محک آزمون قرار میدهد تا بار دیگر از این طریق نیز برتری خود بر سایر الگوهای سیاسی را اثبات کند.
در بخشی از این تناقضات، شاه به سیستم تکحزبی برای مثال در آلمان نازی حمله میکند و از این طریق نظام دوحزبی خود را مدلی برتر تعریف کرده و نتیجه میگیرد که او یک پادشاه مشروطه است و نه یک دیکتاتور که اگر این گونه بود او نیز سیستم تکحزبی راهاندازی میکرد.۳ این ادعای محمدرضا پهلوی نیز کمتر از دو دهه بعد، «توزرد» از آب درمیآید و شاه با تشکیل نظام تکحزبی و روی کار آوردن حزب رستاخیز نشان میدهد که چندان هم به ایدههایی که در دهه 13۴۰ در ماموریت برای وطنم به آنها قائل بود دیگر قائل نیست. طنز تاریخ این است که محمدرضا پهلوی، که در کتاب مذکور به پادشاهانی که قائل به سیستم تکحزبی بودهاند کنایه زده بود، نه تنها از همان الگوی سیاسی «گرتهبرداری» میکند، بلکه شدت عملی بیشتری نیز در پیش میگیرد و عنوان میکند آنانی که حاضر نیستند در حزب رستاخیز عضو شوند بهتر است پاسپورت خود را گرفته و از کشور خارج شوند.
به این جمله نیز دقت کنید: «احساس میکنم به اندازه کافی از دولت انتقاد نمیشود و در نتیجه دولت انگیزه کافی برای اصلاح خود ندارد. ما به نظامی نیاز داریم که دولت از درون به اصلاح خود بپردازد». عجیب است که خروجی این جمله توسط محمدرضا پهلوی تشکیل یک نظام تکحزبی میشود!
سیاست خارجی غیرواقعبینانه
محمدرضا پهلوی در بخش دیگری از کتاب ماموریت برای وطنم در حوزه سیاست خارجی نیز نظرات صریحی را اعلام میکند که محور عمده آنها ضرورت برائت از شوروی است؛ شاه از شوروی و بلوک شرق با عناوینی همچون خطر بزرگ، خطر کمونیسم و خطر امپریالیسم یاد میکند و بیشتر از آنکه ترسیمی واقعبینانه از ارتباطات ایران با شوروی داشته باشد با روحیهای مملو از خشم و نفرت در حوزه سیاست خارجی و ارتباط با بلوک شرق قلمپراکنی میکند و روسها را به دلیل طمعهای تاریخی که در طول سالهای همسایگی با ایران داشتهاند دشمنی خطرناک و طمعکار معرفی میکند.
[در بخشی از کتاب ماموریت برای وطنم] شاه به سیستم تکحزبی برای مثال در آلمان نازی حمله میکند و از این طریق نظام دوحزبی خود را مدلی برتر تعریف کرده و نتیجه میگیرد که او یک پادشاه مشروطه است و نه یک دیکتاتور که اگر این گونه بود او نیز سیستم تکحزبی راهاندازی میکرد
در دهه 13۴۰، برخلاف نکات مطرحشده از سوی محمدرضا پهلوی، ایران بهویژه در حوزه صنایع سنگین و مادر به شوروی و بلوک شرق بسیار وابسته میشود و تبادلات تجاری ایران با بلوک شرق در این برهه طرازی بالا را به خود اختصاص میدهد. شاه پهلوی برخلاف باور خود به خطرناک بودن روسها، پس از همزیستی مسالمتآمیز شرق و غرب، سعی کرد در کنار وابستگی به غرب، شرق را نیز مدنظر داشته باشد.
علاوه بر این، محمدرضا پهلوی در این کتاب برخی رخدادهای شکلگرفته در دوران سلطنتش از جمله ترور خود در سال ۱۳۲۷ در دانشگاه تهران را به حزب توده و شانتاژ شوروی۴ نسبت میدهد که البته این مسئله نیز تا پایان سلطنت وی و حتی هماینک نیز جزء اسرار تاریخی باقی مانده و حتی بسیاری بر این باور هستند که این ترور ساخته و پرداخته نظام سلطنتی و شخص شاه برای افزایش قدرت بعدی بوده است.
بزرگنمایی رضاشاه
به سیاق کتب دیگر محمدرضا پهلوی، در این کتاب نیز تجلیل همهجانبهای از رضاشاه و اقداماتش در مسیر نوسازی ایران صورت گرفته و البته که این مهم کاملا یکطرفه صورت گرفته و شاه هیچ انتقادی را از پدرش برنمیتابد؛ فراوانی استفاده از کلیدواژه رضاشاه در کتاب (تقریبا بیش از ۸۰۰ بار) بیانگر «آگراندیسمانی» است که شاه از پدرش کرده است؛ پارادوکس موجود در این مسئله این است که محمدرضا پهلوی در کتابهای آخر دوران سلطنتش، بهویژه در «پاسخ به تاریخ»، چندان به تعریف و تمجیدهایی که از پدرش میکند وفادار نیست و در کتاب آخر بسیار تلاش میکند از زیر سایه پدر خارج شده و خود را به عنوان پادشاهی مستقل معرفی کند که این مسئله نیز با نگرش وی در کتاب ماموریت برای وطنم در تناقض قرار میگیرد.
وابستگی به غرب
رگه برجسته دیگری که در «ماموریت برای وطنم» حجم انبوهی را به خود اختصاص داده علقهای است که شاه به غرب دارد؛ وی تا آنجا پیش میرود که معتقد است فرهنگ ایرانی بیشتر از آنکه ریشه و تجانسش با شرق جغرافیایی باشد با باختر و فرهنگ مغربزمین سازگار است. وی در این همذاتپنداری تا آنجا پیش میرود که عنوان میکند «نژاد آریایی ریشه نژاد قسمت بزرگی از آمریکاییها و ملل اروپایی شمرده میشود».
این طرز تلقی از فرهنگ غرب ریشه و پیامدهایی دارد؛ از سویی محمدرضا از همان ابتدا تربیتی غربی و تحصیل در نظام تحصیلی سوئیس را تجربه کرده و این رگه را تا انتهای عمر در زندگی شخصی خود رعایت میکند و بنابر نقل قولی مشهور با خبرنگاران غربی بسیار راحتتر از خبرنگاران ایرانی مصاحبه میکرده و از سوی دیگر این پارادایم سبب میشود وی در نحوه اداره امور سیاسی و اجتماعی کشور بیشتر از آنکه به فرهنگ ایرانی توجه داشته باشد از گفتمان فکری و فرهنگی غرب پیروی کند که مصادیق و نمودهای این مهم در دوران سلطنت ۳۷ ساله وی بسیار زیاد است؛ شاید بتوان دفاع از فرهنگ غرب را جزء صادقانهترین رگههایی دانست که در ماموریت برای وطنم عنوان و تا آخر عمر نیز از سوی شخص شاه نسبت به آن وفاداری دیده میشود!
نتیجهگیری
بسیاری از تئوریهایی که محمدرضا پهلوی در کتاب «ماموریت برای وطنم» روی کاغذ میآورد صرفا روی همان کاغذ باقی میمانند؛ یا فرصتی برای اجرایی شدن پیدا نمیکنند یا مرحله کاربست آنها تناقض و چرخشی اساسی نسبت به محتویات کتاب دارند. از آن جمله میتوان به تناقضات سیاسی وی، رویکردش نسبت به سیاست خارجی و یا نقش و جایگاهی که برای پدرش در ریلگذاری توسعه سیاسی ایران قائل است اشاره کرد.
عنوان کتاب بسیار پرطمطراق است، اما پردهای از رازی نهان نیز برمیدارد و آن این است که وی از ابتدا قائل به رسالتمحوری و مأموریتمداری است و بدیهی است که خود را پاسخگوی اعمال و تئوریهایش نخواهد دانست و یا اینکه هر کجا به مصلحت باشد میتواند متناقض با این تئوریها عمل کند و حتی نقطه کاملا متفاوت با آنها را اجرایی کند.
پی نوشت:
1. محمدرضا پهلوی، مأموریت برای وطنم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1349، ص 95.
2. حسین ادیبی، طبقه متوسط جدید در ایران، تهران، انتشارات جامعه، ۱۳۵۸، ص ۳۰.
3. محمدرضا پهلوی، همان، ص ۳۳۷.
4. همان، ص ۹۷. https://iichs.ir/vdcd5n0f.yt0f96a22y.html